(روزنامه جوان – 1396/04/20 – شماره 5134 – صفحه 5)
از همين رو جنس و نوع تعاملات ايران و امريكا در عرصه سياسي، امنيت بينالملل، اقتصاد و... به عنوان يكي از مهمترين متغيرهاي تأثير بر معادلات جهاني محسوب ميشود.
سياست جمهوري اسلامي ايران همواره از يك منطق ثابت و غالب در مقابل سياستهاي تجاوزگرايانه امريكا برخوردار بوده است. به رسميت شناختن ايران به عنوان يك كشور مستقل و عدمدخالت در مسائل داخلي ايران، حمايت از دستيابي ملت فلسطين به حقوق خود درمقابل رژيم اشغالگر قدس و همچنين نفي هر گونه سلطهطلبي در فضاي بينالملل اصول استوار اين سياست را تشكيل ميدهند.
با اين حال سياست خارجي امريكاييها در مقابل ايران به شدت متغير و تابع شرايط گوناگوني بوده است. در دوران باراك اوباما رئيسجمهور سابق ايالات متحده امريكا فشار فراواني بر ايران براي قاعدهمند كردن رفتار ايران در چارچوبهاي بينالمللي با استفاده از حربه تحريم وارد شد، به گونهاي كه مقامات امريكايي بارها و بارها بر اين نكته تأكيد كردهاند كه اين تحريمها سختترين تحريمهاي بينالمللي بوده است. در حقيقت تحريمهاي يكجانبه جاي تغيير رژيم را گرفت، با اين حال به نظر ميرسد بحث تغيير رژيم در ايران به صورت جدي در دستور كار امريكاييها قرار بگيرد.
تغيير رژيم بدون يارگيري در داخل ايران ممكن نيست
به نظر ميرسد بار ديگر بحث تعيين سياست خارجي ايالاتمتحده امريكا در مقابل ايران در دستور كار نهادهاي امنيت ملي اين كشور قرار گرفته است، البته نكته اساسي در اين ميان اين است كه بسياري از تحليلگران امور بينالملل در وهله اول شك دارند كه اصلاًَ سياست خارجي امريكا در مقطع فعلي از انسجام و رويكرد قابل ملاحظهاي برخوردار باشد، اما با برخي نشانهها و اظهار نظرات ميتوان به شاكله اصلي آن به خصوص در طول چهار سال آينده پي برد. شايد اولين نكتهاي كه در كنار بازنگري در برجام توجه هر ناظري را در مورد سياستهاي جديد دولت امريكا در اظهار نظرهاي مختلف مقامات امريكايي به خود جلب ميكند، بحث تغيير رژيم در ايران است. در دوران رياست جمهوري اوباما ايالات متحده با تمام تلاش به دنبال اين بود تا اعتماد ايران را جلب و اين نكته را يادآوري كند كه امريكا به دنبال تغيير رژيم در ايران نيست.
حالا ركس تيلرسون وزير امورخارجه امريكا در مقابل كميته خارجي سناي امريكا به اين نكته اشاره ميكند كه امريكاييها به دنبال اين هستند تا با حمايت از مخالفان داخلي در ايران فشار را بيشتر كنند، البته مشخص نيست كه نقطه اتكاي اين سياست چه ميتواند باشد. نقطه ضعف اصلي بحث تغيير رژيم در ايران از طريق حمايت از مخالفان داخلي پيدا كردن سر پلهاي داخلي براي ايجاد چنين مسئلهاي است. هم اكنون بخش زيادي از نيروهاي معارض با نظام جمهوري اسلامي ايران كه شامل سلطنتطلبان و منافقين ميشود نميتوانند نفوذ مناسبي در جامعه ايران داشته باشند و نيروهاي سياسي داخل ايران نيز به دلايل گوناگون تمايلي براي پيوستن به اين جريان مخالف ندارند، نمونه روشن آن هم نامه تعدادي از اصلاحطلبان ايران در انتقاد از بحث تغيير نظام در ايران است.
شايد از همين رو باشد كه برخي از كارشناسان امريكايي نسبت به غيبت نيروهاي متكي به امريكا هشدار ميدهند و خواستار نيرويابي امريكاييها در اين باره ميشوند، به عنوان مثال«ري تكيه» در همين باره ميگويد: امروز مأموريت دولت امريكا با قوه قضاوت سليم، آن است كه براي شروع محتمل يك جنبش اعتراضي كه ميتواند سبب بيثباتي نظام تا مرز فروپاشي شود، برنامه و طرحريزي كند. اين كار نه فقط به خالي كردن خزانه جمهوري اسلامي نياز دارد بلكه به يافتن راههايي جهت قدرتمند كردن منتقدان داخلي آن هم نياز دارد.
وي در همين باره تصريح ميكند: برنامهريزي براي همه اين كارها، بايد همين امروز آغاز شود چراكه وقتي بحران شروع شد، براي اينكه امريكا بازيگر جريان بشود، بسيار دير خواهد بود.
در صورت گنجانده شدن اين مسئله در راهبردهاي كلان امريكا باز هم مشكلات فراواني بر سر راه امريكاييها قرار دارد كه از آن جمله ميتوان به عدمحضور يك پايگاه ديپلماتيك در ايران اشاره كرد. با جميع اين موارد به نظر ميرسد بحث حمايت از تغيير رژيم و حمايت از مخالفان در ايران تنها به چند مسئله برنامه غيركاربردي منجر شود و اين مسئله از حمايت برخي گروههاي تروريستي به منظور عمليات ايذايي عليه ايران فراتر نرود.
انتخابي كه در مقابل برخي فعالان سياسي قرار دارد
همين امر به خوبي نشان دهنده تلاش امريكاييها براي پيدا كردن جاي پا در ايران است. اين جاي پا بايد بتواند علاوه بر نفوذ در داخل ايران به منظور استفاده از عوامل امنيتي به عنوان پيادهنظام در مواقع حساس نيز وارد عمل شود.
بديهي است گروههايي همچون منافقين به دليل عملكرد تروريستي خود در سالهاي گذشته چهرهاي بسيار كريه در ايران دارند و به هيچ عنوان نميتوانند نقشي در جذب گروههاي مردمي ايفا كنند. از سوي ديگر گروههايي همچون سلطنتطلبان يا فعالان قومي نيز سالهاست از هر گونه فعاليتي در سطح عمومي بازماندهاند و تنها محدود به چند كانال تلويزيوني كمبيننده هستند، به همين دليل امريكاييها نزديك شدن به برخي گروهها و تشكلهاي سياسي با گستره فعاليتي گستردهتر را نيز مدنظر قرار خواهند داد. طبيعي است در اين ميان تشكل و گروههايي كه درگيريهاي بيشتري با نظام در سطح كلان داشتهاند، بيشتر توجه امريكاييها را به خود جلب كنند و اين نكتهاي است كه نبايد از نظر فعالان سياسي در كشور دور بماند، البته همكاري با بيگانگان صرفنظر از عواقب قانوني آن در نگاه افكار عمومي ايران نيز چهرهاي بسيار ناخوشايند دارد. از سوي ديگر تجربههايي كه در گذشته برخي گروهها و تشكلها مرتكب آن شدهاند، نشان داده است چنين همكاريهايي چه تبعاتي ميتواند داشته باشد.
حالا در اين ميان گزينههاي موجود در مقابل فعالان سياسي قرار دارد. آنها ميتوانند اشتباهات گذشته را تكرار كنند يا با اتخاذ رويكردي كه ميتواند به نفع منافع ملي نيز باشد، فعاليت خود را در چارچوب نظام ادامه دهند.
ش.د9601169