(روزنامه وقايع اتفاقيه ـ 1394/12/02 ـ شماره 71 ـ صفحه 8)
** یکی از مصادیق تعرض رژیم بعث به کشورهای دیگر بعد از ایران، همان حمله به کویت بود. خاطرم هست آن روز حمله من در هلند بودم، ماه محرم بود و دعوت تبلیغی از ما شده بود. از تلویزیون حمله عراق به کویت را شاهد بودیم که با هدف تصرف کویت صورت گرفته بود. آمریکا هم ناوهای خودش را به بهانه حمایت از کویت وارد منطقه کرده بود. ظاهر قضیه این بود که آمریکا میخواهد از یک دولت ضعیف و مورد تعرض در برابر رژیم بعث حمایت کند ولی باطن قضیه این نبود. هیچگاه آمریکا و دیگر ابرقدرتها به فکر حمایت از ملتها و کشورهای ضعیف نیستند. در طول تاریخ استکبار نشان دادند که جهان سوم و دولتهای ضعیف را استثمار میکنند نه حمایت. آنها حمله عراق به کویت را بهانه حضور در منطقه قرار داده بودند تا در خلیج فارس و دریای عمان حضور داشته باشند تا در برابر ایران جبههبندی کنند. چه بسا که حتی حمله صدام به کویت با تحریک خود آمریکا و ابرقدرتها بوده است که بهانهای به دست آنها داده شود که در منطقه حضور داشته باشند.
تحلیل دوستان ما در مجلس این بود که گرچه صدام و رژیم بعث به ایران تعرض کرده و مسئول همه خسارتهای انسانی و مالی و ویران شدن کشورمان در دوران دفاع مقدس بود ولی ملت عراق مسلمان هستند، ملت کویت هم مسلمان هستند و ما هم که مسلمان هستیم باید در برابر استکبار شرق و غرب ایستادگی کنیم و نگذاریم که آمریکا در منطقه حضور پیدا کند.
همان زمان بود که آقای محتشمیپور داستان خالد بن ولید را در مجلس مطرح کردند و گفتند هرچند که صدام متجاوز و جانی است ولی الان مورد تعرض قرار گرفته است. ما هم نمیخواهیم از صدام دفاع کنیم، میخواهیم از تمامیت ارضی خودمان، انقلاب و ملتهای مسلمان منطقه حمایت کنیم. بنابراین منطق نیروهای خط امامی در مجلس سوم که در اکثریت بودند این بود که باید با کشورهای منطقه در برابر آمریکا دست به دست هم دهیم و ناوهای آمریکایی را از منطقه دور کنیم و اجازه ندهیم آمریکا به بهانه این حمله در منطقه حضور داشته باشد که خطر بالفعل و بالقوه برای همه کشورها است. این حرف درستی بود و هرگاه دشمن مشترک وارد صحنه شد خیلی از اختلافات باید کنار گذاشته شود و همه متحد و منسجم در برابر دشمن مشترک بایستند.
* شما از سیاست نیروهای خط امام هنوز هم دفاع میکنید، علیرغم انتقاداتی که طی این سالها به شما شد؟
** بله.
* بحث دشمن مشترک را مطرح کردید ولی شاید از یک منظر رویارویی عراق و آمریکا در کویت، در واقع رویارویی دو دشمن ایران بودو فرض اینکه ایران به نفع عراق وارد جنگ میشد و عراق پیروز میشد، احتمال اینکه صدام در کویت بماند و خیال لشکرکشی بعدی هم در سر داشته باشد وجود داشت. اینها همه احتمالاتی است که شاید آن تصمیم دولت و بیطرفی شورای عالی امنیت ملی را بهترین گزینه میکند. آن زمان مخالفان میگفتند این جنگ ایدئولوژیک و جنگ اسلام و کفر نیست، جنگ بین دو دشمن ایران بود. چرا خط امامیها این استدلالها را توجیهپذیر نمیدانستند؟
** ما دو دشمن داشتیم. یکی رژیم بعث و صدام که در دوران جنگ کاملا تضعیف شده و پشتوانههایش را یکی پس از دیگری از دست داده بود و آمریکا که ۸ سال از رژیم بعث حمایت میکرد دید که نمیتواند به نتیجه برسد و خودش را کنار کشید و صدام تنها شده بود. این دشمن تضعیف شده که در عین حال متجاوز بود و اگر فرصت پیدا میکرد برای کشور ما خطر بود. ولی در مقابل یک دشمن قدرتمندی وجود داشت که از هزاران کیلومتر دورتر آمده بود و میخواست بساطش را در منطقه پهن کند و پایگاهی در منطقه ما داشته باشد. حرف ما در آن زمان این بود که نباید بگذاریم این دشمن بزرگ در منطقه مستقر شود. مساله خودمان که حل شده بود و قطعنامه را پذیرفته بودیم، قرار نبود دیگر مورد تعرض واقع شویم. رژیم صدام نه توان داشت و نه جرات اینکه دوباره به ایران حمله کند ولی اگر آمریکا در منطقه مستقر میشد و ناوهایش میآمدند برای ایران و ملت عراق و کل منطقه خطر بود. با این فلسفه دوستان ما اعلام موضع کردند و گفتند حتی اگر در منطقه دشمنان کوچکی هم داریم باید در برابر آمریکا دست به دست هم دهیم و دفع افسد به فاسد کنیم. خطر بزرگ را با خطر جزئی دفع کنیم.
