در دهههای گذشته، سیاست خارجه ایران - مانند لایههای روان انسان، آنطور که روانشناس معروف کانادایی اریک برن تعریف کرده است - دستکم یک وجه «کودک» و یک وجه «بالغ» داشته است. وجه «کودک» آن - مانند آنچه در تبیین رفتار انسان کودک برمیشمارند - در تخیلات سیر میکند، به دنبال هیجان است، آینده را نمیبیند، مصلحت را تشخیص نمیدهد و رفتارهای آن عمدتا عجولانه، نمایشی و نامتعارف است؛ اما وجه «بالغ»، مبتنی بر رفتارهای پخته و منطقی است، تجزیه و تحلیل میکند، آیندهنگری میکند و میان احساسات و عقل تعادل برقرار میکند.
اگر این قبیل «وامگیریهای میانرشتهای» را معتبر بدانیم، در سالهای اخیر، بدون تردید بخش «کودک» سیاست خارجه ایران در شخص محمود احمدینژاد نمود پیدا کرده است و بخش «بالغ» آن در وجهه و عملکرد محمدجواد ظریف در عرصه بینالمللی تجلی یافته است. تفاوت و نتایج این دو طرز رفتار را نیز میشود در موضعگیریها و واکنشهای این دو «نماد» به موضوعات مهم سیاست خارجه کشور به وضوح مشاهده کرد.
بهعنوان مثال، در مواجهه با موضوع «قطعنامههای شورای امنیت»، محمود احمدینژاد - در اظهاراتی نامتعارف و آکنده از احساسات - از بیاهمیتبودن این اقدام سازمان ملل سخن به میان آورد؛ قطعنامههای الزامآور و پرمخاطره مهمترین نهاد بینالمللی را «کاغذپاره» نام گذاشت و متعاقبا در پس صدور پیدرپی قطعنامههای فصلهفتمی علیه کشور - که با سختگیرانهترین اهرمهای حقوقی، حوزههای مالی، بانکی، نظامی، صنعتی و انرژی کشور را نشان رفته بود - قدرتهای جهانی را دعوت کرد تا «آنقدر قطعنامه بدهند که قطعنامهدانشان پاره شود»! هرچند این رفتار رئیسجمهور وقت ایران برای بخشی از افکار عمومی سرگرمکننده و آکنده از لحظات فرحبخش کودکانه بود؛ اما او با اتخاذ این رویکرد - در عمل – نهتنها بر اتهام «قانونگریزی»، «بیمنطقی» و «ماجراجویی» ایران مهر تأیید زد و به اقدامات خصومتآمیز کشورهای متخاصم نزد افکار عمومی مشروعیت بخشید، بلکه فلسفه وجودی «مذاکرات» را نیز در عمل زیر سؤال برد و از این طریق لطمات سنگینی به منافع ملی وارد کرد.
اما محمدجواد ظریف در واکنش به صدور اولین قطعنامه علیه ایران، در سالن شورای امنیت سازمان ملل در کسوت سفیر ایران حاضر شد و سخنرانیاش را با این جمله آغاز کرد: «امروز، روز تأسفباری برای رژیم عدم اشاعه است»؛ یعنی او از اولین جمله بیانات خود در واکنش به این اقدام، مسئله را اینگونه به تصویر کشید که «اقدامی که انجام شده، نه مشکلی برای ایران که مشکلی برای تمام دنیا ایجاد کرده است؛ چراکه نظام حقوقی رژیم عدم اشاعه را - که از مهمترین زیربناهای ساختار امنیت جهانی است - با تهدید انحلال روبهرو کرده است». به عبارت دیگر، محمدجواد ظریف اقدام شورای امنیت را نه از زاویه احساسی و هیجانی بلکه از منظر «سیستمیک» مورد انتقاد قرار داد و با جملاتی حسابشده و مستدل، «مسئلهسازی برای ایران» را با «بحرانسازی برای کل جهان» برابر و مترادف ترسیم کرد و متعاقبا به اثبات «تصنعیبودن» و «غیرمتقن و غیرضروریبودن» این بحرانسازیها پرداخت.
دکتر ظریف به خوبی واقف بود اگر موضع ایران را مانند محمود احمدینژاد بیان و فرمولبندی کند، او نیز این تصور را ایجاد خواهد کرد که ایران برای «نظام بینالمللی» و سازوکارهایش هیچ ارزشی قائل نیست (یعنی از استفاده از همین سازوکارها برای رفع مشکل نیز محروم خواهد ماند) و تهران سیاستی مبتنی بر رویارویی و مقابله با جهان را در پیش گرفته است. طبیعتا، همانطور که در سالهای متعاقب ثابت شد، با اتخاذ چنین موضعی این امکان از کشور نیز سلب میشد تا جریانهای مختلف سیاسی در جهان و افکار عمومی را به حمایت از ایران متقاعد کند.
محمود احمدینژاد موضوع رژیم اسرائیل و رویارویی با آن را نیز - که از دیگر موضوعات مهم سیاست خارجه ایران است - با «انکار هولوکاست» آغاز کرد! رئیسجمهور وقت ایران که جایگاه خاصی برای «آیندهنگری»، «تجزیه و تحلیل» و «تشخیص مصلحت» در حوزه دیپلماسی قائل نبود، تصور میکرد با زیرسؤالبردن اصل «هولوکاست» و با به استهزاکشیدن آن از طریق کنفرانسهای بینالمللی، موفق خواهد شد «اهميت» ٦٠ساله این فاجعه را در اذهان عمومی غرب خُرد کند و از این طریق یکی از ارکان و سنگبناهای رژیم اسرائیل را با جنجال فراوان به لرزه درآورد؛ اما نتیجه اقدام او در نهایت این شد که جریان صهیونیسم و دستگاه تبلیغاتی آن - به پشتوانه ٦٠ سال تبلیغ، کولهبار عاطفی و انزجار عمومی مردم غرب از کارنامه نازیها - موفق شد ایران را همردیف و هممسلک با جریان فاشیسم دهه ۱۹۳۰ اروپا معرفی کند و از این طریق حتی برنامه صلحآمیز هستهای را نیز با بحث «یهودکشی» و اتهام توسعهطلبی نازیوار ایران به صورت ناگسستنی پیوند بزند.
درواقع، محمود احمدینژاد نمیدانست که سنگبنای اسرائیل «هولوکاست» نیست، بلکه «انکار هولوکاست» است که این رژیم را زنده نگه داشته و ازاینرو نهتنها دست نتانیاهو و رسانههای صهیونیستی را برای تبلیغ علیه ایران باز گذاشت، بلکه با برجستهکردن مسئله هولوکاست، در عمل موضوع «اشغال»، «شهرکسازی»، «جنایات جنگی اسرائیل در غزه» و «سلاح هستهای اسرائیل» را نیز به حاشیه کشاند.
اما محمدجواد ظریف رویارویی با موضوع اسرائیل را با تبریک عید «روش هاشانا» به یهودیان جهان آغاز کرد! او سپس در یک اقدام رسانهای هوشمندانه، حساب ایران را از حساب «فردی که به ظاهر هولوکاست را انکار میکرد»، جدا کرد و از این طریق تأثیر سالها تلاش برای همسانسازی ایران با جریانهای فاشیست، یهودستیز و یهودکشی را - که در افکار عمومی غرب بسیار حساسیتبرانگیز است - خنثی کرد. درواقع، جواد ظریف موفق شد موضوع کهنه «هولوکاست» را که مستمسکی برای مظلومنمایی و هراسافکنی اسرائیل است، به حاشیه بکشاند تا مسائل مهمتری را مانند مجهزبودن اسرائیل به سلاح اتمی، عضویتنداشتن اسرائیل در پیمانهای منع اشاعه مانند انپیتی، اشغال غیرقانونی سرزمین فلسطین، شهرکسازی و جنایات جنگی اسرائیل در غزه در کانون توجه قرار دهد.
درهمینراستا، در اولین حضور هیئت دیپلماتیک دولت روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل همین موضوعات به حاشیه کشیدهشده درباره اسرائیل، بلافاصله پس از ایراد سخنرانی نتانیاهو از پودیوم، از سوی یک دیپلمات ایرانی در مقام «پاسخ» مطرح شد و در ماههای متعاقب نیز وزیر امور خارجه ایران در هر مصاحبه و حضور مطبوعاتیاش، اظهارات و اتهامات نخستوزیر اسرائیل درباره ایران را با اصطلاح «Smoke screen» (پردهای از دود) پیوند زد و اینگونه القا کرد که تمام هجمههای اسرائیل علیه ایران، به خاطر پنهانکردن کارنامه شوم و عملکرد غیرقانونی و مخاطرهآمیز این رژیم در سطح منطقهای و جهانی است. دکتر ظریف در اولین مقالهای که پس از انعقاد برجام در روزنامه بینالمللی گاردین نوشت، مجددا بر عضویتنداشتن رژیم اسرائیل در معاهدات منع گسترش و مجهزبودن این رژیم به سلاح هستهای اشاره کرد و مقامات اسرائیل را که سالها به خاطر پررنگبودن موضوع هولوکاست در موضع هجوم به ایران قرار داشتند، به اتخاذ مواضع دفاعی وادار کرد. حاصل رویکرد حسابشده دکتر ظریف و هجمههای «روابطعمومی» او به اسرائیل، انزوای بیسابقه این رژیم در محافل سیاسی و دیپلماتیک بود.
درباره «مسئله آمریکا» نیز که یکی دیگر از موضوعات مهم سیاست خارجه کشور است، تفاوت دو رویکرد کودک و بالغ را میتوان به خوبی مشاهده کرد. محمود احمدینژاد برخورد با موضوع آمریکا را با اقدامات غیرواقعبینانه و نمایشی از قبیل نامهنگاریهای «بیپاسخمانده» به رؤسای جمهور آمریکا و دعوت آنها به «مناظره زنده تلویزیونی» رقم زد. سپس با اقداماتی مانند به استهزاکشیدن مقامات ایالات متحده در نشستهای بینالمللی (مانند «مادر عروس» خواندن هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت، در یک کنفرانس مطبوعاتی در سوریه)، ارائه پیشنهاد مبنی بر «عاقلشدن آمریکا» و سپردن مدیریت جهان به دست ایران، ایراد اتهاماتی مبنی بر دستداشتن دولت آمریکا در حادثه ۱۱ سپتامبر و سپس تلاش بیحاصل برای بازدید از محل حادثه و برخی جنجالآفرینیهای مشابه در سفرهای نیویورک، فضا را عملا برای هرگونه برخورد سازنده یا حتی «رویارویی مؤثر» با ایالات متحده نامساعد کرد.
فرصتهای حضور او در رسانههای پرمخاطب و محافل تخصصی و دانشگاهی این کشور نیز عمدتا با طرح همین مسائل جنجالی و هیجانی سپری شد؛ تاجاییکه برخی موضعگیریهای غیرضروری و نسنجیده او (مانند اظهارات او در دانشگاه کلمبیای نیویورک) مایه برنامههای سرگرمی شبانه و نمایشهای طنز تلویزیونی آمریکاییها شد. حتی بعضی جملات و موضعگیریهای محمود احمدینژاد چنان فرصت بهرهبرداری تبلیغاتی و سیاسی برای جریانهای متخاصم آمریکایی ایجاد میکرد که اظهارات او را روی بیلبوردهای غولپیکر نیویورک، صفحات نمایشی آسمانخراشها و بدنه اتوبوسهای شهری قرار میدادند تا در معرض تماشای عموم باشد. طبیعتا، این فضا هرگونه فرصت و امکان اقدام در جهت حل بحران هستهای و کاهش تنشهای خطرآفرین میان ایران و آمریکا را از میان برداشت؛ تاجاییکه در دولتهای نهم و دهم، هیچگونه دستاوردی برای حل بحرانهای مرتبط با آمریکا حاصل نشد.
محمدجواد ظریف اما از ابتدا از منظری علمی و کارشناسانه به موضوع «آمریکا» نگاه کرد و روشی پیش گرفت که با رویکرد تکبعدی و کلینگر بیشتر جریانهای سیاسی در ایران که آمریکا را به عنوان یک واحد یکپارچه، منسجم و «غیرقابل هدایت» مینگرند، تفاوتهای بسیار داشت. او از ابتدا از استفاده ابزاری برای بهرهبرداری سیاسی و داخلی از موضوع آمریکا، پرهیز کرد و در عمل با ایالات متحده بهعنوان یک قدرت جدی که باید با اهرمهای درست و بجا مهار شود، برخورد کرد. جریانشناسی درست و تسلط ظریف بر دینامیسم سیاسی و سازوکارهای داخلی آمریکا و همچنین تعامل سازنده او با افکار عمومی این کشور، باعث شد دستگاه دیپلماسی ایران در نهایت رفتار آمریکا را «تأثیرپذیر» و «تغییرپذیر» ارزیابی کند، برای خود در برابر ایالات متحده «عاملیت» قائل شود و از «جبرگرایی» حاکم بر سایر جریانهای سیاسی ایران - از جمله جریان احمدینژاد - فاصله بگیرد. به دلیل غالبشدن این نگاه در دستگاه تصمیمگیری ایران، جواد ظریف موفق شد با استفاده از اهرمهایی که در اختیار دارد، در حد توان، جریانهای داخلی آمریکا را به تقابل با یکدیگر بیندازد و از این جهت ظرفیت آسیبرسانی و قدرت مانور نهادهایی مانند کنگره را به حداقل برساند.
مضاف بر اینکه محمدجواد ظریف با به کارگیری یک زبان فنی و حقوقی و استفاده از ادبیات ویژه سیاست داخلی آمریکا، موفق شد تا حد ممکن قدرت آسیبرسانی نهادها و شخصیتهای متخاصم آمریکایی را مهار کند. تسلط وزیر امور خارجه ایران بر ظرافتهای حقوقی و قانون اساسی آمریکا، در مقاطع متعددی باعث شد او بتواند در مباحث داخلی این کشور درباره «ماهیت حقوقی» برجام، وظایف نهادهای مختلف در برابر معاهدات بینالمللی و حتی روابط میاننهادی در ساختار سیاسی آمریکا در رسانههای این کشور دخل و تصرف کند و از این جهت به جریانهای متخاصم اجازه ندهد به صورت یکجانبه و بیرقیب روایت و برداشت خود را در صحنه داخلی ایالات متحده به دیگران تحمیل کنند. نمونه بارز این قبیل اقدامات دکتر ظریف زمانی بود که او در پاسخ به نامه ۴۷ سناتور جمهوریخواه به مقامات ایران، با بهکارگیری استدلالها و زبان «حقوق داخلی» آمریکا، ایرادهای قانونی مواضع آنها را متذکر شد و از فضاسازی آنها به صورت مؤثری ممانعت کرد.
امروز بعضا به دلیل مواضع حسابشده و دقیق محمدجواد ظریف، دستکم نیمی از دستگاه سیاسی ایالات متحده و اکثریت درخور ملاحظهای از تکنوکراتها و کارشناسان سیاست خارجه در این کشور، به شدت اصرار دارند که اقدامات و رفتارهای دولت جدید ترامپ در قبال ایران از چارچوبها و حد و مرز تعیینشده از سوی برجام تجاوز نکند و مدام دستگاه حاکم و قوای قانونگذار را به اتخاذ «احتیاط» در تعامل با ایران دعوت میکنند. حتی شاهدیم که امروز تندروترین طیف جمهوریخواهان در این کشور و افرادی که شناسنامه سیاسیشان با «ایرانستیزی» گره خورده است، مدام به جریان مخالف، افکار عمومی و جامعه جهانی «اطمینان» میبخشند که اقداماتشان در رابطه با ایران با تعهداتی که آمریکا به تهران سپرده هیچ مغایرتی ندارد.
هرچند تفاوت این دو رویکرد در حوزه سیاست خارجی در نهایت در تاریخ ایران، کتابهای درسی «روابط بینالملل» و سر کلاسهای دانشگاههای کشور ثبت و بررسی خواهد شد؛ اما حقیقت این است که در هفتههای آینده، مردم ایران مجددا به انتخاب میان این دو شیوه سیاستگذاری دعوت خواهند شد. آنجاست که باید همگان به این پرسش پاسخ دهند که در فضای منطقهای و بینالمللی کنونی - با تمام ریسکها و مخاطراتی که دربر دارد - و درحالیکه «انقلاب» نیز خود در آستانه ٤٠سالگی از مرحله طفولیت به مرحله بلوغ رسیده است، کدام رویکرد در حوزه سیاست خارجی بیشتر به نفع و مصلحت کشور است: رویکرد کودک یا رویکرد بالغ؟
http://www.sharghdaily.ir/News/117923
ش.د9600215