تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۷  ، 
کد خبر : ۳۰۱۲۵۹

عذر تقصير به پيشگاه ملت ايران

پایگاه بصیرت / آيت‌الله دكتر سيدمصطفي محقق داماد
(روزنامه اطلاعات - 1396/02/17 - شماره 26712 - صفحه 2)

‏1ـ اين روزها که تنور تبليغات انتخاباتي بسيار گرم بلکه شعله‌ور است و ممکن است براي برخي عزيزان کرام ترديد و يا حيرت در انتخاب ايجاد شود، به نظرم رسيد اين يادداشت را تحت عنوان پيشنهاد به حضور هموطنان عزيز ارائه دهم. تکرار مي‌کنم که اين نکات صرفاً پيشنهاد است، نه ارشاد است و نه تعيين تکليف و وظيفه. زيرا صاحب اين قلم چنين فکر مي‌کند که ارشاد ويا تعيين تکليف به معناي آن است که مرشد و يا تعيين‌کننده تکليف، از مقامي بالاتر برخوردار است و مخاطبش در مرتبه‌اي پايين‌تر قرار دارد و ناگفته پيداست که اولاً اينگونه خيالات ناشي از توهمات و خودبزرگ‌بيني‌هاي نابخردانه است و ثانياً توهين به کرامت انساني ملت است. ونعوذ بالله من همزات الشياطين. ‏

‏2ـ نگارنده با صرف وقت در استماع مناظرات جمعي و خطابه‌هاي تبليغاتي فردي که از سيماي جمهوري اسلامي پخش شد، پيشنهاد مي‌کنم که براي اتحاذ تصميم در مورد رأي دادن به چند نکته توجه کنيم:‏

‏3ـ هرچند به موجب نص صريح قانون اساسي تفسير رسمي و قانوني قانون اساسي با شوراي نگهبان است ولي اين بدان معنا نيست که عموم ملت مجاز به فهم آن نيستند. قانون اساسي براي ملت نوشته شده و اين حق ملت است که آن‌را بخواند و فهم شخصي خود را ارائه دهد و فهم جمعي و مشترک ملت و يا حقوق‌دانان صاحب نظر به يقين مهمترين منبع براي مفسرين رسمي و قانوني بايد قرار گيرد. ‏

‏4ـ بنابه مراتب، شخصي که خودرا در معرض انتخاب شدن قرارمي دهد قبل از هرچيز بايستي قانون اساسي را خوب خوانده، فهميده و به فصل اختيارات رئيس جمهور تسلط کافي داشته باشد تا اولاً در شعارهاي انتخاباتي با دادن وعده‌هاي خارج از حد اختيار گزاف نگويد و از اين رهگذر به شعور مبارک ملت، قهقهه نثار نكند. ثانياً براي اجراي مفاد قانون اساسي و تأمين حقوق ملت که در فصلي مستقل در آن قانون آمده آستين بالا زند. سر دادن وعده‌هايي که به موجب قانون اساسي هرگز در اختيار او نيست به نحو منفصله حقيقيه دلالت بر يکي از دو امر دارد، يا آگاه نبودن از قانون اساسي و يا به سخره گرفتن حقوق ملت، پيشرفت کشور و آرمانهاي مقدس مردم.‏

اينک، پيشنهاد مي‌کنم که با اندکي گوش دادن به دعوت داعيان اين امر تشخيص دهيم وبه يقين اگر بسياري کارها عقلاً نشدني است تشخيص اين امر براي ملت به آساني شدني است.‏

شخصي که وعده‌اي مي‌دهد که تحقق آن هزينه‌بردار است، آيا مي‌داند که در کشوري زندگي مي‌کند که نظام بودجه بندي دارد؟ بودجه‌اي که تمام فصول و بندهايش توسط نمايندگان مردم در مجلس تصويب شده و اندکي جابجا کردن تخلف و گاهي جرم محسوب مي‌‌شود و واجد عنوان کيفري است؟ ‏

اصولاً وعده مالي به مردم آيا چيزي غير از تطميع است؟ آيا تطميع مالي آنهم از جيب بيت‌المال، انتخابات را با مشکل مشروعيت مواجه نمي‌سازد؟ اگر نامزدي از نامزدهاي مجلس شورا براي گرفتن راي، پول تقسيم کند، شوراي محترم نگهبان صندوق‌هاي آن منطقه را باطل نمي‌کند؟ به يقين آري. ولي سؤال اين است که چرا با تطميع مالي، برخورد قانوني نمي‌کنند؟ به نظر مي‌رسد که از نظر ملاک و روح قانون چندان تفاوتي ندارد. پول دادن از کيسه خود براي تحصيل رأي، خلاف است، آيا بخشش‌هاي سمرقند و بخارا که به او ربطي ندارد و مال ديگران است براي رسيدن به خال لب عروس مقصود، خلاف نيست؟!‏

‏5 ـ ساده‌انگاري است اگر کسي بينديشد که امروز کشوري با قطع روابط به همه دنيا و نفرين به همه آنان و آرزوي مرگ براي همه، به راحتي مي‌تواند زندگي کند و زندگي بهينه و توأم با عزت داشته باشد. روابط با کشورها اصول و ضوابطي دارد که در تقسيم‌بندي دانش حقوق، به آن حقوق بين‌الملل عمومي مي‌گويند. کسي که خودرا عرضه مي‌کند من نمي‌گويم استاد حقوق بين‌الملل باشد ولي انتظار آنست که در درجه نخست به اطلاعات اوليه اين امر اولاً آگاه باشد و ثانياً به آنها باور داشته باشد. يعني بداند شوراي امنيت چيست و تصميمات آن شورا چه نقشي دارد و چه آثار حقوقي برآن مترتب است. آيا تصميمات آن شورا يک کاغذ پاره بي‌اثر است؟ يا آنکه دولت موفق، دولتي است که به هرقيمت نگذارد چنين تصميماتي عليه او اتخاذ شود و بداند که چنانچه در اثر ناآگاهي و يا سهل‌انگاري و يا عوام‌فريبي او چنين اتفاقي رخ داد خسارات مادي و معنوي از اين رهگذر را ملت ايران هرگز نمي‌بخشد و فرداي قيامت در پيشگاه خداوند مسئول است. ‏

‏6ـ در مسائل اقتصادي چند اصطلاح است که براي شخصي در سمت رئيس جمهور نقش اوليات دارد و درست مانند جدول ضرب فيثاغورث براي يک رياضي دان است. مثلاً «درآمد ناخالص ملي». اين اصطلاح در لابه‌لاي کلمات اغلب نامزدها به کرات به کار مي‌رفت. اگر مصاحبه کنندگان و ميزگردانان در کار خود مهارت کافي داشتند بايد مي‌پرسيدند، که اين اصطلاح يعني چه؟ آيا صفت ملي، وصف براي درآمد است و يا وصف براي ناخالص؟ و اصولاً به چه طريق محاسبه مي‌شود؟ درآمد ناخالص ملي ايران در حال حاضر چه قدر است؟ چه راهي براي ارتقاء آن وجود دارد؟ ‏

‏ مناظره انتخاباتي انصافاً سنت فرخنده‌اي‌ است، به اميد آنکه اين سنت روزي به درون نهادهاي مدني، حوزه‌هاي علميه، دانشگاه‌ها و مراکز علمي کشيده شود و توسط ميزگردانان آزاد و نقاد وداراي ذهن وقّاد انجام و عيارها با محک دقيق سنجيده گردد تا خالصان پاکدست و شايسته از دارندگان جنس مغشوش ممتاز شوند.‏

‏7ـ مسأله فرهنگ که متأسفانه کاملا در فضاي اصالة الاقتصاد به کلي به فراموشي سپرده مي‌شود، براي نامزد رياست جمهوري چه معنا دارد؟ او چه تعريفي از فرهنگ دارد؟ چه کسي و چه نهادي را فرهنگ ساز مي‌شناسد؟ او از هنر چه مي‌داند؟ نقش دولت در فرهنگ چيست؟ از دانشيان و فرهنگيان کشور چه خبر دارد؟ آيا نامزد محترم مي‌داند که دانشيان کشورش چه خواسته‌هايي دارند؟ آيا آنان فقط از مسائل زندگي و مشکلات مالي رنج مي‌برند يا آنان مشکلشان انزواي فکري و بي‌اعتنايي و به عقب‌‌راندگي اجتماعي است؟

‏تا آنجا که نگارنده در تماس با اهل فرهنگ دستگيرش شده بي‌گمان اهل علم و دانش و فرهنگ چه در حوزه‌هاي علميه و چه در دانشگاهها به‌رغم مشکلات زندگي شخصي، هرگز توقع بيش از حد ندارند و با قناعت و مناعت در کنار ساير آحاد ملت زندگي روزمره را سپري مي‌کنند ولي اولاً به قول سعدي شيراز، ‏

من از بينوايي نيم روي زرد ‏

غم بينوايان رخم زرد کرد ‏

و ثانياً آنچه اهل فکر را آزرده‎ ‎کرده ترجيح‌هاي ناروا، عدم شايسته سالاري، و خانه‌نشين شدن شايستگان اهل خرد است. اين جمله به حضرت مولا(ع) منتسب است که فرمود:

زوال الدولة باثنين، اقبال الاراذل وادبار الافاضل. يعني زوال قدرت‌ها به خاطر دو چيز بوده است: پيش افتادن فرومايگان وکنارگذاشتن صاحبان فضيلت!! چه قدر جمله، بالا و عرشي است!! بابي انت وامي يا مولاي.‏

شاعران پارسي گو ازآن بزرگوار آموخته‌اند. ‏

حافظ گويد:‏

هماي گو مفکن سايه شرف هرگز

برآن ديار که طوطي کم از زغن باشد.‏

اهل فرهنگ چيزي جز حرمت، کرامت و قدرشناسي، توجه به نظرات علمي آنان در تمشيت امور، حسن خلق و رعايت ادب از دولتمردان انتظاري ندارند، بقول حافظ:‏

به حسن خلق توان کرد صيد اهل نظر

به دام ودانه نگيرند مرغ دانا را

‏8 ـ واژه‌هايي نظير حقوق شهروندي، کرامت بشري و امثال آنها که در گفته‌هاي نامزدان تکرار مي‌شود امور ساده‌اي نيست، بسيار جالب و از بار معنايي بالايي برخوردار و لااقل براي نگارنده رويايي بسيار شيرين است. ولي آيا توسط همه کس اين رويا مصدَّق است يا بقول قرآن مجيد اضغاث و احلام است؟ روزي که رسول‌الله(ص) مبعوث شد و دعوت خود را مطرح فرمود، در کنار عوامل مختلفي که در موفقيت او نقش داشت، به نظر نگارنده عامل مهم موفقيت او سوابق زندگي ايشان بود. او اگر مي‌گفت امانت، صداقت، وفاي به عهد، احترام به کرامت بشري، حرمت جان و مال مردم، مهرورزي با ضعيفان و مظلومان، همه مي‌دانستند که اينها صرفاً يک شعار نيست، زيرا در طول چهل سال زندگي در ميان آنان او به همه اين صفات شهره آفاق بوده است، يک شبه امين، طرفدار کرامت بشري و حرمت انسانها و غمخوار مظلومان نشده بلکه داستان «حلف الفضول» قصه‌اي برسر زبانهاي مردم از صغير و کبير بود.

مورخين مي‌نويسند در فتح مکه وقتي رسول خدا(ص) پيروزمندانه وارد مکه شد بربالاي بلندي ايستاد و رو به مردم کرد و فرمود يادتان مي‌آيد که با من چه کرديد؟ گفتند آري. فرمود اينک من با شما چه کنم؟ مردم مکه چنين پاسخ دادند: اخ کريم وابن اخ کريم!! يعني اي محمد(ص) تو بزرگواري و بزرگوار زاده‌اي.! او را به همين صفت مي‌شناختند و مي‌دانستند که او هرگز نه مال کسي را گرفته و نه خون کسي را ريخته است. نه در امانت خيانت کرده، و نه قتل و غارتي، هرگز کسي از او سراغ دارد. او فقط ادعا نمي‌کند، سوابقش نشان مي‌دهد که «فظ غليظ» القلب (خشن قسي القلب) نبوده است. قرآن مجيد به تمام اين سوابق اشاره کرده ومردم را به سابقه رسول‌الله و تک تک اين خصائل توجه داده است. مدال کرامت را دو بار با يک عبارت براي وي تکرار نموده است: ‏

انه لقول رسول کريم ( تکوير /81 وحاقه /40) ‏

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ‏ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (159/آل عمران)‏

به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اينچنين خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراكنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشاى و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با ايشان مشورت كن و چون قصد كارى كنى بر خداى توكل كن، كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد. (159)

‏9ـ و اما اخلاق وما ادريک ماالاخلاق!!. شايد برخي با گفته من موافق نباشند و محتمل است که انگيخته شوند و براي اظهار آن برمن خرده گيرند ولي حقيقتي است که اگر گويم زبان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد. حقيقت آنست که از انقلابي که مرجعيت شيعه در رأس هرم آن بود، ارتقاي تربيت و اخلاق اسلامي انتظار مي‌رفت و لا‌اقل در آغاز انقلاب يعني دوران جواني ما چنين آرزويي در سرما بود و البته آرزو بر جوانان عيب نيست. ولي آيا اين آرزو محقق شد؟ داوري را به وجدان پاک خوانندگان اين سطور مي‌سپارم. اما آنچه عيان است چه حاجت به بيان است.

وقتي شخصي براي رسيدن به موفقيت انتخاباتي علنا در مقابل ديدگان مردم به حريم خصوصي اين و آن دست مي‌اندازد، و از هرگونه توهين و پايمال کردن حيثيت و آبروي آنان دريغ ندارد و با کمال تأسف اين کردار، زشت شناخته نمي‌شود و توسط رصد کنندگان قانوني مورد اعتراض قرار نمي‌گيرد و تخلف شناخته نمي‌شود و تأسف بار ‌تر آنکه موجب جلب آراء مي‌گردد و نه تأسف که فاجعه مولمه آنکه به عنوان رويه و سنت حسنه در دفعات بعد مورد تقليد و پيروي قرارمي گيرد!!، شگفتا آيا نمي‌توان اين جريان را نشانه انحطاط اخلاق عنوان داد؟ ‏

صاحب اين قلم هميشه به حديث نفس خود را که در کسوت روحاني است ملامت مي‌کند و اصرار دارد که با اعتراف به ناموفقيت صنف خود نسبت به تربيت اخلاقي مردم لااقل از جامعه خويش عذر خواهي کند. هم سن و سالهاي نگارنده اسوه‌هايي در ميان اين صنف ديده بودند که نمونه کامل تقوا و سداد بودند و بهترين سرمشق زندگي براي آنان مي‌توانست محسوب شوند. اي کاش جوانان عزيزي که از من و امثال من گله‌مندند آنان را ديده بودند تا خداي نکرده به قضاوت‌هاي حاد و غيرمنصفانه و به کار بردن گزاره سالبه کليه دچار نشوند و به جاي آن با گرفتن نور و چراغ فکري گرد شهر بگردند و در پيدا کردن حجت‌هاي انساني و آرزوي آنکه «يافت مي‌نشود» سعي داشته باشند و براي بازگشت به ارزش‌هاي اخلاقي از هرگونه تلاش دريغ نكنند.

‏10ـ در خاتمه اين سطور تأکيد مي‌کنم که نگارنده به ذکاوت ايراني ملت ايمان دارم و مي‌دانم که عموم مردم ما با اجتناب از تقليد کورکورانه و بجاي آن تکيه کردن بر تأمل وانديشه فردي در معيارهاي لازم براي سمت رياست جمهوري، به خوبي راه صحيح را براي انتخاب اصلح و يا لااقل خيرالموجودين خواهند يافت. ارشاد و راهنمايي گرفتن از اهل نظر در صورتي که مبتني براستدلال باشد امري معقول و منطقي است ولي تکليف کردن ديگران و متابعت بدون دليل، آنان با حقيقت «رأي» دادن تناقض منطقي دارد. به ديگر سخن رأي از روي متابعت کور را «رأي» نمي‌توان ناميد. رأي دادن مبتني بر تفکر وتامل، نردبان رشد فکري يک ملت است و هرگز رأي دادن بدون دليل و تأمل موجبات توسعه وترقي يک ملت را فراهم نمي‌سازد. والسلام

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2017\05\05-06\22-28-45.htm&storytitle=%DA%D0%D1%20%CA%DE%D5%ED%D1%20%C8%E5%20%81%ED%D4%90%C7%E5%20%E3%E1%CA%20%C7%ED%D1%C7%E4

ش.د9600198

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات