(روزنامه آفتاب يزد – 1396/06/02 – شماره 4975 – صفحه 14)
به بیانی گویاتر ترامپ پس از گذشت بیش از 7 ماه از ورود به کاخسفید و آن هم در فضایی که اختلافات درون حزبی و درون تشکیلاتی به اوج خود رسیده و سیلی از استعفاهای انفرادی و دستهجمعی به راه افتاده است، به یکباره پرده از راهبردی برمیدارد که تا به امروز ابعاد پنهان آن نسبت به اضلاع آشکار سنگینی میکند. درست است که عنوان «استراتژی جدید آمریکا در افغانستان» در طی روزهای گذشته در رسانهها و مطبوعات داخلی به صورت مکرر مورد استفاده قرار گرفته است اما حقیقت این است که این استراتژی را نمیتوان یک "خطالرسم استراتژیک" یا "راهبرد جدید" قلمداد کرد.
خلق و توزیع بحران، از 2001 تا 2017
با نگاهی به کارنامه 16 ساله ایالات متحده در افغانستان که مرکب از سلسله اقدامهای نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی است، متوجه میشویم که تنها مدل فعالیت و شکل کار تغییر پیدا است. به عبارتی دیگر "استراتژی جدید واشنگتن در زمین بازی کابل" از حیث شکلی دچار دگرگونی شده که باید آنرا «تغییر تاکتیک» دانست؛ اما از منظر ماهوی ارکان به وجود آوردنده و تسهیل کننده برای حضور نظامی از سال 2001 تاکنون کماکان وجود دارد.
برای درک این ادعا باید به مدلی از راهبردهای اصلی ایالات متحده (در مقیاس جهانی و فارغ از جغرافیای هدف) طی سالیان گذشته اشاره شود که از آن به عنوان «سناریوی خلق و توزیع بحران» نام برده میشود. آنگونه که از کنار هم گذاشتن این کلمات مشخص است، این طرح بر مبنای سناریوی کلی تولید بحران بنا شده است اما نوع و جنس بحران، قطعاً با یکدیگر تفاوت دارد.
به عنوان مثال در پرونده افغانستان که شاهد ورود غربیها به آن در سال 2001 بودیم، موضوع اصلی مبارزه با تروریسم و به طور اخص "طالبان" و در پله بعدی "سازمان تروریستی القاعده" بود که نهایتاً آمریکاییها با کشته شدن اسامه بنلادن در «شهر ایبتآباد واقع در ایالت خیبر پَختونخوا پاکستان»، تا حد زیادی اهداف خود را محقق شده دانسته و رسانههای آنها هم به موازات این رویداد اقدام به تولید خط خبری کردند که افکار عمومی جهان را اینگونه هدایت کنند که آمریکا در این امر پیروز میدان است.
دقیقاً از همین نقطه بود که آمریکاییها در افغانستان با مشکل روبرو شدند که باید عنوان «خطای محاسباتی» را بر آن اطلاق کرد. درست است که طالبان به رهبری "ملاعمر" هدایت افغانستان را از دست داد و اساساً «راهبرد امارت اسلامی» آن با مشکل روبرو شد و حامد کرزی از سال 2004 تا 2014 ساکن ارگ شد؛ اما همچنان هستههای تندروی طالبان در کوهها و ولایتهای افغانستان مشغول رصد نظامیان آمریکا بودند.
در این بین باید توجه داشت که القاعده هدف اصلی آمریکا در پرونده افغانستان بود و استناد آنهم حملات 11 سپتامبر بود اما پنتاگون و سیا در طرحریزی خود بر فعل و انفعالات بومی در افغانستان اشراف کامل نداشتند؛ چراکه در آنجا عنصری به عنوان "طالبها" حضور داشتند که روزی بر کابل حکمرانی میکردند و از خواستگاه مردمی برخوردار بودند. دقیقاً این همان عنصری است که آمریکاییها در محاسبه آن اشتباه کردند و فکر میکردند که با زدن بنلادن پرونده مبارزه با تروریسم در افغانستان و حتی پاکستان بسته میشود. غافل از اینکه طالبان وارد فاز پنهان زندگی خود شد و منتظر فرصتی بود تا بتواند نه تنها نظامیان بلکه «راهبرد آمریکا» در افغانستان را هدف قرار دهد و تا حد زیادی هم موفق به انجام آن شد.
ممکن است عدهای معتقد باشند که طالبان در افغانستان تضعیف شده است، پس استراتژی آمریکا در افغانستان جواب داده است. در اینجا باید به نکتهای مهم توجه شود که هدف اصلی آمریکا «دولت – کشور سازی» بر اساس معیارهای خود در افغانستان بود، غافل از آنکه مدلسازی حکومت در کشورهایی مانند عراق، سوریه، افغانستان و بسیاری از کشورهایی که سیاست با ایدئولوژی و دین آمیخته شده است دقیقاً بر خلاف تفکر غربیها، بر اساس ارزشهای بومی شکل میگیرد که دقیقاً بر خلاف راهبرد و نظر آمریکا در مورد پرونده افغانستان است.
خطا در برآورد؛ از مسکو تا واشنگتن
برای روشن شدن این موضوع بهتر است به مداخله نظامی شوروی در افغانستان که به سال 1979 برمیگردد نگاهی گذرا بیندازیم. در آن زمان شوروی بر اساس ایدئولوژی و نگاه کمونیستی خود سپاه چهلم شوروی را وارد خاک افغانستان کرد و پس از حدود 10 سال حضور نظامی مجبور به عقبنشینی شد. دلیل این عقب نشینی کاملاً مشخص بود؛ به گونهای که نظامیان شوروی با پخش سرود اَنترناسیونال (سرود مختص به سوسیالیستها) سعی داشتند تا جامعه افغانستان را با خود همراه کنند؛ غافل از اینکه افغانها برای شروع سخنرانی و جلسات رسمی خود با قرائت چند آیه از کلامالله مجید کار خود را شروع میکردند و این یعنی تضاد ایدئولوژیک که بعدها نمای بزرگی از آنرا شاهد بودیم که نهایتاً منجر به خروج نیروهای مسکو از خاک افغانستان شد.
با این فرضیه اگر به ورود غربیها در افغانستان نگاهی گذرا بیندازیم به صورت واضح میبینیم که آمریکا در حالت فعلی همانند شوروی سابق با بنبست مشابه روبرو است. از این منظر اینکه به یکباره تشکیل «حکومت وحدت ملی افغانستان» در دستور کار آمریکاییها قرار میگیرد، به نوعی عقبنشینی واشنگتن از راهبرد اولیه به نمایش گذاشته میشود. البته عقبنشینی نه به معنای خروج از اصل "راهبرد مداخله" بلکه به معنای تغییر طیف و فاز.
تشکیل حکومت وحدت ملی افغانستان آن هم به رهبری اشرف غنی، قطعاً پروژهای بود که آمریکا برای تغییر فاز سناریوی خود در افغانستان آنرا کلید زد و در این فکر بود که این تغییرات میتواند شروع کننده راهبرد جدیدی در کابل باشد.
به گونهای که "زلمی خلیلزاد" نماینده پیشین آمریکا در سازمانملل که از سال 2007 تا 2009 به عنوان سفیر ایالات متحده در افغانستان (دولت جورج بوش) مشغول به کار بوده است در کتاب خود با عنوان «فرستاده: از کابل تا کاخسفید» به صورت تلویحی به این موضوع اشاره میکند که "آمریکا با افزایش و خلق تعداد احزاب خُرد در افغانستان در صدد بود تا به نوعی یک شلوغکاری سیاسی را در داخل این کشور به وجود آورد اما در این بین به دنبال گزینهای بود تا بتواند بر روی آن سرمایهگذاری کرده و آنرا مطابق با اصول خود راهبری کند".
در اینجا سخنان اخیر "اشرف غنی" پس از اعلام راهبرد جدید آمریکا در افغانستان مهر تاییدی بر گفتههای خلیلزاد است. چراکه رئیس جمهوری افغانستان چندی پس از انتشار اخبار مرتبط با استراتژی آمریکا درکشورش از آن استقبال کرد و خواهان گسترش روابط بوده است. در اینجا چندین محور وجود دارد که باید در خصوص استراتژی جدید واشنگتن در کابل مورد نظر قرار بگیرد؛ به صورتیکه این مسائل مشخصاً نشان میدهد که «آمریکای ترامپ» در خصوص این راهبرد همچنان گنگ و مبهم عمل میکند و اصلاً نمیداند که آیا ادامه این وضعیت در افغانستان، امکانپذیر است یا خیر؟ به بیانی دیگر باید گفت که رئیس جمهوری آمریکا به دنبال آن است تا ببیند "هزینه و فایده" در پرونده افغانستان به کدام سمت سنگینی میکند و از این منظر سخنان مقامات نظامی و سیاسی آمریکا گویای این مسئله است.
به عنوان مثال ژنرال «جان نیکلسون» فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان طی اظهاراتی روز گذشته اعلام کرد که استراتژی جدید «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری ایالات متحده درباره افغانستان، محدود به زمانبندی مشخصی نمیشود و بر اساس شرایط است، اما با این حال گمان نمیکنم که دستکم برای شش ماه شاهد پیشرفتی باشیم. این اظهارات نشان میدهد که ساختار نظامی ایالات متحده همچنان سردرگم است و نسبت به این طرح توجیه نیست.
اما محورهایی که در خصوص استراتژی جدید آمریکا باید به آن اشاره شود، عبارتست از:
1- ابهام در مدل مبارزه و هدف مبارزه:
در سخنان ترامپ هدف مبارزه کمپین نظامیانی که قرار است به افغانستان اعزام شوند، طالبان اعلام شده است. باید توجه داشت که در زمین بازی افغانستان عناصر میدانی زیادی مشغول بازیگری هستند؛ ممکن است که عوام و حتی برخی از خواص طالبان و نهایتاً القاعده را بازیگر اصلی در افغانستان بدانند اما این برآورد کاملاً نادرست است. در حالت فعلی علاوه بر جریان تروریستی طالبان به رهبری "هبتالله آخوندزاده" و سازمان تروریستی القاعده تحت رهبری «اَیمن الظواهری»، عناصر داعش پرچم سیاهرنگ خود را در ولایتهای شمالی و خصوصاً ولایت ننگرهار واقع در شرق افغانستان به اهتزاز درآوردهاند و از تاسیس «ولایت خراسان» (چهارمین خلافت خودخوانده داعش پس از سوریه، عراق و لیبی) پردهبرداری کرده است که چیزی در حدود دو سال پیش توسط حافظ سعیدخان بنا شد.
در امتداد این سه جریان، شبکه تروریستی حقانی به رهبری سراجالدین حقانی هم یکی از تهدیدهایی است که بدون تردید در فکر انتقامگیری از آمریکاییها هستند. در خصوص مکمل این تشکیلاتهای تروریستی باید به "حزبالتحریر ازبکستان" هم اشاره کرد که بسیاری از عناصر آن ها در خاک افغانستان حضور دارند، همچنین برخی از دادهها حاکی از آن است که عناصر "تحریک طالبان پاکستان" هم به صورت سیال میان پاکستان و افغانستان در عبور و مرور است و متاسفانه در استراتژی آمریکا به این موارد اشارهای نشده است.
2- عدم مشخص شدن بازه زمانی مبارزه با جریانهای رادیکال جهادی:
در سخنان مقامات امنیتی و نظامی آمریکا آمده است که در استراتژی جدید برای تصمیمگیری نظامیان آمریکا در میادین نبرد، جدول زمانبندی مشخص نشده است و حتی گفته نشده است که فرماندهان چگونه پیشرفتها را ارزیابی میکنند. از این جهت به نظر میآید که سنجش کلی میزان پیشرفت نشان میدهد که چه مقدار از اراضی در کنترل دولت افغانستان، طالبان و یا سایر گروههای تروریستی در افغانستان است. این موضوع به خودی خود دارای ایرادهای بسیار زیادی است چراکه مدل و نحوه رزم این جریانها به صورت چریکی و غیر مستقر است اما بدون شک آمریکا با در اختیار داشتن انواع و اقسام تجهیزات ماهوارهای و ردیابی میتواند کانون تجمع این گروهها را رصد کند اما باز هم به اعزام نیروی زمینی اصرار دارد.
این در حالیست که سابقه تیره و تاریک یگان پهپادهای آمریکایی در افغانستان و پاکستان که از گذشته تاکنون به صورت بیهدف اقدام به عملیات میکنند مجدداً این تصویر را نمایان میکند که قرار است شاهد تکرار این سناریو باشیم که از زمان بوش پسر تا به امروز در حال پیگیری و تکرار است و تلفات زیادی بر جای گذاشت.
3- متمایل شدن بیش از حد روسیه به سمت طالبان
روسیه از حدود دو سال پیش و خصوصاً پس از آنکه از حضور داعش در افغانستان احساس خطر کرده است، خود را به کابل نزدیک کرده است و حتی برای حفظ و حراست از محیط خارجِ خود که بر اساس سند امنیت ملی 2016 مسکو، به عنوان حلقه دوم امنیتی خود (جمهوریهای جدا شده از شوروی) قلمداد میگردد، به سوی طالبان متمایل شده است و حتی برخی از اسناد نشان میدهد که روسها برای دفع خطر داعش، طالبها را در مقابل آنها قرار دادهاند. تا جایی که «ضمیر کابلوف» فرستاده ویژه پوتین در افغانستان رسماً این موضوع را تایید کرده است.
در اینجا باید به این نکته توجه شود که روسیه علاوه بر خطر داعش نگران توسعه نفوذ ناتو در افغانستان و سرایت آن به محیط خارجی خود است و در نظر دارد تا در این خصوص اقدام به تقابل پنهان با ناتو و پس از آن آمریکا نماید. مسکو به خوبی میداند که پروژه جدید آمریکا در افغانستان همانند سوریه و عراق ممکن است که به تقویت داعش و حتی زایش جریان جدید افراطی در این کشور بینجامد که در مقابل آن طالبان تضعیف خواهد شد و همچنین امنیت فدراسیون روسیه به خطر میافتد.
لذا به نظر میرسد که کرملین در ماههای آینده به نوعی فرآیند صلح طالبان و دولت وحدت ملی افغانستان را برای اینکه آمریکاییها را در افغانستان مشغول نبرد با طالبان نگه دارد و مهر تایید بر غلط بودن راهبرد جدید ترامپ در این کشور بزند، تا حدودی به صورت ناملموس فرآیند صلح را نادیده بگیرد.
4- اختلاف و ضعف در کابل
از زمانی که اشرف غنی به عنوان رئیس جمهوری افغانستان انتخاب شد و عبدالله عبدالله به عنوان رئیس اجرایی در کنار آن قرار گرفت، بسیاری از صاحبنظران و مفسران این حوزه بروز و ظهور اختلافهای بنیادین را متصور بودند که در حالت فعلی این وضعیت به اوج خود رسیده است.
به گونهای که در هفتههای گذشته شاهد پایهگذاری«شورای عالی نجات افغانستان» توسط "محمد محقق" معاون دوم عبدالله و "ژنرال عبدالرشید دوستم" معاون اول اشرف غنی در ترکیه بودیم که هدف از تاسیس آن بهبود وضعیت فعلی سیاسی و امنیتی افغانستان است.
برخیها با نگاهی به چینش این شورا خبر از انشقاق در دولت افغانستان را میدهند و عدهای دیگر به راحتی از کنار آن عبور میکنند و میگویند یک همگرایی در جهت پیشرفت و پیشگیری از مشکلات در حال فعلی و آینده این کشور ایجاد شده است. اما آنچه که مسلم است این خواهد بود که در وضعیت فعلی دولت وحدت ملی افغانستان دچار یک دو دستگی شده؛ یعنی جناح منتسب به اشرف غنی با حمایتهای آمریکا در جهت راهبرد واشنگتن گام بر میدارد و جناحی که رهبری آن در دست عبدالله است دچار یک انفعال شده و از این منظر مجموعه دولت را با مشکل مواجه کرده است. در این بین نباید از قومیتهایی مانند تاجیکها، هَزارهها و پشتوها چشمپوشی کرد چراکه برخی از این جریانها توسط اشرف غنی به حاشیه رانده شدهاند.
5- اصرار آمریکا برای دخیل کردن پاکستان در استراتژی جدید
سخنان اخیر "رکس تیلرسون" وزیر خارجه آمریکا و همچنین دونالد ترامپ که نشانگر انتقاد از رفتار اسلامآباد در مبارزه با تروریسم است نشاندهنده این است که ایالات متحده به دنبال آن است که تمامی مسئولیت ناامنی در افغانستان را به دوش پاکستان بیندازد. درست است که «شورای کویته و شورای پیشاور» به عنوان اتاق هدایت طالبان قلمداد میگردد اما نباید ناگفته بماند که سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) از گذشته و خصوصاً پس از ورود نظامی آمریکا به افغانستان در سال 2001 تماماً در ارتباط با آژانس اطلاعات مرکزی (CIA) بوده و دادههای مربوط به تروریستها میان آنها رد و بدل میشده است.
از این جهت آمریکا قصد دارد با کاهش کمکهای خود به پاکستان و همچنین مخابره این پیام به دنیا که تمامی بیثباتی در افغانستان متوجه اسلامآباد است، به نوعی خود را تطهیر کند که حتی امکان دارد بحث فرآیند صلح دولت کابل با طالبان در دستور کار قرار بگیرد و پاکستان تحت فشار قرار بگیرد.
با توجه به وضعیت فعلی و همچنین به همریختگی سیاسی – امنیتی در افغانستان به نظر نمیآید که استراتژی جدید آمریکا آنگونه که در رسانهها از آن یاد میشود موثر واقع شود. به گونهای باید بدانیم «میدان عملکرد و گستره تئوری» با یکدیگر تفاوت بسیار زیادی دارد. اینکه ترامپ و تیم وی همچنان در خصوص افغانستان مبهم عمل میکنند به دلیل آن نیست که واشنگتن نمیداند به دنبال چه میگردد بلکه متغیرهایی در میدان رزم و قومیتهای افغانستان وجود دارد که معادلات را بر هم می زند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=82277
ش.د9603414