تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۸  ، 
کد خبر : ۳۰۱۴۴۳
تحزب؛ فرصت‌ها و موانع در گفت‌وگو با سعيد ليلاز

احزاب در چارچوب سياسي- اجتماعي معنا دارند، نه در چارچوب رسمي و تشكيلاتي

اشاره: گروه‌هاي مختلفي در جامعه زندگي مي‌كنند كه بر مبناي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و حتي علمي تفاوت‌هايي دارند، گروه‌هايي كه در عرصه سياست براي دفاع قانونمند از منافع‌شان متشكل هستند. بنابراين، به هر ميزان كه بتوان اين تفاوت‌ها را پذيرفت مي‌توان به تحزب نيز نزديك‌تر شد. اغلب تحليلگران، تحزب را مكمل دموكراسي مي‌دانند و بر اين باورند كه تحزب مبنايي براي نقد سياست‌ها فراهم مي‌كند و در صورتي كه بتوان تحزب را با يك نوع شيوه جابه‌جايي مسالمت‌آميزدر قدرت پيوند داد نه‌تنها مي‌تواند به ضرورت‌هاي كنوني پاسخ دهد بلكه مي‌تواند كاركردهايي هم براي امر سياسي و توسعه داشته باشد. تحزب با جابه‌جايي در قدرت اجازه يك نوع بازسازي نظام اداري و اجرايي كشور را فراهم مي‌كند، گروه‌هاي مختلف سياسي به نقد عملكردهاي يكديگر مي‌پردازند، برنامه‌ها و سياست‌هاي يكديگر را زير ذره‌بين مي‌برند و به اين طريق كمك مي‌كنند كه بتوان برنامه‌ها و سياست‌هاي بهتري را براي توسعه كشور در نظر گرفت. براي بررسي كارويژه‌هاي احزاب و اينكه ما در ايران تحزب را چگونه تجربه كرده‌ايم و چه موانعي بر سر راه خود داشته‌ايم با سعيد ليلاز، تحليلگر مسائل سياسي و اقتصادي گفت‌وگويي انجام داده‌ايم و از او درباره فرصت‌هايي كه ممكن است در آينده براي تحزب در كشور وجود داشته باشد، پرسيده‌ايم. ليلاز معتقد است براي موفقيت احزاب سياسي بايد تا حد ممكن تنوع را در ساختار افزايش داد، يعني قدرت ساختار توزيع عادلانه‌تر و متناسب‌تري در كشور داشته باشد و براي اين مهم نيز ساختار اجتماعي بايد كاملا در اين زمينه و به تدريج تغيير كند و اين به زمان طولاني‌اي نياز دارد. وي با تاكيد بر نقش دموكراتيك احزاب معتقد است كه دموكراسي اساسا در قالب احزاب جلوه‌گر است و نيمي از همه راه‌هاي برخورد اصولي و بنيادي با مساله فساد عبارت از وجود كاركرد احزاب در چارچوب نظام‌هاي دموكراتيك است. به عقيده او اما در كشور ما هژموني نفت و تسلط آن بر ساختار اقتصادي، تاكنون مانع از توازن در توزيع قدرت بين طبقات سياسي-اجتماعي شده است، بقيه طبقات اجتماعي را نان خور و وابسته به دولت و به همين دليل نيز دموكراسي ما به همان اندازه نيم‌بند و نسبي است. ليلاز، احزاب را نه در چارچوب رسمي و تشكيلاتي بلكه در چارچوب سياسي- اجتماعي مي‌بيند و معتقد است برخي افراد به تنهايي يك حزب هستند و نبايد منتظر عنوان و اسم و دفتر مركزي و... ماند، چرا كه طبقات اجتماعي به همان نسبت انسجام دروني اجتماعي و طبقاتي كه در درون خود دارند، احزاب خود را نيز دارند؛ چه رسمي باشد چه نباشد، چه پذيرفته شده باشد چه نباشد و چه اسم داشته باشد و چه نداشته باشد.
پایگاه بصیرت / عاطفه شمس

(روزنامه اعتماد ـ 1396/02/14 ـ شماره 3798 ـ صفحه 7)

* نقش احزاب در كاهش فساد سياسي و اقتصادي را چگونه تحليل مي‌كنيد؟

** در تمام دنيا دو راه و مكانيزم بيشتر براي جلوگيري از فساد و مقابله با آن وجود ندارد و در فقدان اين دو عامل است كه فساد به وجود مي‌آيد؛ يكي، اندازه تصدي و دخالت دولت در حوزه اقتصاد است و ديگري، اداره دموكراسي يا امكان نقد دولت‌ها و حكومت‌هاست و امروز من يكي از بزرگ‌ترين خطرات حضور آقاي رييسي در حوزه اقتصاد را در اين مي‌بينم كه ديگر نمي‌توان از ايشان انتقاد كرد، گرچه در حال حاضر نيز امكان انتقاد از او خيلي وجود ندارد اما از آنجا كه ايشان خود را در معرض انتخابات رياست‌جمهوري قرار مي‌دهد من به خودم اجازه مي‌دهم از او انتقاد كنم. آنجا كه درباره نقش دموكراتيك احزاب صحبت مي‌كنيم، به اين معناست كه دموكراسي اساسا در قالب احزاب جلوه‌گر است و نقش دموكراتيك احزاب در برخورد با فساد، معادل يكي از سه ستون اين اقدام است يعني نيمي از همه راه‌هاي برخورد اصولي و بنيادي با مساله فساد عبارت از وجود كاركرد احزاب در چارچوب نظام‌هاي دموكراتيك است.

* چه نسبتي بين رونمايي از فسادهاي اخير و در حاشيه بودن احزاب وجود دارد؟

** اتفاقا اينكه معمولا دولت‌هاي اصلاح‌طلب در ايران از نظر مالي سالم‌تر هستند و عملكرد و كارنامه نهايي آنها در حوزه برخورد با فساد نسبت به دولت‌هايي كه متعلق به جناح راست هستند، شفاف‌تر است، دقيقا به دليل همين كاركرد احزاب است و اينكه احزاب مي‌توانند در چارچوب تعامل‌هاي سياسي از يكديگر انتقاد كنند. از آنجا كه اصلاح‌طلبان در انتقاد شنوي و انتقاد‌پذيري يد طولايي دارند البته نه اينكه ذاتا اينگونه باشند يا اخلاق آنها باشد بلكه چاره‌اي غير از اين ندارند، بنابراين حتما در حوزه برخورد با فساد موثرتر عمل مي‌كنند زيرا احزاب مخالف آنها حاشيه امن بيشتري در انتقاد كردن از دولت دارند. من اين گفته كه انتقاد بايد سازنده يا دلسوزانه باشد را قبول ندارم، به اعتقاد من، انتقاد، انتقاد است و انتقادكنندگان بايد به هر شكل ممكن اجازه داشته باشند منصفانه يا غيرمنصفانه نقد كنند. آنچه ما مي‌توانيم به اين وضعيت اضافه كنيم به ويژه درباره احزاب جناح راستي كه مخالف دولت‌هاي اصلاح‌طلب هستند، اين است كه در وهله اول، اين انتقاد بايد قابليت تعميم به بقيه حوزه‌هاي ساختار اقتصادي- اجتماعي را داشته باشد يعني فقط دولت نباشد كه مشمول اين انتقاد مي‌شود و حاشيه امن براي همه انتقادكنندگان و در تمام حوزه‌ها فراهم شود و دوم، درباره تمام دولت‌هاي غيراصلاح‌طلبي كه در گذشته تشكيل شده يا در آينده تشكيل مي‌شوند نيز اين مساله صدق كند. تاكيد مي‌كنم كه اصولا هيچ دولت دموكراتي به ميل و اراده خود انتقادپذير نمي‌شود بلكه اين امر در چارچوب يك نظام دموكراتيك اتفاق مي‌افتد كه عافيت نقدپذيري را به دولت‌ها تحميل مي‌كند.

از اين نظر، دولت امريكا با بدترين دولت‌هاي ديكتاتور دنيا تفاوتي ندارند يعني دولت‌هاي امريكا نيز تمايل دارند كه نقدناپذير باشند. شما همين الان از رفتار دولت ترامپ در ايالات متحده مي‌توانيد بفهميد كه چقدر اين دولت تمايل دارد نقدناپذير باشد يا دولت جورج بوش در چارچوب فضاي امنيتي كه بعد از يازده سپتامبر در امريكا ايجاد كرد، موفق شد تا حد زيادي اين نقدپذيري را خنثي و تخريب كند اما بالاخره زور دموكراسي امريكا هميشه به اين دولت‌ها چربيده است. ما نيز بايد بتوانيم چنين نظامي را در ايران فراهم كنيم كه نه‌تنها دولت‌ها بلكه كل ساختار سياسي، اقتصادي و اجتماعي حاكم خواه‌ناخواه به پذيرش و شنيدن نقد ناگزير شوند و در يك منظر شفاف قرار گيرد و اين انتخابي بودن همه آنهاست. اگر انتخابي بودن و دموكراتيك بودن مطرح نباشد خود نقد كردن نيز بي‌فايده است. ما بايد بتوانيم در انتقادهاي خود افكار عمومي را قاضي قرار دهيم و افكار عمومي بايد بعد از داوري، از طريق رأي خود بر آن تاثير بگذارد و به اجرا درآورد.

* با توجه به اينكه بر اساس قانون، بستر فعاليت احزاب فراهم است اما چرا احزاب در ايران فعال نيستند؟ به نظر شما چه موانعي بر سر راه حزبي كردن سياست در ايران وجود دارد؟

** من در اين زمينه اصلا به قانون معتقد نيستم. به قول انگلس، قانون، روبناي حقوقي قدرت حاكم است و من به‌شدت و دقت، اين سخن را قبول دارم. به همين دليل است كه ما يكي از بهترين قوانين مطبوعاتي دنيا را داريم اما در اين زمينه به هيچ‌وجه نمي‌توانيم ادعا كنيم كه از بهترين‌ها هستيم. در مورد احزاب نيز وضعيت به همين شكل است. من احزاب را نماينده و بازتاب طبقات اجتماعي مي‌دانم؛ آنجا كه زور اين طبقات اجتماعي به يكديگر مي‌رسد، قادر مي‌شوند يك توازن اجتماعي در قعر مناسبات سياسي برقرار كنند كه روبناي آن دموكراسي مي‌شود. در واقع، نتيجه و تظاهر اين موازنه در قعر مناسبات سياسي- اجتماعي دموكراسي در روبناست. بنابراين، اگر شما مي‌بينيد كه بعضي گروه‌هاي سياسي يا جريانات و حتي بعضي نهادها در ايران، از هرگونه انتقاد مبرا و بركنار هستند به دليل تسلطي است كه در ساختار سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور و ساير جنبه‌هاي حيات آن، برقرار شده است و روبناي سياسي تسلط، نقدناپذيري اين نيروها مي‌شود. وقتي يك طبقه يا جريان يا يك گروه سياسي- اجتماعي اين قدرت را پيدا مي‌كند كه يك هژموني پاسخگويي در كشور ايجاد كند موفق مي‌شود كه نظام دموكراتيك و دموكراسي را مختل كند.

ما در حال حاضر در ايران، اين گونه هستيم كه خود دولت‌هاي اصلاح‌طلب همواره در ابتدا ناشي از به بن بست رسيدن ساختارهاي سياسي-اجتماعي دولت‌هاي پيش از خود بوده‌اند و يك توازن جديد سياسي-اجتماعي پديد آوردند كه اين توازن، به يك دموكراسي نسبي در ايران منجر شده است. اگر شما بخواهيد احزاب سياسي موفق باشند يا بتوانند كاركرد داشته باشند، بايد بتوانيد تا حد ممكن تنوع را در ساختار افزايش دهيد يعني قدرت هرچه ساختار توزيع عادلانه‌تر و متناسب‌تري در كشور داشته باشد و اين چيزي نيست كه تحت اراده من و شما يا اعطاي يك قدرت يا مطالبه قدرت ديگري اتفاق بيفتد. ساختار اجتماعي بايد كاملا در اين زمينه و به تدريج تغيير كند و اين به زمان طولاني‌اي نياز دارد. در ايران، هژموني نفت و تسلط آن بر ساختار اقتصادي، تاكنون مانع از توازن در توزيع قدرت بين طبقات سياسي- اجتماعي شده است، بقيه طبقات اجتماعي را نان‌خور و وابسته به دولت و نظم حاكم كرده و به همين دليل نيز دموكراسي ما به همان اندازه نيم‌بند و باسمه‌اي و نسبي است.

* درباره آينده احزاب و تغيير شرايط آنها چگونه فكر مي‌كنيد؟ در واقع، تحليل شما از فرصت‌هاي احتمالي تحزب در كشور چيست؟

** من بسيار به آينده خوشبين هستم، به دليل اينكه اولا ما از سال 1380تا 1393 طولاني‌ترين دوران رونق نفتي تاريخ دنيا تا به امروز را داشتيم و من بعيد مي‌دانم دوران نفتي و دوران رونق ديگري به اين شدت و تا اين اندازه طولاني مدت داشته باشيم. از سوي ديگر، خود دولت احمدي‌نژاد به عنوان بازتاب يا برآمده اين دوران رونق نفتي، مجموعه سياست‌هايي را اتخاذ كرد كه هژموني نفت بر ساختار سياسي-اجتماعي ايران را بلاموضوع كرد، يعني با برقراري يارانه نقدي قدرت تاثيرگذاري نفت بر كل ساختار سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران را به عنوان ابزار ديكتاتوري دولت‌ها و نظام‌ها از بين برد. از اين به بعد، هر دولتي كه در ايران روي كار بيايد بايد اين يارانه را بپردازد. بنابراين، دو اتفاق افتاده است؛ اول اينكه درآمدهاي نفتي كاهش يافته است و به نظر نمي‌رسد كه تا مدت‌ها اين درآمدهاي نفتي مجددا بهبود پيدا كند و دوم، حتي اگر اين درآمدها در آينده نيز افزايش يابد به قدري هزينه‌ها و وابستگي‌هاي دولت به درآمد نفت زياد شده كه ديگر نوسانات مثبت درآمدهاي نفتي قادر نخواهد بود به ابزار تبديل شود.

* گرچه تجربه انتخابات سال 94 را نمي‌توان حزبي تلقي كرد اما برخي مشاركت‌كنندگان پاي صندوق‌ها آمده و به يك ليست راي دادند. شما اين تجربه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

** يكي از نقدهايي كه من به اين سوال شما دارم اين است كه شما ممكن است احزاب را در چارچوب تشكيلات رسمي و حقوقي ببينيد، در حالي كه من در چارچوب تشكيلات اجتماعي-سياسي مي‌بينم. سيد محمد خاتمي، يك حزب است؛ نبايد منتظر عنوان و القاب و دفتر و شوراي مركزي و... بود. طبقات اجتماعي به همان نسبت انسجام دروني اجتماعي و طبقاتي كه در درون خود دارند، احزاب خود را نيز دارند؛ چه رسمي باشد چه نباشد، چه پذيرفته شده باشد چه نباشد و چه اسم داشته باشد و چه نداشته باشد. حزب توده ايران در طول سال‌هاي 1320 تا اواخر دهه 60 يعني در طول مدت 50 سال، شايد در حدود 5 سال بيشتر رسمي و قانوني نبود اما در تمام اين مدت، به عنوان نماينده يك طبقه اجتماعي كاركرد خود را داشت. بنابراين، من معتقدم كه احزاب تشكيل و منحل نمي‌شوند بلكه بسته به پايگاه‌هاي اجتماعي و طبقاتي خود ‌زاده شده و مي‌ميرند. احزاب مثل موجودات زنده به دنيا مي‌آيند و مي‌ميرند و در اين زمينه، بدترين نوع نگاه نسبت به آنها نگاه مكانيكي و تشكيلاتي است. بنابراين، در تجربه سال 1394 جامعه ايران كاملا حزبي عمل كرد. آقاي خاتمي و تشكيلات حزبي‌اي كه ما داشتيم كاملا به صورت يك ساختار اجتماعي و حزبي منسجم عمل كرد و خود اين موضوع كه جبهه مشاركت منحل شد و با اينكه آسيب‌هايي ديد اما بهترين كاركرد را در اين مدت داشت، نشان داد تلاش نيروهاي اقتدارگرا براي تاسيس يا منحل كردن احزاب، تلاش عبثي است. احزاب يا متولد مي‌شوند يا مي‌ميرند و حكومت‌ها جز با مانع تراشي بر سر راه احزاب قادر نيستند آنها را تحت تاثير قرار دهند.

* تجربه ما در ساخت حزب و حزبي كردن سياست چگونه بوده و فراز و فرودهاي آن در كدام دوران‌ها بوده است؟

** ما تجربه زيادي در اين زمينه نداشته‌ايم. تحزب در ايران دو دوره اوج داشته كه در تاريخ ايران دموكراتيك‌ترين شكل ممكن بوده و قدرت به مناسب‌ترين شكل آن توزيع شده است؛ يكي بعد از تجربه 1320 است و ديگري، بعد از سال 1357 و انقلاب اسلامي ايران است، اما هر دوي آنها دوران كوتاهي داشته‌اند. در دوره اول، به دليل اينكه نفت بر ساختار اقتصادي-اجتماعي ايران هژموني پيدا نكرده بود ما موفق شده بوديم دوره طولاني‌تري از دموكراسي نسبي را در كشور برقرار كنيم، در دوره بعدي نيز تا حدي اين اتفاق افتاد ولي به هر حال كوتاه‌تر بود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=74127

ش.د9600396

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات