هادی محمدی/ دو روز پس از دیدار ترامپ از ریاض و انعقاد قراردادهای نجومی که ترامپ را با دست پر و چند صد میلیارد دلاری به کشورش بازگرداند، یک توئیت چند سطری و منصوب به شیخ تمیم، امیر دولت قطر، آتش زیر خاکستر مناقشات متراکم و چند دههای بین آلثانی و آلسعود را به یک تنش انفجاری بین دو کشور تبدیل کرد. واکنش آلشیخ که یکی از ارکان قدرت وهابی در نظام سعودی است و هرگونه نسبتی را بین جدّ آلثانی با عبدالوهاب منکر شد، به عنوان اولین واکنش و سپس قطع مناسبات کامل دیپلماتیک و مالی و مواصلاتی و همچنین بسیج کشورهای همراه با عربستان که یا رشوهگیرهای شناخته شده هستند، یا از رویکردهای اخوانی قطر آسیب دیدهاند و یا همچون امارات از تنش قطرـ سعودی سود راهبردی نصیب خود میکنند، با سرعت شکل گرفت. قطر از ائتلاف ضد یمن خارج شد و عضویت آن در شورای همکاری خلیجفارس لغو گردید. اگرچه قطریها با نوعی خویشتنداری هوشمند رفتار کردند تا اصل ماجرا برملا نشود، ولی سعودیها و رسانههایشان پردهدری کردند و قطر را به حمایت از تروریسم و رعایت نکردن منشور کشورهای شورای همکاری متهم کردند. قطر متهم شد که عامل ناامنی و تروریسم در منطقه است. اوج تنش به جایی رسید که سعودیها خواستار تغییر رفتار و سیاستهای قطر شده و قطریها هم اعلام کردند حاضر به پذیرش رویکردهای تحمیلی عربستان نیستند. در واقع باید گفت مسئله اصلی در تنش قطر و عربستان، نوع نگاه به ایران، حماس، اخوانالمسلمین و حزبالله نیست و فقدان نسب وهابی آلثانی هم از بهانههای مضحک شمرده میشود. اختلافات پنج دهه گذشته دو کشور و تراکم آن با مؤلفههای راهبردی در تحولات سالهای اخیر، بهانههای پوششی از سوی سعودیها بودند تا این پروندههای تراکم یافته را نیز یکسرهسازی کنند. مسئله اصلی این است که آلسعود در یک قمار و رشوه بیسابقه با ترامپ، احساس ژاندارمی و جایگاه محوری برای خود دارند که این بار با چراغ سبز آمریکایی ترامپ همراه است؛ چراکه پرونده تروریستی و حمایت از جریانهای تکفیری و بازی در سناریوی آمریکایی در ایجاد «هرج و مرج سازنده» درباره هر دو کشور صادق است، ولی اختلافنظر در رقابت اصلی در این است که کدام کشور رهبری تحولات را برعهده بگیرد، یا سهم اساسی در آن بازی کرده و کاندیدای، «شریک اصلی» برای آمریکا باشد؟
عربستان، نماد تکفیریگری وهابی در حمایت از تروریستهای منطقه است و قطر در کنار ترکیه، نماد حمایت از سلفیگری تکفیری است و همه این اقدامات برای ثبت امتیاز جایگاه برتر منطقهای است.
قطریها به جز، دریافت حمایت در ارکان نظام آمریکایی، از حمایتهای هوشمند صهیونیستی و انگلیسی هم برخوردارند، ولی سعودیها، آغاز رفتار تهاجمی اخیر خود را در بده بستان تاریخی با ترامپ و حکومت جدید ترامپ قرار دادهاند، تا محور تحولات مطلوب و راهبردی آمریکا در منطقه باشند. این تحولات مطلوب، سه سرفصل اساسی دارد؛ ۱ـ تغییر معادلات قدرت در منطقه، ۲ـ مقابله و مهار ایران و ۳ـ پایان دادن به قضیه فلسطین و سازش نهایی با رژیم صهیونیستی. آلسعود که نیمی از ذخایر صندوق ارزی و ملی خود را، مابهازای خرید جایگاه راهبری در عناوین سهگانه قرار داده، قطر و امثال آن را در جایگاه کارگزار و زیرمجموعه خود میخواهد، ولی قطر با ثروت پانصد میلیاردی خود و ابزارهای رسانهای، همراهی با اخوانیها و به کارگیری تروریستهای رنگارنگ، در پروژه سعودی برای منطقه، جایگاهی برای خود احساس نمیکند و حاضر به تمکین در قبال سیاستها و منش رفتاری آلسعود نیست. از جمع ۵۵ کشور حاضر شده در نشست ریاض و در حضور ترامپ، تنها مصر، امارات، بحرین، جیبوتی، جزایر کومور، موریتانی در کنار آلسعود قرار گرفتهاند، اما کشورهای محور انگلیسی در منطقه، مانند اردن، کویت، عمان، ضمن مراعات عربستان، در جایگاه میانجی قرار گرفتهاند.
