تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۰۷:۵۰  ، 
کد خبر : ۳۰۸۵۴۰
حقایق تکلم بسیار پیچیده‌تر از کلماتی هستند که برای توصیف آن مورد استفاده قرار می‌گیرند

درباره تفاوت زبان و گویش

پایگاه بصیرت / جان مک‌ورتر / جان مک‌ورتر، مدرس زبان‌شناسی در دانشگاه کلمبیا است. او نویسنده کتاب‌های قدرت بابل، زبان حرام‌زاده و شکوهمند ما، چیستی زبان و فریب زبان است. / ترجمه: علیرضا شفیعی‌نسب/ ترجمان

(روزنامه وطن امروز – 1395/08/19 – شماره 2024 – صفحه 12)

تفاوت میان یک زبان و یک گویش چیست؟ آیا تمایزی فنی دارند، مثل تفاوتی که میان شبه‌اختر و تب‌اختر یا میان خرگوش و خرگوش صحرایی وجود دارد؟ زبان‌شناسان برای پاسخ به این سوال، معمولاً مشاهده عظیم و قدیمی «ماکس واینرایش»، زبان‌شناس و محقق زبان یدیشی(۱) را تکرار می‌کنند: «زبان، گویشی است با یک نیروی زمینی و یک نیروی دریایی». اما قطعاً تفاوت، عمیق‌تر از چیزی است که چنین سخنان قصاری القا می‌کنند. همین که «زبان» و «گویش» به‌صورت دو مفهوم مجزا پابرجا مانده‌اند، اینگونه القا می‌کند که زبان‌شناسان می‌توانند تمایزاتی دقیق میان انواع گفتارها در سراسر دنیا قائل شوند اما در واقع تفاوتی عینی میان این دو وجود ندارد.

هرگونه تلاشی جهت تحمیل چنین نظمی بر واقعیت، در مواجهه با شواهد واقعی کم می‌آورد. اما به‌ سختی می‌توان دست ‌از تلاش برداشت. مثلاً یک انگلیسی‌زبان ممکن است به این فکر بیفتد که زبان مجموعه‌ای از گویش‌هاست؛ به ‌صورتی که گویشوران گویش‌های مختلف یک زبان از طریق آن بتوانند کم‌ و بیش همدیگر را بفهمند. لندنی، آفریقای جنوبی، نیویورکی، سیاه، یورک‌شایری(۲)، همه اینها انواعی قابل‌ فهم از یک مضمون هستند. پس حتماً اینها «گویش»‌های یک چیز مشترک هستند که می‌توان آن را «زبان» نامید. در عین‌ حال، انگلیسی به‌طور کلی مانند یک «زبان» است که به ‌خودی‌ خود پابرجاست و مرزی کاملاً آشکار میان آن و نزدیک‌ترین خویشاوندش یعنی زبان فریزی(۳) وجود دارد. فریزی را در شمال اروپا استفاده می‌کنند و برای انگلیسی‌زبانان، فهمیدنی نیست.

بدین‌سان زبان انگلیسی، ما را وسوسه می‌کند تمایزی دقیق میان گویش و زبان براساس «فهم‌پذیری» قائل شویم: اگر بتوانید آن را بدون یادگیری بفهمید، گویشی از زبان شما است. اما اگر نتوانید، زبانی دیگر است اما زبان انگلیسی به‌خاطر تحولاتی که در طول تاریخ داشته، خویشاوندان خیلی نزدیکی ندارد، به همین خاطر معیار فهم‌پذیری را نمی‌توان همیشه ورای زبان انگلیسی اعمال کرد. در سرتاسر دنیا برخی روش‌های تکلم وجود دارند که متقابلاً قابل ‌فهم هستند به همین خاطر ممکن است فکر کنیم «گویش‌»هایی از یک زبان هستند اما در واقع زبان‌هایی مجزا به شمار می‌روند. در عین‌ حال، برخی زبان‌های متقابلاً غیرقابل‌فهم که یک دید خارجی ممکن است آنها را دو «زبان» مجزا به شمار آورد، در منطقه، گویش محسوب می‌شوند.

دوستی سوئدی دارم که در همایش‌های مختلف در دانمارک او را می‌بینم. وقتی در آنجا با هم بیرون می‌رویم، او هیچ مشکل زبانی‌ای ندارد. او براحتی به زبان سوئدی غذا سفارش می‌دهد یا آدرس می‌پرسد، در حالی‌که ما در کشوری دیگر هستیم که مثلاً در آن، «زبانی» متفاوت [دانمارکی] به کار گرفته می‌شود. در واقع من گویشوران سوئدی، دانمارکی و نروژی را دیده‌ام که در جمعی صمیمی و سه نفره، هر یک به زبان بومی خود با یکدیگر حرف می‌زنند. یک دانمارکی که به سوئد می‌رود، آموزش زبان سوئدی نمی‌بیند بلکه خود را با شکلی متفاوت و نه جایگزین از زبان بومی خودش وفق می‌دهد. گویشوران این گونه‌های اسکاندیناویایی، آنها را زبان‌هایی مجزا محسوب می‌کنند؛ چون در کشورهای مختلفی استفاده می‌شود. باشد! قبول اما هیچ چیز در سوئدی، دانمارکی و نروژی وجود ندارد که آنها را به‌عنوان «زبان» طبقه‌بندی کند.

بویژه روی کاغذ، آنها آنقدری به یکدیگر شبیه هستند که مانند گویش‌های یک «زبان» بنمایند. با این‌ حال عموماً می‌شنویم که ماندارین، کانتونی و تایوانی را «گویش»‌های چینی می‌دانند. اما تنها زبان «چینی» واحدی که وجود دارد، روی کاغذ است، چراکه تمام گونه‌های این زبان، نظام نوشتاری مشابهی دارند. در این نظام نوشتاری، هر واژه‌ای نماد خود را دارد که کم و بیش در تمام «گویش»های چینی مشابه است. مثلاً تفاوت ماندارین و کانتونی بیشتر از تفاوت اسپانیایی و ایتالیایی است. «من»، «تو» و «او» در ماندارین «وو»، «نی» و «تا» هستند اما همین واژگان در کانتونی به ترتیب «نگوه»، «لیه» و «کیوئیه» هستند. به این می‌گویند گویش؟ یک گویشور ماندارین همان اندازه می‌تواند با کانتونی وفق یابد که یک سوئدی با آلمانی. نمونه‌های مشابه اسکاندیناویایی و چینی در سراسر دنیا وجود دارد. تفاوت «عربی» عامیانه یک مراکشی با «عربی» عامیانه یک اردنی به‌اندازه تفاوت چک با لهستانی است. یک مراکشی و یک اردنی برای اینکه زبان یکدیگر را بفهمند، مجبورند با عربی معیار جدید با یکدیگر صحبت کنند.

منظور از عربی معیار، نسخه‌ای از این زبان است که تقریباً مشابه با دوره کتابت قرآن حفظ شده است. وحدت فرهنگی ملت‌های عرب باعث می‌شود مراکشی‌ها و اردنی‌ها زبان خود را «گونه‌ای از عربی» به شمار آورند ولی گویشوران چک و لهستانی به ‌عقیده خود، زبان‌های متفاوتی دارند. حالا که صحبت چک شد، باید این را نیز اضافه کنم که زبانی به اسم چکسلواکیایی وجود ندارد؛ حداقل اسماً. یک فرد چک و یک اسلواک معمولاً می‌توانند با یکدیگر صحبت کنند اما به‌نظر خودشان زبان‌هایی متفاوت را به کار می‌گیرند که این مساله دلایل تاریخی و فرهنگی دارد. معلوم می‌شود تعیین مرز دقیق میان دو زبان غیرممکن است.

نمونه‌ای از این امر، برخی زبان‌ها یا گویش‌ها در اتیوپی هستند. براساس داده‌های «شارون رز» از دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیه‌گو، گویشوران سودو برای «او سقف را کاهگل کرد» می‌گویند «کودونوم». کمی آن‌طرف‌تر، گویشوران موهر به‌جای «ک»، «خ» می‌گویند: «خودونوم». باز هم دورتر، مردمانی که زبانشان «اژا» است، در وسط این عبارت به‌جای «ن»، «ر» می‌گویند: «خودوروم». در گیه‌تو، همان کلمه «خوتورو» است.

در اندگن به‌جای «خ» ابتدایی، «ه» می‌گویند: «هوتورو». حالا... جایی که شروع کردیم و جایی که به پایان رساندیم، شبیه به دو زبان متفاوت به نظر می‌رسند: «خودونوم» سودو و «هوتورو» اندگن به‌اندازه واژه‌های dimanche فرانسوی و domenica در ایتالیایی که هر دو به‌معنای یکشنبه هستند، با یکدیگر تفاوت دارند. اما در میان سودو و اندگن، چندین مرحله دیگر وجود دارد. من فقط به چند نمونه از آنها اشاره کردم که هر کدام با مرحله قبلی تفاوتی جزئی دارند؛ به‌گونه‌ای که گویشوران می‌توانند با یکدیگر حرف بزنند.

اگر این مراحل را «گویش» بدانیم، اینها «گویش» چه زبانی هستند؟ آیا گویش‌های سودو و اندگن که در دو طرف این طیف هستند؟ همه آنها فقط گویش هستند؛ هرچند گویش‌هایی که در دو طرف طیف هستند، برای یکدیگر قابل ‌فهم نیستند و از نظر گویشوران‌شان، یک زبان مشابه نیستند. تا چندی پیش، گفتار در سرتاسر اروپای غربی، از روستا به روستا اینگونه بوده است. تکلم اینگونه از روستایی به روستای دیگر در سراسر اروپای غربی تغییر مکان داد تا الان که گویش‌های غیرنوشتاری و روستایی به‌طور پیوسته شروع به ناپدید شدن کرده‌اند.

مردم اینک این مناطق را صاحب چند «زبان» مانند پرتغالی، اسپانیولی، فرانسوی و ایتالیایی می‌دانند اما در این منطقه، روزگاری اصولاً فقط بی‌شمار «گویش» رومانس(۴) وجود داشت که از پرتغال تا ایتالیا هر یک به منطقه مجاور خود نزدیک بودند. در هر کشور، خوش‌اقبالی‌های تاریخ، یک «گویش» را به‌عنوان معیار انتخاب کرد و آن را روی کاغذ گرامی داشت اما در حالت واقعی، وضعیت تا حد زیادی شبیه اتیوپی بود. امروز نشانه‌هایی از این پیشینه وجود دارد: در کاتالان اسپانیا برای واژه «کلید»، از «کلائو»(۵) استفاده می‌کنند، به‌سمت شمال در اکسیتان باز هم «کلائو» است اما کمی بیشتر به‌طرف شمال در یک گویش روستایی ناشناس به‌نام پرونسی‌فرانسوی(۶) این واژه «کلا»(۷) است. در زبان رومانچ که در جایی میان کوه‌های سوییس تکلم می‌شود، «کلاو»(۸) را استفاده می‌کنند. در نوع شمال ایتالیایی به‌نام پیدمونتی، این واژه «چاو»(۹) است و سرانجام در چیزی که امروز به‌عنوان ایتالیایی معیار می‌شناسند، واژه مدنظر «کیاوه»(۱۰) است. تفکیک «زبان‌ها» از «گویش‌ها» اینجا هیچ فایده منطقی‌ای ندارد.

در بیشتر موارد اینگونه است که گفتار از مکانی به مکان دیگر، تفاوت کمی دارد؛ به‌گونه‌ای که یک فرد می‌تواند وقتی در شهری چند کیلومتر آن طرف‌تر است، به‌آسانی صحبت کند اما هرچه فرد دورتر شود، مشکلات کم‌کم پدیدار می‌شوند و بعد از طی مسافت خاصی، دیگر نمی‌تواند زبان دیگران را بفهمد. تنها تعریف دم‌دستی‌ای که می‌تواند زحمت تحمیل یک تعریف رسمی از واژه‌های «زبان» و «گویش» را از دوش ما بردارد، شاید استفاده مرسوم باشد مبنی بر اینکه زبان‌ها معیارسازی شده، مکتوب می‌شوند و ادبیات دارند اما گویش‌ها شفاهی هستند و قواعد معیارسازی‌شده و ادبیات ندارند. ایراد رایجی که از معیار ادبیات به‌عنوان وجه تمایز گرفته می‌شود، این است که ادبیات شفاهی هم وجود دارد: ایلیاد و اودیسه احتمالاً در ابتدا به‌صورت اشعاری حفظ‌شده به وجود آمدند.

اما حتی با فرض اینکه حافظه می‌تواند این حجم مطلب را حفظ کند و البته با فرض تمایز میان دانسته‌های شاعران دوره‌گرد یونانی از مثلاً ادبیات مکتوب روسی، باز هم مشکل دیگری وجود دارد. یعنی این تلویح وجود دارد که «گویش» چیز پایین‌تری است. آیا یک گویش ناپالوده است؟ یعنی آیا دلیل نداشتن ادبیات، این است که گویش برای اندیشه و انتزاع طولانی مناسب نیست؟ مکالمه‌ای بی‌نظیر را به یاد می‌آورم میان دو شخصیت: نخست، شخصیتی که «ناتان لین» به‌آسانی آن را بازی می‌کرد: با یک شال‌گردن، یک روسری بلند و گفتاری شسته‌رفته و دوم، شخصیتی با بازی «ساشا بارون کوهن»: مردی با کمری راست، بسیار جدی و کمی محتاط. ناتان از ساشا پرسید به چه زبانی حرف می‌زند؟ ساشا پاسخ داد «ازبکی». ناتان فوراً پرسید: «آیا این یک گویش است؟» ساشا که تقریباً احساس توهین می‌کرد، پاسخ داد: «نه! یک زبان زیباست».

به‌رغم حالت دفاعی ساشا، آنچه بنا به آموزش‌های‌مان «گویش» می‌شناسیم، به‌هیچ‌وجه چیزی حقیر یا ساده نیست. در اکثر مواقع، «گویش‌»های نامکتوب و ناشناس از لحاظ گرامری بسیار پیچیده‌تر از «زبان‌»های شناخته‌شده هستند. مؤسسه خدمات خارجی(۱۱) آنچه را «زبان» می‌خواند، براساس سختی یادگیری آنها برای انگلیسی‌زبانان رتبه‌بندی می‌کند: سخت‌ترین زبان‌ها فنلاندی، گرجی، مجاری، مغولی، تایلندی و ویتنامی هستند.

اما تقریباً هرگونه زبان بومی آمریکایی، بومی استرالیایی یا بومی آفریقایی نیز از نظر سختی می‌تواند با زبان‌های اشاره‌شده رقابت کند. در واقع بسیاری از زبان‌های ناشناس در سراسر دنیا از نظر سختی قابل‌مقایسه با زبان‌های فهرست مؤسسه خدمات خارجی نیستند. مثلاً در زبان آرچی که در کوه‌های قفقاز تکلم می‌شود، یک فعل دارای ۱.۵۰۲.۸۳۹ حالت مختلف است، یعنی حدود هزار برابر بیشتر از تعداد خود افرادی که به این زبان سخن می‌گویند: حدود ۱۲۰۰ نفر. در عین‌حال در «زبان» انگلیسی مثلاً برای فعل راه ‌رفتن، فقط 4 حالت وجود دارد: walk، walks، walked و walking. اگر پیچیدگی، معیار تمایز زبان‌ها از گویش‌ها است، پس آرچی نسبت‌ به انگلیسی حق بیشتری دارد تا «زبان» نامیده شود.

پس واقعاً هم زبان، گویشی با یک نیروی زمینی و یک نیروی دریایی است یا به‌طور دقیق‌تر، زبان، گویشی است که در ویترین گذاشته می‌شود. بله! مردم می‌توانند در اتاق بنشینند و درباره معیارسازی یک گویش تصمیم‌گیری کنند به‌طوری که افراد زیادی در اکثر مواقع در حالی که «گویش»‌های نامکتوب و ناشناس از لحاظ گرامری بسیار پیچیده‌تر از «زبان‌های» شناخته‌شده هستند، می‌توانند با نهایت کارآیی با یکدیگر حرف بزنند. دیگر خبری از کلائو، کلاو و چاو نیست. اما معیارسازی چیزی را «بهتر» نمی‌کند، پوشیدن یونیفرم یک مدرسه کاتولیک، «بهتر» از پوشیدن لباس‌هایی به رنگ‌های مختلف نیست. بله! درست است؛ واژه‌های گویش مکتوب در واژه‌نامه‌ها گردآوری می‌شود. واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد واژگان بیشتری نسبت ‌به آرچی و اندگن دارد.

وجود صنعت چاپ، انگلیسی‌زبانان را قادر ساخته به‌جای اینکه بگذارند کلمات به مرور زمان اضافه و حذف شوند، آنها را حفظ کنند. اما واژگان فقط بخش کوچکی از چیزی هستند که گفتار انسان را تشکیل می‌دهد. همچنین باید دانست که چطور باید واژگان را کنار یکدیگر قرار داد. یادگیری قرار دادن واژگان آرچی یا اندگن در کنار یکدیگر نیز به مهارت خاص خود نیاز دارد. پس تفاوت بین زبان و گویش چیست؟ در کاربرد عامه، زبان علاوه ‌بر گفتار، مکتوب هم می‌شود اما گویش فقط برای گفتار مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اما از نظر علمی، دنیا پر از «گویش‌»های تقریباً مشابهی است که معمولاً مانند رنگ‌ها در یکدیگر می‌آمیزند و همه بخوبی نشان می‌دهند گفتار انسان چقدر می‌تواند پیچیده باشد. اگر لفظ «زبان» یا «گویش» معنایی عینی داشته باشد، بهترین کاری که می‌توانیم بکنیم، این است که بگوییم چیزی به ‌نام «زبان» وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد، گویش‌ها هستند. ناتان می‌پرسد: «آیا این یک گویش است؟» ساشا می‌توانست به ‌درستی جواب دهد: «بله! یک گویش زیبا». آنگاه ناتان هم می‌فهمید که خود او هم به یک «گویش» سخن می‌گوید.

پی‌نوشت‌:

1- یدیش زبان یهودیان اروپاست که آمیزه‌ای از عبری، آلمانی، لهستانی، روسی و ... است و به الفبای عبری نگاشته می‌شود.

2- ایالت یورک‌شایر در شمال انگلستان قرار دارد.

3- Frisian

4- به زبان‌هایی که از لاتین ریشه گرفته‌اند مانند فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی و رومانی، رومانس گفته می‌شود.

5- clau

6- Franco-Provençal

7- clâ

8- clav

9- ciav

10- chiave

11- FSI: The Foreign Service Institute

منبع: آتلانتیک

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2024/12/167294/0

ش.د9505103

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات