خطر حبّ نفس و غفلت از خدا
آنچه که خطر برای هر انسانی و هر متصدی امری هست حب نفْس است. راس همه خطاهایی که انسان میکند، حب نفْس است. هربلایی سر انسان میآید یا جامعه از دست قدرتمندان میبیند این در اثر هوای نفْس و خودخواهی است. در روایات ائمه ما فرمودهاند: راس کُلِّ خَطیئَهٍ حُبُّ النَّفْس؛(1) یعنی، همه خطاهایی که از انسان صادر میشود در اثر همین خودخواهی و غفلت از خداست. انسان باید کوشش کند که این حبّ نفْس را اگر نمیتواند تمام کند کم کند، البته مسئله بسیار مشکلی است و محتاج به ریاضت است، لکن مسئله نشدنی نیست.
مشکل است، لکن نشدنی نیست. اگر انسان در هر امری که وارد میشود در آن امر، خودخواهی را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق میشود و هم از خطراتی که بر این خودخواهی است در امان میماند.
شما که الآن از وزرای محترم هستید و مملکت اسلامی به شما سپرده میشود و پستهای شما پستهایی است که باید در آن اعمال بسیار شایسته انجام بگیرد، کوشش کنید که اولاً، گمان نکنید که ریاست، از ریاست درجه اول تا آخر، یک چیزی باشد؛ یک امر اعتباری است. یک دستهای جمع میشوند یکی را میگویند تو کارها را انجام بده. در نظر داشته باشید که حضرت امیر - سلامالله علیه - درحالی که به حسب فهم جامعه، ریاست یک کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران؛ همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه بود سفارشهایی که به عمالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند. چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است!
البته ما نمیتوانیم خود او باشیم، لکن میتوانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم. تا آن حدودی که بتوانیم، باید پیروی از او بکنیم. او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الّا پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها تا آن اندازهای که میتوانیم عمل کنیم و از آن چیزهایی که دام شیطان است - که بزرگترین دام همان خودخواهی انسان است - از این دام رهایی پیدا بکنیم و به صراط مستقیم الهی راه برویم تا بتوانیم، هم خودمان را اصلاح کنیم و هم جامعهمان را.
شما ببینید که چه حکومتی در دست شما آمده و از چه راهی آمده است و کی به شما این حکومت را محول کرده. چنانچه پنج سال پیش از این، ده سال پیش از این را شما در نظر بیاورید، وضع آن وقت را در نظر بیاورید، حکومت آن وقت را در نظر بیاورید، ملت را نسبت به حکومت و حکومت را نسبت به ملت در نظر بیاورید و حبسها و زجرها و تبعیدها و قتلها را که در آن حکومت واقع میشد به نظر بیاورید و از خودتان سوال کنید که چه شد که این شد؟
چه شد که یک روز آنطور جنایتکاریها واقع میشد و اختناقها و آن مسائل و مصایب برای کشور ما بود و حالا چه شده است که ما آزادانه اینجا با هم نشستیم و شما آزادانه مسائلتان را با مردم مطرح میکنید و مردم هم آزادانه یا انتقاد میکنند یا تعریف میکنند از شما؟ این آزادی را کی به ما داد؟ و این استقلالی که الآن ما داریم و کسی نمیتواند دخالت کند در کشور ما، این را کی به ما داد؟ جز این بود که این پابرهنهها و این زاغه نشینها و این دانشگاهیهای محروم و این مردم کوچه و بازار با هم جمع شدند و برای خدا قیام کردند و نهضت کردند و ما را به این آزادی رساندند و آن سدهای بزرگی که در تصور کسی نمیآمد که شکسته بشود، شکستند و ما را به آنجا رساندند که وزیر بشویم و رئیسجمهور بشویم و وکیل بشویم و همه اینها را داشته باشیم؟ و همه از این ملت است. ما هرچه داریم از این ملت است؛ البته ملت اسلامی که با فریادالله اکبر این کار را انجام دادند.
انتظار مردم از مسئولان
ما باید ببینیم که این ملتی که ماها را به این مقامها رساندهاند، از ما چه میخواهند و ما باید برای آنها چه بکنیم. از ما میخواهند که تمام این ارگانهایی که هستند، تمام این روسایی که هستند، از رئیسجمهور گرفته و نخستوزیر و وزرا تا وکلا و - عرض میکنم که - وزارتخانهها و هرچه در آنها هست، اینها میخواهند که اینها همه در راه اسلام، که خواست ملت بود و همه کوشششان برای اسلام بود و اسلام آنها را موفق کرد، اینها هم در همان طریق اسلامی راه بروند.
طریق اسلامی این است که مستضعفین را حمایت کنند، بیشتر توجهشان به آنها باشد.
در طول تاریخ، حمایت حکومتها از قلدرها بوده است. شما هر حکومتی را که در این 2500 سال دوران ظلمت در نظر بگیرید، هر حکومتی هرچه عادل بوده، هرچه جنت مکان بوده در نظر بگیرید، آن وقت بروید سراغ وزرای او، که از چه طایفهای بودهاند، آنهایی که بهره برمیداشتند از این ملتهای ضعیف، چه اشخاصی بودند، پیدا نمیکنید یک حکومتی که برای مستضعفان باشد، برای این کوچه و بازاریها باشد، برای این پابرهنهها باشد. هرچه بودند، برای ملک دارها بودند و برای قدرت دارها و برای سرمایه دارها و برای روسا و خانها، و هرچه بود برای آنها بود.
یک وقت در بعضی از حکومتها تیول(2) میکردند؛ خراسان را میدادند دست یک عده تیول. او چقدر میداد برای این؟ فرض کنید که در پول آن وقت، پنجاه هزار تومان - پول پنجاه هزار تومان آن وقت، پنجاه میلیون هم بیشتر بود - و به او خراسان را میدادند؛ برو سراغ خراسان؛ یعنی، دیگر ما هرچه صدا از خراسان بلند بشود و هرچه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نمیکنیم. تو برو، آنجا مال تو. آنجا مردمش - عرض بکنم - ناحیهاش و درآمدش مال این بود. این باید این پنجاه هزار تومانی که اینجا به نخست وزیرش داده است یا به صدراعظم داده است، باید این پنجاه هزار تومان را درآورد و چندین پنجاه هزار تومان هم برای خودش درآورد؛ برای اینکه یک تجارتی بود؛ فروخته بودند اینجا را. این پول او را باید بدهد، باید نفع هم ببرد. این با مردم چه میکرد؟ با کدخداهای ده یا بست وبند میکرد و ده را میچاپید یا اگر کدخدایی بود که یک تخلفی میکرد، آنطور میکرد که شاه مخلوع به مردم! این وضع حکومتهای جبار است.
حکومت اسلام که الآن شما مدعی هستید که نخستوزیر اسلام هستید، دولت اسلامی هستید وآقایان، وزرای اسلام هستند، و آقای رئیس جمهور، رئیسجمهور یک کشور اسلامی هستند و وکلا وکلای کشور اسلامی هستند، باید از آنچه که در سابق گذشته نسیان کنند او را، دفن کنند او را. از دیکتاتوریها، از چپاولگریها، از خودخواهیها و خودپسندیها، همه اینها را باید دفن کنند و وارد بشوند در یک مملکت تازهای که از صدر اسلام که بگذریم، دیگر یک همچو چیزی نبوده است. در صدر اسلام هم برای ایران نبود اینها. حتی آن وقت هم که ایران را فتح کردند، باز سپردند به دست همانهایی که اداره میکردند و جنایات هم همان جنایات بود. نتوانستند این کار را بکنند.
نفس امّاره و حیلههای شیطانی
شما امروز باید فکر این را بکنید که از یک چاه عمیقی این مردم شما را نجات دادند.
شما حبسها را دیدید و زجرها را چشیدید و الآن هم آزادی را و شهد آزادی را دارید میچشید. برای شکر این نعمت، شماها خدمتگزار باشید. برای شکر این نعمت، همه با هم در یک راه باشید. این را من کراراً گفتهام: اگر همه انبیا جمع بشوند در تهران و بخواهند کار بکنند، بخواهند دخالت در امور بکنند، هیچ با هم اختلاف پیدا نمیکنند؛ امکان ندارد. برای چه؟ برای اینکه آنها نفْس خودشان را کشته بودند و مبدا خلاف، نفْس انسان است؛ مبدا همه خلافهایی که پیدا میشود. انسان خیال میکند که نه، من برای مصلحت این کار را میکنم. عمر خودش را انسان نمیفهمد، وضع خودش را انسان نمیفهمد. شما اگر بخواهید مقایسه کنید - شمایی که میگویید که من برای مصلحت مسلمین فلان کار را میکنم - شما فکر این را در خلوت بکنید که اگر یک کسی دیگر به جای شما بود و بهتر هم مصالح مسلمین را انجام میداد، شما باز همانطور بودید؟
میخواستید خودتان نباشید و او باشد؟ یا نه، میخواهید که این مصلحت مسلمین - به اصطلاحتان - به دست شما انجام بگیرد؟ «منم که این مصلحت را دارم ایجاد میکنم»، این همان شیطان است؛ همان شیطانی که اغوا میکند آدم را. اکثر اغوائاتش این است که انسان را بازی میدهد، وسوسه میکند در انسان؛ وسوسههای دامنهدار از همه طرف.
وسوسه میکند که تو حالا صاحب قدرت هستی، تو حالا صاحب کذا هستی، دیگران چکارهاند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند! این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمیآمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند؛ اصلاً بدش نمیآمد، از انتقاد بدش نمیآمد.
اگر انتقاد دو انسان را فرض کنید؛ یکی خودتان یکی دیگری، هر دو دارای یک صفت متوازی هستید. اگر یک کسی از آن رفیقتان تکذیب کند برای خاطر آن صفتش، شما خوشتان میآید؛ برای اینکه آن را مقابل خودتان میدانید. از این جهت، همان صفتی که در شما هست، در دیگری اگر باشد و انتقاد بکنند، شما خوشتان میآید، او بدش میآید. او هم وقتی ببیند همان را در شما عیبجویی میکنند، خوشش میآید و اگر از خودش عیبجویی کنند، بدش میآید. اینها همه از حیلههای شیطان است که شیطان، بزرگتر از همه شیطانها - حتی از این شیطان بزرگ معروف - این شیطان نفس اماره خود آدم است. ما که الآن یک مملکت اسلامی به ما سپرده شده است؛ یعنی، این مردم با فریادهایشان سدها را شکستند و رای به همه شماها دادند و به وکلا و - عرض میکنم - به رئیسجمهور و بعد هم وکلای آنها به شما و اینها، این مردمی که با این زحمت رای به شما دادند و شما را بر سر مسند نشاندند، حالا شما بخواهید سر مسند با هم اختلاف کنید، ببینید پیش خدا چه هست.
