امروز وقتی عقربههای ساعت بر روی یازده و پنجاه دقیقه صبح قرار بگیرند، ۹۶ ساعت از وقوع انفجار در معدن یورتِ استان گلستان گذشته است؛ ۹۶ ساعتی که ما گذرش را در میان هیاهوی انتخابات و مناظره حس نکردهایم[...]
یادداشت: امروز
وقتی عقربههای ساعت بر روی یازده و پنجاه دقیقه صبح قرار بگیرند، ۹۶ ساعت
از وقوع انفجار در معدن یورتِ استان گلستان گذشته است؛ ۹۶ ساعتی که ما
گذرش را در میان هیاهوی انتخابات و مناظره حس نکردهایم؛ اما خانواده
کارگرانی که هنوز سرنوشتشان در عمق ۱۸۰۰متری مشخص نیست، ثانیه به ثانیهاش
را میان یأس و امید، میان مرگ و زندگی به امید یک معجزه و تحقق یک رؤیا
گذراندهاند، رؤیایی که عزیزترینشان را از دل زمین به آنها بازمیگرداند؛
آن هنگام که ما در شهرهایمان برنده مناظره را انتخاب میکردیم و برای
نامزد محبوبمان هورا میکشیدیم، خانواده ۲۱ کارگر شریفی که پیکر
عزیزانشان را تحویل گرفته و به خاک سپردند، تمام این ساعتها را با تلخی و
اندوه زیستهاند! اما چرا ما فراموش کردیم همراه هموطنانمان در استان
گلستان بمانیم و گذر این لحظهها را کمی، فقط کمی برایشان آسانتر کنیم!
پاسخ این پرسش سخت نیست، وقتی فشارهایی وجود دارد تا رسانه ملی پوشش مستقیم
و لحظهبهلحظه خود از چگونگی امدادرسانی را متوقف کند، وقتی کسانی هستند
که مطرح شدن حادثه معدن یورت را در آستانه انتخابات تهدیدکننده سبد رأی
خود میدانند، وقتی یک جریان سیاسی که چند ماه پیش، هنگام فروریختن ساختمان
قدیمی پلاسکو در خیابان جمهوری، از میان آتش و آوار آن بازی سیاسی استعفا و
محاکمه به راه انداخت؛ درست در مسیر عکس گام برمیدارد و تلاش میکند
جامعه به سرعت از موضوع عبور کند، وقتی صفحه اول روزنامهها اعتنای چندانی
به حادثه نداشته باشند و توجیه غیر قانونی نبودن محموله وارداتی یک آقازاده
از فاجعه در معدن برایشان اهمیت بیشتری یابد، چگونه میتوان انتظار داشت
که خانواده این عزیزان تنها نمانند؟ وقتی یک جریان سیاسی منافع خود را بر
آگاهی مردم که به همراهی و همدردی و مسئولیتپذیری جامعه منتهی خواهد شد
ترجیح میدهد! نتیجه چگونه غیر از این باشد! ما امروز اگر این نتیجه را
نمیخواهیم، فقط یک راه برایمان وجود دارد و آن، تغییر شرایط است.