با اینکه سعودیها در مواضع رسانهای تا مرز درگیری نظامی هم برای تسلیم کردن شیخ تمیم به پیش رفتهاند و برای تلاش امیر کویت هم شروط گذاشتهاند، یا به تحریک برخی افراد خاندان آلثانی در رسانههایشان پرداختهاند تا کودتای ششم در قطر هم شکل گیرد، ولی این اجازه را ندارند که از سقف معینی از تنش پا را فراتر بگذارند. در آمریکا با اینکه ترامپ با آلسعود مغازله و نوعی همراهی داشته و مشاور ارشد استراتژیک وی هم از سعودیها حمایت کرده، اما وزیر دفاع و رئیس شورای امنیت ملی آمریکا مخالف روندهای جاری علیه قطر هستند و وزارت خارجه آمریکا، از تلاش پنهانی، یک مسیر میانجیگری را به اجرا میگذارد. اینگونه احساس میشود که نگاه «گاو شیرده» ترامپ درباره قطر هم مصداق دارد و آمریکا سعی میکند با واداشتن قطر به نوعی آشتی با عربستان، برای قراردادهای چند صد میلیاردی آماده شود و رفتار منطقهای آن نیز به زیان راهبرد بزرگ آمریکا و پروژه مشترک با عربستان دنبال نشود. دلیل این مسئله آن است که هرگونه حالتی که تنش فعلی را از تسلط آمریکا خارج کند، در اولین گام خود، بخش مهمی از راهبرد ائتلافسازی ترامپ در منطقه برای تقابل با ایران و مقاومت منطقهای را عقیم خواهد کرد و نمایش نشست ریاض را پایان یافته اعلام میکند. مضافاً اینکه ادامه تنش فعلی، یک شکاف بزرگ منطقهای به زیان عربستان و پروژه مشترک با ترامپ به دنبال خواهد داشت و پروندههای بحران منطقهای را متأثر خواهد کرد. ترامپ قصد دارد نظم و چینش بازیگران سنتی منطقهای را به هم زده و به جای ترکیه و مصر بازیگران کوچکتری که قدرت بازی با راهبردهای آمریکا را ندارند، جایگزین کند. لذا ادامه بدون کنترل این بحران، فرصت دیپلماتیک، امنیتی، اقتصادی و اعلامی برای ایران و ترکیه خواهد بود تا پروژه ریاض را به هم بزند و این با راهبرد ترامپ در تضاد است. مضافاً اینکه استمرار و افزایش سطح تنش جاری، نه تنها برای عربستان سود چندانی در برندارد؛ بلکه امارات را که نیازمند ۳۰ درصد گاز ایران از قطر میباشد را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد و سرنوشت یادگیری اخیر عربستان در قبال قطر را به سرنوشت ائتلاف تجاوز به یمن دچار خواهد کرد. اگر سناریوی احتمالی در بحران قطر با عربستان را در سقف فضای پیش گفته بدانیم، هرگونه راهحل تسلیم قطر در مقابل عربستان به مثابه سناریو و راهبرد مطلوب تلقی نمیشود و از آنجاکه زخم کهنه اختلافات از موضوعات ارضی و جایگاه منطقهای به حوزههای ایدئولوژیک و بین جریان اخوانی و وهابی کشیده شده، آشتی و مهار جنگ رسانهای و دیپلماتیک و مالی بین دو کشور پایان ماجرا نخواهد بود و قطریها که با تمامی ابزارهای مالی و رسانهای و مناسبات چند جانبه در منطقه و با قدرتهای جهانی، با انگیزهای جدی به دنبال جایگاه بزرگتری نسبت به حجم ژئوپلیتیک خود هستند، آماده سازش با آلسعود و آلشیخ نخواهند بود. در نتیجه یک فرصت بزرگ و فوری و کوتاه برای دیپلماسی فعال ایران که چند هدف بزرگ را مدنظر دارد، خواهد بود. بدیهی است که راهبرد ترامپ برای منطقه از اجزای گوناگونی تشکیل شده که نیازمند پازلسازی میباشد و به هم ریختن این پازل به تخریب یا معیوب کردن راهبرد ترامپ منتهی خواهد شد و اهدافی مانند فشل کردن پروژه ضد ایرانی و تقابل با ایران، گسترده کردن فضای رسانهای و سیاسی اتهام تروریستی به ایران، شکافسازی در ائتلاف منطقهای با رفتار هوشمند بر روی موزائیک اهداف و انگیزههای بازیگران و جایگاه منطقهای آنان، به کنترل درآوردن رویکرد و ابزارهای منطقهای قطر و شرکای آنان در پروندههای بحرانی منطقه، از جمله اهداف راهبردی برای تلاش دیپلماسی ایران خواهد بود. بدیهی است که این تلاشها نمیتواند به نحوی دنبال شود که ایران را در پروندههای حمایت از تروریستها توسط قطر شریک کند، بلکه باید از انگیزههای جاهطلبی آنان برای جداسازی ظرفیتهای قطر و عربستان بهره جست و برای حل بحرانهای منطقهای از آن استفاده کرد. همانگونه که دیپلماسی روسی با شناخت شرایط ویژه اردوغان، ظرفیتهای ترکیه در سوریه را تا حد زیادی مهار و مدیریت کرده است، آشکار شدن سیاستهای ضد حماس و مقاومت فلسطینی و اخوانالمسلمین از سوی عربستان و آلسعود که ترامپ نیز با آن همراهی کرده، فرصت مناسبی است تا بتوان بخش فلسطینی پروژه ترامپـ آلسعود را به چالش کشید، به ویژه اینکه بخش مهمی از عناصر اثرگذار در بحرانهای منطقهای، «اخوان پایه» هستند و در مدیریت قطر و ترکیه میباشند که با برنامه و تحرک هوشمند، میتوان در خدمت «امنیتسازی منطقهای» و پایان دادن به پروژه «جنگ نیابتی تروریستی» از آنها بهره جست. از نگاه ترامپ دوشیدن قطر در قالب قراردادهای میلیاردی از همه موضوعات جذابتر است و دستگاه دیپلماسی آمریکایی این فرصت را از دست نخواهد داد. این گزینه به شرطی که به «تسلیم نسبی قطر» در قبال خواستههای عربستان منتهی نشود و به فروش تسلیحات یا سرمایهگذاری قطر در آمریکا محدود شود، به معنای بازماندن زخم کهنه رقابت جاهلی تسلط آلسعود بر کشورهای منطقه خواهد بود. شناخت این سازوکار در مناسبات جهانی و به ویژه درباره قطر در بحران با عربستان ضروری است و صهیونیستها از تنش موجود، به دنبال یک شریک راهبردی و منطقهای هستند که نیاز بیشتری به رژیم صهیونیستی داشته باشد، اما از سوی دیگر، از دو رویکرد و مؤلفهای که از حماس و اخوانالمسلمین حمایت کند، یا برای آن ظرفیتسازی نماید، ناراضی است؛ لذا تلاش خواهد کرد، هم راهحل میانه در بحران را با تعدیل روابط قطر با حماس و ترکیه تولید کند، هم از برداشتن چتر حمایت از حماس سود ببرد و هم ابزارهای منطقهای را از ترکیه سلب کند. پس از نگاه انگلیس، اگر قرار باشد که از حاصل تنش موجود، صرفاً ترامپ بهرههای میلیاردی را از آن خود کند و ابزار نقشسازی برای انگلیس یا بهرههای مالی و قراردادهای میلیاردی را در بر نداشته باشد، از حاصل صرفاً آمریکایی خشنود نخواهد بود و به حمایت پنهان از قطر ادامه خواهد داد؛ لذا شیخ تمیم به جز انگیزههای شخصی و تقابل با برتریجویی جاهلانه آلسعود از ظرفیتهای حمایتگر هم برخوردار خواهد شد که فرصت مناسبی برای دیپلماسی هوشمند ایرانی خواهد بود. مضافاً اینکه رفتار متکبرانه آلسعود در قبال قطر یا تروریست دانستن حماس و اخوانالمسلمین، به سرعت بر پنداندوزی حماس و اخوان از سیر تحولات منطقه و یارگیری جدید و جبران رویکردهای شش سال گذشته، خواهد افزود که باز هم برای دیپلماسی رسمی و نهفتنی ایران، فرصتهای مناسبی در بردارد. روشن است که اولویت اصلی راهبرد رسانهای ایران، افشای ماهیت حمایتگری آلسعود از تروریسم تکفیری و گروههای تروریستی و رفتار برتریطلبانه و متکبرانه و مداخلهگرانه نسبت به کشورهای عربی و اسلامی است که در افکار عمومی منطقه، از فرصت شنیده شدن برخوردار است. مضافاً اینکه دیپلماسی ایران باید به عنوان بازیگر امنیتساز و کارساز و هوشمند در تنشهای منطقهای و تشویقگر برای قطع حمایت از تروریست معرفی شود تا طلسم ایرانهراسی و اتهام تروریستی به ایران را در کنار مبارزه واقعی با تروریستهای تکفیری، نقش برآب کند. تجربه رخدادهای تروریستی مجلس و مرقد حضرت امام(ره) نباید جای هیچ تردید یا برداشتهای جناحی و سیاسی را به جای بگذارد که جنون «قدرتطلبی به هر قیمت» و ظرفیتهای تروریستی و ناامنسازی آلسعود وارد مرحله جدیدی علیه ایران شده است که نیازمند به روزسازی سیاستهای دیپلماتیک، امنیتی، نظامی و تحرک فعال، هوشمند و اثرگذار و فوری است، که فرصت بحران قطرـ عربستان، یکی از زمینههای قابل بهرهبرداری است.