تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۹  ، 
کد خبر : ۳۰۲۹۳۳
«صلح، خليج فارس، مناسبات منطقه‌اي و جهاني» با سخنراني محمد سالار كسرايي محمد فرازمند، بيژن عبدالكريمي، محمدجواد حق‌شناس و حسن اميدوار

آغاز دوره‌‌اي جديد در تاريخ

مقدمه: نشست «صلح، خليج فارس مناسبات منطقه‌اي و جهاني» با سخنراني بيژن عبدالكريمي استاد و پژوهشگر فلسفه، محمد سالاركسرايي هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، محمدفرازمند مديركل خليج‌فارس وزارت خارجه و محمد جواد حق شناس فعال سياسي و هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي، طي روزهاي اخير، به همت گروه جامعه‌شناسي صلح با مشاركت گروه جامعه‌شناسي سياسي، انجمن مطالعات صلح ايران و انجمن علوم سياسي ايران، در خانه انديشمندان علوم انساني برگزار شد. در اين نشست، سخنرانان بر اهميت منطقه خليج فارس، ضرورت صلح ميان كشورهاي منطقه و تحولاتي كه اخيرا در اين حوزه رخ داده است، اشاره و بر لزوم كنشگري ايران به عنوان يكي از بزرگ‌ترين بازيگران حاضر در منطقه تاكيدكردند. گزارش اين نشست را در ادامه مي‌خوانيد.
پایگاه بصیرت / عاطفه شمس

(روزنامه اعتماد - 1396/03/27 - شماره 3832 - صفحه 7)

صلح، جغرافيا و چالش‌هاي فراروي انسان

حسن اميدوار / دبير گروه علمي-تخصصي جامعه‌شناسي صلح

در سير تاريخي جنگ و صلح، هميشه جغرافيا و موانع طبيعي به عنوان يكي از عوامل پيشگيري از گسترش منازعات مطرح بوده‌اند. به تدريج با پيشرفت دانش بشر و ساخت كشتي‌هاي بزرگ، انسان‌ها موفق شدند در آن سوي درياها دست به تهاجم بزنند. لذا جغرافيا با چالشي كه فراروي انسان گذاشت به بنيان‌هاي اوليه تمدن بشر شكل بخشيد. در رابطه با درياها يا مناطق سوق الجيشي و استراتژيك، چند نظريه مطرح شد كه خود آنها سبب تحولات عمده‌اي در سطح جهان شد. نخستين نظريه مربوط به آلفرد ماهان در كتاب «نفوذ دريايي» سال ١٨٩٠م است كه دستيابي به دريا و داشتن قدرت دريايي براي ملت‌ها را سرنوشت ساز مي‌داند. با طرح اين نظريه، مسابقه بي‌سابقه‌اي در رابطه با تسليحات و نيروي دريايي آغاز شد. نظريه بعدي را مكيندر در سال ١٩٤٠ با نام «هارتلند» ارايه داد. او مناطقي را در سطح جهان به عنوان قلب جهان مشخص كرد و معتقد بود كه هر كشوري بتواند بر اين مناطق سلطه يابد مي‌تواند به كل جهان سلطه داشته باشد.

نظريه ديگر، نظريه كارل هوس هوفر در سال ١٩٤٦ بود. البته او اين نظريه را قبلا در كتاب «اسرار مرزها» در اوايل ١٩٠٠ مطرح و عنوان كرده بود كه كشورها و مرزها حالت ارگانيسم دارند يعني همزمان با رشد و تحولات اجتماعي، اقتصادي و صنعتي يك كشور، ممكن است مرزهاي آن نيز گسترش پيدا كنند. عده‌اي پايه‌هاي اين نظريه را باني و دستمايه اقدامات آلمان نازي و تجاوزطلبي آن مي‌دانند. اين نظريه‌ها فراموش شده بود تا اينكه در سال ١٩٧٠ نظريه‌هاي جديدي با عنوان «نظم نوين جهاني» مطرح شد. والرشتاين، نكته‌اي را بين كشورهاي اروپاي شرقي و غربي عنوان كرد مبني بر اينكه عدم دسترسي به دريا، علت عقب‌افتادگي كشورهاي اروپاي شرقي است. اين نظريات در مجموع، توجه به خليج‌ها، بنادر، درياي آزاد و اهميت آنها را مطرح كرده است. اما در خاورميانه نيز سه مولفه وجود دارد كه سبب مي‌شود اين منطقه با نظريه «هارتلند» همخواني بيشتري داشته و محل مناقشه و منازعه باشد.