یک دسته زحمت کشیدند و جوانهایشان را دادند. و الآن هم شما کردستان را میدانید چه جور است و این پاسدارها در کردستان و این ارتشیها در آنجا هر روز دارند جان میدهند، هر روز دارند خون میدهند، مردم آنجا دارند بمباران میشوند، دشمنهای ما مشغول فعالیت زیاد هستند. در این حالی که همه جوانب بر ضد ما هست، همه قدرتهای بزرگ و کوچک بر ضد ما هست و این ملتی که با این زحمت به دست شما این مملکت را داده است، شما حالا بنشینید سر اینکه من چطور، شما چطور و همهاش هم از شیطان است. هیچ شک در این نکنید که هر که گفت «من»، این «من» شیطان است. هر که گفت که باید به من اطاعت کنید، این شیطان است. ما بنشینیم سر این معنا که شما بگویید من، آن هم بگوید من، آن هم بگوید من، سر سفره شیطان بنشینیم و با هم تسابق بکنیم به اینکه آن طعمه شیطان را، که خودخواهی است، هی تقویت کنیم. شما ببینید که در بارگاه خدا این چه جور [است،] چه صورتی دارد؟ و در پیش ملت که بشنود یک همچو چیزهایی هست، ببیند یک همچو مسائلی طرح است؟
خوب، این ملت بر فرض اینکه حالا صحبت هم نکند، اما این زن داغدار که بچهاش را برای این جمهوری داده و برای اسلام داده، حالا در ذهنش چه میآید؟ چه ناراحتی در این زنهای داغدار و در این پدرهای جوان مرده، چه وضعیتی در قلب آنها پیدا میشود؟ ولو حرف نزنند، ولو هیچ صحبت نکنند، برای خدا آنها صحبت نکنند، برای [خدا] آنها قیام برضد نکنند، اما ببینید داغدارها چه حالی پیدا میکنند که ببینند که جوانهایشان را برای جمهوری اسلامی دادند و حالا در جمهوری اسلامی داد و قال است سر اینکه من جلو باشم یا شما جلو باشید. این روزنامههایی که من امروز دیدم و بعضیشان را هم دیروز دیدم، این روزنامهها ببینید که در آن چه مسائلی هست که مردم وقتی این روزنامهها را بخوانند چه خواهند گفت. یک قدری توجه داشته باشند همه کسانی که متصدی امرند.
اینها خیال نکنند که ما [رئیس] حکومت هستیم، و ما راس هستیم و ما وزیر هستیم و ما نخستوزیر هستیم و ما رئیسجمهور هستیم و ما باید هر کاری دلمان بخواهد بکنیم.
نه، مملکت اسلامی است، نه طاغوتی. مملکت اسلامی را به طاغوت نکشید. من خوف این را دارم که - خدای نخواسته - اگر این امور زیاد انباشته بشود، یکوقت همان مسائلی پیش بیاید که مردم با طاغوت عمل کردند. طاغوت برای خاطر اینکه پسر کی بود و نوه کی بود که نبود؛ برای اعمالش بود. اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بکنیم سر خودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است. منتها به یک صورت دیگری درآمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد.
یک طاغوت مثل رضاخان و محمدرضاخانمان و یک طاغوت هم مثل کارتر و امثال آنهاست. یک طاغوت هم مثل ماهاست. همه از جند ابلیس میشویم. شما فکر این ملت، فکر این زاغه نشینها، فکر این مردمی که همه چیزشان را دادند و شما را به مسند نشاندند، فکر آنها را بکنید. شب وقتی خلوت میکنید، فکر بکنید که من امروز که کار کردم برای خودم کردم یا برای مردم. امروز که صحبت میکنم برای خودم صحبت میکنم یا برای مصالح کشور. (صحیفه امام، جلد13، صص194 تا 200) ادامه دارد...
پينوشتها:
1- اشاره است به کلام امام صادق علیهالسلام که میفرماید: «رَاسُ کُلِّ خطیئهٍ حُبُّ الدُّنیا». منشا همه گناهان، دنیادوستی است. اصول کافی، ج 2، ص 135 و 315، ح 1.
2- واژهای ترکی به معنای: آب و ملک و زمینی که در گذشته دولت یا پادشاه به کسی واگذار میکرد که از درآمد آن زندگی کند و بخشی از آن را نیز به دولت یا پادشاه بازگرداند. اما اصطلاحاً، تفویض حکومت مطلقه یک منطقه به یک فرد ازسوی پادشاه یا صدراعظم در قبال مبلغی در سال بطور مقطوع بود. حاکم نیز مطلق العنان بود تا به هر وسیلهای ولو با زور، چند برابر مبلغ را از مردم بگیرد.
http://jomhourieslami.net/?newsid=140704
ش.د9601421