تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۰۱۴۹۱
چين به روايت كيسينجر در گفت‌وگو با حسين راسي

ذكاوت و فراست استراتژيك

مقدمه: چين بي‌ترديد قدرت نوظهور سده بيست‌و‌يكم است كه روزانه بر اهميت و عظمتش در عرصه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي بين‌المللي و ... افزوده مي‌شود، تا جايي كه نه تنها نمي‌توان نقش اين كشور را در معادلات بين‌المللي ناديده گرفت، بلكه ضروري است به ابعاد مختلف تاريخي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... چين به‌طور جدي توجه كرد تا بتوان در مواجهه با اين قدرت انكارناپذير آگاهانه موضع گرفت. اين نكته‌اي است كه هنري كيسينجر، نظريه‌پرداز و سياستمدار برجسته امريكايي از سال‌ها پيش دريافته و كتاب مفصل چين او كه حاصل تحقيقات گسترده و سفرهاي متعدد به اين كشور است، نشانه‌اي آشكار در اين زمينه است. خوشبختانه اين كتاب با اين موضوع مهم و از نويسنده‌اي چنين با اهميت با دقت و رواني قابل توجهي به همت حسين راسي به فارسي ترجمه شده و نشر فرهنگ معاصر نيز آن را به زيبايي به طبع رسانده است. بر اين اساس با مترجم اين اثر كه خود كارشناس ارشد روابط بين‌الملل است و سال‌ها در اين حوزه تحقيق و ترجمه كرده، گفت‌وگو كرديم كه از نظر مي‌گذرد.
پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد ـ 1396/01/19 ـ شماره 3777 ـ صفحه 7)

ملي‌گرايي افراطي چيني، روي ديگر سكه نومحافظه‌كاري آمريكايي

* چرا چين؟ چرا هنري كيسينجر در مقام يك سياستمدار زبردست و اهل نظر، درميان مناطق مختلف دنيا، به اين كشور پهناور در آسياي دور توجه كرده و چرا به ساير نقاط مثل هند يا روسيه يا كوبا يا كشورهاي خاورميانه مثلا ايران نپرداخته است؟

** روز شانزدهم ماه دسامبر (چندي پيش)، آقاي كيسينجر 93 ساله در سخنراني كوتاهي كه در بزرگداشت پنجاهمين سالگرد تاسيس «كميته ملي روابط ايالات متحده و چين» (NCUSCR) ايراد كرد، اهميت روابط دو كشور را اينگونه توصيف كرد، «نكته اساسي كه بايد مد نظر قرار گيرد اين است كه صلح پايدار و پيشرفت درسرتاسر جهان در گرو (ووابسته به) رغبت و توان ايالات متحده و چين درتشخيص و احترام به منافع بنيادي يكديگر است و اينكه دو كشور بتوانند درصورت لزوم منافع خود را طوري تعديل كنند كه ادامه همكاري بين طرفين امكان‌پذير باشد.» اين نكته، كه بعد ازگذشت پنج سال از زمان انتشار كتاب چين، اين كشور كماكان از دغدغه‌هاي ذهني هنري كيسينجراست، به گمان بنده، اصلي‌ترين دليل وي براي نگارش اين كتاب بوده است.

* آيا كيسينجر از نزديك نيز با چين ارتباطي داشته است؟

** بيش ازچهل و پنج سال پيش، روز نهم جولاي 1973، كيسينجر نخستين مقام بلندپايه امريكا بود كه پس از بيست سال قطع رابطه بين دو كشور، به پكن سفركرد. اين سفر، نقطه عطفي درتاريخچه جنگ سرد بود و راه را براي آشتي امريكا و چين باز كرد. نزديكي امريكا و چين كه نخستين پيامد آن تشكيل جبهه واحد و نيرومندي عليه توسعه طلبي اتحاد جماهير شوروي بود، فصل جديدي از روابط بين‌المللي را گشود و توازن قدرت در آسياي دور را مختل كرد. بخشي از تحول عظيم و خيره‌كننده‌اي كه درطول اين چهل و پنج سال در آسياي دور رخ داده است و تاثيرعميق و گسترده آن در سياست خارجي ايالات متحده را مي‌توان جوهره اصلي ميراث كيسينجر به حساب آورد.