* در این ماجرا نقش تندروهای مجلس مشهودتر از اکثریت است؛ افرادی مثل آقای محشتمیپور و خلخالی نطقهای تندی در دفاع از ورود به جنگ ایراد کردند. افرادی که شاید چندان مشی رفتاری و سیاسی مشترکی هم نداشتند ولی در این موضوع بهم پیوند خوردند.
** اکثریت نمایندگان مجلس نیروهای خط امامی بودند و به اصطلاح امروز تا حدی رادیکال بودند. در واقع فضایی که بر مجلس سوم حاکم بود فضای رادیکال خط امامی بود ولی به این معنا نبود که افراد هم اکثرا رادیکال باشند. ممکن بود افرادی حرفهای تندی بزنند ولی فضایی که ایجاد شده بود همان فضای زمان حضرت امام بود. در زمان حضرت امام یک خط مشی از سوی ایشان در رابطه با مسائل سیاسی، فرهنگی، داخلی، خارجی و... تعریف و دنبال شد. منبع الهام همه ما هم حضرت امام و دیدگاههای ایشان بود. بعد از پایان جنگ و پس از رحلت ایشان مسئولان نظام تصمیم گرفتند که تغییرات و اصلاحاتی ایجاد کنند. دولت سازندگی در آن زمان تصمیم گرفت در مسائل فرهنگی یا اقتصادی تغییراتی ایجاد کند. این تغییرات با آنچه قبلا بود تفاوت داشت. اکثریت مجلس با افکار و منش و روش حضرت امام آشنا بودند و با این افکار وارد مجلس شده بودند ولی یکباره شاهد بودند که چیزهای جدیدی اتفاق میافتد. بحث اقتصاد آزاد و آزادی در فرهنگ و مسائل اجتماعی و مبادلات اقتصادی بینالمللی و... از جمله این سیاستها بود که برخلاف آن چیزی بود که در دوران حضرت امام و از سوی مسئولان نظام دنبال میشد.
* نمیتوان گفت ضرورت آن زمان بوده است؟
** بله شاید گفته شود ضرورت آن زمان بوده است، ما بعد از جنگ نیاز داشتیم که تغییراتی در کشور ایجاد شود، دنبال قضاوت این موضوع نیستم ولی بازتاب این تغییر و تحول در مجلس همان عکسالعملهایی بود که بعضی از نمایندگان داشتند و اعتراض میکردند و به دولت و سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و... انتقاد داشتند. نباید گفت آن نمایندگان بودند که عصیان کردند و مخالف ورزیدند، من معتقدم باید از نگاهی دیگر تحلیل کرد. آن هم اینکه مسئولان تصمیم گرفتند رویه جدیدی را حاکم کنند ولی مجلسیها موافق این تغییرات نبودند و میگفتند میتوانیم با همان رویه حضرت امام کشور را اداره کنیم. نمونههایی از این موضوع وجود دارد. رئیس دولت سازندگی در جلسه غیرعلنی مجلس گفت باید مسائل دوران جنگ را کنار بگذاریم، الان دیگر نباید ریاضت و سختی کشیدن مطرح شود، مردم باید نفس بکشند، آزادی داشته باشند و... برخی نمایندگان پرسیدند که مثلا چکار کنیم، آزادی که شما میگویید باید تعریف شود. چنین تناقض و تضادی بین دولت و مجلسیها وجود داشت.
* شاید اینطور هم بتوان گفت که تلاش دولت سازندگی در دوران بعد از جنگ این بوده که سیاست خارجی کشور را وارد کانالی عقلانیتر و تعاملیتر با دنیا کند ولی فضای مجلس سوم هنوز احساسی و هیجانی و تحتالشعاع فضای انقلاب و جنگ بود.
** نمیخواهم قضاوت کنم، فقط میخواهم واقعیت را بیان کنم. نمیشود گفت فضای احساسی. یعنی آنچه قبل از سال ۶۸ اتفاق افتاد، همه احساسی بود؟ ما آنها را از متن انقلاب و تفکرات حضرت امام الهام گرفته بودیم. همه مسئولان افتخار میکردند و سخنان امام مانند دفاع از مستضعفین، صدور انقلاب، جنگ فقر و غنا و... را تکرار میکردند. یا در رابطه با مسائل فرهنگی یکباره مسئولان تصمیم گرفتند که تغییر و تحولی ایجاد کنیم. این نیاز به فرهنگسازی و اقناع مجلس داشت. باید نمایندگان را اقناع میکردند که ضرورت زمان ما این است که ما مقداری تنزل کنیم یا کوتاه بیاییم.
برای مثال در دولت گذشته شرایط خاصی بر کشور حاکم بود، آن دولت شعارهای تندی میداد و در مساله هستهای مسئولان هیچگونه انعطافی نشان نمیدادند، یکباره رهبر معظم انقلاب بحث نرمش قهرمانانه را مطرح کردند، بعد هم توضیحاتی فرمودند که منظور از نرمش قهرمانانه چیست و اینکه اقتصاد مقاومتی پیش گرفته شود. معتقدم در آن زمان هم میشد همین رویه را دنبال کرد، مسئولان دولت میتوانستند در نشستها و جلساتی با نمایندگان ملت آنها را نسبت به سیاستهای جدید نظام اقناع کنند. نمایندگانی که اغلب از نیروهای خط امامی و برخاسته از متن انقلاب بودند، کیفیت نمایندگی آن زمان با دورههای بعد از آن خیلی فرق میکرد، ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد. در زمینههای مختلف با این رویه مواجه بودیم، مثلا آقایان دولت به این نتیجه رسیده بودند که الان باید سازندگی را دنبال کرد و در این مقطع فعالیتهای سیاسی داخلی را کمرنگ کنیم. این سیاست را دولت اتخاذ کرد و رئیس دولت هم به وزرا گفت فقط کار اجرایی کنید و کار سیاسی را به من بسپارید. این بهانهای به دست برخی مسئولان داده بود که نیروهای سیاسی خط امامی را ظرف مدت کوتاهی از مدیریتها حذف کنند. به جای اینکه آنها را قانع کنند که مثلا شما که مدیرکل هستید از این پس مقداری فعالیتهای سیاسی را محدود کنید، او را بر میداشتند و فرد دیگری را جایگزین میکردند. قلع و قمع زیادی در سطح ادارات ایجاد شد، من در مساله عزل و نصبها در آموزش و پرورش ورود پیدا کردم ولی موفق نشدم چون با سیلی از برکناریها روبرو بودیم و به ما هم گوش نمیدادند.
من حتی این احتمال را میدهم که شاید اگر ما هم آن زمان تصمیمگیرنده بودیم به همین نتیجه میرسیدیم که دوران بعد از جنگ اقتضائات خاص خودش را دارد، اما حرف من این است که نمیشود یکباره دولت و مسئولان تصمیم بگیرند سیاستی را عوض کنند ولی نمایندگان را توجیه نکنند. مثل اینکه یکباره سرمای یخبندان زمستان تبدیل به گرمای سوزان تابستان شود، به هرحال فاصلهای بین این دو فصل هست. همین اقناع نکردن نمایندگان باعث برخی برخوردها بین دولت و مجلس خصوصا از سوی برخی نمایندگان میشد، البته ما تلاش میکردیم فضا را تعدیل و آرام کنیم و دوستانمان را دعوت به آرامش کردیم اما گاهی از تریبون مجلس حرفهایی زده میشد که منجر به مقابله رئیس دولت یا برخی وزرا میشد. در نهایت ماههای آخر دوره سوم مجلس رابطه دو قوه تیره شده بود. شاید همین مساله موجب شد که در انتخابات مجلس چهارم بسیاری از نمایندگان دوره گذشته را ردصلاحیت کنند.
* نیروهای راست آن زمان مثل آقای ناطق نوری و حسن روحانی از مخالفان ورود به جنگ بودند، مانند همان نطقی که آقای روحانی کردند که هر کس میخواهد به عراق برود اتوبوس دم در مجلس است. حال و هوای جناح رقیب را چطور میدیدید؟
** هر تصمیمی را باید در فضای خود بررسی کنیم، در دوره سوم مجلس فضایی متاثر از افکار و اندیشههای امام حاکم بود و همه نیروهای خط امام نگاهشان به پیامها و سخنان امام بود و استنادشان به مشی و سخنان ایشان بود. یکباره مسئولان تصمیم گرفتند سیاستی متفاوت را دنبال کنند. مسئولانی که در جریان تصمیمات جدید کشور بودند آنها توجیه و قانع شده بودند که باید رویه را عوض کنیم، نگاه جدیدی داشته باشیم، به روز باشیم و نمیتوانیم بر اساس آن نگاه گذشته کشور را اداره کنیم. اکثریت نمایندگان مجلس با همان روحیه زمان حضرت امام و الگوهایی که پذیرفته بودند مسائل کشور را دنبال میکردند. همین مسائل موجب بوجود آمدن تعارضاتی شد که مثلا آقای محتشمیپور بیاید آنگونه نطق کند و آقای روحانی نقطه مقابلش صحبت کند. آقای محتشمیپور بر اساس آن آموزههایی که از امام بدست آورده حرکت میکرد، آقای روحانی بر اساس آن تصمیماتی که در جلسات خصوصی در شورای عالی امنیت ملی اتخاذ شده بود موضعگیری میکرد.
من میگویم قبل از آنکه تفاوت آرا و مشی سیاسی نمایندگان در موضعگیری دخیل باشد این تعارضات و فاصله بین دولت و مجلس سببساز این مواضع میشد لذا جا داشت مسئولان، نمایندگان را قانع کنند که امروز باید در برخی سیاستها تجدیدنظر کنیم. قطعا اگر این رویه دنبال میشد وحدت و انسجام بیشتری هم بر کشور حاکم بود و کارها بهتر دنبال میشد.
* آقای محبیان در مصاحبهای گفته بود که یک دلیل مواضع نیروهای خط امام درباره جنگ عراق با کویت و ورود به نفع عراق این بود که جایگاهشان در سیاست داخلی را از دست داده بودند و تلاش داشتند برگ برندهای در سیاست خارجی را در دست بگیرند. این تحلیل را چطور ارزیابی میکنید؟
** چنین چیزی اصلا مطرح نبود، آن زمان نمایندگان یک رویه و روند ده سالهای را دنبال میکردند، ده سال با رهبریت حضرت امام حرکتی ادامه پیدا کرده بود، مجلس سوم هم بر اساس رهنمودهای حضرت امام و در آن راستا تشکیل شده بود. اکثرا هم نیروهای فدوی امام بودند و آن رویه را دنبال میکردند. یک مرتبه با تصمیم جدید مواجه شدند که کاملا متفاوت از گذشته بود. این موضوع ربطی به نمایندگی برای دوره چهارم و بعد از آن نداشت و این تحلیل غلطی است.
نیروهای خط امام که در مجلس علیه آمریکا حرفهای تندی میزدند همان حرفهایی بود که تا چند روز قبل همه میزدند، رئیسجمهور و رئیس مجلس هم میزدند، اما تصمیم جدیدی اتخاذ شد که مخالف آن تصمیم گذشته بود و آن نمایندگان هم توجیه نبودند که باید سیاستها تغییر میکرد. به همین علت میگویم خوب بود در این تصمیمسازی نمایندگان را دخیل میکردند. چه بسا که مجلس را قانع میکردند و مجلس با دولت هماهنگ میشد.
* حمله موشکی عراق به اسرائیل چقدر در موضعگیری نیروهای خط امام تاثیر داشت؛ با توجه به اینکه افرادی مثل آقای بهزاد نبوی معتقد بودند بهترین زمان برای جنگ با اسرائیل است.
** نه آنها دخالت چندانی نداشت، موضعگیری نیروهای خط امام در مجلس سوم یک موضعگیری سابقهدار و در واقع استمرار سیاست گذشته بود.
* آن سخنرانی که مقام معظم رهبری کردند و گفتند موضع ما بیطرفی است و این جنگ، جنگ کفر و اسلام نیست، چه تاثیری بر موضع نیروهای خط امام داشت؟
** بعد از اینکه مقام معظم رهبری موضعگیری کردند دیگر بحثی مطرح نشد.
* یعنی توجیه شدند؟
** نه توجیه نشده بودند ولی چون رهبری موضعگیری کرده بودند و نمایندگان به احترام نظر رهبری سکوت کردند. و الا این نبود که جلسهای بین دولت و مجلس برگزار شده و نمایندگان توجیه شده باشند، برخلاف دورههای مختلف مجلس که جلساتی بین دو قوه برگزار میشد رئیسجمهور و مسئولان میآمدند نمایندگان را نسبت به شرایط کشور و تصمیمات نظام توجیه میکردند.
منبع: تاريخ ايراني
ش.د9406084