سوریه طی هفتههای اخیر شاهد تحولات تعیینکنندهای بوده است؛ تحولاتی که علیرغم اهمیتی که داشت، برخلاف آزادسازی پرسر و صدای شهر حلب، چراغ خاموش صورت گرفت و به گفته فرماندهان ارشد سوری، ارتش این کشور به همراه نیروهای مقاومت پس از آزادسازی 14 هزار کیلومتر مربع از مناطق بیابانی «ظاظا» و شرق سوریه، به خطوط مرزی عراق رسیدند.
البته طی این مدت، آمریکاییها خوب میدانستند که چه اتفاقی قرار است بیفتد و به همین خاطر، سه بار ستونهای ارتش و مقاومت را بمباران کردند و این تلاش بیهوده بود و آنها نتوانستند جلوی این پیشروی را بگیرند.
پیشروی بیسر و صدای سوریها اگر با پیشروی پرسر و صدای بسیج مردمی عراق به سمت مرزها مقایسه شود، به راحتی مشخص میشود که این قضیه، تاکتیک دمشق و ارتش سوریه بوده و آنها نمیخواستند پیش از رسیدن به مرزهای عراق، در بوق و کرنا کنند که چه چیزی در حال وقوع است.
به هر حال، نیروهای رزمی سوریه و عراق در مرزها به هم رسیدند و این پیوند، نیروهای آنها را برای مبارزه با تروریسم، دوچندان میکند.
پیامدهای این واقعه از وجهی دیگر، آمریکا را به چالش خواهد کشید و اتفاقا چون آمریکاییها به چنین پیامدی واقف بودند، برای نخستین بار آشکارا مقابل ارتش سوریه قرار گرفتند و با پخش اعلامیه، به نظامیان سوری هشدار دادند که اگر به سمت پایگاه مرزی «التنف» پیشروی بکنند، آنها را هدف قرار خواهد داد و همین کار را هم کردند. یعنی این بار دیگر نگفتند که بمباران نظامیان سوری، غیرعمدی بوده و اشتباها صورت گرفته است. در این ماجرا، هیچ جنگ نیابتیای در کار نبوده و خود آمریکا عملا وارد میدان شد و زد. جالب است که سوریها هم گفتند پاسخ میدهیم و با پهپادهایشان، این حملات را پاسخ دادند و تروریستهای مورد حمایت آمریکا را در منطقه مرزی نزدیک به عراق و اردن بمباران کردند.
حال که اوضاع و احوال در سوریه عوض شد و به نظر می رسد این کشور دارد از جنگ نیابتی آمریکا به سمت یک جنگ غیرنیابتی خارج میشود؛ میخواهیم بررسی کنیم که چه اتفاقی افتاده و قرار است چه اتفاقهایی بعدا بیفتد.
ضربه به ائتلاف
اثر فوری پیوند نیروهای رزمی عراق و سوریه در نوار مرزی، زیر سؤال رفتن پروژهای است که آمریکا تحت نام «ائتلاف بینالمللی ضدداعش» دنبال میکرد.
واشنگتن با راهانداختن این ائتلاف در سال 2014، هم میخواست به مطالبات بینالمللی در ارتباط با سرکوب داعش پاسخ مثبت بدهد و هم برای ترسیم و مهندسی شرایط سیاسی آتی، ابتکار عمل را در دست داشته باشد.
در عرصه میدانی، آمریکا از طریق ائتلاف به طور همزمان، دو کار را انجام میداد؛ اول اینکه همیشه در آسمان شمال و شرق سوریه و آسمان شمال عراق حضور داشت.
و این حضور، به اصطلاح، نهادینه شده بود.
دوم، ایجاد چالش برای ارتش سوریه و نظام سیاسی «بشاراسد» در مناطق دور افتاده جنوبی، شرقی و شمالی بود.
در مورد نخست همانطور که میدانیم، جنگ آمریکا با داعش یک جنگ واقعی و قلبی نبود و میتوان گفت که این ائتلاف بیشتر نقش بازدارنده را برای نیروهای رزمی عراق و سوریه بازی میکرد و به عمد یا غیرعمد نیز غیرنظامیان را هدف قرار میداد.
در یک ارزیابی کلی، به نظر میرسد که حتی اگر عناصر داعش در روی زمین عراق و شام به کلی نابود شوند، ائتلاف آمریکایی ضد داعش از بین نخواهد رفت و احتمالا با همین نام و یا نام دیگر، به حیات خود در منطقه ادامه خواهد داد.
این ماجرا درست مشابه تداوم حیات «ناتو» پس از فروپاشی «ورشو» و اتحاد جماهیر شوروی در سال 1998 است. در آن زمان کسی نمیتوانست پیببرد که در شرایط حذف دشمن، دلیل سرپا نگه داشتن «ناتو» چیست. اما، اکنون که ناتو به نقاط دوردست سرک میکشد، بر همگان آشکار شده است که این نهاد در راستای تحمیل هژمونی آمریکا بر جهان فعالیت میکند.
ائتلاف ضد داعش در منطقه غرب آسیا هم دقیقا همین ماموریت را دارد و فقط میتواند برای حفظ این ائتلاف، به جای کلمه داعش، چند تا نقطه گذاشت و در آینده به دلخواه، این نام را با نامهای جدید دیگر عوض کرد.
اما، ماموریت دوم ائتلاف که علیه «بشاراسد» است؛ شرایط پیچیدهای را در پیشرو خواهد داشت.
زیرا آمریکا از این پس باید وارد یک شرایط کاملا غیرعادی شود و دولت و ارتشی را به چالش بکشد که در نبردهای ماراتنی و سنگین با داعش و دیگر تکفیریها پیروز شده است.
جالبتر اینکه، آمریکا میخواهد با عناصری به مصاف سوریه برود که اصولا مرد جنگ و نبرد نیستند و از جان خویش به شدت واهمه دارند. بنابراین، واقعیت این است که آمریکا با این عناصر که آنها را «مخالفان میانهرو» مینامد، نه توان نبرد با دمشق دارد و نه با تکیه بر آنها، میتواند با دولت سوریه بر سر کسب امتیاز، چانهزنی کند.
با این حال، برخلاف تصور سخنگوی وزارت خارجه روسیه که ائتلاف آمریکایی ضد داعش را ائتلافی رو به موت خواند، بعید به نظر می رسد که آمریکا با انحلال این ائتلاف و خروج از سوریه، این کشور و محور مقاومت را به حال خود رها کند.
شفاف شدن اوضاع
پیروزیهای ارتش سوریه در شرق این کشور و پیوند نظامیان سوری و مقاومت با بسیج مردمی عراق در طول خط مرزی دو کشور، دو ست و دشمن را متقاعد کرد که اتفاق بزرگی رخ داده است؛ اتفاقی که نتیجه طبیعی پیروزیهای بزرگ در سوریه و عراق بر داعش بوده، و پیامدهای آن میتواند زلزلهای را در کل منطقه ایجاد کند.
به خاطر همین اهمیت بود که «ییرائیل کاتس» وزیر ارتباطات رژیم صهیونیستی، این اتفاق را سرنوشتساز خواند. پیشروی ارتش سوریه تا مرز، میان تروریستها در منطقه «التنف» و استان جنوبی «دیرالزور» (در شرق سوریه) جدایی انداخت و راههای تدارکاتی داعش را بست. اما این پیروزی بزرگترین پیامدی که داشت، این بود که حلقههای محور مقاومت از ایران تا مرزهای فلسطین اشغالی، به هم وصل شدند.
اما، پیامد راهبردی دیگری که این پیروزی داشت، شفاف شدن اوضاع در سوریه است؛ از این پس قدرتهای مداخلهکننده در سوریه باید بگویند که به خاطر چه در این کشور حضور دارند و دست به عملیات می زنند.
ارتش سوریه نیز طیروزها و هفتههای آتی به طور طبیعی به مرزها و مناطق دور افتاده خواهد رسید. و در این پیشرویها، تفنگداران آمریکایی و تروریستهای مورد حمایت واشنگتن و لندن را مقابل خود خواهد دید.
به همین خاطر، احتمال اصطکاک و درگیری میان نیروهای مقاومت و ارتش سوریه از یک طرف، و اشغالگران آمریکایی و تروریستهای غیرتکفیری بسیار زیاد است.
جنگندههای آمریکایی طی یکی دو هفته گذشته، سه بار نیروهای مقاومت و ارتش سوریه در شرق و نزدیکی مرزهای عراق هدف قرار دادهاند. این روند و حتی حملات متقابل طی هفتههای آینده ادامه خواهد یافت. بهانه آمریکا نیز حمایت از مخالفان میانهرو و کردها در مقابل دولت مرکزی خواهد بود.
در مجموع، تحولات جاری زمینه ساز یک وضعیت جنگ و گریز ماراتنی و فرسایشی میان دمشق و آمریکاست و فقط پیروزیهای سریع و قاطع ارتش سوریه و مقاومت میتواند به این وضعیت خاتمه دهد. اما آمریکا با شیطنت در رقه، تلاش میکند، بر عمر بحران در سوریه بیفزاید.
رقه
شهر «رقه» برای آمریکا جنبه حیثیتی پیدا کرده و به همین خاطر، هماکنون و در شرایطی که ارتش سوریه و مقاومت در بیابانهای شرقی سرگرم هستند، کردهای مورد حمایت آمریکا موسوم به «نیروهای دموکراتیک سوریه» در استان رقه پیشروی میکنند و حتی بر اساس آخرین گزارشها، برخی از مناطق شهر «رقه» که تاکنون مرکز خلافت خود خوانده «داعش» خوانده میشد، به دست کردها افتاده است.
هرچند «نیروهای دموکراتیک سوریه» خود را حامی دولت و ارتش این کشور میدانند و در جنگ خانگی شش ساله هیچ نبردی میان آنها و ارتش سوریه رخ نداده است، ولی از این پس که ارتش به دنبال سیطره خود بر تمام مناطق کشور است و نیروهای دموکراتیک سوریه نیز به جای دمشق، از واشنگتن دستور میگیرند، احتمال وقوع درگیری بین آنها وجود دارد و ممکن است که این درگیری نیز در رقه رخ دهد.
آمریکا در بحبوحه جنگ داخلی سوریه، سه پایگاه نظامی در استان کردنشین «حسکه» و شمال سوریه ایجاد کرده است. تأسیس این زیرساختهای نظامی نشان میدهد که آمریکا هنوز در خاک سوریه کار دارد و برای انجام مقاصد خود، روی کردها هم مثل دیگر مخالفان به اصطلاح میانهرو حساب باز کرده است.
مأموریت شکست خورده یا ناتمام؟
در سال 2011 یعنی زمانی که جنگ داخلی در سوریه کلید خورد، همه تروریستها و حامیان آنها به همراه محافل سیاسی و رسانهای غربی و عربی، یک شعار و یک هدف بیشتر نداشتند: «بشار اسد باید برود؟» اما اکنون پس از شش سال و پس از اینکه آمریکا، عربستان، ترکیه، اروپا و دیگر کشورها سوریه را شخم زدند، حدود نیم میلیون نفر را به کام مرگ فرستادند، و میلیونها نفر را آواره کردهاند، ما میبینیم که به این هدف نرسیدهاند.
اما، در حال حاضر سؤال بسیار حساسی که پیش روی ما قرار دارد این است که از نگاه آمریکا، آیا مأموریت جبهه مورد حمایت این کشور در سوریه شکست خورده است؟ و آیا واشنگتن، رژیم صهیونیستی و همه قدرتهای مداخلهجو، مردم مظلوم و دولت سوریه را به حال خود رها میکنند و میروند، یا مأموریت خود را ناتمام میدانند و برای رسیدن به هدف (سرنگونی بشار اسد) راههای جدیدی را تجربه خواهند کرد.
با توجه به سابقهای که ما از آمریکا سراغ داریم و با توجه به پیامدهای مهمی که شکست طرح براندازی در سوریه و منطقه به دنبال خواهد داشت، احتمال اینکه آمریکا سوریه را رها کند و برود، صفر است و به همین خاطر، باید به بدیلهای دیگر فکر کنیم و ببینیم آمریکا چه خواهد کرد.
«دونالد ترامپ» که درک درستی از پیچیدگیهای دنیای سیاست ندارد، از بدو به قدرت رسیدن فکر میکرد با ترساندن دشمن و حتی با استفاده از ماشین نظامی، میتوان رقبا را از صحنه به در کرد و به اهداف خود رسید.
اما، ماجرای کرهشمالی و عقبنشینی خفتبار واشنگتن در برابر تهدیدات «پیونگیانگ»، به ترامپ فهماند که در شرایط حاکمیت موازنه وحشت، کل دستگاه نظامی آمریکا حتی در حد یک مترسک هم نمیتواند باشد. در سوریه نیز اوضاع برای آمریکا، حتی خطرناکتر و پیچیدهتر از کرهشمالی است. چون علاوه بر حضور قدرتی مثل ایران، که در جنگهای متعارف منطقهای، دست برتر را دارد، کشوری مثل روسیه نیز حضور دارد و میتواند به هرگونه ماجراجویی نامتعارف و خطرناک ترامپ پاسخ مناسب بدهد.
بنابراین، گزینه نظامی آمریکا در سوریه بسیار محدود خواهد بود.
گزینه سیاسی و بازگشت به میز مذاکرات هم در حال حاضر برای نه آمریکا و نه گروههای مسلح راضیکننده نیست و آنها نمیتوانند در این شرایط شکستخورده، امتیازات خود را بگیرند و شرط همیشگی خودشان، یعنی رفتن بشار اسد را به میان بکشند.
بدین ترتیب، تنها دو گزینه احتمالی دیگر برای آمریکا میماند؛ اول، بازی موش و گربه با دمشق از طریق عوامل میدانی خود در سوریه مثل شبهنظامیان کرد و تروریستهای به اصطلاح میانهرو و دوم، برهم زدن شکل بازی در کل منطقه غرب آسیا، که خود طیف گستردهای از وقایع هدفمند و حتی غافلگیرکننده را دربر خواهد گرفت.