دستاوردهاي ديگراو درعرصه ديپلماسي، مانند تفاهمنامه صلح ويتنام كه جايزه صلح نوبل سال 1973 را نصيب وي كرد، اما دوسال بعد فروپاشيد وهمچنين سياست تنش‌زدايي با اتحاد جماهيرشوروي كه آن هم دوام چنداني نياورد و نيز تلاش‌هاي بي‌ثمري كه براي برقراري صلحي پايدار در خاورميانه كرد، درمقايسه با ابتكارعمل و مهارت ديپلماسي او در چين، ناچيز به نظرمي‌رسند. از سال 1973 تاكنون، كيسينجر بيش از چهل بار به جمهوري خلق چين سفر كرده و رابطه‌اي فراتر از يك ديپلمات برجسته با سران ارشد آن كشور، از زمان ظهورمائوتسه دانگ به بعد، برقرار كرده است. چيني‌ها برايش احترام خاصي قايل‌اند و در بزنگاه‌هاي حساس و سرنوشت ساز با او به مشورت نشسته‌ و توصيه‌هاي او را به كار بسته‌اند. نقش كليدي او در تبيين و استمرار روابط ميان چين و دنياي غرب، به ويژه امريكا، غيرقابل انكار است و به جرات مي‌توان گفت كه توجه او به چين سال‌ها است كه از حدود مسووليت يك ديپلمات زبده عبور كرده و به نوعي دلبستگي شخصي تبديل شده است. كتاب چين، ثمره همين دلبستگي است.

* كيسينجر را بيشتر در مقام يك سياستمدار واقع‌گرا و عمل‌گرا مي‌شناسيم كه جز عهده داري سمت‌هاي مهمي چون وزارت امور خارجه ايالات متحده يا مشاور امنيت ملي اين كشور، همواره محل مشورت رييس‌جمهورهاي اين كشور، از جمهوريخواه تا دموكرات بوده است. حالا نگارش كتابي مفصل درباره چين توسط او اين پرسش را به ذهن متبادر مي‌كند كه او چه تخصصي در زمينه چين‌شناسي دارد؟

** بديهي است كه نگارش كتابي چنين حجيم و پرمحتوا نيازمند موشكافي و شناخت دقيق موضوع و پژوهش ژرف و گسترده پيرامون آن است. ازاين گذشته، آنچه به اين شناخت غنا و ارزش افزوده مي‌بخشد، مهارت و تجربه نگارنده در گردآوري، تدوين و آراستن آن در قالب كتابي است كه خواننده را مجذوب و حس كنجكاوي او را ارضا كند. به اعتقاد بنده، اين كتاب درهردو زمينه توفيق قابل توجهي يافته است. كيسينجر با رجوع به انبوهي از اسناد و متون معتبر تاريخي و اتكا به حافظه شخصي خويش از چهل سال تعامل و ارتباط نزديك با نقش‌آفرينان اصلي چين و نيز دسترسي به گنجينه كم نظيري از رونوشت مذاكرات رسمي و غيررسمي پشت صحنه، يادداشت‌ها و خاطرات كارشناسان تراز اول و تاثيرگذار روابط بين‌المللي و برخورداري از جايگاهي منحصر به‌فرد در متن رويدادهاي جاري جهاني، اثري ماندگار و خواندني خلق كرده است.

