رسانهها: ارتباطات بحران و روزنامهنگاري بحران
هادي خانيكي / استاد ارتباطات دانشگاه علامه
با توجه به اينكه دستاندركاران رسانه و ارتباطات حضور دارند، شايد بهتر بود از نظر ايشان نيز استفاده ميكرديم. اين نشست با اين هدف برگزار شد كه در پيامد رخدادهاي اخير مرتبط با فروريختن ساختمان پلاسكو شايد در ادبيات ارتباطي جامعهشناسانه و روانشناسانه و حتي روانپزشكانه، پديدهاي تحت عنوان پلاسكويي شدن شهر تهران و پلاسكويي شدن ارتباطات، پلاسكويي شدن مديريت شهري و پلاسكويي شدن خدمات شهري و... بخش مهمي از مطالعات پيش روي ما را به خود اختصاص دهد.
به اين دليل اگرچه ممكن است مباحث ما درآمدي بر مباحث جديتر باشد، گفتيم قبل از آنكه اين واقعه نيز به بوته فراموشي سپرده شود، انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات به اين بحث بپردازد. واقعه پلاسكو يك شوك به جامعه وارد كرده است و تكانهاي به سطوح مختلف اجتماعي و فني و مديريتي ايجاد كرده است. كاركرد انجمنهاي علمي نيز ايجاد گفتوگوهاي ميان رشتهاي ميان دستگاههاي اجرايي و فكري و رسانههاست.
كسي از نقد در امان نماند
در حوزه ارتباطات تكاني كه هم شكل و هم محتواي آتشسوزي پلاسكو به وجود آورد كه خيلي از حوادث ديگر به وجود نميآورند. مساله به اين جا رسيد كه مثل مهرههاي دومينو از مرحلهاي به مرحله بعدي وارد شديم. يعني ابتداي روز پنجشنبه در آستانه تعطيلي رسانههاي جريان اصلي يا وقتي كه مردم كمتر جلوي تلويزيون نشستهاند، حادثهاي رخ داد. اين حادثه به لحاظ فني عمدتا توسط رسانههاي شبكه مجازي تحت پوشش قرار گرفت. در فرآيند پوشش از جمله توسط رسانه ملي يعني شبكه خبر اين امكان هم وجود داشت كه دوربيني در منطقه حضور داشته باشد و در همان حين ساختمان فروريخت و به عكس زندهاي بدل شد.
پديده فني اين ماجرا چنان بود كه دوربين بود و تصوير زنده فروريزي ساختمان منعكس شد و اين امر احساسات را برانگيخت و اين برانگيختگي احساسات موجب شد با اطلاعرسانيهاي مداوم، در حل مرحله فرايند اطلاعرساني مساله از يك موضوع به موضوع ديگر منتقل شود. در خلال اين امر معلوم شد كه چقدر همه ساختمانهاي ما همگي پلاسكو هستند و اساسا چقدر تهران پلاسكو است، يعني به تدريج متوجه شديم كه هر يك از ما در مجتمعي كه زندگي ميكنيم، در معرض همان اتفاق هستيم و تفاوت در اين است كه اين اتفاق در پلاسكو به صورت عيني رخ داده است. مساله بعدي كه مطرح شد، ضعفهاي مديريت شهري و مديريت بحران بود.
موضوع مهم ديگري كه مطرح شد، حساسيتهاي افراطي يا ناسودمند جامعه بود. يعني گفته شد كه اصلا چرا جمعيت اينقدر ازدحام كرده و اجازه نداده ماشينهاي آتش نشاني و اورژانس به محل حادثه راه پيدا كنند. به عبارت ديگر در حادثه پلاسكو با نقد جامعه، نقد رسانهها و نقد نهادها ماجرا به نقد همه عليه همه بدل شد، يعني جامعه عليه دستگاههاي رسمي و دستگاههاي رسمي عليه نخبگان و مردم نقد كردند. اگر كسي مجموع اخباري كه منعكس شد و تصاويري كه منتشر شد را تحليل محتوا كند، به اين نتيجه ميرسد كه كسي در اين ماجرا از نقد در امان نبود، از كسبه آن ساختمان تا موسس و معمار تا ادارهكنندگان شهر و...
انتخاب بين بد و بدتر
اما سوال اين است كه از حوزه ارتباطات چه موضوعي را بايد برگزينيم و به چه موضوعي بايد بپردازيم كه اصحاب ارتباطات و شهروندخبرنگاران يا روزنامهنگاران يا سياستگذاران و مديران ارتباطي كمتر به آن پرداختهاند؟ به نظر من بزرگترين مسالهاي كه به آن نپرداختيم، يعني بحث در اين باره كه ساختمانهاي بلند در تهران ايمني ندارند و ما نيز نسبت به آن ايمني نداريم، موضوعي تحت عنوان ارتباطات بحران و ارتباطات ريسك است.
به خاطرهاي اشاره ميكنم. در بحبوحه جنگ در روزنامه كيهان بودم. در سالهاي آخر جنگ، به جنگ شهرها بدل شده بود و بهخصوص تهران در معرض حملات موشكي بود، از جمله خاطرم هست كه ١٤ موشك به حوالي دو روزنامه كيهان و اطلاعات در ميدان امام خميني(ره) كه نزديك يكديگر بودند، اصابت كردند. مساله اوليه ما اين بود كه چه كنيم كه اگر به يكي از اين دو روزنامه يا هر دوي اينها موشكي اصابت كرد، رسانهاي باشد كه به مردم اطلاعرساني كند؟ تدابيري در اين زمينه انديشيده شد. آن زمان اينترنت و تجهيزات ارتباطاتي و فني امروز نبود. تصميم گرفتيم روزنامه در سه نقطه تهران منتشر شود و در هر كدام از اين نقاط يكسوم تحريريه حضور داشته باشند. بعد فهميديم اين تدابيري كه به لحاظ فني انديشيده بوديم، به لحاظ فني هم غلط بود. مثلا اينكه برويم به زيرزمين و كار كنيم، غلط بود، چون خود زيرزمين از نظر ايمني و مقاومت، بسيار خطرناك است و اگر بمب به ساختمان بخورد، از زيرزمين نميشود بيرون آمد. اما بعد به نتيجه ديگري رسيديم.
در نشستي كه با روانپزشكان و روانشناسان داشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه مهمترين مساله، مديريت بحران است. جنگ شهرها يعني جنگ شهرها و اينكه مردم مقاومتشان از بين برود. اين مقاومت وقتي از بين ميرود كه مردم نترسند. به دنبال راهحل علمي نيز بوديم، يعني فقط نميخواستيم به مردم روحيه بدهيم. در نتيجه با مطالعه ميداني كه انجام داديم، به اين نتيجه رسيديم كه تلفات كساني كه از شهر ميگريختند، از تلفات خود بمباران بيشتر بود. كار ما به عنوان رسانه اين بود كه همين نكته را منعكس كنيم و به مردم گوشزد كنيم كه بهتر است بين بد و بدتر يكي را انتخاب كنند.
تفكيك ارتباطات بحران و ارتباطات ريسك
با در نظر گرفتن اين خاطره به نظر ميرسد هراسي كه از فروريختن پلاسكو به وجود آمد را ميتوان با هراس پديد آمده در دوره جنگ مقايسه كرد. در آن زمان بنا شد كه در تهران همه جا پناهگاه وجود داشته باشد. بنا شد كه ساختمانها ايمنسازي شود. هر ساختماني وقتي مجوز ميگرفت كه در برابر حملات هوايي ايمن ميبود. اما آن پناهگاهها چه شد؟ آيا ساختمانها مقاوم شد؟ موج بعد زلزله بود. زلزله تهران نيز آنقدر هراس ايجاد كرد كه گفته ميشد اگر در نزديكي تهران زلزلهاي به قدرت خيلي كم رخ ميداد، تهران كاملا فرو ميريخت. در نتيجه بعد از مدتي در مدارس و ادارات آموزشهايي براي مواجهه با زلزله ارايه ميشد و صحبت از مقاومسازي ساختمانها جدي شد. اما مقاومسازي تهران به لحاظ امنيتسازي چه شد؟ مساله ايمنسازي تهران در برابر زلزله چه شد؟ مساله اصلي امروز نيز اين است كه چه ميشود كرد كه حادثهاي مثل پلاسكو ديگر رخ ندهد يا اگر رخ داد، عوارض و تبعاتش كمتر شود؟
به اين اعتبار ميتوان گفت مساله ما در حوزه ارتباطات توجه كردن يا سوق دادن به فهم ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران است و بعد از آن روزنامهنگاري بحران مطرح ميشود.
ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران را به اين خاطر از يكديگر تفكيك ميكنم كه ارتباطات مخاطره الزاما ارتباطات بحران نيست. جامعه در ريسك احتمالا جامعه بحراني نيست. در جامعه در ريسك، خود ريسك ميتواند موجب هوشياري شود و ببيند كه در چه مسائلي ضعف دارد و آن ضعفها را پوشش دهد. مثلا با پديده شبكه اجتماعي در روزهاي اول سقوط پلاسكو به صورت منفي بروز كرد. يعني اگر خدا كاري ميكرد كه اين چند روز اينترنت نبود يا موبايلها دست همه نبود، كمكي به مردم تهران ميكرد. يعني حكيمباشي قضيه اين شهروندخبرنگاران بودند كه مدام عكس ميگرفتند.
اما بعد متوجه شديم كه بعد از نقش اول آنها كه صرفا به بازنمايي خود ميپرداختند و منفي بود، نقش مثبتي نيز پديد آمد كه همان اطلاعرساني و حساسسازيشان بود. قدرت اطلاعرساني اين شهروندخبرنگاران وسيع بود و جامعه را حساس كردند و توانستند نوري به قسمتهايي بتابانند كه قبلا به آنها توجهي نبود. حتي به حقوق شهروندي توجه كردند. اگر شهرداري مدعي است كه اخطارهاي مداوم داده است، سوال اين بود كه آيا يك نهاد ناظر يا يك نهاد سياستگذار بايد فقط اخطار بدهد و اين اخطار كفايت ميكند يا بايد اقدام هم بكند؟ به خصوص در جامعه ما كه به اخطار عادت كردهايم و هر كدام از ما بارها اخطارهاي متفاوت گرفتهايم.
ما با اخطار زندگي ميكنيم. من خودم وقتي به اخطارهاي پزشكان در مورد سلامت خودم مواجه ميشوم، گاهي به اين نتيجه ميرسم كه اصلا نبايد زنده باشم! اما باز به آنها توجه نميكنم. بنابراين صرف اخطار كفايت نميكند و اينكه يك نهاد سياستگذار مدعي شود ما اخطار دادهايم، كفايت نميكند و بايد اقدام كند. اقدام هم معنا دارد. يعني به كساني كه مساله معيشت شان از اين ساختمان ميگذرد، نيز بايد بود. بنابراين شاهديم كه كار رسانههاي مجازي به تدريج از وجه منفي اوليه به سمت مثبت حركت كرد. بنابراين ارتباطات ريسك يا مخاطره ميتواند گاهي ما را از بحران نجات دهد، نه اينكه منجر به بحران شود.
ارتباطات بحران
بعد از اين مساله ارتباطات بحران مطرح ميشود. ارتباطات بحران يعني اينكه به هر صورت وقتي حادثه رخ ميدهد، چه بايد كرد. اينجا اشاره شد كه ما چقدر روزنامهنگاراني داريم كه با بحران چه به لحاظ فيزيكي و چه از نظر متافيزيكي آشنا هستند؟ آيا بايد داخل آتش بروند يا خير؟ دوربينشان كجا بايد باشد و... اينها مسائل ريز فني است. مسائل متافيزيكي نيز عبارتند از ارزشهاي حرفهاي و اخلاقي. اينكه چه نوع خبرهايي را بايد منعكس كرد؟ آيا هميشه ارزشهاي خبري منفي است يا ميتوان ارزشهاي مثبت خبري نيز قايل بود؟
به دليل ضعفهايي كه داريم، هميشه ما در ميان دو افراط قرار ميگيريم. يعني يا افراد در اوج ايثار و فداكاري هستند، مثل آتش نشانها، يا در اوج زير پا گذاشتن ارزشهاي اخلاقي هستند. كمااينكه در محتواي برخي از خبرها ديدم كه چنين منعكس شده كه گويا همه آدمهايي كه آنجا هستند، براي اين جمع شدهاند كه فرصتي پيدا كنند و مغازهها را غارت كنند يا از خودشان عكس بگيرند. اين نحوه اطلاعرساني به دليل آشنا نبودن يا زيرپاگذاشتن ارزشهاي اخلاقي و ارزشهاي حرفهاي است.
بنابراين در مرحله دوم اين آموزشها در ارتباطات بحران ضرورت دارد. اگر به ارتباطات بحران توجه كنيم، ميبينيم كه همه بار روي دوش روزنامهنگاران يا حتي شهروندخبرنگاران نيست، روي جامعه و مسوولان و نهادهاي رسمي هم هست. اگر همه بدانند كه چطور در بحرانها بايد به بقيه كمك بكنند، مشكل حل ميشود. اين جاست كه آموزشهاي شهروندي مهم ميشود. آموزشهاي شهروندي در نسبت بين نهادهاي مدني، رسانهها و دستگاههاي رسمي مطرح ميشود. به اين اعتبار است كه ميتوان اصطلاحهاي ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران و روزنامهنگاري بحران را از يكديگر تفكيك كرد و به هركدام در نهادهاي سياسي، آموزشي و ارتباطاتي پرداخت.
پيامدهاي رواني اخبار حوادث بر جامعه
احمد جليلي / رييس انجمن روانپزشكي ايران
در اين جلسه قرار است بيشتر از منظر بهداشت رواني يا بهداشت عمومي به اين حادثه نگاه كنيم. در پيشگيري از اختلالات رواني سه سطح وجود دارد؛ سطح يك، اين است كه چه بايد كرد تا افراد جامعه كمتر بيمار شوند زيرا ريشهكن كردن اختلالات رواني با امكانات فعلي غيرممكن است. در سطح دوم، كساني كه دچار اختلال رواني شدهاند بايد هر چه زودتر شناسايي شده و تحت درمان قرار گيرند تا وقتي كه بتوانند به زندگي عادي بازگردند. در سطح سوم نيز بايد به افرادي كه در اثر بيماري ناتوان شدهاند كمك كرد تا به كمك توانبخشي و اقدامات مددكاري توان خود را بازيافته و تا حد امكان به جامعه برگردند. اگر ما در اين سه سطح موفق شويم، يك بهداشت رواني و بهداشت عمومي خوب خواهيم داشت. با توجه به موضوع نشست، ما بيشتر با سطح اول سرو كار داريم؛ اينكه چه ميتوان كرد كه در حوادثي مثل پلاسكو، مردم آسيب كمتري ببينند. ميدانيم كه فضاي مجازي سيماي ظاهري و باطني دنيا را تغيير داده است.
بنابراين، ميتوان پوشش اخبار بحران را از دو منظر رسانههاي كلاسيك و مدرن بررسي كرد. اخبار كلاسيك همان است كه در راديو، تلويزيون و مطبوعات منتشر ميشود. در اين قسمت معمولا سازمان جهاني بهداشت و همچنين اداره بهداشت ايران، قواعدي را تنظيم كردهاند كه رسانهها بايد آنها را در هنگام اطلاعرساني، در نظر داشته باشند. گرچه اهالي خبر معتقدند خبر خوب خبر بد است چرا كه انعكاس بيشتري خواهد يافت اما بايد به پيامدهايي كه اين اخبار در جامعه بر جاي ميگذارند نيز توجه داشته باشند. نحوه تنظيم خبر به دليل توجه به بهداشت رواني جامعه قواعدي دارد.
به نفع مردم است كه گاهي در تنظيم خبر حوادث، جنبههايي از آن كاملا شفاف منعكس نشود. به طور مثال، نشان دادن تصوير فروريختن ساختمان پلاسكو و بعد از آن، پخش مستقيم مراحل آواربرداري از آن مكان در كنار صفحه شبكه خبر سيما به مدت چند روز، استمرار و تكرار استرس را براي جامعه به دنبال داشت، در حالي كه اصلا ضرورتي براي اين اقدام وجود نداشت. در رسانههاي مكتوب ما خوشبختانه توجه به بهداشت رواني جامعه شروع شده اما در رسانه ملي عكس اين اتفاق ميافتد و ما برجسته شدن اخبار حوادث را در اين رسانه بيش از پيش ميبينيم.
و غافلگيري ما ادامه دارد
اما در رسانههاي مدرن و در فضاي مجازي با دشواريهاي بزرگي روبهرو هستيم. نحوه پوشش اخبار پلاسكو در شبكههاي مجازي به گونهاي بود كه حتما به سلامت رواني جامعه ضربه وارد خواهد كرد. افزايش سوگ يك اتفاق براي بيشتر ديده شدن آن، عواقب بدي براي سلامت رواني جامعه دارد؛ باعث افزايش استرس و نااميدي در افراد و تكرار تصاوير اين حادثه هم در بيداري و هم در رويا براي كساني ميشود كه مستقيم و غيرمستقيم با اين رويداد درگير بودهاند. اما يكي از كساني كه از نزديك با اين حوادث سرو كار دارند نيز خبرنگاران هستند كه بايد براي ايفاي اين وظيفه به ويژه در رويارويي با حوادثي با چنين عمقي، آموزش كافي ديده باشند وگرنه سلامت روان آنها آسيب خواهد ديد.
در پايان بايد بگويم به قيمت از دست رفتن اين همه افراد با ارزش، سرمايه و انرژي، ما فعلا وارث حادثه پلاسكو هستيم. به خاطر دارم در سال ١٣٥٥ در تهران كنگرهاي درباره بيماريهاي رواني در يك بيمارستان هزار تختخوابي برگزار ميشد و دكتر نهاوندي بايد براي افتتاح آن ميآمد. ايشان به دليل بارش برف با نيم ساعت تاخير به جلسه رسيد و در توضيح تاخير خود گفت، بازهم شهرداري تهران غافلگير شد و امروز اين غافلگيري ما همچنان ادامه دارد.
خودترميمگري و خودتخريبگري
فردين عليخواه / جامعهشناس و استاد دانشگاه گيلان
در فضاي رسانهاي درباره آثار اجتماعي پوشش اخبار يا نقش رسانه پس از حادثه، تحقيقات زيادي انجام ميشود اما من به عنوان يك بهرهبردار از شبكههاي مجازي تحليل اجتماعي خود را درباره حادثه پلاسكو مطرح ميكنم. درباره پيامدهاي اجتماعي پوشش اخبار بحران در فضاي مجازي فرض سادهاي وجود دارد و آن اينكه شيوه انعكاس خبر بر روان و رفتار افراد اثر دارد و گاه جامعه را به احساس ترس و ناامني دچار ميكند. زماني كه پديده ترس از فاجعه رخ ميدهد اين پرسش مطرح ميشود كه شما چقدر از رسانهها استفاده ميكنيد و تا چه حد مخاطب اخبار رسانههاي مختلف هستيد.
تحقيقات نشان ميدهد كساني كه بعد از حادثه ١١ سپتامبر، هفتهاي ٦ ساعت فروريختن ساختمان را از طريق رسانهها ميديدند، ٩ برابر بيشتر از سايرين به افسردگي دچار ميشدند. همچنين تحقيقات نشان ميدهد كه در خبرنگاراني كه در حوزه حادثه تحقيق و خبررساني ميكنند، افسردگي و پناه بردن به الكل بيش از خبرنگاران ساير حوزهها اتفاق ميافتد. به طور كلي خواندن بيش از حد اخبار حوادث و در معرض اخبار بد قرار گرفتن كاربران شبكههاي اجتماعي ميتواند پيامدهاي مخرب زيادي را به دنبال داشته باشد و به طور مثال، افراد جامعه را دچار دلزدگي كند. زيمل ميگويد كه وقتي شما هر روز در كلانشهرها در معرض تكرار اتفاقات قرار ميگيريد، به مرور حساسيت خود را نسبت به آن از دست ميدهيد.
گرفتار در ورطه تنفر و تمسخر
بررسي اخبار شبكههاي اجتماعي در طي ٨-٧ ماه گذشته، نگراني جامعهشناسان و شايد بيشتر روانشناسان را درباره جامعه بيشتر ميكند. تواتر و توالي اتفاقات تلخ، ما را نگران جامعه ميكند و اين امر بر كليت جامعه تاثيرات نامطلوبي خواهد گذاشت. پيامدهاي آنچه در شبكههاي اجتماعي درباره حادثه پلاسكو انعكاس يافت را شايد بتوان در قالب دو اصطلاح توضيح داد؛ خود ترميمگري و خود تخريبگري. خود ترميمگري به اين معنا كه همه عوامل اجتماعي و سرمايهها ميتوانند به شكلي در كنار هم قرار گيرند كه جامعه بعد از چنين حوادثي به خودترميمگري بپردازد و دوباره روي پاي خود بايستد ولي متاسفانه در حادثه پلاسكو آن طور كه بايد اين اتفاق رخ نداد. يكي از پيامدهاي آن نيز اين بود كه تا حدي به تنفر و تمسخر گرفتار شديم (تنفر از سلفيبگيران و تمسخر برخي از مسوولان شهري.)
پيامد ديگر اينكه انتشار پيامهاي متعدد در شبكههاي اجتماعي، به نوعي نااميدي و ياس درباره آينده را به جامعه تلقين ميكند. زماني كه ساختمان پلاسكو فروريخت، اقدامات مددكاري محدودي براي برخي كساني كه در صحنه حضور داشتند انجام گرفت اما مديريت كلان بايد براي كساني كه آنجا نبودهاند نيز فكري كند، براي مردمي كه روان آنها از وقوع اين حادثه آسيب ديده است. بايد تمهيدات و برنامههايي در سطح كلان در نظر گرفته شود تا فضاي اندوهي كه در جامعه ايجاد شده، تلطيف و شرايط رواني جامعه بهبود يابد. به طور مثال، حساسيتهايي كه درباره كنسرتها وجود دارد تا حدي مغاير با اين برنامه كلان است، چرا كه اينگونه برنامهها ميتواند تاثير مثبتي را بر ذهن افراد جامعه داشته باشد.
عدم ارايه الگوي مسووليتپذيري براي جامعه
اما اصطلاح ديگري كه ميتوان پيامدهاي پوشش اخبار حادثه پلاسكو در شبكههاي اجتماعي را با آن توضيح داد، خود تخريبگري است؛ اول آنكه متاسفانه مسوولان هيچ كدام مسووليت حادثه را بر عهده نگرفتند. اين امر هيچ كمكي به توانمند شدن جامعه در خودترميمگري نكرد و نتوانست به الگويي براي جامعه در زمينه مسووليتپذيري و صداقت، بدل شود.
از طرف ديگر در سطح شبكههاي اجتماعي هم اتفاقاتي كه رخ داد كمكي به قويتر شدن قدرت خودترميمگري جامعه نكرد چنانكه بسياري از پيامها در شبكههاي اجتماعي به اسطورهسازي آتشنشانان پرداختند -البته من اين امر را انساني ميدانم- يا با پرداختن به صحبتهاي يكي از اعضاي شوراي شهر تهران و شوخي با او يا توهين به نوجوانان سلفيبگير در حادثه سبب شدند فشار براي شناسايي عوامل اثرگذار در بروز اين حادثه كمرنگ شود و بخشي از مباحث كه در شبكههاي اجتماعي ميتوانست سازنده و تعيينكننده باشد به فراموشي سپرده شود و اين عوامل سبب شد جامعه در مسير«خود ترميمگيري» قرار نگيرد. اميد ميرود پس از اين حادثه، برنامه كلاني براي ايجاد اميد اجتماعي و نشاط در جامعه پيش بيني شود تا از طريق آن بتوان از تقديرگرايي كوري كه در جامعه و بين نسل جوان در حال رشد است -يكي از مصاديق آن به كار بردن اصطلاح نسل سوخته است- جلوگيري كرد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=67007
ش.د9503850