فجايع ميانمار فرصتي است تا همه آنهايي که همچنان غافلانه به حقوق بشر غربي دل خوش داشتهاند، در مواضعشان بازنگري کرده و مفاهيم انساني را نه در مکاتب غربي که در آموزههاي مکتب رحمه للعالمين(ص) جستجو نمايند.
جنايات در ميانمار قلب هر آنکس که در وجودش حداقلي از شرافت و انسانيت دارد را به درد آورده است. تسويه حسابي انساني و کشتار کودکان و تجاوز به زنان و ... با اغراض شوم سياسي، گريبانگير ملتي شده است که از حداقل حقوق انساني برخوردار نيستند و در دام جنايتکاراني افتادهاند که در راس آنان يکي از برندگان جايزه صلح نوبل قرار دارد.
امروز نام "آنگ سان سوچي" به عنوان يکي از منفورترين جنايتکاران بشريت، رسواکننده اعتبار آنچه تحت عنوان صلح و حقوق بشر و انسانيت و آزادي و برابري توسط نهادهاي بينالمللي غربي تبليغ ميشود و به ابزاري براي فشار بر کشورهاي ديگر تبديل شده است. و به تعبير حکيم انقلاب اسلامي ميتوان از این موضوع به عنوان "مرگ جايزه صلح نوبل" سخن گفت.
دهههاي متمادي است که مفاهيمي چون حقوق بشر و دموکراسي و آزادي و ... به ابزاري براي فريب افکار عمومي و چماقي براي کوبيدن بر سر مخالفين نظام سرمايهداري غرب بدل گرديده است. اما همچنان در درون کشورهاي پيرامون نيز جريانهاي خودباختهاي وجود دارند، که همچنان آمال و آرزوهاي خود را تلاش براي تحقق حقوق بشر غربي دانسته و دستيابي به نمادهايي چون جايزه صلح نوبل و ... را افتخاري براي خود ميدانند. غرب در فرايند جهانيسازي و گسترش سيطره تمدني خود، از اين ابزار براي همراه سازي نخبگان ديگر کشورها بهره ميگيرد؛ از اين رو هر چه نخبگان کشورها بيشتر دچار بحران هويت و معنا بوده و از نداشتن خودباوري و استقلال فرهنگي رنج ببرند، ميل به موفقيت در جشنوارههايي، چون اسکار و... در اين جوامع بيشتر ميشود. جالب آنکه سالهاي متمادي است که سياسي بودن و مديريت جهتمند اهداي چنين جوايزي براي بسياري از آگاهان و صاحبان بصيرت آشکار شده است، به ويژه در جايي که امثال اوباما، کارتر، اسحاق رابين، شيمون پرز و... برندگان آن باشند!
در سالهاي اخير اين خودباختگي در بخشي از فعالين سياسي کشور ما نيز ديده ميشود. آخرين نمونه از اين دست وادادگيها را ميتوان در مواضع آقاي مصطفي تاجزادهاي مشاهده نمود که بعد از دستگيري به جرم فتنهگري در سال 1388، اينک در لبه تيز افراطگرايي چپ قرار دارد و مواضع تندش در فضاي مجازي دست به دست ميگردد. اين فرد که روزگاري مدعي تقلب در انتخابات سال 88 بود و بعدها فايل صوتياش مبني بر عدم امکان تقلب چند ميليوني منتشر گرديد و رسواکننده سران فتنه و حاميانش بود، مدتهاست که خود را در صف مدافعان حقوق بشر و فعال دموکراسي خواهي معرفي ميکند. وي در همين راستا سال 1391 در نامهاي خطاب به "آنگ سان چي" ضمن استقبال از مواضع وي در حمايت از حقوق اقليتها، به مقايسه نحوه برخورد حکومت ايران و برمه با مخالفان پرداخته و چنين مينويسد: «اميدوارم مطالبات دموکراسي خواهانه ملتها که از جمله در بهار عربي تجلي کرده است و نيز اقدام نظاميان حاکم بر ميانمار در خاتمه دادن به حبس خانگي سرکار عالي و آزادي زندانيان سياسي و تمکين آنان به انتخابات آزاد و عادلانه با همه لوازم و نتايجش مشوق حاکمان بر کشورم شود تا ايشان حقوق شهروندي منتقدان و مخالفان را به رسميت بشناسد و به انتخابات آزاد تن در دهند»
اما آنچه در ميانمار در حال به وقوع پيوستن است، در اولين گام رسواکننده افرادي چون تاجزاده است که با خودباختگي تمام به افرادي چون سوچي دل خوش کرده بود. امروز به خوبي آشکار گرديده که امثال سوچي بيش از آنکه به معناي واقعي مدافع حقوق بشر و آزادي و انسانيت باشند، بازيگراني هستند که توسط دستگاههاي امنيتي غربي شناسايي و به خدمت گرفته شده اند تا در بزنگاه مورد نياز غرب با يدک کشيدن عناوين پرطمطراقي چون "برنده جايزه صلح نوبل" به کشتار مسلمانان مظلوم ميانمار بپردازند و همين عنوان موجب گردد تا افکار عمومي جهانيان از پذيرش اخبار اين جنايات فجيع بزرگ ناتوان باشد!
مواضع تاجزاده در دفاع از حکومت ترکيه و معرفي آن به عنوان نمادي از دموکراسي پيشرفته در کشورهاي اسلامي نيز از جمله نظرات انفعالي وي بود که خيلي زود ابطال آن آشکار شد و معلوم گرديد که در پس ادعاي دموکراسي در اين کشورها آنچه جاري است اقتدارگرايي است که گاه به ظاهر در قالب دموکراسي جلوه ميکند و گرنه حقيقت آن را در حمايت از گروهکهاي تروريستي جنگ سوريه و در عرصه داخلي سرکوب مخالفين به بهانه مقابله با کودتا و ... مشاهده نمود.
فجايع ميانمار فرصتي است تا همه آنهايي که همچنان غافلانه به حقوق بشر غربي دل خوش داشتهاند، در مواضعشان بازنگري کرده و مفاهيم انساني را نه در مکاتب غربي که در آموزههاي مکتب رحمه للعالمين(ص) جستجو نمايند./