* كتاب چين به چه ژانري تعلق دارد؟ آيا يك دايره‌المعارف راجع به چين است؟ يا از اين كتاب‌هاي آشنايي با... به تاريخ چين توجه دارد يا جنبه‌هاي ديگر آن؟

** كتاب چين را نمي‌توان در يك ژانر مشخص يا قالب‌هاي متعارف كتاب‌شناسي دسته‌بندي كرد، زيرا عنوان آن، معرف و بيانگر واقعي محتوا و هدف بزرگي كه كتاب دنبال مي‌كند، نيست. مراد مولف، آنگونه كه خود او اظهار كرده است، شناخت بهترديپلماسي و سياست خارجي اين سرزمين پهناور و كهن در درازناي بيست و پنج قرن تاريخ پيوسته و مدون آن است تا بتوان از اين راه به درك بهتري از آنچه امروزدرچين مي‌گذرد، دست يافت. از نظرفرم، اين كتاب قاعده يا چارچوب خاصي را دنبال نمي‌كند، نه خاطرات است و نه خودزيستنامه و نه يك رساله علمي، بلكه بيشتر به تركيبي از گذشته‌انديشي و روشنگري، تفكر و تعمق، مرور و تاريخ‌كاوي و سيروسفري اكتشافي مبتني برشم و شهودات مي‌ماند. دراين راستا، كيسينجر كتاب چين را در شش بخش تنظيم كرده است: 1) نگاهي به تاريخ چين باستان؛ 2) تفسيركشمكش‌هاي طولاني و ناكام عصرميانه درمسيرتعديل خاندان‌هاي امپراتوري؛ 3) مروري بر رويدادهاي سرنوشت‌ساز دوران توسعه و انسجام انقلاب مائو؛ 4) شرح تجربه‌هاي شخصي نگارنده و زمينه‌سازي بازديد پرزيدنت نيكسون از چين در سال 1972؛ 5) روايت بازگشايي چين و سياست‌هاي سركوبگرانه «دنگ شيائوپينگ»؛ 6) تعبير ارتباط نظام و انگيزه‌هاي توسعه‌طلبي بريتانيا و آلمان درجريان جنگ جهاني اول با پاره‌اي از چالش‌هايي كه هم اينك چين و دنياي غرب با آنها دست به گريبان‌اند.

* ويژگي و وجه تمايز چين از منظر كيسينجر چيست؟

** از منظر كيسينجر، چين باستان مكاني اسرارآميز و فريبنده بوده است. اما طنين انديشه‌ها‌ي اين گذشته دور، به باور او، هنوز هم ريشه‌اي زنده و بس عميق در ذهن و روح نسل فعلي چين دارد. كيسينجر با اشاره به جنگي كه مي‌رفت در ماه اكتبر 1961، چين و هندوستان را رو‌در‌روي هم قرار دهد، مي‌نويسد، «هيچ كشور امروزي ديگري را نمي‌توان يافت كه رهبرش يك تصميم بزرگ ملي – فراخوان جنگ – را، با الهام از و مبتني بر اصول استراتژيك به كار رفته در واقعه‌اي كه هزارسال پيش رخ داده، بگيرد.» اما مائو اين كار را مي‌كرد و از اطرافيانش هم انتظار داشت كه به همان اندازه، استعاره‌هاي او را درك كنند و به اهميت اين شيوه تصميم‌گيري او پي ببرند. كيسينجر دليل اين رفتار مائو (و ساير رهبران معاصر چين) را اين‌گونه توضيح مي‌دهد، «[درذهن رهبران چين]، زبان، فرهنگ و نهادهاي سياسي كشورشان از ديرباز در زمره برجسته‌ترين نمادها و مظاهر تمدن بشري بوده‌اند تا حدي كه حتي رقباي منطقه‌اي و فاتحان بيگانه نيز به درجات مختلف و به نشانه كسب مشروعيت، آنها را اقتباس مي‌كردند.»

آنچه به گمان كيسينجر، قرن‌ها پيش سياست خارجي چين را شكل داد، «ذكاوت و فراست استراتژيك» آنها بود و اين خصيصه، امروز نيز در رفتار رهبران چين ديده مي‌شود. اين پيوستگي تاريخي، نخ تسبيحي است كه كيسينجر از آن براي پيوند و ارتباط وقايع تاريخي چين با آنچه امروز درآن كشور مي‌گذرد، استفاده كرده است. در يك كلام، كيسينجر مي‌كوشد در پرتو برند شاخص تفكر واقع‌گرايانه‌اش، رويكرد و نحوه برخورد دولتمردان و كارگزاران صاحب نفوذ چين با هنر و فن ديپلماسي، فلسفه سياسي، استراتژي برون‌مرزي و مذاكره با غيرچيني‌ها را، در طول تاريخ واكاوي كند و سپس به كمك تحليل استادانه‌ا‌ي از برآمد اين واكاوي، رفتار امروز رهبران چين را در بافتار تاريخي‌اش تفسيركرده و منطق و تبعات احتمالي اين رفتار را از ديدگاه متحدان و رقباي چين، بسنجد. ابعاد و تاثير (خواسته يا ناخواسته‌) اين رفتار بر توازن پيچيده و شكننده قدرت در قرن بيست و يكم، ازمحورهاي پررنگ ديگري است كه در اين كتاب به تفصيل مورد بحث قرارگرفته است.

* نوع رويكرد كيسينجر به چين چيست؟ آيا اين كشور را تهديدي براي سياست بين‌الملل تلقي مي‌كند يا بر نكات و نقاط مثبت آن تاكيد مي‌كند؟

** كيسينجر كتاب چين را با اين جمله آغازمي‌كند: «ملت‌هايي كه از ديرينه تاريخي برخوردارند، همواره ميل دارند خودشان را جاودانه پنداشته و آثار و روايت اصالت و خاستگاه‌شان را ارج بنهند. يكي از ويژگي‌هاي تمدن چين اين است كه اساسا نقطه آغازي براي آن نمي‌توان قايل شد. ظهورآن درتاريخ، بيشتر شبيه به يك پديده خودانتظام طبيعي بوده است تا يك « كشور» به معناي امروزي آن.» در هيچ كشوري، پيوند با گذشته باستاني و اصول كلاسيك محكم‌تر از چين نيست. براي درك نقشي كه ممكن است اين كشور در آينده در صحنه جهاني ايفا كند، لازم است نخست به تاريخ طولاني آن رجوع كنيم. چين براي قرن‌ها با جامعه‌اي كه بتواند از نظر اندازه، يا آگاهي و معرفت، در برابرش قدعلم كند، روبه‌رو نشد؛ در اين دوران، چين، خود را «پادشاهي ميانه» و «مركز عالم» مي‌دانست، غربي‌ها - مشخصا اروپايي‌ها و امريكايي‌ها - را «بربر» خطاب مي‌كرد و رفتارش با كشورهاي همسايه‌ مانند رعايا و دست‌نشانده‌ها بود. درهمين دوران، دولتمردان چين كه هم با تهديد ياغيان خارج از كشور و هم با نافرماني‌هاي مدعيان داخلي روبه‌رو بودند، به نوعي انديشه استراتژيك متوسل شدند كه در آن خصلت‌هايي نظير ترفند و زيركي، صبروشكيبايي بي‌انتها، ميهمان‌نوازي توام با آيين و مراسم كلافه‌كننده و سفسطه و حيله‌ورزي به‌جاي دلاوري بي‌پرده در ميدان جنگ، ارزش‌هاي ستودني محسوب شده و مورد تشويق و پاداش قرار مي‌گرفتند.

