(روزنامه جوان - 1396/04/13 - شماره 5128 - صفحه 5)
«راجع به مديريت كلان كشور... يكي از كارهايي كه ميتوانيد شما انجام بدهيد، كمككردن به مديريتهاي كلان كشور است، يعني ببينيد يكي از اشكالات مديريتهاي كلان ما اين است كه نرمافزار مديريتي ما ويروسي بشود، يعني دشمن بتواند در انديشه مديريتي ما ويروسي را وارد كند كه تمام ابتكارات ما و كارهاي ما و تصميمهاي ما را خراب كند و به جهت خلافي هدايت كند و پيش ببرد. ميتوانيم مانع بشويم، بايد مانع شد، جزو كارهاي اساسي [است]» اين بخشي از سخنان مقام معظم رهبري در ديدار با اساتيد دانشگاهها در آخرين روزهاي ماه مبارك رمضان است كه نسبت به ويروسي شدن نرمافزار مديريتي كشور هشدار ميدهند؛ هشداري كه مشابه آن بارها در چند سال اخير از سوي معظمله داده شده و آنگونه كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است.
نخستين پرسشي كه مطرح ميشود اين است كه دشمن چگونه ميتواند نرم افزار مديريتي كشور را ويروسي و از كاركرد مثبت آن جلوگيري كند؟
نسبت ميان ويروس و نفوذ چيست و نفوذ چگونه ميتواند توانايي و هدفگيري مديريت كلان كشور را مختل و به مسير غير اصلي هدايت كند؛ نفوذي كه رهبري از جمله در سال 84 درباره آن ميفرمايند: «نفوذ جرياني و شبكهاي خطرناكتر از روشهاي ديگر است، در اين روش، دشمن عمدتاً با دو وسيله «پول و جاذبههاي جنسي»، در درون ملت و در داخل كشور شبكهسازي ميكند تا آرمانها، باورها و در نتيجه سبك زندگي را تغيير دهد.»
پرسش ديگر آنكه ميان ويروسي شدن مديريت كلان كشور با تغيير در دستگاه محاسباتي مسئولان ارشد كشور چه ارتباطي وجود داشته كه رهبري در ديدار خردادماه سال 95 و در ديدار با اعضاي خبرگان رهبري ميفرمايند: «مرحله سوم تهاجم دشمنان يعني «نفوذ» بسيار خطرناك است... استكبار در راهبرد نفوذ چند هدف اصلي را دنبال ميكند: «تأثيرگذاري در مراكز تصميم ساز و تصميمگير»، «تغيير باورهاي مردم» و «تغيير محاسبات و مواضع مسئولان.»
ريشه كاهش توان مديريتي كشور
بايد پذيرفت زماني مديريت كشور دچار ويروس ميشود كه حلقه تصميم سازان و تصميمگيران به اين نتيجه و باور برسند كه گفتمان انقلاب اسلامي نميتواند مشكلات و معضلات جامعه ايراني را كاهش داده و زندگي مناسبي را براي ايرانيها به ارمغان بياورد كه در چنين وضعيتي مديريت كلان كشور دچار اختلال شده و كارايي آن به شكل خيرهكنندهاي كاهش پيدا ميكند.
علت تعديل توان و كارايي مديران در چنين حالتي آن است كه آنها عملاً به مديريت انقلابي در عرصه داخلي و بينالمللي اعتقاد ندارند و به جاي آن تلاش ميشود تا تمركز اصلي مديريت كشور به ويژه در عرصه اجرايي به رفع سوءتفاهمها! با نظام سلطه اختصاص پيدا كند چراكه بر اساس اين تئوري عامل اصلي رفع مشكلات داخلي، مقاومت در مقابل خواستههاي نظام سلطه بوده و راه علاج، تعديل مواضع و رويكردهاي انقلابي به ويژه در عرصه منطقهاي و بينالمللي است. «ما نميتوانيم» كليدواژه اختصاصي اينگونه مديران است كه بارها مواضعي بر پايه چنين نگرشي اظهار شده است كه «فقدان كرامت نفس» يا همان روحيه كوچكبيني را بهوضوح ميتوان در عبارت معروف «امريكا ميتواند با يك بمب، تمام سيستم دفاعي ايران را از كار بيندازد» مشاهده كرد يا در جملات مشابه ديگري نظير«خزانه كشور خالي است و بايد با انجام مذاكرات هستهاي مشكلات كشور را به اتمام رساند.»
اظهار زبوني و ناتواني نه تنها «كاركرد» مديريت كلان كشور را به دليل بيتوجهي مسئولان ارشد دولت به توسعه درونزا و استفاده از ظرفيتهاي داخلي كشور كاهش ميدهد بلكه دشمن را نسبت به تهاجم چه از نوع نظامي و از چه بعد اقتصادي جري ميكند و آسيبپذيري نظام را ميتواند به مراتب افزايش دهد.
«نفوذ» و ويروسي شدن نرمافزار مديريت كلان كشور
نفوذ ميتواند همانند ويروسي فعال و كشنده نخست به صورت موردي بخشهايي از مديريت كشور را مختل و در ادامه به مختل كردن كليت مديريت كلان كشور ضربه زده و آن را ناكارآمد و ناتوان كند.
«نفوذ» برخلاف حالت نخست كه مديراني با برند«روحيه ما نميتوانيم» ناتواني در مقابل غرب را تئوريزه ميكنند، به مراتب تأثيرات مخربتري ميتواند بر نرمافزار مديريتي كشور بگذارد تا جايي كه به فرض نفوذ يكي از عناصر نفوذي در مذاكرت هستهاي ميتواند منافع ملي فراواني را در حوزههاي مختلف اقتصادي، هستهاي و سياسي به خطر انداخته و هزينههاي فراواني را به كشور تحميل كند. در حالت نفوذ فردي، شخص با نفوذ در مراكز تصميمساز و تصميمگير، ايده و ديدگاه مسئولان ارشد كشور را نسبت به مسئلهاي كه ضد منافع ملي است، تغيير و در جهت خواستههاي نظام سلطه قرار دهد كه در چنين وضعيتي، كاركرد مديريت كلان كشور به شدت كاهش يافته و به حركت در مسير دلخواه غرب از آن ميتوان تعبير كرد.
نفوذ جرياني كه هدف آن «تغيير افكار مردم درخصوص مسائل انقلابي، ديني و مصالح ملي كشور» است را بايد در مواضع مقامات دولت گذشته امريكا به كرات مشاهده كرد، آنجايي كه باراك اوباما در نشست مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك بيان ميكند: «مردم ايران تاريخ پرافتخار و ظرفيتهاي فوقالعادهاي دارند اما شعار «مرگ بر امريكا» اشتغالزايي نميكند و ايران را امنتر نميكند»يا جان كري در موضع مشابهي در گفتوگو با بيبيسي و در پاسخ به چگونگي تعميق روابط تهران- واشنگتن بيان كرد: «فكر ميكنم همه ميتوانند با تغيير لحن و كم كردن از شعارها شروع كنند.»
اگر چه علت اصلي اظهارات اينچنيني را «قدرت خيرهكننده شعارهاي برآمده از گفتمان انقلاب اسلامي» در سطح بينالمللي و «به چالش كشاندن منافع نظام سلطه» بايد دانست اما نبايد از هدف سه بعدي امريكاييها مبني«تغيير موضع»، «تغيير رفتار»و«تغيير رويكرد» جمهوري اسلامي ايران غافل شد؛ سه گانهاي كه با نفوذ «فردي- جرياني» قابل تحقق است.
هديه دادن جوايزي تحت عنوان جشنوارههاي بينالمللي همانند«جايزه صلح نوبل» به برخي از عناصر داخلي در جهت همين نفوذ صورت ميگيرد چراكه تقديس كردن برخي از افراد داخلي به بهانههاي مختلف ميتواند به «تلاش براي تغيير افكار داخلي» بينجامد چراكه تكريم و تقديس اين افراد ميتواند به «استمرار قدرت» در دست جريان تحت هدايت آنها كه نگاه خوشبينانهاي به غرب دارند ختم شود؛ استمراري كه ميتواند همچنان ركود را در سطح مديريت كلان كشور نهادينه كند.
شعار برآمده از گفتمان انقلاب اسلامي همانند«مرگ بر امريكا» نه تنها از ابزار كارآمد ديپلماسي عمومي است بلكه ميتواند تقويت كننده مديريت كلان نيز باشد و منافع امريكاييها را نيز به خطر بيندازد، به همين دليل تلاش داخلي و بينالمللي براي حذف شعارهاي اينچنيني «تقليل روحيه استكبارستيزي»، «كاهشدهنده كاركرد مديريت كلان كشور»و«عامل نزديكي يكطرفه ايران- امريكا» است كه نمونه مهمي از نفوذ جرياني است كه به عنوان عاملي جهت مختل كردن توان مديريت كشور عمل ميكند.
رابطه تغيير محاسبات مسئولان با ويروسي شدن مديريت كلان كشور
زماني كه احساس خودكوچكبيني و حقارت در سطوح مختلف مديريتي كشور رسوخ پيدا ميكند و موازي با آن نفوذ در دوسطح فردي- جرياني در مراكز تصميمگير و تصميمسازي تجلي مييابد، مسئولان ارشد كشور نيز تأثير پذيرفته از چنين فضايي نميتوانند نگاهي عقلاني و مبتني بر واقعيت از تحركات دشمن داشته باشند و محاسبههاي صحيحي در قبال تاكتیكها و توطئههاي آنها از خود نشان دهند و اين به معناي كاهش شديد توان مديريت كلان كشور است.
خودكوچكبيني توأم با نفوذ برخي از عناصر مسئولان ارشد را به اين باور ميرساند كه دشمن، دشمني گذشته را طرد كرده و اراده دارد تا در صورت توافق، به تمامي تعهدات خود پايبند باشد و منافع جامعه ايراني را به رسميت بشناسد و ايرانيها را نسبت به حقوق خود محق دانسته و در جهت خلاف آن توطئهگري نكند، اينگونه برداشت نادرست از دشمن بدون ترديد مصداق ويروسي است كه ميتواند ساختار، اركان و كاركرد جمهوري اسلامي ايران را به چالش اساسي بكشاند.
ش.د9602721