این تغییر شکل بازی میتواند ایجاد شکاف کردی- عربی و یا بحرانی کردن منطقه خلیجفارس، و دامن زدن به ناآرامی در کشورهای خاص باشد.
در هر صورت، اوضاع در سوریه برای رژیم اسرائیل، حکم مرگ و زندگی را دارد و برای محور مقاومت نیز هر چند ممکن است در حد مرگ و زندگی نباشد، ولی بسیار مهم است.
با این تفاصیل، به نظر میرسد که آمریکا طی هفتهها و ماههای آتی، دو گزینه آخری، یعنی گزینه آزار دادن دمشق و ارتش سوریه توسط تروریستهای حاشیهای در جنوب، شرق و شمال شرق سوریه و انتقال بحران به سایر مناطق و کشورهای غرب آسیا، را دنبال کند.
البته، از آنجا که خوشبختانه دو ویژگی «روباهصفتی» و «تسلط بر شرایط» در ترامپ و دستیارانش وجود ندارد، ممکن است منطقه آبستن شرایطی بشود که به مذاق واشنگتن خوشایند نیست و آمریکا کنترل اوضاع را از دست بدهد. به هرحال، این هم یک گزینه در میان گزینههای دیگر است و نباید از آن غافل ماند.
در ارتباط با کشورمان هم حاصل کلام این است که آمریکا فشارهای سیاسی و تحریمی علیه ایران را افزایش خواهد داد، هر چند که این اقدامات، تأثیر بر اراده مقامات و مردم کشور ما ندارد.
واکنش محور مقاومت
فرماندهان نیروهای بسیج مردمی عراق بارها اعلام کردهاند در صورتی که دمشق اجازه دهد، به سوریه خواهند رفت و در کنار ارتش این کشور و نیروهای مقاومت، با تروریستها خواهند جنگید.
هماکنون داعش آخرین نفسهای خود را در موصل میکشد و تنها در شهر «الحویجه» استان کرکوک و شهر «تلعفر» در غرب استان نینوا حضور دارد و البته باید بیابانهای مرزی استان الانبار را هم به آنها اضافه کرد.
در عراق و سوریه هرجا که بیابانی است و غیرنظامیان حضور ندارند، پیروزی بر داعش سریع و قاطع است و در مناطق شهری هم عکس آن اتفاق میافتد و پیروزی بر داعش به سختی حاصل میشود.
در مجموع، همانطور که «حیدر عبادی» نخستوزیر عراق گفته، کار داعش در این کشور تمام است. به همین خاطر، پتانسیل بزرگ بسیج مردمی که در تحولات داخلی آبدیده شده، از این پس توجهش به سوریه خواهد بود، و کلاً چه بسیج و چه دولت عراق به دلایل زیادی نمیتوانند نسبت به تحولات سوریه بیتوجه باشند و علت اولیه و اصلی این حساسیت، ورود عناصر داعش در سال 2014 از مرزهای سوریه به داخل عراق است. در بهار این سال داعش وارد عراق شد و خیلی زود چهار استان الانبار، صلاحالدین، نینوا و دیاله را اشغال کرد و دو استان کرکوک و بغداد هم در خطر اشغال قرار گرفته بودند.
عراق از سال 2014 تاکنون زخمهای فراموشنشدنی و عمیقی را از داعش دریافت کرد؛ هزاران زن و کودک در خیابانها جان خود را از دست دادهاند و کلاً، توسعه این کشور متوقف شد.
لذا، نیروهای بسیج مردمی عراق انگیزه زیادی برای مقابله با داعش در سوریه دارند و هر لحظه آمادهاند که با تکفیریها در این کشور وارد نبرد شوند.
این توضیحات به خوبی میرساند که بسیج مردمی عراق طی هفتهها و ماههای آتی با آمریکا و تفنگداران آمریکا مصاف پیدا خواهند کرد و واشنگتن برای رفع چنین اصطکاکی، بغداد را برای حذف بسیج، تحت فشار قرار خواهد داد.
آمریکا نمیخواهد بسیج مردمی عراق باشد و بسیج هم نمیخواهد آمریکا در منطقه باشد و اصولاً، به همین خاطر است که متوجه مرزهای سوریه شده است.
بدین ترتیب میبینیم که در دورنمای آینده منطقه، پازل عراق شاهد اصطکاک میان طرفداران ادامه حیات بسیج مردمی و مخالفان آن به سردمداری آمریکا خواهد بود و بغداد باید خود را برای فشارهای واشنگتن و توطئههای آمریکا آماده بکند. این توطئه ممکن است به شکل ایجاد شکاف میان کردها و اعراب و یا به اشکال دیگر بروز پیدا کند.
http://kayhan.ir/fa/news/106343
ش.د9600962