نخست اينكه منطقه بين‌النهرين و خاورميانه، محل تولد اديان آسماني است. مولفه دوم، ذخاير عظيم انرژي موجود در اين منطقه و ويژگي ژئوپولتيك آن است، چرا كه از نظر دستيابي به آب‌هاي گرم، نقطه‌اي به وجود آمده كه پتانسيل درگيري‌هاي بزرگ بين شرق و غرب و حتي قدرت‌هاي بزرگ را در خود دارد. سومين مولفه، مسائلي است كه از گذشته انباشته شده مثل منازعات بين فلسطين و رژيم صهيونيستي و ممكن است در نقطه‌اي منجر به انفجار شود. در انجمن صلح اين نكته مدنظر قرار گرفته است كه ما براي احياي محيط زيست خليج فارس و اقدام براي صلح در منطقه مي‌توانيم دست دوستي به سوي صلح دوستان كشورهاي حوزه خليج فارس دراز كنيم زيرا اعتقاد داريم ايران امن با مرزهاي امن، آب‌هاي امن و همسايگان امن، امنيت بيشتر و باثبات‌تري خواهد داشت.

طراحي مدل جنبش‌هاي اسلامي راديكال

محمدسالار كسرايي / هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني

عنوان بحث من «خليج فارس، عوامل تنش زا؛ طراحي مدل نظري براي مطالعه جنبش‌هاي اسلامي راديكال» است. در دو دهه اخير ما شاهد ظهور پديده‌اي به نام راديكاليزم اسلامي به طور خاص هستيم كه نوعي نارضايتي نسبت به وضع موجود و به طور خاص، نسبت به نظام جهاني است. اين نارضايتي‌ها به اشكال مختلف خود را نشان داده‌اند هم سازمان‌يافته آن و هم بي‌سازمان آن وجود دارد و هم كشورهاي اسلامي و هم ساير كشورهاي دنيا با اين پديده درگير شده‌اند. خيلي از كساني كه در گروه‌هايي مثل داعش و القاعده و... فعاليت مي‌كنند اساسا مسلمان نيستند. اما چرا بحران اعتراضي تا اين حد گسترده و نگران‌كننده شده است؟ دلايل اصلي روي آوردن كنشگران ناراضي به جنبش ستيزه جويانه و خشونت بار راديكاليزم اسلامي چيست و چگونه مي‌توان مدلي براي مطالعه رفتار اين كنشگران ناراضي، طراحي كرد؟

مطالعاتي كه درباره اسلامگرايي يا جنبش‌هاي اسلامي راديكال يا به طور كلي جنبش‌هاي اسلامي انجام گرفته را مي‌توان به چهار دسته تقسيم كرد: دسته اول، پژوهش‌هايي هستند كه پديده اسلامگرايي را از منظر انديشه‌اي مورد توجه قرار داده‌اند. در مورد سلفي‌گري و رساندن تبار جنبش‌هاي راديكال اسلامي به ابن تيميه و ساير ريشه‌هاي انديشه‌اي و فلسفي، كارهاي زيادي انجام و چند كنفرانس نيز برگزار شده است. دسته دوم، پژوهش‌هايي هستند كه به شيوه تاريخي و جامعه‌شناسانه، ظهور يا تحول‌هاي جنبش‌هاي اسلامي را بررسي كرده و كوشيده‌اند تبار تاريخي و ريشه‌هاي اجتماعي جنبش اسلام راديكال را تبيين كنند.

دسته سوم، پژوهش‌هايي هستند كه ظهور راديكاليزم اسلامي را در چارچوب سياست‌ها و تحولات منطقه‌اي و بين‌المللي مورد مطالعه قرار داده‌اند و نهايتا، پژوهش‌هايي كه براي بالا بردن قابليت تبيين چارچوب تحليلي خود، به تركيب دو يا چند تئوري دست زده‌اند. در اين بحث سعي كرده‌ايم از تئوري‌هاي مختلف براي تبيين ظهور اسلام راديكال در منطقه خاورميانه استفاده كنيم. ادعاي بحث اين است كه نظريه‌هاي تك عليتي نظير سلفي‌گري، بنيادگرايي ديني، اقسام نظري توطئه، توطئه قدرت‌هاي بزرگ و قدرت‌هاي منطقه‌اي، توان تحليل پديده پيچيده اسلام سياسي راديكال را ندارند.

تفاوت‌هاي جنبش اجتماعي و جنبش اسلامي

تفاوت‌هايي معرفت‌شناختي و مساله چگونگي نسبت نظري ميان دو مفهوم جنبش اجتماعي و جنبش اسلامي، وجود دارد و در بسياري از تحقيقاتي كه در گذشته انجام شده‌اند در تطبيق جنبش‌هاي اسلامي با نظريه‌هاي مدرن جنبش‌هاي اجتماعي، اين تفاوت‌هاي معرفت‌شناختي در نظر گرفته نشده‌اند. چارچوب‌هاي نظري مورد استفاده براي تبيين اين پديده سياسي- اجتماعي چندان گسترده نيستند و همين نظريه‌هاي محدود مورد استفاده، بيشتر در زمينه مباحث گفتمان نوگرايي و مدرنيزاسيون به كار يا نهايتا در قالب تحليل‌هاي مبتني بر نوع مذهب يا توطئه قدرت‌هاي خارجي ارايه شده‌اند. اگر به تنوع يا تركيب افرادي كه در اين جنبش‌هاي راديكال، به ويژه در القاعده و داعش حضور دارند توجه كنيد، مي‌بينيد كه از كشورهاي مختلف در آنها عضويت دارند. مولفه‌هاي اصلي كه در اين بحث از آنها استفاده شده جهاني شدن، استعمار و نوسازي، نظام‌هاي سركوب‌گر شخصي، بحران عدم ادغام، بحران هويت، ايدئولوژي، خشونت يا مسالمت است.

جهاني شدن در اين رهيافت، به معناي گسترش تمدن نوظهور غرب است كه منجر به مداخلات اقتصادي، فرهنگي و بعضا نظامي كشورهاي سرمايه‌داري غرب در ساير مناطق دنيا شده است. براي جهاني شدن تعريف‌هاي مختلفي ارايه شده كه يكي از بهترين آنها تعريف رولند رابرتسون در كتاب «جامعه‌شناسي، فرهنگ و جهاني شدن» است اما تعريفي كه من اينجا آورده‌ام بيشتر والراستيني است. تاثير جهاني شدن بر كشورهاي خاورميانه را در سه بعد مي‌توان بررسي كرد؛ استعمارزدگي؛ همه كشورهاي خاورميانه به طور مستقيم و غيرمستقيم تحت تاثير استعمار بوده‌اند. شكل‌گيري نظام‌هاي سياسي تمركزگراي ترس‌ساز؛ در بسياري از كشورهاي خاورميانه در دوره مدرنيزاسيون نظام‌هايي شكل گرفتند كه به‌شدت تمركزگرا هستند و به‌شدت نيز نيروهاي داخلي را طرد كرده‌اند. توسعه ناموزون؛ معضل ادغام و شكل‌گيري حاشيه‌اي‌ها كه بسياري از اين كشورها با بخش عظيمي از جمعيت حاشيه‌اي مواجه هستند.

تبعات جهاني شدن در خاورميانه و غرب

جهاني شدن هم در خاورميانه كه مورد مطالعه ما است و هم در غرب، تبعاتي داشته است. آنچه امروز در منطقه خاورميانه و در حوزه خليج‌فارس با آن مواجه هستيم نوعي توسعه ناموزون محصول نظام جهاني و حكومت‌هاي اقتدارگراي ترس‌ساز، شكل‌گيري حاشيه‌اي‌ها و بسياري از معضلات ديگر است كه به نظر مي‌رسد كسي نمي‌تواند پيش‌بيني كند تا كي ادامه خواهند داشت و به طور قطع، منطقه خاورميانه زمان زيادي با اين بحران راديكاليزم مواجه خواهد بود.

در غرب نيز استعمار و مداخلات سودجويانه، شكل‌گيري نظام‌هاي سياسي تبعيض‌آميز، شكل‌گيري فرهنگ ديگري ساز را منجر مي‌شود كه پيامد اين دو مي‌تواند بحران هويت باشد هم در منطقه خاورميانه و هم براي كساني كه در غرب مورد تبعيض قرار مي‌گيرند. بحران هويت اگر با جاذبه‌هاي ايدئولوژيك همراه باشد، مي‌تواند به شكل‌گيري جنبش‌هاي ضدهژمون تبديل شود. هر چقدر بحران هويت عميق‌تر و جاذبه‌هاي ايدئولوژيك بيشتر باشد اقدام جمعي به صورت خشونت‌آميز خواهد بود و هر چقدر بحران هويت كم‌عمق‌تر و جاذبه‌هاي ايدئولوژيك كمتر باشد به احتمال زياد، اقدام جمعي مي‌تواند مسالمت‌آميز باشد.

عربستان و روياي قدرت جهاني

محمد فرازمند / معاون خليج فارس وزارت خارجه

بحث من اين است كه آيا عربستان سعودي به عنوان يكي از بازيگران مهم خليج فارس و حلقه بزرگ‌تر شوراي همكاري خليج فارس مي‌تواند آنچنان كه تلاش مي‌كند، تبديل به يك قدرت جهاني شود؟ از آخرين تحولي كه در منطقه خليج فارس رخ داده شروع مي‌كنيم؛ چه شد كه عربستان سعودي كه در كمپين انتخاباتي آقاي ترامپ به عنوان يك بازيگر بد مطرح مي‌شد و هجمه بي‌سابقه‌اي از سوي يكي از كانديداهاي تاريخ امريكا عليه او صورت مي‌گرفت، به طور بي‌سابقه‌اي تبديل مي‌شود به كشوري كه ميزبان نخستين سفر رييس‌جمهور امريكاست و رييس‌جمهور از رياض با جهان اسلام سخن مي‌گويد؟ از زمان انتخاب ترامپ تا سفر او به عربستان چه اتفاقي افتاد كه چنين تحولي در روابط اين دو كشور به وجود آمد؟

مي‌دانيد كه سعودي‌ها اوباما را بدترين رييس‌جمهور تاريخ امريكا مي‌دانستند و معتقد بودند كه امريكا در دوره اوباما، فاقد سياست خاورميانه‌اي بود. نسبت به ترامپ نيز ابتدا بدبين بودند و در كمپين انتخاباتي خانم كلينتون به طور آشكاري سرمايه‌گذاري كرده و منتظر بودند كه او برنده شود و بخشي از مشكلات آنها را با امريكا حل كند. چهار ماه طول كشيد تا سعودي‌ها توانستند چنين سفري را تدارك ببينند، در ادامه اين سفر، ترامپ دو سفر ديگر به اسراييل (سرزمين‌هاي اشغالي) و واتيكان قصد داشت اين پيام را القا كند كه ضديتي با اديان الهي ندارد و به دنبال وحدت جامعه بشري است.

نكته ديگري كه در بيانيه‌هاي كاخ سفيد مشاهده مي‌شود تاكيد بر اين است كه برخلاف اينكه گفته مي‌شد ترامپ اهل ائتلاف‌سازي نيست و بيشتر باعث انشقاق و شكاف مي‌شود، او اهل ائتلاف‌سازي است. در اجلاس رياض، ٥٥ كشور جمع شدند، چنين گردهمايي ولو پروتكلي از عربستان به تنهايي برنمي آمد، كمااينكه پيش از اين تلاش كرده اما موفق نشده بود. فشار مشترك امريكا و عربستان سبب شد كه ٥٥ كشور اسلامي هنگام سفر ترامپ در رياض گرد هم آيند.

اين موضوع به لحاظ شكلي، موفقيت بزرگي براي عربستان سعودي به شمار مي‌آمد. دو نگاه به اين سفر و اتفاقاتي كه در پي آن رخ داد، وجود دارد. بعضي اين سفر را خيلي مهم تلقي مي‌كنند و معتقد هستند كه اين، نقطه انعطافي در خاورميانه خواهد بود و بعضي از مسيرها را تغيير خواهد داد. برخي ديگر معتقدند كه اين سفر، آغاز تغيير سياست خاورميانه‌اي امريكاست كه در دو دهه گذشته مغاير آن چيزي بود كه نشانه‌هاي آن در حال ظاهر شدن است. روابط استراتژيك سعودي‌ها با امريكايي‌ها از ٢٠٠١ م دچار خدشه شده بود و معتقد بودند كه امريكايي‌ها به اندازه كافي تعهد به تضمين امنيت عربستان سعودي ندارند. آن معادله سنتي نفت در مقابل امنيت، از نظر عربستان سست شده بود. ٢٠٠١ تاريخ انجام حملات به برج‌هاي دوقلو در نيويورك است و از آن تاريخ، عربستان به عنوان منبع توليد تروريسم و افراط گرايي مورد سوال بود.

در ٢٠٠٣ تغيير نظام در عراق اتفاق افتاد و آغاز ابراز نگراني‌هاي آشكار عربستان سعودي و متحدان منطقه‌اي امريكا به سياست او بود. عربستان معتقد بود كه تحول در عراق توازن منطقه‌اي را به نفع ايران برهم زده و امريكايي‌ها ديگر حاضر نيستند به خواسته‌هاي متحدين سنتي خود در منطقه توجه كنند. اتفاق دهشتناك بعدي براي عربستان، بهار عربي بود و ساقط شدن رژيم‌هاي هم‌پيمان و سنتي و محافظه‌كار عربي در كشورهاي عربي و بروز ناآرامي در تعداد ديگري از كشورها كه به مرزهاي عربستان نيز رسيده بود. در يمن و بحرين در ٢٠١١ شاهد ناآرامي بوديم كه از آن به بعد نيز ادامه پيدا كرد.

سفر ترامپ، فرصتي براي انتقام‌گيري از قطر

ترامپ در عربستان سعودي اين پيام را به طور صريح به سران كشورهاي اسلامي و عربي داد كه من با مسائل داخلي شما كاري ندارم و منظور او اين بود كه فشارهايي كه براي تامين حقوق بشر در هشت سال اوباما و قبل از آن وارد مي‌شد، برداشته شده و دست حاكمان كشورهاي عربي براي هرگونه رفتار با شهروندان خود، باز است. ترامپ اين پيام را داد كه من با مسائل بين كشورهاي عربي كاري ندارم و تاثير فوري اين پيام‌ها اتفاقاتي بود كه در بحرين و قطر، بعد از سفر ترامپ به وقوع پيوست. امارات و عربستان احساس مي‌كنند بعد از سفر ترامپ يك فرصت تاريخي براي انتقام از قطر به وجود آمده است. قطر، بازيگر مستقل شوراي همكاري بوده و هميشه سياست‌هاي او براي اين دو كشور آزاردهنده بوده است. قطر، مقر اصلي اخوان‌المسلمين در منطقه خليج فارس است.

اماراتي‌ها، اخوان المسلمين را دشمن اصلي خود تلقي مي‌كنند. شبكه الجزيره از نيمه دهه ٩٠ به قول خودشان، به صداي كساني كه صدا ندارند، تبديل شد و شروع به حمايت از جنبش‌هاي مردمي عربي كرد و قطري‌ها سعي كردند آن نداشته خود را با شبكه الجزيره تامين كنند. قطر جمعيت ندارد و براي پوشاندن اين نقص، به سراغ سوار شدن بر جمعيت عربي و افكار عمومي عربي رفت و شبكه الجزيره نخستين رسانه از اين نوع بود كه يك رسانه فراملي در كشورهاي عربي به شمار مي‌آمد و افكار عمومي و نارضايتي‌هاي جوامع عربي را پوشش مي‌داد و در بهار عربي معروف شد كه الجزيره، رهبر بهار عربي است.

عربستان قدرت هژمون شدن در منطقه را ندارد

ايران و قطر رابطه‌اي متفاوت و نسبتا بدون تنش داشته‌اند. برخلاف اينكه زمينه تنش بين اين دو كشور بالاتر از هر دو كشور ديگري در منطقه بود. عمده درآمد قطري‌ها از منبع گاز مشترك بين ايران و قطر است و در طول بيست سال، قطري‌ها به طور يكجانبه از اين منبع مشترك برداشت كردند. اما از آنجا كه ايران به دنبال تنش با همسايگان خود نبود و قطر نيز همواره با سياستي مستقل از عربستان سعودي و امارات، تلاش كردند كه رابطه آرامي را با جمهوري اسلامي ايران داشته باشند. اين نيز يكي از اتهامات قطر بود كه زماني كه عربستان مي‌خواهد به يك هژمون تبديل شود و ديگري اين هژمون ايران است، قطر همراهي نمي‌كند.

همراهي نكردن قطر همراه با عمان يعني عربستان در حلقه اول متحدان خود دچار مشكل مي‌شود. حوادثي كه پس از سفر ترامپ در بحرين و قطر به وقوع پيوست يك نشانه ديگري بر اين بود كه اين سفر مي‌تواند نقطه عطفي در تحولات منطقه باشد. كساني كه بر اين اعتقاد هستند دلايل ديگري را نيز برمي‌شمارند اما ديدگاه دوم اين است كه اين سفر چيزي جز يك معامله تجاري بين دو فرد ماجراجو، يكي در امريكا و ديگري در عربستان سعودي نبود. نكته ديگري كه در جهت تقليل دادن اهميت سفر ترامپ گفته مي‌شود اين است كه افكار عمومي عربي و اسلامي بعد از اين سفر، نسبت به عربستان سعودي به‌شدت منفي شده است و اين سفر را در حد دوشيدن ثروت‌هاي كشورهاي اسلامي تلقي مي‌كنند. بنابراين، در حال حاضر نيز در داخل مجموعه همكاري شوراي خليج فارس يك به هم ريختگي وجود دارد.

در پايان و در يك جمعبندي مي‌توان گفت برخلاف آنچه گفته مي‌شد و ترامپ نيز مي‌گفت كه به دنبال اجماع‌سازي است و قدرت ائتلاف‌سازي دارد، سفر او به منطقه خليج فارس و به اروپا به اين تصوير كه ترامپ مي‌تواند ائتلاف‌سازي كند، كمكي نكرد و در هر دو منطقه به اختلافات دامن زد. در منطقه ما چيزي مثل شرايط قبل از جنگ را بين متحدان سابق بر جاي گذاشت و ائتلاف‌سازي عليه ايران نيز كه هدف عربستان سعودي بود، حداقل در اين سفر محقق نشد.

نتيجه اينكه عربستان سعودي، قدرت هژمون شدن در منطقه اسلامي و عربي را نداشته، ترامپ نيز چيزي به قدرت او براي هژمون شدن اضافه نكرد بلكه تقريبا اين موضوع را قطعي كرد كه عربستان سعودي حتي با داشتن امريكا و بهبود روابط استراتژيك خود با آن، قدرت هژمون در منطقه خليج فارس نخواهد بود. اما اين سفر چه پيامي براي ايران داشت؟ عربستان خيلي سعي داشت پيام اين سفر انزواي ايران، تخريب برجام و تخريب روابط ايران با كشورهاي اسلامي باشد اما تا الان چنين هدفي محقق نشده و كشورهاي اسلامي كه در اجلاس رياض شركت كردند براي ايران پيام فرستادند كه ما در رياض تحقير شديم و اجازه نخواهيم داد كه عربستان سعودي بيش از اين ما را در صف خود عليه جمهوري اسلامي ايران قرار دهد.

خليج‌فارس؛ تمدن و فرهنگي اصيل

بيژن عبدالكريمي / استاد و پژوهشگر فلسفه

به نظر مي‌رسد اتحاديه عرب از سال ١٩٦٤ رسما استفاده از نام خليج فارس را براي عرب‌زبانان ممنوع اعلام كرد و بنا بر پاره‌اي از گزارش‌ها، ايراني‌ها در رسانه‌هاي جمعي لااقل تا سال ١٣٨١ نسبت به اين مساله بي‌توجه بوده و سكوت كرده بودند. در سال ١٣٨١ بود كه با شكل‌گيري شبكه‌هاي اجتماعي و وبلاگ‌هاي فارسي، رسانه‌ها از انحصار قدرت‌ها خارج شد و تا حدودي وضعيت تغيير كرد و وبلاگ نويسان ما درباره اين موضوع مطالبي را منتشر كردند. همين بحث جوانان در فضاي اينترنتي بود كه يك موج را ايجاد كرد. نكته جالب اين بود كه اين موج، اول در جامعه شكل گرفت سپس به تبع جوانان، محافل رسمي مجبور شدند از اين موج دنباله روي كنند. پس از اينكه عرب‌ها نام خليج فارس را تحريم كردند، به نظر مي‌رسد در اطلس مشهور جهاني يعني در نشريه نشنال جئوگرافيك بود كه در سال ١٣٨٣ در كنار نام بين‌المللي خليج فارس، عنوان ديگري را نيز داخل پرانتز گذاشت و همين امر، خشم و اعتراض را در بين فعالان مدني داخل و خارج كشور ايجاد كرد.

سپس يك طومار اينترنتي با بيش از ١٢٠ هزار امضاي ايراني‌ها مدير مشهور امريكايي اين نشريه را وادار به عذرخواهي از مردم ايران كرد. بعد از اين روند است كه تازه مقامات دولتي متوجه اهميت موضوع مي‌شوند و روزي (١٠ ارديبهشت) را به نام روز ملي خليج فارس نامگذاري مي‌كنند و بعد از اين تحولات است كه در دولت وقت يعني دوره آقاي خاتمي براي پاسداري از اين ميراث فرهنگي و معنوي با اضافه شدن روز ملي خليج فارس به تقويم موافقت مي‌شود. براي من دانش‌آموخته فلسفه، اين قصه چند نكته بسيار مهم دربرداشت يا مويد ديدگاه‌هاي پيشيني‌ام بود؛ يكي اينكه اين قصه به نحو بسيار زيادي با شبكه‌هاي اجتماعي ارتباط دارد و اگر تحولات در حوزه IT و انقلاب صنعتي دوم نبود شايد ما با روند ديگري در اين موضوع خاص مواجه بوديم.

آشنايي با منطق تحولاتي كه در حوزه IT شكل گرفته، سبب مي‌شود كه بتوانيم از حدود و ثغور ملي خود نيز دفاع كنيم. نكته جالب ديگر اين است كه نام خليج فارس بيانگر يك امر تاريخي، تمدني و فرهنگي اصيل است، تاريخ و تمدني كه حداقل ٥ هزار ساله است و نمي‌توان نقش آن را در تاريخ جهان انكار كرد. ايرانيان از معدود ملت‌ها و شايد يگانه ملتي هستند كه هرگز بت نپرستيدند و هيچگاه بردگي را تجربه نكردند. اين نكته مهمي است كه بايد همه به آن توجه داشته باشند. قصه نامگذاري روزي به نام خليج فارس و واكنش جوانان ما رفتار نشريه نشنال جئوگرافيك و تصميمي كه اتحاديه عرب گرفته بود، نشان داد كه دوره جديدي در تاريخ آغاز شده كه در مقايسه با گذشته‌ها فقط در دست قدرت‌ها نيست و افراد عادي و توده‌ها نيز مي‌توانند اثرگذار باشند.

وحدت و هماهنگي ملت و قدرت سياسي

درس ديگري كه اين قصه براي من داشت وحدت و هماهنگي ملت و قدرت سياسي بود. به هر حال در جوامعي مثل جامعه ما پديدار دولت- ملت مدرن به شكل ناقصي شكل گرفته است البته با انقلاب، ما از زمان گذشته بسيار فاصله گرفتيم و روند تشكيل پديدار دولت- ملت گام‌هايي به سوي جلو برداشته است. اين نكته را نمي‌توان انكار كرد اما نمي‌توان پذيرفتاين پديده به نحو كامل شكل گرفته و هنوز ما با تحقق پديدار دولت- ملت مدرن بسيار فاصله داريم. اما اين تجربه را براي ما داشت كه هر زمان وحدت و هماهنگي ميان ملت و قدرت سياسي در جامعه‌اي مثل ما كه هنوز پديدار دولت- ملت مدرن در آن به طور كامل شكل نگرفته، چگونه مي‌تواند معجزه كند و اين وحدت، چيزي است كه ما به آن نياز داريم و مي‌تواند كشور را از چنگال توطئه‌ها و خطراتي كه آن را تهديد مي‌كند، نجات دهد.

بحث درباره نام خليج فارس بايد ما را به مساله اصيل‌تري سوق دهد؛ اينكه ما چگونه بايد از خليج فارس و خليج ايراني پاسداري كنيم. امروز به تبع كل خاورميانه در منطقه خليج فارس دلايل و امكانات زيادي وجود دارد كه اين خليج به عرصه جنگ تبديل شود. آيا تكيه بر قوا و تجهيزات جنگي و اتكا به منطق نيروهاي نظامي -كه به هيچ‌وجه نمي‌خواهم با آنها مخالفت داشته باشم- يگانه مسيري است كه ما بايد طي كنيم؟ آيا منطق‌هاي ديگري پيش روي كشور و سياستمداران ما وجود ندارد؟ آيا نمي‌توانيم خليج فارس و به تبع آن، كل خاورميانه را با توجه به دلايل گوناگون و سرمايه‌ها و منابع بسيار سرشار آن، به عرصه‌اي براي صلح و همكاري‌هاي منطقه‌اي تبديل كنيم؟

راهي به گفتمان صلح در منطقه خليج‌فارس

محمدجواد حق‌شناس / فعال سياسي

عنوان بحث من «استراتژي برد- برد راهي به گفتمان صلح در منطقه خليج فارس» است. دغدغه امنيت يكي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي نظام‌هاي سياسي است كه به ويژه اهميت آن براي مناطق استراتژيكي همچون خليج فارس دوچندان است. در اين مناطق، همواره بيم از به هم خوردن امنيت وجود دارد. به طور عملي، نه‌تنها در بحث امنيت در اين مناطق بلكه از موضع حيات اقتصادي و سياسي بر رويكرد بازيگران منطقه‌اي نيز تاثيري بسزا دارد، امنيت جهاني نيز از اين زاويه مي‌تواند تابعي از امنيت منطقه مهم خليج فارس باشد.

از قرن شانزدهم، خليج فارس مورد توجه قدرت‌هاي بزرگ جهاني بوده است. در جنگ جهاني اول و دوم نيز كشف نفت، بر اهميت آن افزود و سبب شد ايران جزو كشورهاي تحت اشغال دو طرف قرار بگيرد و حتي بعد از جنگ دوم نيز يكي از كانون‌هاي جنگ سرد بين امريكا و شوروي بود و در راهبرد استراتژي مهار شوروي از سوي امريكا نيز نقش مهمي را ايفا كرد؛ بعد از جنگ سرد نيز شاهد بوديم كه تئوري نظم نوين جهاني مورد توجه قرار مي‌گيرد و بعد حتي توسط جورج بوش پسر در جنگ دوم خليج فارس نيز اثرگذاري خود را دنبال مي‌كند و منطقه خليج فارس در پيوند مستقيم با امريكا و حضور قدرت‌هاي بزرگ و مشخصا ابرقدرت امريكا تبديل به يكي از شاخص‌ترين مداخله‌هاي امنيتي در اين حوزه مي‌شود.

نكته‌اي كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه كشورهاي منطقه به ويژه اعضاي شوراي همكاري خليج فارس، تمايل چنداني به رفع اختلاف بين ايران با غرب ندارند. چرا كه عادي‌سازي اين روابط ممكن است اين گمان و نگاه را تشديد كند كه اين كشورها در سايه قرار خواهند گرفت و از سوي ديگر ممكن است حمايت بيشتر و مستقيم امريكا را نيز از دست بدهند. ما در ماجراي برجام نيز مي‌بينيم كه مشخصا رژيم صهيونيستي و عربستان، بزرگ‌ترين مخالفت‌ها را با توافق ايران و ١+٥ داشتند كه به لطف خدا به نتيجه نرسيدند.

بازي برد-باخت در روابط امروز محلي از اعتنا ندارد

كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس غير از مسائل هسته‌اي و اختلافاتي كه دارند، بر سر موضوعات ديگري با ايران داراي اختلاف نظرات جدي هستند و ما دو رويكرد متفاوت را با آنها در اين حوزه‌ها دنبال مي‌كنيم و طبيعتا از حوزه‌هاي اختلافي است. به طور كلي، تداوم اختلافات هويتي، سرزميني و ساختاري كشورهاي منطقه به موازات نقش‌آفريني قدرت‌هاي بزرگ و همچنين تلاش برخي از بازيگران براي نيل به يك موقعيت هژمونيك در منطقه مانع فزاينده‌اي براي همكاري شمال خليج فارس و كشورهاي عربي اين حوزه شده است.

علي‌القاعده راهي نيست جز اينكه ما اين آموزه را با كشورهاي حاشيه خليج فارس به اشتراك بگذاريم كه بازي برد- باخت ديگر در روابط امروز محلي از اعتنا ندارد و بايد به سمت اين نگاه رفت كه لزوما پيشرفت يك كشور به ضرر كشور ديگري تمام نخواهد شد. به طور قطع، موقعيت آقاي روحاني و دولت ايشان در موقعيت جديد و در پسا انتخابات مي‌تواند يكي از فرصت‌هايي باشد كه دولت تدبير و اميد با مذاكره، عقلانيت و محاسبه، به سمت حل و فصل مسائل ما با اين كشورها پيش برود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=77921

ش.د9600942

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات