«ماجرای نیمروز» روایتی ملتهب و پرجوش و خروش از دوره ای کابوس وار است که به حماسه ختم می شود. فرم و مفهوم فیلم منطبق بر همدیگر هستند؛ افتتاحیه با طمأنینه و ساده فیلم، آرامش قبل از طوفان است. هر چه ماجرای فیلم جلوتر می رود، فضای آن نیز پر جوش و خروش تر می شود.
تروریسم، یکی از موضوعات قدیمی و مورد علاقه فیلم سازان در تاریخ سینمای جهان بوده است. بسیاری از فیلم های مهم طی یکصد سال گذشته با این موضوع ساخته شده اند. به ویژه درباره ترور شخصیت های سیاسی و برجسته، آثار متعددی ساخته شده است. به طور مثال تا به حال چندین فیلم درباره ترور جان اف کندی به نمایش درآمده است. همچنین ترور آبراهام لینکلن نیز محور تولید ده ها فیلم در هالیوود بوده است.
اما یکی از عجایب سینمای ایران، سکوت در مواجهه با موضوع تروریسم است. عجیب از این نظر که کشور ما یکی از قربانیان تروریسم شناخته می شود و بنابر آمار، بیش از 17 هزار نفر از مردم کشورمان در حوادث تروریستی مختلف به شهادت رسیده اند. از ترورهای خیابانی سازمان منافقین گرفته تا هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا تا به شهادت رساندن دانشمندان هسته ای از سوی رژیم صهیونیستی و ... همه از حوادث تروریستی تکان دهنده ای هستند که می توان درباره آن ها صدها فیلم ساخت. با این حال با مرور فهرست فیلم های سینمایی در ایران تعداد انگشت شماری چون «روز شیطان»، «روباه» و ... به تروریسم پرداخته اند.
«ماجرای نیمروز» واکنشی دیرهنگام اما درخشان به این خلأ فرهنگی است. محمد حسین مهدویان بلافاصله پس از «ایستاده در غبار» که یک فیلم بیوگرافیک و البته تاریخی محسوب می شود، باز هم سراغ یک موضوع تاریخی دیگر رفت. فیلم جدید این کارگردان جوان که در فروردین و اردیبهشت امسال روی پرده سینما رفت و مورد توجه جدی مخاطب قرار گرفت، به نمایش اجرای یک عملیات پیچیده و سنگین توسط اطلاعات سپاه می پردازد. در تابستان سال 1360 و دورانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود، گروهی با شعار حمایت از خلق، کشتارهایی زنجیره ای را علیه مردم آغاز کردند. آن روزها، کوچه های تهران تبدیل به قتلگاه زنان و مردان و کودکان توسط سازمان منافقین شده بود. تا اینکه تعدادی از جوانان که تازه لباس سپاه را پوشیده بودند، جلوی آن ها ایستادند.
اما اهمیت این فیلم تنها به موضوع آن منحصر نیست، بلکه نوع روایت و تصویرسازی مهدویان در این فیلم، فراتر از سطح معمول سینمای ایران است. «ماجرای نیمروز» روایتی ملتهب و پرجوش و خروش از دوره ای کابوسوار است که به حماسه ختم می شود. فرم و مفهوم فیلم منطبق بر همدیگر هستند؛ افتتاحیه با طمأنینه و ساده فیلم، آرامش قبل از طوفان است. هر چه ماجرای فیلم جلوتر می رود، فضای آن نیز پر جوش و خروش تر می شود. لحظات تیره و تلخ فیلم، که همچون باتلاقی مشمئز کننده ذهن مخاطب را در رنج و انده فرو می برد به سرانجامی آتشین و روشن وصل می شود؛ لحظاتی که گفتمان غالب بر فیلم از تردید و جامعه ما از نفاق رها می شوند.
«ماجرای نیمروز» بیش از آنکه به تضاد نیروهای مقاومت در برابر تروریست ها بپردازد، به رقابت گفتمان ها و دیدگاه های درون جبهه خیر متمرکز است. آنچه در فیلم تازگی دارد، نه تقابل خیر و شر، بلکه تضاد آدم های خوب داستان با هم هست.
نیمه اول فیلم، همه چیز آشفته و پراضطراب است. اهریمن، خانه مردم تازه انقلاب کرده را محاصره کرده است و هر آن بیم سقوط شهر به دست تروریست ها می رود. میزانسن فیلم هم در این مقطع، درست مانند وضعیت شهری است که نمایش می دهد. یعنی نوعی تردید و عدم قطعیت در محتوای فیلم احساس می شود. حتی این نگرانی به وجود می آید که باز هم با فیلمی پر از شعر و شعارهای شبه روشنفکرانه و دوپهلو در فیلم روبرو شویم. اما ظهور «کمال» هر دو گره را باز کرد؛ غلبه گفتمان مبارزه هم فیلم را به کمال می رساند و هم مردم را از شر دشمن نجات می دهد. در نتیجه، در رقابت گفتمان ها در جبهه خیر، این گفتمان مبارزه و نبرد رو در رو است که راه را باز می کند و همه را نجات می دهد. بر این اساس ما با فیلمی کاملا مطابق با شرایط روز مواجه هستیم. به این معنی که تا وقتی گفتمان های سازشکار و محدود به مذاکره بر ماجرا حاکم است، وحشت و هراس هم غالب می شود. آن هایی که به جای مقاومت، دائم بر طبل سازش و گفت وگو می کوبند، نه تنها کمکی نمی کنند که با جری تر کردن دشمن، راه را گشوده و سد دفاعی را ضعیف و ترسو جلوه می دهند. اما تنها وقتی که آرمان کمال به کرسی می نشیند و حکم می راند، امنیت و آزادی نیز می آید. مبارزه و مقاومت، شهر را از سقوط نجات می دهد. همچنان که طرح موضوع «نفوذ» نیز فیلم را به روز رسانی کرده است.
«ماجرای نیمروز» از نظر بازتولید قهرمان ملی و بومی در سینما نیز یک دستاورد کم نظیر محسوب می شود. نکته مهم این که شخصیت پردازی ارزشی در این فیلم و استقبال زیاد مخاطب از آن، حاکی از اهمیت شخصیت ها و ایده آل ها در جامعه و فرهنگ ایران است و اقشار مختلف مردم جهت گیری فرهنگی خود را با نگاه به شخصیت ها دنبال می کنند، بنابراین شخصیت پردازی مثبت و منفی نقش قابل توجهی در جهت گیری فرهنگی مردم خواهد داشت.
در «ماجرای نیمروز»، شخصیت کمال با با بازی پویا و پرحرارت هادی حجازیفر، در عین اینکه تمثال تمام عیار یک قهرمان سینمایی است اما از خصلت های هالیوودی هم پاکیزه است؛ کمال، شخصیتی مومن، شجاع، مترقی و مبارز است که حتی یک لحظه از جنگیدن با دشمنان مردمش تردید نمی کند و خسته نمی شود.
بازسازی تهرانِ سال ۱۳۶۰ شمسی در این فیلم، فقط به نمایش نشانهها محدود نیست، بلکه روابط، مناسبات و روح آن زمان و زمانه نیز در فیلم تجلی یافته است.
دستاورد دیگر «ماجرای نیمروز» حرکت محمدحسین مهدویان از مستند به درام است. هر چند که فیلم قبلی او نیز مایهای دراماتیک داشت، اما بسیاری از مردم آن را یک مستند پنداشتند. اما فیلم جدید او، یک فیلم داستانی است که حضور بازیگران حرفهای و چهره هم به این مهم کمک کرده است. اما اطوارهای مستندگرایی در این فیلم هم حاکم است. نماهای لغزان که نتیجه دوربین روی دست است، وفادرای کارگردان به مستندنمایی را نشان میدهد. اما گاهی تمرکز و تأمل مخاطب را بر هم میزند. مشخص نیست که پوشش یک طرف عرض قاب، در اکثریت قریب به اتفاق نماهای فیلم چه معنایی دارد؟ چرا پنهانکاری؟ اگر کل نما دیده می شد، بهتر نبود؟
در مجموع، «ماجرای نیمروز» که از قضا در گیشه نیز فیلم موفقی است، نشان می دهد که هنوز هم سینمای انقلاب و دفاع مقدس زنده و پویاست. فقط کافی است تا با زبانی جدید و درباره موضوعات تازه، فیلم هایی در این حیطه ساخته شوند. الف/ی