* آيا مثالي هم مي‌توانيد در اين زمينه ارايه كنيد؟

** بله، نمونه بارز اين پيوند با گذشته، نفوذ و حضور پررنگ انديشه‌هاي كنفوسيوسي در سياستگذاري‌هاي داخلي و خارجي چين است. كيسينجر مي‌نويسد: «ميراث كنفوسيوس، كه پيروانش را به وحدت و همدلي ترغيب مي‌كرد، چيزي شبيه تركيب كتاب مقدس و قانون اساسي است.» آنگاه با اشاره به فرازي از نوشته‌هاي شاعر و فيلسوف هم‌دوران كنفوسيوس، خالق رساله «هنرجنگ» و موسوم به «سان تزو»، مي‌كوشد گوشه‌هايي از رفتار به ظاهرمبهم و اسرارآميز حاكمان چيني را به‌طوركلي و به ويژه درجريان دو جنگ كره و ويتنام، روشن كند: «برتري نهايي، نه در پيروزي در يكايك نبردها، بلكه درشكست دشمن بدون نياز به جنگيدن است.» به زعم «سان تزو»، اولويت اول، حمله بي‌امان و كوبنده به استراتژي دشمن بود؛ دوم، حمله به اتحاد و همبستگي او؛ سوم، يورش سهمگين به نيروهاي نظامي‌اش؛ و سرانجام، حمله تمام عيار به خاكش؛ «محاصره نظامي، آخرين چاره پيروزي است.» اما اين خودشيفتگي و حس برتري‌خواهي كه قرن‌ها در «دربارافلاكي» رسوب كرده بود، از اوايل قرن نوزدهم تا نيمه قرن بيستم نظام حكومتي چين را دچار رخوت و ركود كرد و كشور را تا لبه پرتگاه سقوط و فروپاشي پيش برد. دربار افسون زده، تهديد امپرياليسم اروپايي را ناچيز و بي‌اثر انگاشته بود و اين خود زمينه مساعدي شد تا همان‌هايي كه چيني‌ها «بربر»شان مي‌خواندند، كشور را عرصه تاخت و تازخود كنند، غرورش را بشكنند و تحقيرش كنند و ثروت‌هاي افسانه‌اي‌اش را به يغما ببرند.

* به تاريخ چين اشاره كرديد، اما وضعيت در چين امروز به چه صورت است؟

** چين امروز، پس از گذار از دوران پرتلاطم انقلاب ماركسيستي مائو و تحمل هزينه‌هاي سرسام‌آور آن، از ركود و انزوا بيرون آمده، به ظرفيت‌هاي عظيم انساني و غيرانساني خود پي برده و اكنون مصصم است در صحنه جهاني حضور فعال و نقش‌آفرين داشته باشد. درهمين حال، نسل تازه‌نفس رهبران چين، كماكان، اما نه چندان آشكارا، خود را نمايانگر و وارث بلامنازع همان ارزش‌هاي يگانه‌ و منحصربه‌فرد تاريخي مي‌دانند و اين درست همان ذهنيتي است كه رنگ و بوي تهديد دارد و لاجرم خواب را از چشم رقباي منطقه‌اي و همچنين سران كشورهاي غربي و به ويژه ايالات متحده، مي‌ربايد. كيسينجر، اين ذهنيت را مبتكرانه با مقوله «استثناگرايي» پيوند زده و مي‌نويسد: «استثناگرايي امريكايي، يك رسالت سياسي- ديني محسوب مي‌شود و امريكا را متعهد مي‌سازد كه ارزش‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي خود را در سراسر جهان اشاعه دهد. استثناگرايي چيني، اما، اساسا يك مقوله فرهنگي است و از اين رو، چين خود را متعهد به تبليغات ديني يا سياسي نمي‌داند و مدعي هم نيست كه ارزش‌ها و نهادهاي امروزي آن طرفداران زيادي در خارج از مرزهاي جغرافيايي‌اش داشته باشند.» اين روزها، چين به عنوان دومين اقتصاد بزرگ جهان و با وجود وزن و قدرتي كه به‌تبع آن به دست آورده، تمايلي به برهم زدن توازن قدرت درمنطقه «آسياپاسيفيك» نشان نمي‌دهد و انگيزه‌اي هم براي توسعه‌طلبي و كشورگشايي ندارد.

دغدغه اصلي رهبران كشور، استحكام و استمرار توسعه برق‌آساي اقتصادي است كه در كمتر از سه دهه كشورشان را عميقا‌ متحول ساخته است. اما مديريت يك نظام پرشتاب اقتصادي كه مبتني بر اصول و قواعد سرمايه‌داري و بازار آزاد عمل مي‌كند، زير چتر يك نظام سياسي تماميت‌خواه كه سنگيني بار ايدئولوژيك ماركسيستي را هم بر دوش مي‌كشد، كاري است كارستان و معلوم نيست كه اين واگرايي پر پيچ و‌خم تا كي ادامه خواهد يافت و پيامد‌هاي غلبه يكي بر ديگري چه دستاوردي براي چين به ارمغان خواهد آورد. ازسوي ديگر، از ياد نبريم كه با روي كار آمدن دونالد ترامپ در امريكا، ممكن است توازن قدرت در سراسر قاره آسيا مختل شود و اگر چنين شود، به‌طور حتم بايد تبعات و پيامدهاي سنگين و فراگيري را انتظار كشيد.

* كيسينجر در كنار نظريه‌پردازان برجسته‌اي چون جورج كنان و مورگنتا از بزرگان نظريه موازنه قدرت در عرصه نظريه‌هاي روابط بين‌الملل است. آيا راهكار او به ايالات متحده براي مواجهه با چين در چارچوب همين نظريه مي‌گنجد؟ به عبارت ديگر پيشنهاد و نتيجه‌اي كه در كتابش ارايه مي‌كند، چيست و چه استراتژي‌ها و تاكتيك‌هايي به سياستمداران كشور متبوعش براي برقراري رابطه با چين ارايه مي‌كند؟

** كيسينجر 50 سال است كه كوشيده نظراتش را به گوش مخاطبان و دولتمردان امريكايي برساند و آنها را متقاعد كند كه از راهي كه او در اوايل دهه 1970 گشود، منحرف نشوند. اين‌بار، روي سخنش، علاوه بر امريكايي‌ها، با تصميم‌سازان چيني نيز هست. اگرچه به نظر مي‌رسد نسل جديد و متكبر رهبران چين گاه و بيگاه دستوركار متفاوتي را دنبال مي‌كنند و به خيزش ناسيوناليسم چيني دامن مي‌زنند، اما كيسينجر همچنان اميدوار است و همچنان از تعامل و صلح پايدار سخن مي‌گويد. ازسوي ديگر، بلندتر شدن صداي شعارهاي پوپوليستي درامريكا كه خطر «برخاست ابرقدرت سلطه‌جوي چين» را به رخ جهانيان مي‌كشد، كمكي به تداوم همكاري و تعامل سازنده نمي‌كند. كيسينجر درباره ظهور پررنگ ملي‌گرايان متعصب چيني در ساختار سياسي آن كشور، كه معتقدند ايالات متحده هم اينك در سراشيبي افول قرارگرفته و براين اساس روياي هژموني چيني را در سر مي‌پرورانند و آن را حق مسلم و تاريخي چين مي‌دانند، هشدار مي‌دهد؛ و با همين تاكيد، نگراني‌اش را از اقدام امريكا جهت توسعه مهارنشدني توان نظامي‌اش كه نومحافظه‌كاران افراطي معتقدند دير يا زود براي رويارويي اجتناب ناپذير با جمهوري خلق چين ضروري است، ابراز مي‌كند و آن را «مصداق كامل تنش‌آفريني» مي‌خواند.

كيسينجر هشدار مي‌دهد كه اگر جنگ سرد ديگري بين غرب و شرق آغاز شود، «راه پيشرفت براي دست‌كم يك نسل از ملت‌ها در هردوسوي اقيانوس آرام مسدود خواهد شد؛ و اين زماني است كه ما بيش از هميشه به تعامل و همكاري نيازمنديم تا بتوانيم با چالش‌هاي بزرگي از قبيل تكثير سلاح‌هاي هسته‌اي، صيانت از محيط‌زيست، امنيت انرژي، تغييرات اقليمي و نظاير آن روبه‌رو شويم.» در ارتباط با واقع‌گرايي كيسينجر، بجاست اضافه كنم كه او درآخرين كتابش، تحت عنوان «نظم جهاني» مي‌نويسد: «من در طول حياتم شاهد چهار جنگ بوده‌ام كه هركدام با هيجان زياد و حمايت عمومي آغاز شد، اما ما در سه مورد وادار به عقب‌نشيني يكطرفه شديم. تست يك سياست در اين است كه چگونه پايان مي‌گيرد، نه اينكه چگونه آغاز شده است... سياست خارجي افسانه پيشرفت با پاياني مسرت‌بخش نيست، بلكه فرآيندي بي‌پايان از توازن و نارضايي‌ها است.» درنقل‌قولي از رساله «صلح جاويدان» اثر«امانوئل كانت» فيلسوف نام‌آشنا، كيسينجر زنگ خطرنهايي را به صدا در مي‌آورد: «صلح پايدار و هميشگي، از يكي از دو راه ممكن در جهان برقرار خواهد شد، يا از راه بصيرت و خرد انساني، يا از طريق جنگ و ستيز و فجايعي آنچنان هولناك كه سرانجامش بن بست است و راه ديگري جز صلح پيش رو نخواهد بود.»

* در پايان به عنوان يك كارشناس روابط بين‌الملل و همچنين مترجم اين كتاب ارزشمند، از شما درباره ارزيابي خودتان از اين كار كيسينجر بپرسم. آيا به نظر شما نقد يا انتقاد يا كاستي‌اي در رويكرد كيسينجر به چين مشاهده مي‌كنيد؟ نقاط قوت آن چيست؟

** هنري كيسينجر هميشه يك شخصيت جنجال‌آفرين بوده و خواهد بود، مخالفان زياد و نيز طرفداران انبوهي دارد. آنچه به يقين مي‌توان گفت، اين است كه وقتي كيسينجر سخن مي‌گويد هم موافقان و هم مخالفان گوش مي‌سپارند و يادداشت برمي‌دارند. او از پرچم‌داران يك مكتب خاص سياسي است و در اين كتاب هم نظرات و عقايد شخصي‌اش را بدون پرده‌پوشي بيان مي‌كند. مهم‌ترين نقطه قوت كتاب، به گمان بنده، اين است كه نگارنده در سرتاسر كتاب به تم اصلي آن‌كه «صلح پايدار درسايه تعامل و همكاري بين‌المللي، تامين منافع مشترك و توازن قدرت» است وفادار باقي مانده است. بديهي است موضوعي به اين بزرگي در يك كتاب نمي‌گنجد. بنده تنها به عنوان فردي كه جسارت ترجمه اين كتاب را به خرج داده‌ام، نقد خاصي ندارم و اين مهم را به صاحب‌نظران و كارشناسان مي‌سپارم. البته، تاكنون چندين نقد ارزشمند از اين كتاب در نشريه‌هاي داخلي به چاپ رسيده و مفتخرم اضافه كنم كه ترجمه كتاب، در نسخه فروردين 1393 نشريه مهرنامه، عنوان كتاب سال در زمينه روابط بين‌الملل را كسب كرد و از آن تقدير به عمل آمد. افتخار ديگر بنده اين است كه همين چند ماه پيش، كتاب چين از «سوي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي» به عنوان متن اصلي دروس اصلي «سياست خارجي قدرت‌هاي بزرگ» و «تاريخ روابط بين‌الملل معاصر» در مقاطع كارشناسي و كارشناسي‌ارشد برگزيده شد. از اين حيث مطالعه اين كتاب براي همه كساني كه به روابط بين‌الملل علاقه دارند، ضروري است. شناخت ملت ما از اين كشور، در اغلب موارد بسيار سطحي است، چرا كه تجربه‌هاي آزاردهنده‌ ما در استفاده از كالاهاي بي‌كيفيت چيني، داوري ما را از اين كشور پهناور كه برخوردار از تاريخ و تمدني كهن است، مخدوش كرده و اين مايه بسي تاسف است.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=71624

ش.د9600387

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات