صبح صادق عوامل مؤثر در بازتوليد فرهنگ جهاد و شهادت و انتقال آن به نسل چهارم انقلاب اسلامي را بررسی میکند
مهدي سعيدي/ آنگاه که در شب دهم محرم سال 61 هجري، حسينبنعلي(ع) در جمع بزرگ يارانش وعده دادند که فردا هر که با من بماند، کشته خواهد شد؛ از این رو هر کس که ياراي ماندن ندارد، سرنوشتش را از قافله شهدا جدا کند، پاسخي از ياران کربلاییشان شنیدند که سرآغاز تولد فرهنگ و مکتبي بود که تا هميشه تاريخ به مرام و مسلک همه آزادگان جهان تبديل شد. در آن محفل خوبان، کوچکترين سرباز، شهادت را «احلي منالعسل» دانست و ديگري عاشقانه چنين گفت که اگر هفتاد بار کشته شوم و خاکسترم را بر باد دهند و بار دیگر حيات يابم، باز هم دست از دامان مولايم امام حسين(ع) بر نخواهم داشت! آنگاه بود که سيد و سرور آزادگان جهان با خشنودي تمام بيان داشتند: «من اصحاب و ياراني بهتر از ياران خود نديدهام و اهل بيت(ع) و خانداني باوفاتر و صديقتر از اهل بيت(ع) خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاي خير دهد.»
مکتب الهامبخش و تولد سبک زندگي بسيجي
عاشورا را ميتوان قلب تپنده تاريخ شيعه و خاستگاه تولد فرهنگ جهاد و شهادت و مکتب امام حسين(ع) و يارانش را مهمترين منبع الهامبخش همه جنبشهاي آزاديخواهانهاي دانست که در طول 1400 سال براي مبارزه با ظلم و جور به پا خاستند. متأثر از همين الگو بود که ياران امام خميني(ره) و پرورشيافتگان مکتب حسيني حماسه بزرگ هشت سال دفاع مقدس را آفريدند و با کمترين امکانات در برابر تهاجم ارتشي ايستادند که مورد حمايت همهجانبه قدرتهاي جهاني بود.
آنچه در ماجراي دفاع مقدس خلق شد، تنها الگويي براي چگونه جنگيدن و دفاع نظامي در برابر دشمن نبود؛ بلکه در دل چادرها و سنگرها و در پس خاکريزها، سبکي از زندگي تولد يافت که در عصر جاهليت مدرن و غرق شدن آدمي در منجلاب شهوت و منفعتگرايي، ميتواند به معبري نوراني براي خوب زيستن و پاک ماندن تبديل شود و به مثابه چراغ هدايتي براي نجات جامعه بشري عمل کند.
مدلي از زيستن که در سرزمين بسيجيان از ارتفاعات ناهموار کردستان تا دشتهاي هموار خوزستان رونق يافت و نمونههايي از آن را تنها در مکتب حسيني ميتوان مشاهده کرد. سبک زندگي متفاوتي که از جوان بسيجي يک عارف بالله و مجاهد فيسبيلالله ميساخت. به واقع، مدينه فاضله انقلاب اسلامي در اردوگاههاي بسيجيان در دوکوهه، کرخه، کارون و... عينيت يافته بود. جامعهای آرماني که در آن همه فضايل انساني تجلي يافته و از امکان تحقق عيني و دستيافتني بودن آن فضايل حکايت داشت. ساکنان آن سرزمين، اهل آنگونه زيستني بودند که حماسههاي بزرگ فتحالمبين، بيتالمقدس، خيبر، والفجر 8، کربلاي 5 و 8 و... را در سرزمينهاي مقدس شلمچه، طلائيه، فاو، جزاير مجنون و... خلق کردند و نامشان براي هميشه در تاريخ ايرانزمين به بزرگي ثبت شد و تربت پاكشان تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان قرار گرفت.
اين سبک زندگي مؤلفهها و شاخصههايي دارد که براي کساني که به آن پايبند بودند، اهليتي را به همراه ميآورد. در اين نگاه، بسيجي کسي است که اهل خودسازي انقلابي و ارتباط با خدا، اخلاص در عمل و کار براي رضاي خدا، حضور در صحنه، پاک زيستن، عمل مجاهدانه، اميد و توکل، تلاش عاشقانه و مؤمنانه، بلند همتي و صاحب اراده، پيشرو بودن و خطشکني، دغدغهمندي و مسئوليتپذيري، آرمانخواهي توأم با عملگرايي، تدبير و رفتار عاقلانه، بصيرت و شناخت دشمن، رعايت نظم و انضباط و قانون، اعتدال و ميانهروي، فعاليت و نشاط، خدمت به مردم، عمل به تکليف، عزت و ايستادگي و استقامت، شجاعت و رشادت، ايثار و از خودگذشتگي و... باشد و اين خصوصيات و کليدواژهها، مهمترين دالهاي گفتمان و تفکر بسيجي را تشکيل ميدهد.
پايان جنگ يا پايان فرهنگ جهاد و شهادت؟!
منطقي آن بود که اين گنجينه عظيم فرهنگ جهاد و شهادت و سبک زندگي و تفکر بسيجي با پايان ماجراي جبهه و جنگ پايان نيابد و با تزريق آن به پشت جبهه، آغازگر تحولي عظيم در جامعه شود و ارادهاي لازم براي توسعه و آباداني کشور پس از جنگ نيز از بستر اين نگرش و سبک زندگي بيرون آيد؛ اما با آغاز دوران سازندگي برخي زمزمهها حاکی از آن بود که سبک زندگي بسيجي را به الگوي زندگي جنگي و متعلق به گذشته تقليل دهد و از ابتر بودن و پايان آن سخن بگويد. اين نداهاي شوم از چند خاستگاه متفاوت شنيده ميشد:
گروه اول؛ دشمنان انقلاب اسلامي و در رأس آنها آمريکاي جنايتکار بودند که بيشترين ضربه را از بسيج و فرهنگ و تفکر بسيجي خورده بودند و از طريق جنگ تبليغاتي و رسانهاي خود اين خط را دنبال ميکردند.
گروه دوم؛ برخي جريانهاي سياسي بودند که تفکر بسيجي را به مثابه مانع پيش روي اغراض و اهداف سياسي خويش در بهرهگيري بيشتر از قدرت مينگريستند و از تداوم و گسترش و فراگيري آن نگران بودند.
گروه سوم؛ غربگراياني بودند که در حوزه فرهنگ ترويج سبک زندگي غربي را دنبال ميکردند و در دوران سازندگي نيز بستر را براي تغيير فرهنگ و ذائقه ملت ايران مناسب ديدند. اين جريان که به دنبال گسترش مؤلفههای سبک زندگي آمريکايي، اعم از تجملگرايي، مصرفزدگي، مدپرستي، رفاهطلبي، ولنگاري و اباحهگرايي، وادادگي و تضعيف روحيه استقامت و ايستادگي و... بود، مهمترين رقيب و دشمن خود را تفکر انقلابي و بسيجي ميديد؛ از این رو همه توان خود را براي زوال و افول اين تفکر به کار گرفت.
اين جريانها با همه توان تلاش کردند با ريشه کن کردن تدريجي تفکر بسيجي و روحيه انقلابيگري نظام و کشور را در مسير زوال قرار دهند، اما تفکر بسيجي مبتني بر سرنوشت قطعي تداوم جريان حق در طول تاريخ گسترش يافت و با ظهور بهار جهاد و شهادت در سالهاي اخير در ميدان نبرد با جريان تکفيري و ايادي استکبار جهاني در منطقه، بار دیگر شکوفه زد و به بار نشست.
نسل چهارم و تمسک به فرهنگ بسيجي و روحيه انقلابيگري
تداوم فرهنگ جهاد و شهادت و روحيه انقلابيگري در جامعه باوجود مقاومتها از طرق مختلف دنبال شد و نسل به نسل انتقال یافت و امروز پس از نزدیک به سه دهه از پايان دفاع مقدس، شاهد شکوفايي و به بار نشستن آن فرهنگ در جبهههاي سوريه و عراق هستيم. امروز مجاهدان راه حق و مدافع حرم زينبکبري(س) جواناني هستند که با تأسی از شهداي هشت سال دفاع مقدس پا به عرصه مجاهدت نهادهاند و اين طور عاشقانه از مسلخ عشق «بيسر» و «سربلند» بيرون آمدهاند!
در اين ميان سؤال اصلي آن است که چه عواملي در تداوم و انتقال فرهنگ جهاد و شهادت و روحيه انقلابيگري از دهه 1360 به دهه 1390 نقشآفرين بودهاند؟ انقلاب اسلامي چگونه توانست با وجود برخي موانع و تغييرات نسلي و تحولات زمانه و در روزگاری که سبکهاي زندگي غيرانقلابي (که به ظاهر از جذابيتهايي براي نسل جوان برخوردار است و به حمايت رسانههاي مختلف مستظهر ميباشد) خودنمايي ميکنند، همچنان نسلي را تربيت کند که با نسل دوران دفاع مقدس پيوند خورده و با تأسی از آنان اينچنين مشتاق حضور در عرصه جهاد عليه دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي است؟ براي پاسخ به این پرسش مؤلفههای زیر تا حدودي میتواند راهگشا باشد:
1ـ مهمترين عامل براي تداوم و بازتوليد فرهنگ جهاد و شهادت را بايد در ريشههاي اسلامي فرهنگ ملت ايران جستوجو کرد. سرزميني که همواره به مثابه مهمترين پايگاه شیعه در طول 14 قرن اخير مطرح بوده و ملتي که نسل به نسل با توسل به اهل بيت(ع) و عشق به عاشورا و عزاداری برای اباعبدالله الحسین(ع) حيات خود را تداوم بخشيده است، طبيعي است که با تمسک به همان منبع الهامبخش مسير تربيت حسيني را ادامه دهد و از درون خود شهداي مدافع حرم بپروراند. اوج اين الهامگيري را ميتوان در مراسم عزاداري حسيني و پيادهروي اربعين شاهد بود که در سالهاي اخير به بزرگترين تجمع جهان اسلام بدل شده و ردپاي بسياري از شهداي مدافعان حرم را ميتوان در مسير پيادهروي اربعين مشاهده کرد.
2ـ دفاع مقدس پديدهاي مستقل و جداي از زندگاني عادي مردم نبود. هر چند همه خانوادهها به يک اندازه در آن سهم نداشتند، اما نشانههاي جنگ را در ميان همه ملت ايران و در هر کوي و برزن ميتوان مشاهده کرد. ثبت نام شهدا بر سر در کوچه و بازار و میدانهای مختلف شهرها، تنديسها و تصاوير نقش بسته بر در و ديوار شهر، وجود شهدا، جانبازان، آزادگان و خانوادههاي شهدا در محلههاي مختلف، نمونههايي است که همچنان پس از سه دهه از پايان ماجرا، يادآور روزگار دفاع مقدس ميباشند. به واقع کمتر فردي را ميتوان يافت که در ميان خانواده يا منسوبان و آشنايان خود يادگاري از جنگ نداشته و نديده باشد. اين نمادها و نشانهها به مثابه پلي ميان جوانان نسل چهارم و نسل اول همچنان عمل کرده است!
3ـ سفر به سرزمينهايي که روزگاري محل خودسازي و تربيت و عروج مجاهدان فيسبيلالله بوده است، را ميتوان مهمترين منبع آشنايي و تربيت نسل پس از جنگ با سبک زندگي بسيجي دانست که در قالب اردوهاي راهيان نور از ابتداي دهه 1370 به تدريج کليد خورد و به حرکتي عظيم با مسافراني ميليوني بدل شد! در اين سفرهاي چند روزه که به ديدار از مناطق جنگي جنوب تا غرب کشور ميانجاميد، آنچنان آثار معنوي نهفته است که به عینه میتوان آنها را در جوانان و نوجوانان مشاهده کرد! بیشک همه نسل انقلابي امروز و همه آنهايي که پايشان به ميدان مجاهدت در عرصه دفاع از حرم حضرت زينب(سلاماللهعليها) باز شده است، پيش از اين بر خاک سرزمينهاي مقدس شلمچه، فکه و طلائيه سجده کردهاند و منطق جهاد، مبارزه و آزادگی را از تنفس در فضاي عطرآگين اين سرزمینها آموختهاند!
4ـ در طول سالهاي پس از جنگ مرقد و مزار مطهر شهدا در سراسر کشور همواره يکي از مهمترين مأمنهای نسلي بود که تلاش کرد با نسل پيش از خود ارتباط برقرار کند و هويت و معناي زندگي را از مکتب شهيدان بياموزد. کافي بود در روزهاي پنجشنبه و جمعه سري به مزار شهدا بزنيم تا انبوه جواناني را مشاهده کنيم که به مزار شهدا آمده و هر يک بر سر قبري آرام گرفته و به توسل و نجوا مشغول است. حضور رزمندگان و خانوادههاي شهدا نيز فرصت مناسبي بود که نسل جوان بيشتر با شهدا آشنا شده و با آنها انس بگیرند و راه خود را براي ادامه زندگي و در مسير دستيابي به حيات طيبه بيابند.
در اين ميان برخي مزارها و سنگ قبرها (مبتني بر اسراري که ما از آن ناآگاهيم!) از توجه ويژهاي برخوردار بوده و جوانان بيشتري را به خود جذب کردهاند. شهیدانی چون؛ چمران، همت، باکري، بروجردي، حسن باقري، خرازي، زينالدين، کاظمي، صيادشيرازي، آويني و... اسوههايي هستند که بیشک هر يک از شهداي مدافعان حرم سالها دل در گرو آنان داشتهاند و بر مزارشان اشکها ریختهاند و راه و رسم شهادت را از مطالعه وصيتنامه و زندگاني ايشان آموخته و یا بر سر مزارشان با آنان عهد و پيمان شهادت بستهاند!
به یقین منطق الگوسازي و معرفي چهرههاي شاخص دفاع مقدس، شيوه کاملاً موفق و اثرگذاري بوده است که اکنون نيز براي تداوم و گسترش فرهنگ شهادت به آن نيازمنديم و اين بار اين شهداي مدافع حرم و امثال محسن حججيها هستند که خود بايد به عنوان اسوههاي مجاهدت و انقلابيگري چراغ راه هدايت نسل فرداي اين سرزمين باشند.
5ـ تشييع پيکر مطهر شهدا هر چند در روزگار دفاع مقدس، عاملي حياتبخش براي ايجاد معنويت و حماسه در شهر بود، اما اين حياتبخشي به زمان جنگ منحصر نماند. بخشي از شهدا مانده بودند تا داستان زنجيرهوار شهادت همچنان ادامه يابد و رگهاي شهر در زمستان بيتفاوتي و روزمرگي و عافيتطلبي نخشکد! و همين بود که کشف تدريجي پيکر مطهر شهدا و تشييع آنان در سراسر کشور در سالهاي اخير هر چند وقت يک بار، بار ديگر فرصتي براي آشنايي نسل جديد با فرهنگ جهاد و شهادت را فراهم آورد. در اين ميان گل سر سبد شهيدان و غزل عاشقانه شهادت به شهداي گمنامي تعلق داشت که نشان در بينشاني داشتند و براي اهل معنا به نماد آزادگي و بريدن از همه تعلقات بدل شدهاند. در ادامه آنگاه که اين تشييعها به تدفين آنان در برخي از مراکز شهري انجاميد و با وجود تلاشهاي ناجوانمردانه دشمنان فرهنگ شهادت، شهدا به ميانه زندگي مردم آمدند، باز هم بستر مناسبتري براي انس با ايشان فراهم آمد و بیشک هيچ شهيد مدافع حرمي نيست که در تشييع جنازه شهيدي شرکت نکرده باشد و در پاي تابوت شهید گمنامي نگريسته و عهد تازه نکرده باشد!
6ـ به یقین آميختن مفاهيم متعالي با هنر، يکي از رازهاي ماندگاري و جاودانگي است و اگر هنرِ هنرمند در خدمت انديشههاي متعالي قرار گيرد، ميتواند ارزشها را به گفتماني فراگير و ماندگار بدل کند. به اطمینان میتوان گفت در ميان عوامل مؤثر در انتقال فرهنگ جهاد و شهادت به نسل امروز مجموعه فعاليتهاي هنري انجام شده، يکي از مهمترين عوامل به شمار ميآيد. برگزاري جشنوارهها، نمايشگاههاي هنري و شبهاي خاطره و... و توليد هزاران اثر هنري در قالب فيلم، موسيقي، ترانه، سرود، مداحي، شعر، داستان، رمان، نمايش، نقاشي، خطاطي، عکس و... در طول سه دهه اخير با هنرمندی صدها هنرمند متعهد عاملي راهبردي است که موجب شده فرهنگ دفاع مقدس با بهترين و اثرگذارترين شيوه به نسل جديد انتقال يابد.
آثار ماندگاري سينماي دفاع مقدس همچون؛ «بلمي به سوي ساحل»، «ديدهبان»، «مهاجر»، «روز سوم» و...، مجموعه خاطرات، داستانها و رمانهاي برجستهاي چون «دا»، «سفر به گراي 270 درجه»، «نورالدين پسر ايران»، «همپاي صاعقه»، «فرمانده من»، «حرمان هور»، «پايي که جاماند»؛ مجموعه خاطرات «نيمه پنهان ماه» و «اينک شوکران»، و... نواهاي عاشقانه و نغمههاي حماسي آهنگران و کويتيپور و فخري؛ شعر و دکلمهخواني پرسوز مرحوم آقاسي؛ اشعار قيصر امينپور، سلمان هراتي، سيدحسن حسيني، عليرضا قزوه، رضا اسماعيلي، قادر طهماسبي و... و موسيقيهاي ماندگاري چون نينوا، از کرخه تا راين و... تنها نمونهاي از آثار فرهنگي است که تحت عنوان هنر دفاع مقدس ميتوان فهرست کرد. در اين ميان بیشک عنوان برترين و جاويدانترين اثر هنري دفاع مقدس به مجموعه مستند «روايت فتح» تعلق دارد که با نفس مسيحايي سیدشهیدان اهل قلم سيدمرتضي آويني توليد شد و در طول سالهاي پس از جنگ به بهترين نحو نسلهاي مختلفي را با تفکر بسيجي و فرهنگ جهاد و شهادت آشنا کرد و هنوز مشاهده تصاوير آن مجدد حس نوستالوژيک همه آنهايي که با دوران دفاع مقدس سر و سرّي دارند را برميانگيزاند!
7ـ نهادهاي انقلابي در طول سالهاي اخير مسئولان خطير هدايت کلي و پشتيباني برنامههاي مختلف فرهنگي در عرصه دفاع مقدس را بر عهده داشتهاند. برنامههايي که هرچند با تغيير دولتها و ميزان حمايت مادي و معنوي آنان تغيير کرده است؛ اما با پشتکار و اراده دلسوزان اين نهادها اعم از سپاه، ارتش و بسيج، رسانه ملي، ديگر مجموعههاي متولي فرهنگ... تداوم يافته است و به یقین با عدم نقشآفريني اين مجموعهها امروز در وضعيت ديگري قرار داشتيم. اين تعريف به معنای ناديده گرفتن آسيبها و ضعفها نيست؛ بلکه اشاره به نيمه پر ليواني است که از آن ميتوان به يکي از عوامل مؤثر انتقال فرهنگ جهاد و شهادت به نسل امروز ياد کرد.
8ـ اما از نقش مهم و مؤثر مجموعههاي خودجوش مردمي که در ذيل گفتمان «آتش به اختيار» در طول سالهاي اخير فعاليت کردهاند نميتوان گذشت. اين مجموعهها که تنها با ارادههاي بلند و روحيههاي انقلابي و خوشفکري و تدبير متوليان آن (که اغلب از رزمندگان دفاع مقدس بودهاند) در طول اين سالها با کمترين امکانات و حمايتها اداره شده است، تأثیر بسزایی بر عمومي کردن فرهنگ جهاد و شهادت داشته و اقداماتي را به ثمر رساندهاند که بیشک نهادهاي رسمي و دولتي از تحقق آن ناتوانند! هيئات مذهبي و مساجد را نيز در ذيل اين مجموعههاي فرهنگي خودجوش بايد تعريف کرد که مؤثرترین تأثیر را بر تربيت «مستمر» جوانان انقلابي امروز دارند و پشتوانه معنوي و رشد و نمو هر يک از رزمندگان و شهداي مدافع حرم را بايد در همین مساجد و هيئات مذهبي دنبال کرد.
9ـ حقيقت آن است که در رأس همه فعاليتهاي رسمي و غير رسمي انجام شده براي حفظ و تداوم و بسط و گسترش فرهنگ جهاد و شهادت و انتقال آن به نسل جوان امروز، رهبر حکيم و فرزانه انقلاب اسلامي قرار دارد که خود در دوران دفاع مقدس از نزديک دستي بر آتش داشته و با شهدا و مجاهدان راه حق انيس و همدم بوده و نشان افتخار جانبازي را نيز دارد. به جرئت ميتوان گفت در طول سه دهه اخير اثرگذارترين و بيشترين تلاش در اين عرصه به معظمله اختصاص يافته و بيشترين حمايتها و هدايتها و عاليترين تعابير و رهنمودها را ميتوان در بيانات ایشان جستوجو کرد. تنها اشاره به دهها تقریظی که امام خامنهای بر کتابها و رمانهاي منتخب دفاع مقدس نوشتهاند به خوبي حکايت از توجه و عنايت ويژه ایشان به ضرورت توجه به فرهنگ جهاد و شهادت دارد که بايد مشي و مرام ايشان به الگوي همه متوليان عرصه فرهنگ کشور بدل شود.به یقین موارد برشمرده تنها مختصري از حجم بزرگي از تلاشهاي مادي و معنوي است که در راستاي انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل امروز جامعه صورت گرفته است و بسياري از کارها در گمنامي و با نيتهاي الهي انجام شده که حساب آن از محاسبات دنيايي خارج است.
سخن پایانی آنکه اين فرهنگ همچنان به مثابه مهمترين عامل تداوم انقلاب اسلامي و موتور حرکت به سمت قلههاي تعالي و پيشرفت کشور و رسيدن به حيات طيبه اسلامي بايد در جامعه فراگير شود. اين فرهنگ آنقدر متعالي و جاودان است که براي هميشه تاريخ و در ميان نسلهاي مختلف طالب و خريدار خواهد داشت و تلاش دشمنان براي خاموشي نور حق ناکام خواهد ماند. مؤید اين ادعا کلام امام و مقتداي شهيدان حضرت روحالله(ره) است که پايان اين نوشتار مزين به تعبير جاودانه ايشان است آنجا که ميفرمايند: «... و خدا ميداند که راه و رسم شهادت کور شدني نيست و اين ملتها و آيندگان هستند آنجا که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود.»