تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۷:۲۶  ، 
کد خبر : ۳۰۱۰۱۳

پول و نظام بانكى (بخش اول)

پایگاه بصیرت / توماس سوئل - ترجمه سيدمحمد حسين وقار
(روزنامه اطلاعات - 1396/01/29 - شماره 26697 - صفحه 6)

پول آنقدر عادى و مسلّم تلقى مى‏شود كه به‌ندرت از خود مى‏پرسيم: «چرا پول مى‏خواهيم و پول چه مى‏تواند بكند؟» همه مى‏دانيم پول در زندگى شخصى ما، كارهاى مهمى مى‏تواند انجام دهد؛ اما سؤال مهمتر اين است: پول در كل اقتصاد ملى چه مى‏كند؟ نه‏تنها لازم است بدانيم پول چگونه كار مى‏كند، كه لازم است بدانيم چگونه مى‏تواند بد كار كند؛ زيرا كاركرد نادرست پول، موجد فاجعه‏هاى اقتصادى بوده، حتى كشورها و امپراتورى‏ها را به نابودى كشانده است.

به نظر مى‏رسد همه پول مى‏خواهند؛ اما در زمان‌هاى خاصى در بعض كشورها هيچ‏كس پول نمى‏خواسته است؛ زيرا پول را بى‏ارزش تلقى مى‏كرده‏اند. در واقع اينكه هيچ‏كس پول را قبول نمى‏كرد، آن را بى‏ارزش مى‏ساخت. وقتى نمى‏توانيد با پول چيزى بخريد، پول به تكه‏هاى كاغذ يا قطعات فلز بى‏فايده تبديل مى‏شود. در دهه 1970، دولت فرانسه مأيوسانه قانونى را به تصويب رساند كه تصريح مى‏داشت: هر كس از فروش در ازاى پول امتناع ورزد، به مرگ محكوم خواهد شد. اين نكته حاكى از آن است كه صرف چاپ پول از طرف دولت، براى آنكه به عنوان پول عمل كند، كافى نيست؛ بنابراين اگر مى‏خواهيم به نقطة كاركرد بد پول نرسيم، بايد نحوه كاركرد خوب پول را درك كنيم.

در گذشته دور، بسيارى از اقتصادها بدون پول عمل مى‏كردند؛ بدين منظور مردم را وامى‏داشتند محصولات و كارشان را به صورت تهاترى با يكديگر مبادله كنند؛ اما اين اقتصادها معمولا كوچك و ساده بودند و چيزهاى نسبتا كمى براى داد و ستد داشتند، زيرا اغلب مردم رأسا غذا، سرپناه و پوشاك خود را تأمين مى‏كردند، اما براى طيف محدودى از وسايل رفاهى يا تجملى با يكديگر معامله مى‏كردند.

«تهاتر» دست و پاگير است. اگر شما صندلى توليد كنيد و سيب بخواهيد، مسلما امكان ندارد يك صندلى را با يك سيب مبادله كنيد و احتمالا به آن تعداد سيب كه معادل ارزش يك صندلى باشد، نيازى نداريد؛ اما اگر بتوان سيب و صندلى را در ازاى چيزى مبادله كرد كه به مقادير بسيار كوچك قابل تقسيم باشد، درآن صورت مى‏توان مبادله بيشترى انجام داد، كه هم براى صندلى‌ساز و پرورش‌دهنده سيب و هم براى هر كس ديگر نفع داشته باشد. تنها كارى كه آن مردم بايد بكنند، توافق بر روى چيزى است كه به عنوان وسيله واسطه مبادله به كار خواهد رفت و آن وسيله مبادله، «پول» است.

بعض جوامع صدف دريايى را به عنوان پول به كار برده‏اند؛ برخى از طلا يا نقره، و بعض ديگر نيز از تكه‏هاى خاص كاغذ چاپ‌شده توسط دولت استفاده كرده‏اند. چيزى كه از همة آنها پول مى‏سازد، اين است كه مردم آنها را به عنوان بهاى كالاها و خدماتى كه در حقيقت ثروتى واقعى است، مى‏پذيرند. پول براى هر فرد معادل ثروت است، تنها به اين دليل كه ديگر افراد با اين پول كالاها و خدمات واقعى مورد نياز او را تأمين مى‏نمايند؛ اما از ديدگاه كل اقتصاد ملى، پول ثروت نيست. پول تنها روشى است براى انتقال ثروت يا براى انگيزش مردم به توليد ثروت.

تورم

دو برابر كردن عرضة پول يك كشور، ثروت آن كشور را دوبرابر نخواهد كرد؛ اما به احتمال بيشتر، منجر به بالارفتن قيمت همه چيز خواهد شد. قيمت‏ها عموما به همان دليلى افزايش مى‏يابند كه قيمت كالاها و خدمات خاصى افزايش مى‏يابد؛ يعنى وجود تقاضاى بيشتر از عرضه به قيمتى معيّن. وقتى مردم پول بيشترى دارند، تمايل دارند كه بيشتر خرج كنند. بدون افزايشى متناسب در حجم توليد، قيمت توليدات موجود افزايش مى‏يابد؛ زيرا كميّت تقاضاشده از كميت عرضه‌شده فراتر مى‏رود. پول هرچه باشد ـ صدف دريايى، طلا يا كاغذ ـ مقدار زيادترش در اقتصاد ملى به معنى قيمت‏هاى بالاتر است. قرنهاست كه اين رابطه ميان كل مقدار پول و سطح كلى قيمت مشاهده شده است. وقتى اسكندر شروع به خرج كردن گنجهاى گرفته شده از ايرانيان نمود، قيمت‏ها در يونان افزايش يافت.

به همين ترتيب، وقتى اسپانيايى‏ها مقادير عظيمى طلا از مستعمرات‌شان در نيمكره غربى منتقل كردند، سطح قيمت نه تنها در اسپانيا، كه در سراسر اروپا افزايش يافت. اسپانيايى‏ها بيشتر ثروتشان را براى خريد واردات از ديگر كشورهاى اروپايى مصرف كردند، براى پرداخت بهاى خريدهايشان، طلايشان را به آن كشورها فرستادند و بدين ترتيب كل عرضه پول در سراسر قاره اروپا را افزايش دادند.

درك هيچ يك از اين مطالب دشوار نيست.

اشكالات و اشتباهات وقتى پيش مى‏آيد كه به چيزهايى مانند «ارزش ذاتى» پول فكر مى‏كنيم، يا به اين باور مى‏رسيم كه طلا به نحوى پول را «تقويت مى‏كند»، يا به شكلى مرموز به آن ارزش مى‏دهد. در طول تاريخ، طلا در بسيارى از كشورها به مثابه پول به كار مى‏رفته است. گاهى طلا مستقيما به شكل سكه و گاهى (براى خريدهاى بزرگتر) به شكل قطعات طلا يا شمش يا به اشكال ديگر مصرف مى‏شده است؛ اما چيزى كه حمل و نقلش راحت‏تر بود، تكه‏هاى پول كاغذى چاپ شده به دست دولت بود كه در هر زمان قابل تبديل به طلا بود. حمل پول كاغذى با خود در مقايسه با حمل مقادير زيادى از فلز كه در جيب جرنگ‏جرنگ صدا مى‏كرد يا در كيسه توجه سارقان را جلب مى‏نمود، نه تنها راحت‏تر، كه ايمن‏تر نيز بود.

مسئله بزرگ پول ايجادشده به وسيله دولت، اين است كه مقامات دولتى همواره با وسوسة ايجاد پول بيشتر و خرج كردن آن روبرو هستند. قرنهاست كه اين اتفاق در ميان شاهان قديم و سياستمداران امروز مكررا رخ داده و موجد تورم و بسيارى از مسائل اقتصادى و اجتماعى ناشى از تورم بوده است. بدين دليل، بسيارى از كشورها ترجيح داده‏اند از طلا، نقره يا مواد ديگرى كه ذاتا عرضه محدودى دارند، به عنوان پول استفاده نمايند. اين راهى است براى محدود كردن قدرت دولت‌ها براى افزايش عرضه پول تا سطوح تورم‌زا.

سالها طلا براى اين منظور ايده‏آل تلقى مى‏شد؛ زيرا عرضه طلا در جهان محدود است. وقتى پول كاغذى در هر زمان كه صاحبش بخواهد، قابل تبديل به طلا باشد، در آن صورت گفته مى‏شود طلا «پشتوانة» پول است. اگر تصور كنيم ارزش طلا به نحوى به پول كاغذى منتقل مى‏شود، اين اصطلاح گمراه‌كننده است؛ زيرا در واقع طلا مقدار پول كاغذى قابل انتشار را محدود مى‏سازد.

تأثيرات تراكمى تورم

زمانى دلار آمريكا عندالمطالبه قابل تبديل به طلا بود؛ اما اين وضعيت در سال 1933 خاتمه يافت. از آن پس، فقط پول كاغذى داريم كه عرضه‌اش به ميزانى است كه مقامات فكر مى‏كنند مى‏توانند از نظر سياسى با عواقبش كنار بيايند. براى درك تأثيرات تراكمى تورم، به اين مثال توجه كنيد: قدرت خريد يك اسكناس صد دلارى در سال 1998 كمتر از يك اسكناس بيست دلارى در دهه 1960 بود؛ يعني كسانى كه در دهه 1960 پول پس‏انداز مى‏كردند، در طول سه دهه بعد، چهارپنجم ارزش پولشان بى ‏سر و صدا از دست رفت! اگرچه ممكن است چنين تورمى در ايالات متحده تأمل برانگيز باشد، اما در مقايسه با سطح تورم در بعض ديگر كشورها ناچيز است. «تورم دو رقمى» در يك سال معين در ايالات متحده زنگ خطر سياسى را به صدا درمى‏آورد؛ اما در برخى از كشورهاى آمريكاى لاتين و اروپاى شرقى، گاهى نرخ ساليانه تورم چهاررقمى بوده است.

اگرچه پول چيزى است كه آن را بابت بهاى كالا و خدمات واقعى مى‏پذيريم، اما چيزهاى ديگرى نيز هست كه به طريقى بسيار شبيه پول عمل مى‏كند. كارت اعتبارى و چك، مثالهاى ساده‏اى از آن است. ممكن است خود «وعده» نيز به مثابه پول عمل كند، مشروط بر آنكه شخصى كه وعده مى‏دهد، بسيار مورد اعتماد باشد. زمانى اسناد بدهكارى بازرگانان معتبر، مانند پول دست به دست مى‏شد. بعض بانك‌ها پول خاص خود را منتشر مى‏كردند كه جايگاهى قانونى نداشت؛ اما وقتى آن بانك خاص به قدر كافى معتبر و مايل به تبديل پول مردم به طلا بود، پول آن به عنوان وسيله پرداخت در سطح وسيعى پذيرفته مى‏شد.

درآن زمان‌ها و مكان‌ها كه بانكداران بيش از مقامات دولتى اعتبار داشتند، احتمالا اسكناس بانك به پول رسمى چاپ شده توسط دولت ترجيح داده مى‏شد. گاهى پول منتشر شده در ديگر كشورها را به پول منتشر شده در كشور خودمان ترجيح مى‏دهيم. در ژاپن، پول چين را كه از اواخر قرن دهم منتشر شد، به پول ژاپن ترجيح مى‏دادند. در قرن بيستم در خلال يك دوره تورم افسارگسيخته پزو در بوليوى در سال 1985، اغلب حساب‏هاى پس‏انداز به دلار بود.

همچنان طلا به بسيارى از پولهاى ملى ترجيح داده مى‏شود، اگرچه به طلا بهره‏اى تعلق نمى‏گيرد، اما به پول در بانك بهره تعلق مى‏گيرد. نوسانات قيمت طلا نشانه تقاضاى متغير براى طلاى مصرفى در جواهرسازى يا برخى كارهاى صنعتى است. علاوه بر اين، ميزان نگرانى از تورم را كه مى‏تواند ارزش پول رسمى را تحليل برَد، در سطحى بنيادى‏تر منعكس مى‏سازد. بدين دليل است كه يك بحران عمده سياسى يا نظامى مى‏تواند موجب افزايش ناگهانى و شديد قيمت طلا گردد؛ زيرا مردم موجودى ارزهايى را كه ممكن است تحت تأثير قرار گيرد، به قيمت ارزان مى‏فروشند و براى خريد طلا، به عنوان روشى مطمئن‏تر براى حفظ ثروت موجودشان حتى اگر بهره يا سود سهام بر آن تعلق نگيرد، بر يكديگر پيشى مى‏گيرند.

برعكس، در دوره‏هاى طولانى رفاه يا ثبات قيمت، احتمالا شاهد سقوط قيمت طلا هستيم؛ زيرا مردم مايلند ثروتشان را از وضعيت طلا خارج سازند و به وضعيت ديگر دارايى‏هاى مالى كه مى‏تواند به ثروتشان بيفزايد، تبديل نمايند. وحشت شديد اما اظهارناشده‏اى كه موجب اين گونه معاملات و بسيارى از معاملات ديگر در بازار مالى مى‏گردد، ترس از «تورم» است. اين وحشت نامعقول نيست؛ زيرا انواع دولت‌ها اغلب به تورم، به عنوان وسيله‏اى براى كسب ثروت بيشتر، بدون نياز به رويارويى مستقيم با مردم به دليل وضع ماليات‌هاى بالاتر، متشبّث شده‏اند.

افزايش ماليات

افزايش نرخ ماليات براى دارندگان قدرت سياسى در دمكراسى‏هاى امروزى يا در پادشاهى‏هاى باستانى، همواره متضمن خطرهاي سياسى بوده است. دشمنى رأى‏دهندگان با بانيان افزايش نرخهاى ماليات، ممكن است به نابودى حرفه سياسى منجر شود. در جوامع غيرمردمسالار، واكنش مردم چه بسا از نوع قيام مسلحانه باشد؛ مانند خيزش‏هايى كه موجد جنگهاى استقلال آمريكا از بريتانيا يا براندازى ديگر دولت‌ها در ديگر زمان‌ها و مكان‌ها گرديد.

علاوه بر واكنش‏هاى سياسى نامطلوب نسبت به افزايش ماليات‌ها، ممكن است واكنش‏هاى اقتصادى نامطلوبى نيز بروز نمايد. وقتى نرخ ماليات به سطوح بالاترى مى‏رسد، ممكن است كسانى كه نرخ خالص بازده فعاليت‌هاى اقتصادى خاصى را، بعد از كسر ماليات، براى توجيه تلاششان كافى نمى‏يابند، اين فعاليت‌ها را رها سازند. بدين‏ترتيب در دوران افول امپراتورى روم، بسيارى از مردم كشاورزى را رها كرده، به شهرها سرازير شدند و به تعداد افراد نيازمند مراقبت دولت اضافه كردند، در حالى كه در همان زمان عرضه مواد غذايى به دليل آنكه عده‏اى دست از كشاورزى كشيده بودند، رو به كاهش گذاشته بود.

به منظور اجتناب از خطرهاي سياسى ناشى از افزايش نرخهاى ماليات، هزاران سال است كه دولت‌ها در سراسر جهان به جاى آن، به تورم متشبث شده‏اند. اگر انجام جنگى بزرگ نيازمند نيمى از توليد سالانه كشور باشد، درآن صورت دولت مى‏تواند براي تأمين هزينه جنگ، به جاى افزايش نرخهاى ماليات به ميزان 50 درصدِ درآمد هركس، پول بيشترى براى خود ايجاد كند وآن را براى خريد وسايل جنگ خرج نمايد. با نيمى از منابع كشور كه براى توليد تجهيزات و تداركات نظامى مصرف مى‏شود، كالاهاى غيرنظامى كمياب‏تر مى‏گردد، درست همان‏طور كه پول فراوان‏تر مى‏شود. اين نسبت تغيير يافتة پول به كالاهاى غيرنظامى موجد تورم خواهد شد؛ زيرا پولِ بيشتر براى كالاى كمتر ارائه مى‏گردد و درنتيجه، قيمت‏ها افزايش خواهد يافت.

تورم هميشه ناشى از جنگ نيست، اگرچه اغلب تورم درنتيجه برخوردهاى نظامى به وجود آمده است. حتى در زمان صلح، دولت‌ها بهانه‏هاى بسيارى براى خرج كردن پول داشته‏اند، مانند زندگى تجملاتى شاهان و بسيارى از پروژه‏هاى نمايشى كه در ميان دولت‌ها معمول است. تأمين هزينه اين كارها، با استفاده از قدرت دولت براى ايجاد پول بيشتر اغلب از افزايش نرخهاى ماليات آسان‌تر است. به ‏عبارت ديگر، تورم در حقيقت يك ماليات پنهان است. بخشى از قدرت خريد پولى كه مردم پس‏انداز كرده‏اند، از آن دزديده شده و بى ‏سر و صدا به دولتى كه پول جديد منتشر مى‏كند، منتقل مى‏گردد.

امروزه، در عصر پول كاغذى، افزايش عرضه پول در روشن‌كردن دستگاه چاپ خلاصه مى‏شود؛ اما سالها قبل از آنكه دستگاه‏هاى چاپ به وجود آيد، دولت‌ها مى‏توانستند با فرايند سادة كاهش مقدار طلا يا نقره موجود در سكه‏هاى داراى يك واحد معين، پول بيشتر ايجاد كنند. بدين ترتيب ممكن است فرانك فرانسه يا پوند بريتانيا در ابتدا مقدار معينى فلز قيمتى در بر داشته باشد، اما سكه‏هايى كه بعدا به وسيله دولت فرانسه يا دولت بريتانيا ضرب مى‏شود، هرچه كمتر فلز قيمتى در بر دارد، كه اين دولت‌ها را قادر مى‏سازد از يك مقدار معين طلا و نقره پول بيشترى ضرب كنند. از آنجا كه سكه‏هاى جديد همان ارزش قانونى سكه‏هاى قديمى را دارند، با زياد شدن سكه‏ها، قدرت خريد همه آنها كاهش مى‏يابد.

روشهاى پيشرفته‏تر افزايش كميت پول در كشورهاى داراى يك بانك مركزى تحت كنترل دولت، مورد استفاده قرار مى‏گيرد؛ اما نتيجه‌اش در نهايت همان است. افزايشى در مقدار پول، بدون افزايشى متناسب در عرضه كالاهاى واقعى، موجب افزايش قيمت‏ها مى‏گردد؛ يعنى تورم به وجود مى‏آيد. برعكس، وقتى در خلال انقلاب صنعتى بريتانيا در قرن نوزدهم، توليد افزايش يافت، قيمت آن كاهش يافت؛ زيرا عرضة پول به همان نسبت افزايش نيافت. دوبرابر كردن عرضه پول در حالى كه مقدار كالاها ثابت مى‏ماند، مى‏تواند سطح قيمت‏ها را بيش از دوبرابر افزايش دهد؛ زيرا با زوال اعتماد مردم به اينكه پول ارزش خود را حفظ خواهد كرد، سرعت گردش پول افزايش مى‏يابد. در خلال كاهش شديد ارزش روبل روسيه در سال 1998، خبرنگارى از مسكو گزارش داد: «در حالى كه پول هنوز ارزشى دارد، بسيارى با منتهاى سرعت ممكن، شتابان به خرج كردن روبل‏هايى مشغولند كه ارزش آنها رو به كاهش دارد.»

در خلال جنگ جهانى اول و در سالهاى بعد از انقلاب 1917، اتفاقى مشابه در روسيه رخ داد. تا سال 1921، مقدار پول رسمى منتشر شدة دولت صدها برابر پول در گردش در آستانه جنگ در سال 1913 بود و سطح قيمت‏ها هزاران برابر نسبت به سال 1913 افزايش يافته بود. وقتى پول سريعتر گردش مى‏كند، تأثيرش بر قيمت‏ها همانند تأثير پول بيشترى است كه درگردش باشد. وقتى هر دو اتفاق همزمان در سطحى وسيع رخ مى‏دهد، نتيجه‌اش تورمى افسارگسيخته است. شايد مشهورترين تورم قرن بيستم در دهه 1920 در آلمان اتفاق افتاد. در ژوييه 1920، يك دلار برابر 40 مارك بود؛ اما تا نوامبر 1923، يك دلار معادل 4 تريليون مارك شد و مردم متوجه شدند كه پس‏انداز تمام عمرشان براى خريد يك بسته سيگار كافى نيست!

در واقع دولت آلمان با اين فرايند ساده كه 1700 چاپخانه را واداشت شب و روز پول چاپ كنند، عملا آنچه را مردم داشتند، از آنها دزديد. در اينجا نيز گردش پول سرعت گرفت و حتى بيش از افزايش عرضة پول، موجب افزايش تورم گرديد. در خلال بدترين تورم در اكتبر 1923، قيمت‏ها روزى 41درصد افزايش مى‏يافت. كارگران روزى دو بار دستمزد مى‏گرفتند و به بعض كارگران در وسط روز ساعتى مرخصى مى‏دادند تا بتوانند شتابان به مغازه‏ها بروند و قبل از ترقى مجدد قيمت‏ها، خريدكنند. در موارد ديگر، زنها در موقع ناهار، به محل كار همسرشان مى‏آمدند تا دستمزد شوهرشان را بگيرند و قبل از كاهش ارزش پول، شتابان آن را خرج كنند. برخى اين دوره هرج و مرج اقتصادى را زمينه‏ساز به قدرت رسيدن هيتلر و نازى‏ها مى‏دانند. ادامه دارد...

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2017\04\04-17\21-29-20.htm&storytitle=%81%E6%E1%20%E6%20%E4%D9%C7%E3%20%C8%C7%E4%DF%EC

ش.د9600092

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات