تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۷  ، 
کد خبر : ۳۰۵۱۴۹
آن‌چه دولت ترامپ در خاورمیانه پیش ‌رو دارد

استقرار سازنده

پایگاه بصیرت / آرش فرحزاد/ خبرنگار

(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/06/19 ـ شماره 59 ـ صفحه 12)

پس از حمله تروریستی یازدهم سپتامبر 2001، ایالات‌متحده با حمله نظامی به عراق و سرنگونی حکومت صدام‌حسین، رویکرد سیاسی خود را به جهان عرب تغییر داد و سیاست جدیدی را در خاورمیانه پیش گرفت. فرض اساسی بر این نکته استوار بود که با حمله به عراق، انقلابی مهم در رویکرد خاورمیانه‌ای آمریکا رخ داده است. پیش از آن، سیاست خارجی آمریکا بر اصلاحات اقتصادی و سیاسی با رویکردی لیبرال‌دموکرات در جهان عرب متمرکز بود که درنهایت، به تغییر رژیم و ملت‌سازی ختم می‌شد. این رویکرد ضربه‌ای مهلک بر نیروهای تندرو و افراط‌گرای منطقه بود؛ گروه‌هایی که به رقم‌خوردن ماجرای یازدهم سپتامبر کمک اساسی کردند. استقرار آزادی در منطقه و حمله نظامی به عراق با این‌که ازسوی تحلیلگران سرشناسی ازجمله فرید زکریا با استقبال روبه‌رو شد، اما اغلب کارشناسان خبره نظامی در واشنگتن درباره تبعات این عملیات و رویکرد جدید واشنگتن در خاورمیانه واکنش منفی نشان ‌دادند. کارشناسان امنیت ملی آمریکا هشدار می‌دادند که اهداف جدیدی که آمریکا در خاورمیانه تعیین کرده است، واقع‌بینانه نیستند و اصرار بر تحقق آن‌ها به منافع ایالات‌متحده در منطقه آسیب خواهد زد. بااین‌حال، استراتژیست‌های نئومحافظه‌کار در دولت بوش پسر ایده‌های خود را اجرایی کردند و پس از آن هم لیبرال‌های نزدیک به اوباما رویکرد دیگری را در خاورمیانه آزمودند؛ نتیجه دو سیاست هشت‌ساله کاملا متفاوت در دولت‌های بوش و اوباما در خاورمیانه، قدرت‌گرفتن افراط‌گرایان و تندروها در منطقه بود.

تناقض در اهداف اصلی ترامپ

دونالد ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی خود بارها وعده داد که سیاستی فعالانه‌تر و کاملا متفاوت با باراک اوباما در خاورمیانه اتخاذ خواهد کرد. او به‌محض ورود به کاخ‌سفید و تعیین تیم امنیت ملی خود چارچوب سیاستش در خاورمیانه را مشخص کرد. از همان ابتدای تشکیل دولت، چهار هدف برای منطقه مشخص شد: شکست داعش در عراق و سوریه، بهبود رابطه ایالات‌متحده با متحدان سنتی آمریکا در خاورمیانه ازجمله رژیم‌صهیونیستی، ممانعت از افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه و مذاکره مجدد درباره برنامه هسته‌ای این کشور و هدف نهایی هم بهبود روابط و همکاری‌های استراتژک با روسیه. در همین راستا، استفان مک دونالد در یادداشتی که در نشریه «آتلانتیک» منتشر کرد در این‌باره می‌نویسد: «اهدافی که ترامپ در خاورمیانه تعیین کرد با هم همخوانی ندارند و تناقض‌هایی هم میان این اهداف و سیاست‌های آمریکا مشاهده می‌شود. ترامپ از یکسو می‌گوید مهم‌ترین هدف آمریکا در خاورمیانه شکست داعش است، اما واشنگتن نیروی زمینی کمی را در سوریه و عراق مستقر می‌کند. ترامپ از تلاش برای انزوای ایران در منطقه می‌گوید، اما می‌داند که شکست داعش در منطقه بدون همکاری و پذیرش نقش کلیدی ایران در عراق و سوریه، امکان‌پذیر نخواهد بود.» این اهداف متناقض و کلی نمی‌توانند دکترین ترامپ را تشریح کنند، اما مشخص است که ایالات‌متحده هنوز سیاست واحد و روشنی در خاورمیانه ندارد. بااین‌حال، در ماه‌های گذشته، سیگنال‌هایی ازسوی واشنگتن ارسال شده است: آمریکا دیگر از توسعه دموکراسی و ملت‌سازی در خاورمیانه حمایت نخواهد کرد و در مقابل، تمایل خواهد داشت تا به همکاری خود با دیکتاتور‌ها و پادشاهان خودکامه‌ای که حکومتی باثبات را اداره می‌کنند (مصر، ترکیه، عربستان و اردن) ادامه دهد. در سوریه هم ترامپ همکاری با روسیه را تقویت خواهد کرد و دیگر خواستار برکناری اسد نیست.

پایان ایدئالیسم

در سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ دیگر ایدئالیسم جایی ندارد. حتی پروژه صلح میان رژیم‌صهیونیستی و فلسطینی‌ها هم در چارچوب جدید سیاست خارجی آمریکا تعریف می‌شود؛ انتقاد از اشغال سرزمین‌های فلسطینی ازسوی این رژیم و اصرار بر لزوم تشکیل کشور مستقل فلسطین، جایی در سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ ندارد؛ البته صلح میان دو طرف، یکی از منافع استراتژیک دولت ترامپ خواهد بود، اما تنها در صورتی دولت آمریکا وارد عمل می‌شود که رهبران فلسطین و رژیم‌صهیونیستی خواستار چنین صلحی باشند. برخی تحلیلگران ازجمله استفن والت این سیاست ترامپ در خاورمیانه را علت نگرانی می‌دانند. والت به «فارن پالیسی» می‌گوید: «با رویکردی که ترامپ در ماه‌های اخیر در پیش گرفته، نگرانی‌ها درباره افزایش تنش‌های فرقه‌ای و مذهبی تشدید شده است. ترامپ در این میان نه باید طرف عربستان را بگیرد و نه ایران. اگر او می‌خواهد آرامش را در خاورمیانه برقرار کند و شاهد تنشی دیگر نباشد، نباید در آغوش تل‌آویو یا اعراب بیفتد. او نمی‌تواند ایران را نادیده بگیرد.»

پذیرش قدرت ایران

ایران قدرتی ضدآمریکایی به‌شمار می‌آید و معمولا منافع دو کشور در تضاد با یکدیگر قرار دارند و به‌همین دلیل هر دولتی که در واشنگتن بر سرکار می‌آید به انگیزه‌های ایران با دیده تردید می‌نگرد، اما نکته‌ای استراتژیک را درباره ایران نباید نادیده گرفت؛ ایران و هم‌پیمانان این کشور امروز بسیار قدرتمندتر از 16سال قبل و آغاز ریاست‌جمهوری بوش پسر شده‌اند و همین واقعیت بود که اوباما را واداشت تا درباره برنامه هسته‌ای ایران با این کشور وارد مذاکره شود، اما ترامپ تاکید می‌کند که این توافق «بدترین توافق تاریخ آمریکا» بود و باید آن را تغییر داد. دیوید سورین، تحلیلگر روابط بین‌الملل، در یاددداشتی که در نشریه «نیوز ویک» منتشر شد در این‌باره نوشت: «عملی‌شدن این اظهارات ترامپ در واقعیت بسیار دشوار است. دولت ترامپ برای تامین منافع خود در خاورمیانه و کاهش تنش در این منطقه بحران‌زده، چاره‌ای جز پذیرش قدرت و نفوذ ایران در منطقه را ندارد.» بااین‌حال، سورین مشکل سیاست خارجی ترامپ را تنها موضوع ایران نمی‌داند و مشکل را فراتر از ایران می‌بیند. او امیدوار است که ترامپ بتواند نگاه حاکم بر واشنگتن درباره خاورمیانه را که از دوران جنگ سرد برقرار است تغییر دهد: «از پایان جنگ جهانی دوم در 1945 سیاست آمریکا تقریبا رویه‌ای مشخص داشته است. در دوران جنگ سرد، واشنگتن، اتحاد شوروی را تهدیدی جهانی قلمداد می‌کرد و بر همین اساس، با هدف دفاع از منافع خود حضور در خاورمیانه را توجیه می‌کرد، اما در حال حاضر دیگر چنین تهدیدی وجود ندارد و می‌توان در خاورمیانه با روسیه همکاری کرد. مشاوران ترامپ این فرصت را دارند تا با تجدیدنظر در تعهد نظامی و سیاسی واشنگتن درباره خاورمیانه، رویکرد جنگ سرد آمریکا در این منطقه را تغییر دهند و با دنبال‌کردن سیاست «استقرار سازنده» واقعیت‌های جهان امروز را بپذیرند. پس از پایان جنگ سرد و در دهه 90 میلادی انتظار می‌رفت که آمریکا نگاهی دوباره به خاورمیانه و شرایط این منطقه داشته باشد، اما این اتفاق رخ نداد و دقیقا همان رویکرد جنگ سرد ادامه یافت. یک‌بار برای همیشه باید این سیاست بی‌نتیجه تغییر کند.»

پذیرش قدرتـی جــدیـد در منطقه

لئون هادار، روزنامه‌نگار و تحلیلگر روابط بین‌الملل در موسسه واشنگتن، نیز در نگاهی به سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه می‌گوید: «ترامپ در سیاست خارجی خود رویکردی واقع‌گرایانه را در پیش گرفته است و بر همین اساس می‌توان امیدوار بود که سیاست ایالات‌متحده در خاورمیانه حدود سه دهه پس از پایان جنگ سرد با تغییر و چرخشی اساسی روبه‌رو شود. این سیاست نتیجه‌ای جز تشدید تنش‌ها در خاورمیانه و تهدید جدی‌تر منافع آمریکا در منطقه نداشته است. واشنگتن این فرصت را دارد تا همچنان اعتبار و تعهد استراتژیک خود را در منطقه حفظ کند. این کشور نباید در درگیری میان اعراب سنی و ایران و هم‌پیمانانش به یکسو چرخش کند.

ایالات‌متحده می‌تواند در بن‌بست صلح فلسطین و رژیم‌صهیونیستی و حتی صلح اعراب و رژیم‌صهیونیستی ابتکار داشته باشد و شرایط توافق و صلح را تعیین کند. درباره سوریه و عراق نیز واشنگتن باید نقش ایران را بپذیرد. روسیه را هم نمی‌توان یک رقیب دوران جنگ سرد توصیف کرد. شاید این سیاست شکست بخورد، اما ارزش آزمودن را دارد.» از سوی دیگر، ایلان گولدنبرگ، تحلیلگر ارشد موسسه هادسون، اعتقاد دارد که روسیه رویکرد جنگ سرد دارد و برای همکاری با آمریکا باید سیاست خود را تغییر دهد: «آن‌چه در وضعیت اخیر خاورمیانه نسبت‌به سال‌های قبل تغییر ایجاد می‌کند رویکرد روسیه است. مسکو می‌خواهد بر نفوذ خود در منطقه بیفزاید.

مداخله نظامی روسیه در سوریه به درخواست بشار اسد، تغییری اساسی در چهره خاورمیانه داد و تعادل قدرت را در منطقه متحول کرد. این برای نخستین‌بار پس از پایان جنگ سرد بود که نظامیان روس به کشوری دیگر گسیل می‌شدند. جالب آن‌که آخرین‌بار در سال 1973 روسیه باز هم در حمایت از حکومت سوریه وارد عمل شد، اما در جنگ با رژیم‌صهیونیستی. سیاست اوباما باعث قدرت‌یافتن روسیه در منطقه ازجمله در سوریه شد و ترامپ باید با ابتکار عمل و نفوذ این قدرت جدید در منطقه کنار بیاید. باقی‌ماندن بشار اسد در قدرت تنها خواسته روسیه نیست. این کشور خواستار پذیرش خود به‌عنوان ابرقدرتی تازه در خاورمیانه است و حضور در سوریه تنها نشانه‌ای از تمایلات جدید روسیه محسوب می‌شود.»

https://asemandaily.ir/post/1253

ش.د9602307

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات