تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۲  ، 
کد خبر : ۳۰۳۰۸۸
حمد بخشايشي در گفت‌وگو با «وقايع‌اتفاقيه» از ضرورت درک مشترک امنيت زيست‌محيطي مي‌گويد؛

ديپلماسي برای محیط‌زیست

مقدمه: اکثر تحليلگران بر اين نظر هستند که اساسا موضوع تهديد به استفاده يا استفاده واقعي از نيروي نظامي در تئوري و در عمل در حيطه مطالعات روابط بين‌الملل قرار مي‌گيرد اما درواقع مفهوم امنيت، رشته‌اي عمومي‌تر از روابط بين‌الملل است و امروزه بسياري از تهديدات مطرح‌شده در جوامع بشري از مسائل غير ‌از چالش‌ها و تهديدات نظامي نشأت مي‌گيرد؛ مسائلي نظير تهديدات امنيتي زيست‌محيطي، تهديداتي که با جلوه‌اي فراامنيتي، امنيت ملي کشورها و صلح جهاني را به خطر مي‌اندازد، به‌گونه‌اي که گاهي تأثيراتي بسيار عميق‌تر از جنگ را به‌وجود مي‌آورد. در قرن بيستم بحث امنيت فقط معطوف به خطرات نظامي‌اي بود که متوجه کشورها مي‌شد و اين موضوع در دو جنگ جهاني، پيدايش و پيشرفت سلاح‌هاي هسته‌اي و رقابت قدرت‌هاي بزرگ در استراتژي‌هاي نظامي بيشتر به چشم مي‌خورد اما به‌تدريج با پايان‌پذيرفتن جنگ، به‌ويژه پس از فروپاشي ديوار برلين و تجزيه اتحاد جماهير شوروي که باعث اتمام جنگ سرد در دنيا شد، مسائل زيست‌محيطي به‌عنوان موضوعي جديد در کشورهاي مختلف مورد توجه قرار مي‌گرفت و دولت‌ها را متوجه تغييرات زيست‌محيطي و اثر آن بر صلح و امنيت جهاني مي‌‌کرد. موضوعات زيست‌محيطي در اواخر قرن بيستم به حوزه فعاليت، نگراني و دغدغه‌هاي بين‌المللي وارد شد. اين موضوعات از چند طريق به مسائل روز جهان مرتبط مي‌شوند. بسياري از معضلات زيست‌محيطي، در سطح ملي و جزء مسئله‌هاي امنيتي کشورها تعريف مي‌شوند ولي مي‌توان گفت که ذاتا بين‌المللي يا جهاني هستند و در پاسخ، کنش‌هاي آگاهانه سياست بين‌المللي را مي‌جويند. در دنياي امروز، تقريبا تمام موضوعات زيست‌محيطي بر روند جهاني‌شدن اثرگذار هستند و با فرايندهاي اقتصادي و سياسي آن سروکار دارند و از اين منظر در ارتباط تنگاتنگي با رشته روابط بين‌الملل قرار مي‌گيرند اما در ادامه هم بايد گفت که دو رويکرد اساسي درباره «امنيت محيط‌زيستي» وجود دارد. يک تفسير از «امنيت محيط‌زيستي» اين است که تخريب محيط‌زيست و کم‌شدن منابع، تأثير منفي بر امنيت يک کشور دارد. تغييرات محيط‌زيستي مي‌تواند منشأ درگيري و مناقشه بر سر منابع تجديد‌پذير مثل آب شيرين و منابع غذايي دريايي ازجمله ماهي شود. يک تفسير از واژه «امنيت محيط‌زيستي» براين‌مبناست که مشکلات محيط‌زيستي مثل گرمايش گلخانه‌ای، سوراخ‌شدن لايه ازن، باران اسيدي، تخريب جنگل‌ها و تخريب زمين‌هاي کشاورزي مي‌توانند تأثيرهاي محيط‌زيستي داشته باشند و منجر به رکود اقتصادي، آشوب اجتماعي و بي‌ثباتي سياسي شوند و درگيري و حتي خشونت را در داخل کشور به خطر اندازند. توجه به امنيت يک کشور از اين ديدگاه تا حدودي با پارادایم سنتي واقع‌گرايان همخواني دارد که بخش مهمي از مطالعات روابط بين‌الملل و امنيت را تشکيل مي‌دهد و در قالب مفاهيم کلي «امنيت ملي» و «امنيت بين‌المللي» قرار مي‌گيرد و دومين تفسير از «امنيت محيط‌زيستي» بيشتر مربوط به تهديد تغييرات محيط‌زيستي بر امنيت فردي است. در مرکز اين مفهوم، اين استدلال قرار دارد که سطحي از تحليل که بر محور کشور قرار گرفته، نامناسب و گمراه‌کننده است زيرا مشکلات زيست‌محيطي به مرزهاي سرزميني يا سياسي محدود نمي‌شود. مشکلات محيط‌زيستي، مردم يا «بشريت» را تهديد مي‌کند، صرف‌نظر از اينکه در داخل کدام مرز ملي زندگي مي‌کنند اما در استمرار اين مبحث اگر نگاهي به وضعيت زيست‌محيطي در کشور خود بيندازيم به کم‌آبي و آلودگي هوا از مهم‌ترين بحران‌هاي زيست‌محيطي، آن هم در دولت نخست حسن روحاني بودند که به نظر مي‌آيد همچنان او را همراهي خواهند کرد اما حل برخي معضلات در کوتاه‌مدت ساده نيست و مقابله با برخي بحران‌ها مستلزم همکاري کشورهاي منطقه است؛ بحران‌هايي نظير شورشدن آب رودخانه کارون که منشأ آن تپه‌هاي نمکي در ذخيره‌گاه سد گتوند عنوان مي‌شود و افزايش گردوغبار و ريزگردها که سال گذشته ميزان آن از توان اندازه‌گيري دستگاه‌های سنجش آلودگي هوا فراتر رفت و به قطع برق در بخشي از خوزستان منجر شد، خشک‌شدن درياچه هامون، آلودگي تالاب انزلي، ازميان‌رفتن پوشش جنگلي کوهستاني زاگرس و شمال کشور و... ازجمله مشکلاتي است که به نظر شايد امروز به‌طوري جدي دامن زندگي جامعه ايران را در قالب تهديدات امنيتي زيست‌محيطي نگيرد اما ديرزماني نمي‌پايد که همين تهديدات زيست‌محيطي، زندگي نه در ايران که در جهان را ناممکن ‌می‌کند کمااينکه در همين چندوقت اخير در شهرهاي جنوبي چنين بوده و هست اما تحليل دقيق‌تر مبحث امنيت در ساحت محيط‌زيست و وضعيت و شرايط جهان درباره اين مقوله، موضوع گفت‌وگويي است با دکتر احمد بخشايشي‌اردستاني، دکتراي علوم سياسي دانشگاه «نيو» در ساوت ولز استراليا، نماينده مجلس نهم و عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس، استاد دانشگاه و دانشيار پايه ۲۰ رشته علوم سياسي، دبير و عضو شوراي‌عالي انجمن اسلامي فارغ‌التحصيلان قاره اروپا، اقيانوسيه و آمريکا و مؤلف آثاري همچون «اصول علم سياست»، «نظام‌هاي سياسي مقايسه‌اي»، «درآمدي بر فن ديپلماسي و حقوق ديپلماتيک» و... که در ادامه پي خواهيم گرفت:
پایگاه بصیرت / عبدالرحمن فتح‌الهي
(روزنامه وقايع‌اتفاقيه - 1396/03/24 - شماره 428 - صفحه 8)

* با توجه به تعريف جديد امنيت در سايه انديشه «باري بوزان» و مکتب «کپنهاگ» که آن (امنيت) را به پنج حوزه سياسي، نظامي، اقتصادي، اجتماعي- فرهنگي و زيست‌محيطي تسري و گسترش مي‌دهد، در‌اين‌راستا شرايط، جايگاه و ارتباط محيط‌زيست با مقوله امنيت را در جامعه امروز چگونه مي‌بينيد؟

** ما در جهان با پديده‌هاي مشترکي روبه‌رو هستيم؛ پديده‌هايي که همه کشورهاي جهان به نحوي مي‌توانند آن را حس کنند و با آن درگير هستند و حتي در آن زيست مي‌کنند که در‌اين‌راستا يکي از اين پديده‌ها جهاني‌شدن است که در ادبيات بين‌الملل با آن روبه‌رو هستيم و مي‌تواند يک پروژه يا يک فرايند باشد؛ اگر پروژه باشد بحث به يک برنامه‌ريزي دقيق براي القاي مفهوم يکسان‌سازي بين‌المللي به جهانيان است تا افکار عمومي از مباحث استعمار، امپرياليسم، کلونيسم و... منحرف شوند و مبحث تأثير افکار عمومي از نوعي تأثيرپذيري القايي دور شود اما در پس اين واژه، پروژه و برنامه‌ريزي دقيق، هدفي جز مديريت جهاني نيست اما اگر جهاني‌شدن را يک فرايند طبيعي در نظر بگيريم، به معناي اين است که پديده همسان‌سازي جهاني، نه به‌منظور سيطره و مديريت برخي در عرصه بين‌الملل بلکه روندي است که در آن همه جوامع بشري به يک اندازه از تکامل، همسویي و همساني بدون غلبه ديگري بهره‌مند خواهند بود و اينجا نکته‌اي که مطرح مي‌شود، اين است که جهاني‌شدن در اين بستر، خود را در قالب يک مفهوم پارادوکسيکال فرصت و تهديد نشان مي‌دهد و اگر چنين مسئله‌اي به‌وجود ‌آيد در فرايند جهاني‌شدن هر کشور به فراخور امکانات و پتانسيل خود از آن بهره‌مند مي‌شود و درنهايت گاهي خود را در قالب يک فرصت نشان مي‌دهد و گاهي هم يک تهديد اما در راستاي اين مفهوم جهاني‌شدن، يکي از موضوعات مشترک مبحث بسيار مهم محيط‌زيست است که همه کشورهاي جهاني در آن به نحوي سهيم هستند؛ بنابراين يکي از بحث‌هاي مشترک جهاني‌شدن که روزبه‌روز در زندگي همه افراد اهميت خود را بيش‌ازپيش نشان مي‌دهد، مباحث مرتبط به زيست انسان‌ها به‌ويژه چالش‌هاي محيط‌زيستي است؛ لذا براي سالم‌بودن تمام افراد بايد در عرصه بين‌الملل، محيط‌زيستي سالم داشت زيرا در بستر يک محيط‌زيست مناسب است که مي‌توان از تهديداتي مانند بالارفتن دماي کره زمين جلوگيري کرد؛ بنابراین يکي از مباحث بسيار مهم محيط‌زيستي در جهان، افزايش دماي کره زمين از طريق افزايش ميزان گازهاي گلخانه‌اي و مهم‌تر سوراخ‌‌شدن لايه ازن است و اين در راستاي گفته‌هاي مقوله‌اي بوده که بسيار به امنيت گره خورده است زيرا امروز امنيت را به دو صورت در ساحت بين‌الملل تعريف مي‌کنيم؛ «امنيت سخت‌افزاري» که ناظر بر بحث‌هاي سياسي و نظامي است و ديگري «امنيت نرم‌افزاري» که شامل امنيت در حوزه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، محيط‌زيستي و... بوده که بسيار در جامعه امروز اين امنيت نرم‌افزاري پررنگ شده است. شما وقتی از باري بوزان و انديشه‌هاي مکتب کپنهاگ مي‌گوييد که مربوط به دهه 90 ميلادي است، اکنون پس از گذشت بيش از دو دهه از آن این اندیشه‌ها دوباره باید بازتعريف شوند؛ يعني تغييري که در مفهوم امنيت خود نياز به تغيير دارد براي اينکه اهميت مباحث محيط‌زيستي در قالب مکتب کپنهاگ و همچنين براي تمام کشورهاي جهان بسيار پررنگ‌تر از گذشته شده زيرا هم از يک‌سو اين اهميت ضرورت دارد و هم بداعت و يقينا در سه دهه، اين مباحث نياز به بازخواني مجدد دارد.

* اما در حوزه سياست محيط‌زيستي ما با دو مبحث «اکوسوسياليسم» و «احزاب سبز» (green party) باوجود تمايز انتولوژيک روبه‌رو هستيم؛ از ديد شما اساسا جايگاه اکوسوسياليسم و اکوسياليست‌ها و درعين‌حال احزاب سبز (green party) را در عرصه روابط بين‌الملل چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ زيرا اين احزاب از يک‌سو داراي يک بعد پررنگ سوسياليستي و پذيرش در جوامع و حتي مباحث پارلماني و سازمان‌هاي بين‌المللي هستند و در هر کشور متناسب با شرايط آنها با شدت و ضعف کرسي‌هاي پارلماني را در اختيار دارند اما در مقابل، نکته‌اي که وجود دارد، اين است که اين احزاب، نقش بسيار پررنگي در مباحث کلان سياسي مانند انتخابات رياست‌جمهوري يا دولت‌هاي پارلماني با محوريت تعيين نخسست‌وزيري ندارند اما باوجود اين شرايط از ديد شما نقش و جايگاه اين احزاب و اساسا اکوسياليسم در بُعد امنيتي و محيط‌زيستي چيست؟

** درباره جايگاه احزاب سبز و مبحث اکوسياليسم باوجود همپوشاني بسيار، تفاوت‌هايي با هم دارند اما در کل درباره جايگاه اين دو در قالب مباحث محيط‌زيستي بايد اين‌گونه گفت که چون جوامع غربي و اروپايي که به‌لحاظ ساختار سياسي- مدني از ما جلوتر هستند و احزاب سبز که در بستر جامعه از مقبوليت بالايي برخوردار هستند، توانسته‌اند به يک هويت سياسي- اجتماعي جدي به‌عنوان يک بازيگر مهم دست يابند که البته خود اين احزاب را بايد به دو دسته در دو حوزه کشورهاي متفاوت تقسيم کرد.

در کشورهاي اروپايي به‌ دليل آنچه به آن عدم سياست‌زدگي جامعه گفته مي‌شود، اين‌گونه احزاب، نقش و جايگاه بسيار پررنگی دارند و مردم هم تمايل بسياري به حضور و فعاليت در آن دارند و نکته مهمي اينجاست که به ‌دليل سياست‌زده‌نبودن اين جوامع، گاهي اين احزاب به‌جاي گرايش در مباحث سياسي در خوانشي که قرابت به اکوسوسياليسم دارد به حوزه مهم‌تري مانند اقتصاد وارد مي‌شوند و در آن حوزه به فعاليت مي‌پردازند اما به‌ دليل درک و اهميت مباحث محيط‌زيستي در اين‌گونه جوامع، مردم به تناسب دوره‌هاي چهار و پنج ساله در يک دوره کوتاه انتخاباتي، شايد به سياست روي بياورند اما پس از پايان انتخابات، سياست در اين جوامع رنگ مي‌بازد، درحالي‌که در يک پيوستگي ساختاري مدني- سياسي همواره اين احزاب سبز مورد توجه جامعه و نهادهاي مدني مانند دانشگاه‌ها يا سازمان‌هاي بين‌المللي بوده و گاهي اين احزاب سبز به‌ دليل اهميت فراوان در برخي کشورها به احزاب مردم‌نهاد يا سازمان‌هاي مردم‌نهاد بدل مي‌شوند که سياسيون در آن نقشي ندارند اما باوجود اين موضوع در مواردي مي‌توانند به‌راحتي بر دولت اعمال فشار کنند يا از طريق نمايندگان پارلماني خود طرح يا پيشنهادي را براي اجرا در مجلس و پارلمان ارائه نمايند هرچند، اين احزاب تاکنون نتوانسته‌اند قدرت را به‌طور انحصاري کسب کنند اما در برخي موارد با ائتلاف هم مي‌توانند وزنه سنگين سياسي را هم ايجاد نمايند.

اما درباره کشورهاي درحال‌توسعه متأسفانه اين احزاب، يا اساسا وجود ندارند يا به فرض وجود آنها، فعاليتشان بسيار کمتر از احزاب سبز در کشورهاي صنعتي است زيرا در کل، اين انديشه در کشورهاي درحال توسعه مانند ايران به شکل يک حزب، خود را جاي نداده و از‌سوي‌ديگر هم به همين واسطه، تأثيرگذاري چنداني در مسائل محيط‌زيستي ندارد و شايد (N.G.O)هاي کوچکي با حرکت‌هاي نمادين در کشورهايي مانند ايران وجود داشته باشند اما قطعا تا رسيدن به يک حزب سبز تأثيرگذار در مباحث محيط‌زيستي، راه بسيار فراواني در پيش‌رو دارد.

* يکي از مباحث مهم ديگر درباره ارتباط امنيت و محيط‌زيست، مبحث کنوانسيون‌ها، معاهده‌ها، نشست‌ها و اجلاس بين‌المللي دو يا چندجانبه‌اي مانند نشست «کيوتو»، «مجارستان»، «اندونزي»، «کپنهاگ»، «پاريس» و... است. به‌واقع نقش و جايگاه اين نشست‌ها و معاهده‌ها در مبحث امنيت محيط‌زيستي را چگونه برآورده مي‌کنيد؟ نکته ديگر اينکه در چند وقت اخير ترامپ دستور خروج ار معاهده پايس را صادر کرد، فارغ از تأثيرات اين خروج، شما دليل اين دستور آمريکا و ترامپ را ناشي از چه عواملي مي‌دانيد؟

** درباره تأثير نشست‌ها و معاهدات بايد گفت اين تأثيرات و جايگاه اين نشست‌ها، معاهده‌ها و کنوانسيون‌ها باوجود انجام‌نشدن کل يا بخشي از تعهدات کشورها، باز مفيد و تأثيرگذار است زيرا حداقل برگزاري اين نشست‌ها، نشان از تلاش براي رسيدن به يک فهم و درک درست از مباحث محيط‌زيستي و تهديدات امنيتي تخريب آن است و در يک گام روبه‌جلو، تمام اين معاهدات بين‌المللي نشان از اهميت امروز محيط‌زيست در جامعه بشري دارد.

اگر شما به تاريخچه تطور اين نشست‌ها نگاهي داشته باشيد به اين اهميت و تلاش پي خواهيد برد؛ در سال 1992 کنوانسيوني به نام «کنوانسيون تغييرات آب‌وهوايي» توسط 172 کشور جهان در برزيل شکل گرفت که در ادامه آن در سال 1997 پروتکلي را به اين کنوانسيون در کيوتوي ژاپن اضافه کردند. در اين پروتکل که در راستاي تقابل با افزايش ميزان گازهاي گلخانه‌اي و گرم‌شدن زمين، کشورها خود را ملزم به رعايت برخي از اصول و قواعد موجود در پروتکل کردند که اين کشورهاي متعهد به دو دسته کلي، کشورهاي توسعه‌يافته و کشورهاي درحال‌توسعه تقسيم شدند که قرار بود مفاد اين پروتکل از سال 1997 تا 2012 توسط اين کشورها اجرا شود.

نکته اساسي اين پروتکل، متذکر اين مسئله مهم بود که با افزايش «دو درجه‌اي» دماي کره زمين موجبات تغييرات سوء شديد بر محيط‌زيست ازجمله ذوب‌شدن يخ‌هاي قطب شمال و جنوب خواهد شد که اين آب‌شدن يخ‌هاي قطبي باعث بالاآمدن سطح آب در کره زمين و متعاقب آن تغييرات شديد جوي مي‌شود اما درباره وظايف کشورهاي توسعه‌يافته و صنعتي خود را ملزم به کاهش استفاده از انرژي‌هاي فسيلي و به تناسب آن افزايش استفاده از انرژي‌هاي نوين و در ادامه استفاده بهينه از انرژي را در دستور کار خود قرار دهند، به‌گونه‌اي که حداقل مصرف انرژي به قبل از سال 2002 بازگردد و در مقابل به کشورهاي درحال‌توسعه هم، کمک‌هاي مالي و فناوري براي مديريت مصرف انرژي، کاهش آلودگي هوا، سهم توليدي گازهاي گلخانه‌اي و... داده شود.

هرچند درگيري‌ها و اختلافاتي بر سر اجراي مفاد اين پروتکل بين برخي کشورها وجود داشت زيرا برخي کشورهاي پيشرفته درباره تعهدات خود جزيره‌اي عمل مي‌کردند و کشورهاي درحال‌توسعه هم به اهميت و ضرورت حفظ محيط‌زيست و اساسا تهديد امنيتي زيست‌محيطي پي نبرده و اساسا ضرورت آن را درک نکرده بودند و مشکلاتي مانند کاهش بارندگي، تمام‌شدن آب‌هاي شيرين، پايين‌آمدن آب‌هاي سطحي، ازبين‌رفتن تنوع زيستي و پوشش گياهي و حيواني و امنيت غذايي ما مانند ارزاق و مواد مصرفي آب، هوا و... آن‌چنان که بايد در کشورهاي درحال‌توسعه در آن زمان مانند امروز به‌روشني درک نشده بود و دقيقا اينجاست که ارتباط محيط‌زيست و اساسا اهميت جايگاه آن در مقوله امنيت از ديدگاه باري بوزان و مکتب کپنهاگ و در يک گام رو‌به‌جلو در جهان امروز به‌خوبي روشن مي‌شود و اينجاست که اهميت رابطه امنيت و محيط‌زيست معنا پيدا مي‌کند که اين مسئله در جهان امروز و اکثر کشورها فهم شده که به نظرم تا فهم کامل، راه بسياري درپيش است زيرا در نشست سال 2015 پاريس کشورهاي جهان براي حل چالش و تهديد جدي محيط‌زيستي در راستاي نشست‌هاي مجارستان، کپنهاگ و اندونزي بايد مسئله کاهش دو درجه‌اي دماي کره زمين به‌صورت جدي‌تر پي بگيريم و با اجراي مفاد معاهده پاريس به‌جاي معاهده کيوتوي ژاپن التزام جدي‌تري را براي عمل به تعهدات کشورهاي پيشرفته در راستاي وظايفشان داشته باشند و کشورها و سازمان‌هاي درحال‌توسعه مانند ايران، عربستان و کشورهايي مانند گروه 77 و ساير کشورها که در کل 134 کشور را شامل مي‌شوند با مفهوم پذيرش اختياري تعهدات در راستاي التزام به کاهش توليد گازهاي گلخانه‌اي، آنها را مجبور به رعايت آن ميزان از تعهدات اختياري مي‌کردند؛ يعني اين کشورها در معاهده پاريس به همان ميزاني که به‌صورت اختياري متعهد مي‌شدند، به‌صورت اجبار و الزام بايد عمل مي‌کردند.

برخي مباحثي که براي امنيت محيط‌زيست اهميت پيدا مي‌کند مانند بحث فناوري، ماليات‌هاي بين‌المللي و کنترل‌هاي مکرر داراي شاخص‌هايي هستند که براساس آن شاخص‌ها، هماهنگ شده و به نحوي باید مشترک‌ شوند تمام مباني محيط‌زيستي در عرصه بين‌الملل درهمين‌راستا کشورهاي صنعتي در بخش صنعت، کشاورزي، مصرف خانگي درباره مديريت انرژي تلاش به رعايت استانداردهاي جهاني مصرفي دارند، هرچند در برخي موارد قادر به رعايت اين استانداردها نيستند زيرا اين کشورها بيشترين مصرف‌کنندگان انرژي فسيلي هستند و نمي‌توانند از آن چشم‌پوشي کنند اما درباره کشورهاي درحال‌توسعه نيز بايد بگوييم کشورهايي نظير ايران، عربستان، قطر و حتي روسيه براي برون‌رفت از اين مسائل و همچنين رعايت نسبي مسائل محيط‌زيستي دست به تشکيل اوپک گازي زده‌اند؛ لذا با توجه به کم‌هزينه‌بودن و پاک‌بودن آن به نسبت ساير سوخت‌هاي فسيلي اين کشورها به مصرف گاز روي آورده‌اند؛ بنابراين در سايه اين مسئله، کشوري مانند ايران متعهد به اصلاح چهار درصدي فناوري‌ها درزمينه توليد و مصرف سوخت تا سال 2015 شده بود که تهران مشروط به رفع تحريم‌ها، خود را متعهد به اصلاح هشت درصدي هم کرده بود و از‌همين‌رو هرچند فعاليت‌هايي صورت گرفت اما قطعا کافي نبوده و ما بايد در‌این‌زمينه به اصلاح مصرف سوخت به‌ويژه در بخش صنايع مانند صنعت فولاد، ذوب‌آهن و مهم‌تر از آن، تلاش بيش‌ازپيش براي استفاده بهينه خانگي که هر چند کشور به‌دنبال فرهنگ‌سازي و مسائل مربوط به آن، اقداماتي را انجام داده اما قطعا، هم بايد اين اقدامات پررنگ‌تر شود و هم بايد به توليد وسايل گرمايشي با کيفيت‌هاي بالاي جهاني که استانداردهاي مصرف انرژي را رعايت کند، باشد اما در سايه اين شرايطي که فعلا وجود دارد متأسفانه يکي از مهم‌ترين شاخصه‌هاي محيط‌زيستي که همان گرم‌شدن زمين است براي کشورهاي خاورميانه مانند ايران متوسط 1,5 درجه بوده و براي کشورهاي صنعتي، اين شاخص 0,5 درجه است؛ لذا ما بايد يک فهم مشترک را از مباحث جهاني درباره امنيت زيست‌محيطي به‌وجود آوريم تا در راستاي اين فهم بتوان به درک درستي از مسائل و تهديدهاي تخريب محيط‌زيستي که درنهايت شايد مهم‌ترين و بيشترين تهديدات امنيتي را به‌وجود آورد، نائل شویم اما درباره تصميم ترامپ براي خروج از معاهده پاريس بايد گفت ويژگي متمايز‌کننده ترامپ در قياس با رؤساي پيشين آمريکا مربوط به تجارت‌مسلک‌بودن او است؛ شما اگر به مسئله ناتو و انتقادات ترامپ به آن نگاه کنيد، تمام اظهارات او به سهم بالاي هزينه‌هاي پرداختي آن توسط آمريکا بازمي‌گردد يا همين مسئله فروش تسليحات به عربستان‌سعودي باز هم به همين مسئله بازمي‌گردد؛ يعني ترامپ فقط با ايران‌هراسي به‌دنبال فروش سلاح براي حل مشکلات اقتصاد داخلي خود بود، چنانکه خود او هم در اظهاراتي اعلام کرد بايد کشورهاي عربي، خود مشکلاتشان را با ايران حل کنند و واشنگتن ديگر تمايلي به صرف هزينه در خاورميانه ندارد.

درباره معاهده پاريس هم رفتار ترامپ به همين ويژگي شخصيتي او بازمي‌گردد زيرا ترامپ، تمايلي به صرف هزينه‌هاي هنگفت از جانب ساير کشورها ندارد و او در جايگاه چهل‌و‌پنجمين رئيس‌جمهوري آمريکا بارها اعلام کرده که بايد ساير 175 کشور عضو اين معاهده، هزينه‌هاي خود را بپردازند؛ البته نکته ديگري که وجود دارد، اين است که آمريکا همواره سعي کرده با پرداخت هزينه‌هاي سازمان‌هاي بين‌المللي، اداره آن را در دست بگيرد. نهادي مانند سازمان ملل که مقر آن در نيويورک است و بالغ بر 90 درصد هزينه آن را خود واشنگتن مي‌پردازد اما مشکل ترامپ و در اصل تفاوت او، بر همين عدم پرداخت هزينه است زيرا او سعي دارد از يک‌سو هم مديريت اين سازمان‌ها را در اختيار داشته باشد و هم هزينه آن را بر ساير کشورها تحميل کند؛ لذا ترامپ با اين سياست خروج از معاهده پاريس سعي در به‌انفعال‌کشاندن تمام کشورهاست و در مقابل هم تمايل دارد حوزه بين‌الملل، هزينه‌هاي آمريکا را به‌عنوان بزرگ‌ترين مصرف‌کننده انرژي و درعين‌حال يکي از بزرگ‌ترين توليدکنندگان گازهاي گلخانه‌اي بپردازد.

* با توجه به نکات شما درباره بُعد کاسبکارانه ترامپ بايد متذکر اين مسئله هم شد که در طول تاريخ ايالات‌متحده شرکت‌هاي نفتي بزرگ اين کشور جزء مسببان فجايع زيست‌محيطي بوده‌اند که از لکه‌هاي نفتي بزرگ در آب‌هاي اقيانوس‌ها تا نابودي جنگل‌ها براي لوله‌کشي شامل مي‌شود و بزرگ‌ترين اين فجايع، انفجار سکوي نفتي «ديپ واتر هورايزن» متعلق به شرکت نفتي بريتيش‌پتروليوم (B.P) در تاريخ ۲۰ آوريل ۲۰۱۰ در ساحل لوييزيانا و سرازيرشدن چهار ميليون و ۲۰۰ هزار بشکه نفت به خليج مکزيک بود يا رتبه دوم اين دست از فجايع مربوط به فاجعه نفتي ۱۹۸۹ «اکسون والدز» در آلاسکاست که موجب سرازيرشدن 420 هزار بشکه نفت در اقيانوس شد اما آيا به‌واقع، انديشه‌هاي نهادهاي مدني، توان مقابله با اين تراست‌هاي بزرگ نفتي را دارند و قادر به محدودکردن يا ملزم‌کردن آنان به رعايت اصول محيط‌زيستي خواهند بود؟

** در منطق بين‌الملل، مفهومي به نام «حق با قدرت است» اکنون در راستاي همين مسئله از يک‌سو هم قدرت سخت‌افزاري حوزه رئاليسم قدرت در بعد نظامي و سياسي بر مسئله قدرت امنيتي نرم‌افزاري مانند همين مسائل امنيتي زيست‌محيطي غلبه و چيرگي دارد و لذا چون شرکت‌هاي اسلحه‌سازي و تراست‌هاي نفتي بزرگ اين کشور صاحب قدرت اقتصادي و سياسي، آن هم در حد تعيين سرنوشت کشور با حمايت از يک نفر در انتخابات رياست‌جمهوري را دارند، نمي‌توان با مسائلي مانند آلودگي آب‌هاي اقيانوس‌ها يا ازبين‌بردن جنگل‌ها و درختان براي لوله‌کشي و ساير فجايع زيست‌محيطي که از جانب اين کمپاني‌ها روي مي‌دهد، براي آنها تهديداتي جدي را آن هم به اندازه‌اي ايجاد کرد که آنان را ملزم به پرداخت خسارت يا رعايت قوانين و مقرارات محيط‌زيستي کنند هرچند شايد براي اين شرکت‌ها نهادهاي مدني بتوانند چالش‌هايي را ايجاد کنند اما قطعا قدرت تقابل با آنها را ندارند و اتفاقا در برخي موارد، همين شرکت‌ها به‌راحتي مي‌توانند خود را از التزام به مقررات زيست‌محيطي مستثنا کنند؛ بنابراين آمريکا و چين در رتبه‌هاي اول توليد آلودگي زيست‌محيطي و گازهاي گلخانه‌اي قرار دارند و لذا اين شرکت‌هاي بزرگ نفتي تا زماني که خود به اهميت مسئله امنيت زيست‌محيطي پي نبرند، قطعا قدرتي نمي‌تواند آنها را مجبور به رعايت کند.

* اما شما در گفته‌هايتان به گرم‌شدن دو درجه‌اي دماي کره زمين اشاره داشتيد که اين نکته باعث جداشدن بزرگ‌ترين تک‌يخ قطب جنوب از فلات يخي «لارسن سي» اين قاره به مساحت يک‌چهارم منطقه ولز انگليس (پنج هزارکيلومتر مربع) در هفتم ژانويه سال جاري ميلادي شد که بسياري از کارشناسان، آن را مهم‌ترين تهديد زيست‌محيطي برآورد کردند زيرا در راستاي گفته‌هاي شما، اين مسئله باعث بالاآمدن سطح آب‌هاي کره زمين و تداخل آب‌هاي شور اقيانوس با آب‌هاي شيرين شده و درنهايت تغييرات شديدي جوي و تهديدات امنيتي براي کشورها خواهد شد اما سؤال اينجاست که چرا مباحث امنيتي زيست‌محيطي نظير همين فاجعه فلات «لارسن سي» بازتاب چنداني در رسانه‌ها و افکار عمومي ندارند و چرا اهميت امنيت زيست‌محيطي که به مراتب مي‌تواند زيان‌بارتر و خطرناک‌تر از تهديدات امنيتي نظامي و سياسي که قائل بر ساختار رئاليسم قدرت امنيت بوده، عملا در فکر بين‌الملل جاي نگرفته است؟

** دليل اصلي عدم درک تهديدات امنيتي زيست‌محيطي فقط‌وفقط به‌واسطه لمس‌نکردن اين تهديدات است و مادامي که شما در رسانه‌ها تلفات جنگ‌ها، مباحث تروريستي را در قالب کشته‌ها، زخمي‌ها و خرابي‌ها مي‌بينيد، مسئله تهديدات امنيتي سياسي- نظامي بيشتر در جان افکار عمومي جاي مي‌گيرد، حال آنکه هيچ مابه‌ازايي را نمي‌توان براي تهديدات زيست‌محيطي در جهت تأثير بر افکار عمومي پيدا کرد.

بله يقينا اتفاقاتي نظير جداشدن يخ‌هاي قطبي به اندازه تروريسم و حتي بيشتر از آن مي‌تواند بر مقوله امنيت تأثير منفي داشته باشد اما تا زمانی که اين تأثير را کسي لمس نکند، متوجه آن نمي‌شود و قطعا زماني که آب‌هاي کره زمين به سطحي رسيد که تغييرات شديد جوي را باعث شد و درپي آن طوفان‌ها، سونامي‌ها، سيل‌ها، خشکسالي‌ها، به زير آب رفتن کره زمين و... اتفاق افتاد، مسئله امنيت زيست‌محيطي به يک مسئله مهم جهاني و شايد در گامي روبه‌جلو، به مهم‌ترين مسئله بشري تبديل شود اما به‌واقع بايد گفت که براي پررنگ‌ترکردن اهميت زيست‌محيطي بايد به جايگاه و اهميت کارشناسان و دانشمندان اين حوزه بيش‌ازپيش بها داده شود تا بتوانند از طريق تحقيقات اين افراد درباره نتايج تهديدات محيط‌زيستي در قالب مخاطرات امنيتي براي زندگي بشر، مسئله امنيت را به اندازه امنيت نظامي و حتي پررنگ‌تر از آن نشان دهند زيرا قطعا اين تهديدات امنيتي زيست‌محيطي، تهديداتي هستند که کل کره زمين و تمام کشورهاي جهان را شامل مي‌شود و در ادامه، يکي ديگر از راه‌هاي تثبيت اين اهميت زيست‌محيطي در افکار عمومي جهاني اين است که از طريق همين کنفرانس‌ها و کنوانسيون‌ها کارشناسان بتوانند در کنار مسئولان و سران کشورها گزارش‌هایی را در اين حوزه به جامعه جهاني ارائه کنند تا همگي بر اهميت اين امنيت واقف شده و اساسا از حقوق خود مطلع شوند زيرا يکي از حقوق اوليه بشر، حق هواي پاک و داشتن محيط‌زيستي سالم است.

* دراين‌ميان نقش متفاوت چين را در مباحث محيط‌زيستي چگونه برآورد مي‌کنيد؟ کشوري با نزديک به 1,5 ميليارد نفر جمعيت و با حدود 9,5 ميليون کيلومترمربع وسعت که دومين کشور بزرگ دنيا از لحاظ وسعت خاکي بوده و قطعا يکي از عوامل مهم در مسائل محيط‌زيستي است.

** چين علاوه‌بر ويژگي‌هايي که شما گفتيد، دومين قدرت و در برخي تحليل‌ها قدرت اول اقتصادي جهان است؛ لذا اين کشور براي حفظ جايگاه خود از لحاظ توليدي قطعا به سوخت و انرژي نياز دارد که اين نياز، همه صنايع اين کشور را از صنايع کوچک تا استراتژيک را شامل مي‌شود؛ بنابراین با توجه به شرايط جمعيتي و مبحث هزينه و فايده براي جلوگيري از هزينه‌هاي بيشتر، اين کشور نمي‌تواند از مصرف سوخت‌هاي فسيلي چشم‌پوشي کند و از آن‌سو هم با هزينه‌برداربودن تغيير زيرساخت‌هاي مصرفي انرژي به انرژي پاک يا انتقال گاز براي مصارف خانگي تمام جمعيت اين کشور چين همواره يکي از محورهاي اصلي توليد گازهاي گلخانه‌اي بوده و شهرهاي بزرگ اين کشور ازجمله پکن يا مناطقي مانند شانگهاي يا ماکائو و هنگ‌کنگ هميشه با مسئله آلودگي هوا دست‌به‌گريبان بوده و يکي از مشکلات معاهداتي مانند پاريس، ملزم‌کردن پکن به رعايت مفاد اين معاهده بوده و لذا جامعه جهاني همواره سعي دارد با اهرم‌هاي خود، پکن را بيش‌ازپيش وادار به انجام برخي مفاد معاهداتي مانند پاريس کند.

* با توجه به سابقه نمايندگي مجلس و همچنين حضور شما در کميسيون امنيت ملي و تحصيلات خود در حوزه علوم سياسي، آیا شرايط و جايگاه مسئله‌ای به نام «ديپلماسي زيست‌محيطي» را مي‌توان براي دستگاه سياست خارجي متصور بود و آيا وزارت امورخارجه در راستاي اين مسائل، فعاليت و اقداماتي را هم انجام داده است؟

** ما اساسا نه در ديپلماسي زيست‌محيطي که در مفهوم خود ديپلماسي، به درک درستي نرسيده‌ايم. ما اکنون وزارت امورخارجه را به‌عنوان مجاري سخت‌افزاري براي ارتباط با سران و نمايندگان ساير کشورها در نظر گرفته‌ايم اما بايد قبول کنيم با رشد و پيشرفت تکنولوژي‌هاي ارتباطي و تغييرات چشمگير و سريع جوامع بشري، ديپلماسي ديگر ماهيت خود را از سخت‌افزار به نرم‌افزار تغيير داده اما دستگاه سياست خارجي ما در اين حوزه، فعاليت بسيار کمي را به‌دليل عدم شناخت و درک آن داشته؛ يعني در ديپلماسي براي هدايت و اغناي افکار عمومي که امروز جايگاهی بسيار مهم در سياست يافته از نظر ارتباط با رسانه‌ها فعاليت چنداني صورت نگرفته است.

زماني که شخصي مانند اصغر فرهادي با يک فيلم در جشنواره کن فرانسه يا اسکار آمريکا ايران را معرفي مي‌کند به‌مراتب نقشي پررنگ‌تر در ديپلماسي نرم‌افزاري از وزارت امورخارجه در معرفي درست ايران داشته و لذا دستگاه سياست خارجي ما در حوزه ديپلماسي نرم‌افزاري و البته در ديپلماسي زيست‌محيطي که شقه‌اي از آن است و موضوع گفت‌وگوي ماست، ابتدا بايد به يک شناخت درست رسيده و سپس در سايه شناخت درست آن، اقدامات لازمه را انجام دهد؛ يعني وزارت امورخارجه بايد امروز در مسائل محيط‌زيستي ورود کند و براي سد‌سازي‌هاي افغانستان که عامل اصلي خشک‌شدن درياچه هامون است، گام‌هاي مهمي بردارد.

همين خشک‌شدن درياچه هامون باعث بيکاري چند نفر که محل اشتغالشان صيد از اين درياچه بوده، شده است و در ادامه، اين مسئله بيکاري باعث مهاجرت معکوس و تداخل مذهبي، قوميتي و در نهايت مشکلات امنيتي مي‌شود که قطعا براي حل آن بايد حداقل يک يا دو نسل بگذرد و يا بايد وزارت امورخارجه درباره مسئله ريزگردها با عراق بيش‌ازپيش تعامل کند و از‌سوي‌ديگر هم ترکيه را وادار به دادن سهم آب عراق روي رودخانه‌هاي دجله و فرات کند زيرا يکي از عوامل ريزگردهاي عراق، سدسازي ترکيه بر آب‌هايي است که به اين دو رودخانه مي‌ريزند. درباره مسائل و مشکلات گرمايشي استان خوزستان هم بايد علاوه‌بر عراق، کشورهاي ديگر عربي را هم ملزم به ورود به اين مسئله کنیم؛ پس مي‌بينيد که ديپلماسي نرم‌افزاري که يکي از وجوه آن ديپلماسي زيست‌محيطي است را بايد به‌طور جدي پي گرفت.

ما اگر از طريق ديپلماسي نتوانيم براي درياچه اروميه يا درياچه هامون، مشکلات خوزستان و يا سيستان‌وبلوچستان، کاهش سفره‌هاي آب‌هاي زير زميني، خشک‌شدن منابع آب شبرين و... کاري را به‌صورت جدي پي بگيريم، مطمئن باشيد، نه در آينده دور که در سال‌هاي نزديک بايد شاهد تغييرات اسفبار و سوءاکوسيستم و امنيت غذايي ايران باشيم که قطعا مشکلات و آثار سوءامنيتي آن کمتر از تهديدات تروريستي امنيتي براي ايران نخواهد بود؛ بنابراین آنچه من بر آن اصرار دارم، رسيدن به يک فهم مشترک و درنهايت درک اهميت امنيت زيست‌محيطي در ميام مردم و مسئولان به‌ويژه سکانداران سياست خارجي است زيرا درغير‌اين‌صورت يقينا امنيت زيست‌محيطي، ابتدا خود را در قالب امنيت‌هاي اجتماعي با مهاجرت‌هاي معکوس در کشور نشان مي‌دهد.

* اگر به بعد از قانون‌گذاري شما در مجلس بازگرديم، مشکلاتي که در قالب مسائل زيست‌محيطي دامن کشور را گرفته، علاوه‌بر پيگيري در ديپلماسي زيست‌محيطي آيا نبايد در حوزه قانون‌گذاري هم پيگيري شود و در بستر اين آثار سوءزيست‌محيطي کشور، شما لزوم ارتقای «سازمان محيط‌زيست» به سطح وزارتخانه را مؤثر مي‌بينيد؟

** نمايندگان، نگاه قانوني خود و قانون‌گذاري خود را در قالب طرح و لايحه مي‌بينند؛ بنابراين نمايندگان مجلس هميشه با لوايح دولت، آن هم درباره مسائل زيست‌محيطي با ديد مثبت نگريسته‌اند اما متأسفانه سازمان محيط‌زيست ما در همه ادوار به‌ دليل آنچه در قبل هم مطرح کردم و آن سياست‌زده‌بودن جامعه ماست، به صورتي سياسي، هم اداره شده و هم عمل کرده و اين قطعا اولين و مهم‌ترين نقيصه‌اي است که سازمان محيط‌زيست و در کل محيط‌زيست کشور از آن رنج مي‌برد؛ لذا مجلس هم در قبال چنين رفتارهايي يک رفتار سلبي را اتخاذ کرده و از‌همين‌رو تمام اين مسائل موجب مي‌شوند سازمان محيط‌زيست از لحاظ بودجه‌اي و مالي از کمترين رديف بودجه برخوردار شود و لذا کارآمدي‌هاي آن، هيچگاه مطلوب نبوده است؛ بنابراین اگر سازمان محيط‌زيست در لواي يک سازمان به‌دنبال ارتقاي جايگاه خود است، ابتدا بايد در کابينه يا حتي در ديپلماسي، حضوري پررنگ‌تر پيدا کند و با شرکت در معاهدات، کنفرانس‌ها و نشست‌هاي بين‌المللي چندجانبه نقش خود را پررنگ‌تر نمايد و از‌سوي‌ديگر هم در حوزه داخلي با پررنگ‌کردن نقش نهادهاي مردمي در بستر اندک بضاعت مالي و قانوني خود، پتانسيل‌هايش را افزايش دهد تا هم از يک‌سو به حفاظت از محيط‌زيست بپردازد و از‌سوي‌ديگر، جامعه را ملزم به رعايت مقراراتي درباره کمک به محيط‌زيست کند و در بخش کشاورزي يا مصارف خانگي انرژي و آب يا مسائل مربوط به حوزه صنعت کشور، حضور و دخالتي پررنگ‌تر داشته باشد.

دراين‌ميان نکته ديگري که نبايد فراموش شود، نيروي انساني است؛ اکنون حدود 15 هزار نفر در سازمان محيط‌زيست مشغول به کار هستند و از‌سوي‌ديگر، نزديک به 40 هزار نفر در رشته‌هاي محيط‌زيست فارغ‌التحصيل شده‌اند؛ لذا سازمان محيط‌زيست بايد از اين نيروي انساني به‌عنوان فرصت، نه در جهت استخدام رسمي در دفاتر و ادارات خود که در مسئله‌اي مانند نزديک‌کردن بخش صنعتي و کشاورزي و دولت و در نهايت محيط‌زيست استفاده کند و اتفاقا اگر سازمان محيط‌زيست به‌دنبال اشتغال است، مي‌تواند اين‌گونه اشتغال را براي آنان ايجاد کند که قطعا در حفظ محيط‌زيست کشور بسيار مؤثر است.

نکته ديگري که درباره ارتقاي سازمان محيط‌زيست در همان جايگاه سازماني است، افزايش جايگاه و قاطعيت، لازمه قانوني براي تصميم‌گيري درباره تأسيس مراکز صنعتي و توليدي است تا از ايجاد مراکزي که به محيط‌زيست صدمه مي‌زنند، جلوگيري کنند اما درباره ارتقاي جايگاه سازمان محيط‌زيست به وزارتخانه بايد اين نکته را بگوييم که براي انجام آن، يا بايد نظام پارلماني را در کشور پياده کنيم تا سازمان محيط‌زيست هم ذيل نظارت پارلماني قرار گرفته و وزارتخانه شود ودرهمين‌راستا چون سازمان محيط‌زيست زماني که به‌عنوان يکي از معاونت‌هاي رياست‌جمهوري قلمداد مي‌شود از ذيل مجلس خارج مي‌شود و عملا نمايندگان کنترلي بر آن ندارند يا اينکه سازمان محيط‌زيست در قالب طرح يا لايحه‌اي به وزارتخانه بدل شود که اين مسئله چند نکته مثبت را درپي دارد؛ اولا در رديف بودجه‌اي به‌صورت جدي به آن نگريسته مي‌شود، ثانيا ميزان تأثيرگذاري و اعمال قدرت آن در دولت و کشور بيشتر خواهد شد و ثالثا در تعامل با مجلس بيشتر قرار مي‌گيرد و درنهايت هم مي‌تواند در عرصه بين‌الملل در موازات با وزارت امورخارجه، يک ديپلماسي زيست‌محيطي را پيش ببرد. هرچند مي‌توان به آن نقد بزرگ‌کردن دولت را وارد کرد اما قطعا فوايد آن بيشتر از اين مضرات آن است.

* از ديد شما دستگاه سياست خارجي دولت يازدهم درباره محيط‌زيست و مفهوم ديپلماسي زيست‌محيطي چگونه عمل کرده است؟

** هر دستگاه ديپلماسي در هر دوره‌اي براي خود حاوي نکات قوت و ضعفي است. اگر ما برجام را نقطه قوت بدانيم، متأسفانه عدم توجه به ساير وجوه ديگر سياست خارجي و پرداخت بيش از حد به برجام، نقطه ضعف دستگاه ديپلماسي دولت يازدهم بود که متأسفانه اين عدم توجه درباره مسائل محيط‌زيستي و ديپلماسي زيست‌محيطي، شايد بيشتر هم ديده شود، درصورتي‌که وزارت امورخارجه مي‌توانست بهتر عمل کند و من باز هم تأکيد مي‌‌کنم که هنوز دستگاه ديپلماسي به آن باوري که درمورد محيط‌زيست مورد نياز است، نرسيده است.

* پيشنهادهاي شما به‌عنوان شخصي که سابقه قانون‌گذاري در مجلس را داشته و دانش‌آموخته علوم سياسي و امنيتي هستيد براي فعال‌تر‌کردن ديپلماسي زيست‌محيطي با توجه به اينکه تهران در منطقه ملتهب خاورميانه با برخي کشورها ارتباط خود را قطع کرده و با برخي ديگر ارتباطات در حد کاردار يا دفتر حفظ منافع است، چه مي‌تواند باشد؟

** ابتدا این مسئله را بايد متذکر شد که کشور ما در يک منطقه ملتهب به نام خاورميانه که به نوعي ملتهب‌ترين منطقه جهاني است، به‌سر مي‌برد و لذا ارتباطات بين کشورها در اين منطقه به قدري پيچيده و گاهي ناپايدار است که عملا همه اقدامات را حتي در مباحث امنيتي و نظامي هم ناکارآمد مي‌‌کند؛ لذا براي انجام هرگونه اقدام ديپلماتيک بايد اين شرايط مدنظر قرار گرفته شود و در سايه اين نکته بايد گفت که ابتدا در سطح روابط با متحدان استراتژيک با جبهه مقاومت مي‌توان با دستي بازتر عمل کرد؛ مثلا در کشوري مانند عراق که يکي از کانون‌هاي اصلي ريزگردهاي ايران است، مي‌توانيم اقدامات مطلوبي را برای رفع آن انجام دهيم هرچند اين وضعيت درباره سوريه به‌ دليل پيچيدگي و تنش موجود در آن کشور بعيد است به فعليت برسد اما در سطح کشورهاي اسلامي و عربي منطقه هم بايد دست به اقداماتي بزنيم تا در سايه ديپلماسي زيست‌محيطي بتوانيم همچون مفهوم تروريسم به يک درک مشترک نائل شويم تا به اين باور دست يابيم که امنيت زيست‌محيطي فقط مختص به يک کشور نيست و همچنان که مي‌تواند دامن عراق، ايران و عربستان را بگيرد، مي‌تواند دامن ترکيه، ارمنستان، آذربايجان و... را هم بگيرد و در سطح سوم هم بايد در تعاملي گسترده‌تر با نظام بين‌الملل، روابطي پويا و پررنگ را غير‌از مباحث برجامي ايجاد کنيم تا بتوان هم در اين عرصه پررنگ‌تر ظاهر شد و هم اينکه بتوان از کمک‌هاي مالي و فناوري آنان برای کاهش آثار سوءتهديدات امنيتي زيست‌محيطي استفاده و آنان را ملزم کرد که درزمينه فناوري‌هاي توليد انرژي يا درزمينه مديريت مصرف انرژي به ما کمک کنند؛ البته درباره کشورهايي که در تخاصم با ايران هستند، مي‌توان هم از اهرم ارتباطي با کشورهاي اسلامي و عربي منطقه و هم از اهرم ارتباطي با کشورهاي نظام بين‌الملل براي ملزم‌کردن رياض، ابوظبي و... درباره انجام تعهداتشان استفاده کرد.

* و درنهايت اقدامات دولت در چهار سال آينده، فارغ از حوزه ديپلماسي بايد شامل چه اقداماتي در حوزه امنيت زيست‌محيطي باشد؟

** اولين نکته که من لازم مي‌دانم آن را متذکر شوم، مباحث مربوط به آموزش و آشنايي با حقوق اوليه شهروندي در حوزه مباحث محيط‌زيستي است تا در سايه آن، جامعه به اين مسئله آگاه شود که در آينده قطعا مهم‌ترين چالش امنيتي، تهديدات امنيت زيست‌محيطي است که مي‌تواند جهان را به خطر اندازد و لذا دولت و کابينه بايد در قالب سازمان محيط‌زيست، فهم محيط‌زيست را در کشور افزايش دهند که در‌اين‌راستا مي‌توانند از رسانه‌هاي جمعي و تکنولوژي‌هاي ارتباطي مانند شبکه‌هاي اجتماعي اهميت و جايگاه آن را در افکار عمومي متذکر شوند تا همگي به آن فهمي که مورد تأکيد من است، نائل شوند، دوم اينکه بايد خود مردم هم به اهميت امنيت و جايگاه محيط‌زيست پي ببرند و در راستاي آن، اقدامات خود را متناسب با بضاعتشان انجام دهند، سوم اینکه دولت و مجلس بايد به سمتي پيش روند که سازمان محيط‌زيست در ميان دو قوه، جايگاه پر‌رنگ‌تري پيدا کند و چهارم اينکه بايد تعاملات بين‌المللي، زيست‌محيطي اين سازمان به نحو چشمگيري بالاتر رود تا همه کشورهاي جهان به آن فهم مشترک مورد تأکيد من دست يابند.

http://vaghayedaily.ir/fa/News/75492

ش.د9600914

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات