دونالد ترامپ عليرغم خشم ونفرت جهاني ميراث دار رياست جمهوري آمريکا شد که اين مساله موجبات نگراني شديد متحدان ايالات متحده را فراهم آورده است؛نگراني که دست کم در اين برهه منطقي به نظر ميرسد.
نشريه تحليلي اکونوميست در مقالهاي نوشت:واشنگتن اکنون در دوران يک دگرديسي تاريخي قرار دارد. اين نواي غم انگيز ماه گذشته زماني در فضاي آمريکا طنين انداز شد که دونالد ترامپ با اقدام ناگهاني خود، با اولين اتخاذ سياستها وبرخي دستورات اجرايي مشخص رواقهاي درخشان کاخ سفيد را به آتش کشيد. خروج از پيمان تجارت آزاد ( ترانس پايسفيک)، درخواست براي مذاکره مجدد درباره نفتا(قرارداد تجارت آزاد آمريکاي شمالي که اعضاي آن را آمريکا،کانادا و مکزيک تشکيل ميدهند)، احداث ديوار در مرز مکزيک با آمريکا،صدور فرامين ضد مهاجرتي، دميدن بر تنور احزاب هوادار برگزيت،بي اهميت جلوه دادن اتحاديه اروپا،دفاع از شکنجه و حمله به خبرگزاريها فقط برخي از اقدامات نسنجيده سکان دار جديد کاخ سفيد محسوب مي شوند. اين در حالي است که، او و تيمش در مظان اتهام قرار دارند که چرا چشمان خود را بر روي تمامي توصيهها به منظور رهايي از ويرانيهايي که درآينده رخ خواهد داد، بستهاند.
منتقدان بر اين باورند که ترامپ فردي بي پروا و هرج و مرج طلب است.در همين رابطه،او اخيرا با صدور فرماني که البته مانا هم نبود،ورود اتباع هفت کشور مسلمان جهان را با توجيه مبارزه اصولي با آنچه آن را تروريسم ميخواند، به صورت عجولانهاي ممنوع اعلام کرد و به اين طريق خصلت هرج و مرج طلبي خود را به منصه ظهور گذاشت.در همين حال،حتي دوستان و متحدان جمهوريخواه ترامپ سياستهاي مهاجرتي او را به باد انتقاد گرفتند و اظهار داشتند رئيس جمهوري جديد آمريکا سياست عمومي اين کشور را با فرامين عجولانه ضد مهاجرتي خود خدشهدار کرده است.
در دنياي سياست عموما طغيان باعث شکست و شايد سقوط ميشود؛حال آنکه به نظر مي رسد روحيه آشوب طلبي آقاي ترامپ قسمتي از يک برنامه و نقشه از پيش تعيين شده او و تيمش باشد.گزافهگويي و اغراقهاي ترامپ در زمان مبارزات انتخاباتي اکنون به شورشي کاملا جدي بدل شده که هدف آن متشنج کردن اوضاع در واشنگتن و جهان است.
براي درک ياغيگري آقاي ترامپ بايد به اتخاذ سياستهاي ناعادلانه از سوي او و همچنين هتکحرمتهايي که وي در دستور کار خود قرار داده توجه شود.در يک آمريکاي مقسوم ، زماني که طرف ديگر دچار اشتباه نشده،بهره برداري از درگيري و تنش به عنوان يک ابزار و سرمايه سياسي محسوب ميشود.هرچه آقاي ترامپ از سخنرانيهاي از بيخ و بن کن خود براي حمله به عقايد و نظرات محترمانه ديگران بيشتر استفاده کند،هواداران او بيشتر و بيشتر متقاعد مي شوند که ترامپ جدا مي خواهد خائنان! را از دايره قدرت خارج کند.استفان بنون و استفان ميلر،آتش بيار معرکههاي ترامپ اکنون منطق و استدلال ياغيگري را به داخل بدنه حکومتي منتقل کردهاند.آنها بايد ثابت کنند هر بار اعتراض يا موجي رسانهاي عليه آقاي ترامپ به راه افتاد حتما رئيسشان کار درستي انجام داده است! اگر خروجي عملکرد جناحهاي غربي بي نظمي و آشفتگي باشد، اين بايد اينگونه شان داده شود که آقاي ترامپ مرد عمل است! همانطور که قولش را داده بود.
پنهان کاري و سردرگمي ناشي از فرامين ضد مهاجرتي ترامپ صرفا يک نشانه است و نه يک شکست و اين خودخواهان تيم ترامپ هستند که در جهت عکس عزم و خواست عمومي عمل مي کنند.سياست تقابل ،ديدگاه منفي جهاني به دههها سياست خارجي آمريکا را مهار مي کند.به صورت راهبردي ترامپ زمان کمي را به گروههايي اختصاص مي دهد که بر هر چيز از امنيت تا تجارت و محيط تاثيرگذار هستند،اختصاص مي دهد.
او بر اين باور است آمريکا در حالي بار بيشتر مخارج را به دوش مي کشد که کشورهاي کوچکتر بيشترين منافع را کسب مي کنند. او مي تواند از اين قدرت چانه زني براي رسيدن به توافقهاي بهتر با تک تک کشورهاي از پيش تعيين شده بهره برداري کنند.
در اين برهه آقاي بانن و همچنين ديگران سياستهاي آمريکا را به صورت استراتژيک نقض ميکنند. آنها معتقدند چند جانبهگرايي مظهر يک جهانگرايي ليبرال مطلق است.امروزديگر مبارزات ايدئولوژيک بر روي حقوق انسانها متمرکز نشدهاند،بلکه هدف از اين تلاشها دفاع از فرهنگ يهودي-مسيحي در مقابل ديگر تمدنها و به صورت خاص اسلام خوانده ميشود. در اين منشور از سازمان ملل و اتحاديه اروپا به عنوان موانع ياد ميشود.
هيچ کس نميتواند منکر اين قضيه شود که ترامپ چگونه سرسختانه به تمامي موارد ياد شده باور دارد. شايد در ميان مظاهر قدرت او از جنگ چريکي خسته شود. شايد انجام يک اصلاح ساده در بازار سهام مدير عامل کشور (کنايه به ترامپ به عنوان يک تاجر و نه رييسجمهوري) را آزرده کند که در آن صورت بايد منتظر اخراج آقاي بنون باشيم. شايد يک بحران ترامپ را مجبور کند دست به دامان رئيس ستاد ارتش و معاونانش در وزارت دفاع شود که به نظر مي رسد هيچکدام از آنها حس ياغيگري رئيس جمهوري را نداشته باشند.اما روي رخ دادن اين واقعه در آينده نزديک حساب نکنيد و هيچگاه خسارات ناشي از آن را هم دست کم نگيريد.
گفتگوي ترامپگونه
آمريکاييهايي که ترامپ را نپذيرفته اند به طور طبيعي اين هراس را خواهند داشت که او چگونه مي تواند براي کشورشان کاري انجام دهد. آنها حق دارند که نگران باشند ،اما آنها از سوي بعضي نهادها و قانون حمايت مي شوند.در دنياي به اين بزرگي نظارت بر عملکرد ترامپ بسيار ناچيز است که اين ميتواند نتايج بسيار خطرناکي در بر داشته باشد.بدون حمايت و مشارکت فعالانه آمريکاييها، سازو کار همکاريهاي جهاني شکست خواهد خورد. سازمان تجارت جهاني شهرتش را از دست خواهد داد. سازمان ملل نيز سقوط خواهد کرد. همچنين بسياري از معاهدات و کنوانسيونها تضعيف خواهند شد. اگر چه هر کدام از آنها به تنهايي ايستاده اند و در کنار هم به شکل يک نظام مستقل در آمدهاند و ميتوانند آمريکا را تحت فشار قراد دهند،چون تخريب يا عقبگرد از راهکارهاي بين المللي که چند دهه براي تاسيس يا ايجاد آنها وقت صرف شده است، آسان نيست و اين خسارات ماندگار خواهد شد.
در چرخه بي اعتمادي واتهام زني، کشورهايي که ناراضي هستند ناچار به تغيير رويه خواهند بود و شايد براي اين تغيير مشي نياز به استفاده از قواي قهريه باشد.
چه کار ميتوان کرد؟ اولين وظيفه محدود کردن و تقليل دادن آسيبهاست.برکناري ترامپ در اين برهه تقريبا ناممکن است.اکنون به نظر ميرسد جمهوريخواهان ميانه رو و متحدان آمريکا بايد به ترامپ بگويند که آقاي بنون و همفکران او در اشتباهند.حتي براي تامين کمترين منافع شخصي آمريکاييها،اشتياق آنها براي گفتگوهاي دوجانبه به بيراهه رفته است. خسران اقتصادي ناشي از عدم مذاکره آن هم بر اساس روابط شکننده کم نيست، چون هر منفعتي از راه مذاکره و گفتگو به دستآوردني خواهد بود.
ترامپ بايد اين راهبرد را دنبال کند که به متحدان خود بقبولاند آمريکا بزرگترين منبع قدرت است. اين شبکه منحصر متشکل از آمريکا و متحدانش خواهند بود که در مقياس اقتصادي و نظامي به عنوان يک ابرقدرت نقشآفريني کنند. اگر ترامپ واقعا مي خواهد بنا بر گفته خودش آمريکا را به کشور شماره يک جهان تبديل کند، بايد به تقويت روابط با متحدان به جاي تهديد آنها بپردازد.
حال اين پرسش مطرح ميشود که اگر ترامپ اين توصيهها را جدي نگيرد چه خواهد شد؟
متحدان آمريکا بايد براي حفظ نهادهاي چندجانبه براي دوران پسا ترامپ با تقويت منابع مالي و محدود کردن کشمکشهاي داخلي خود تلاش کنند.آنها همچنين بايد خود را براي جهاني که رهبري آن با آمريکا نيست آماده نمايند. اگر طرفهايي (منظور کشورهاي اروپايي ) به دنبال کمک و پوشش از سوي چين هستند بايد گفت که بستر براي اين کار فراهم نيست هر چند شايد پکن براي اين مهم مناسب به نظر برسد. در همين حال اروپا از برگ برنده ناتو که همواره دچار کسري بودجه و به نوعي تضعيف اتحاديه اروپاست نيز بي بهره خواهد ماند. برزيل به عنوان يک قدرت منطقهاي بايد آماده کمک به رهبري آمريکاي لاتين باشد. در خاورميانه کشورهاي کوچک عربي بايد به فرمولي براي زندگي صلح آميز در کنار ايران دست پيدا کنند. روابط دو جانبه تار عنکبوتي (ضعيف) و منطقه سازيهاي سرهم بندي شده شايد براي ايالات متحده آمريکا بسيار بدتر از ميراثي باشد که ترامپ برجا خواهد گذاشت. نتيجهگيري درباره اينکه اوضاع چقدر اسفبار است براي ترامپ چندان طول نخواهد کشيد و او در آن موقع کار خود را انجام خواهد داد و احتمالا مجبور به تغيير رويه خواهد شد. جهان بايد اميدوار باشد، اما در عين حال براي رويارويي با معضلات نيز آمادگي خود را حفظ کند.
منبع: اکونوميست
ش.د9504378