پهلوانها و نهروانها
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
انحرافات سیاسی، نقش سرعتگیر یا مسیراشتباهی را دارند. و اگر پدید
نمیآمدند، سرعت چند برابر در پیشرفت کشور و اهتمام به اولویتها ومشکلات
داشتیم. افراطیون و تفریطیون، بارها اسباب مظلومیت امام و رهبری را فراهم
کردهاند که نمونههای متعدد آن را میتوان در کارنامه برخی اعضای طیفهای
موسوم به چپ و راست، وسپس مدعیان اصولگرایی و اصلاحطلبی و عدالتخواهی و
اعتدالگرایی رصد کرد.
چالش انحراف، چه قدر مهم و بازدارنده است؟ تاریخ از علی بن ابیطالب
علیهالسلام به عنوان قهرمان جنگها یاد میکند؛ پیامبر اعظم(ص) درباره
ضربت حریف افکن او در جنگ احزاب فرمود «برتر از عبادت ثقلین (جن و انس)
است». پس از این اقدام شجاعانه بود که آیه 25 سوره احزاب نازل شد: «وَرَدَّ
الله الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرً وَکَفَی الله
الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ... و خداوند کافران را با غیظ و خشم باز
گرداند، بیآنکه به خیر و سودی رسیده باشند. و خداوند مؤمنان را (با همان
ضربت) از جنگ، کفایت کرد».
اما پهلوانی چنین نیرومند و تهدیدزدا، گرفتار فرومایگانی ماننداشعث بن قیس
شد که در تدابیر و فرامین حضرت رخنه میافکندند و برای اردوگاه رو به هزیمت
شام، راه دررو میساختند. ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه و درباره
خیانتهای اشعث مینویسد «کُلُّ فَسادٍ کانَ فی خِلافَهًِْ عَلِیٍّ علیه
السلام وکُلُّ اضطِرابٍ حَدَثَ، فَأَصلُهُ الأَشعَثُ؛ هر نابسامانی که در
خلافت علی(ع) پیش آمد و هراضطرابی که روی داد، اصل آناشعث بود. اگر
کارهای او نبود، جنگ نهروان پیش نمیآمد و امام با اصحاب نهروان به جنگ
معاویه میرفت و شام را تصرف میکرد».
فراز پایانی را دوباره بخوانید؛ این عبارت، شرح حال مسئلهسازی برخی
طیفهای سیاسی (از فتنهگران بگیرید تا حلقه انحرافی و برخی عناصر فاقد
بصیرت) و آسان کردن کار دشمن هست؛ چیزی شبیه خدمتی که داعش به رژیم
صهیونیستی کرد. خداوند در قرآن میفرماید «بل الانسان علی نفسه بصیره و لو
القی معاذیره. انسان بر خویشتن آگاه است، حتی اگر فرافکنی کند». مدتی است
متهمان فتنه و آشوب سال 88 ، به اعتبار کجرویهای حلقه انحرافی، سعی
میکنند خود را مبرا که هیچ، بلکه آینده نگر و حق به جانب نشان دهند!
میگویند ما که گفتیم احمدینژاد شایسته دولتداری نیست. اگر شما امروز
انحرافاتی را میبینید، ما از روز اول، او را منحرف میدانستیم.
درباره این قبیل دعاوی که به خاطر معرکهگیری حلقه انحرافی شدت گرفته –
وچهبسا با تحریک نفوذیها و اردوگاه فتنه برای معتدل و معقولنمایی خود پس
از سالها ساختارشکنی و افراطیگری انجام میشود- چند نکته بایسته یادآوری
است. نخست اینکه پرونده سلسله خیانتهای فتنه گران، به خاطر کج رفتاریهای
احمدینژاد پاک نمیشود. 8 سال پیش، جماعتی سیاست باز و جاهطلب برای قبضه
کردن دولت، به هر نوع دروغ بافی و یاغیگری دست یازیدند و از نقشآفرینی در
نقشه آمریکا و انگلیس و اسرائیل برای «بی ثبات سازی ایران» دریغ نورزیدند.
آن ظلم بزرگ به 24/5 میلیون رایدهنده و همچنین به حیثیت جمهوری اسلامی،
هرگز از ذهنها پاک نخواهد شد.
دوم اینکه آشوبگران تحریک شده توسط ستاد فتنه، شعار میدادند «انتخابات
بهانه است، اصل نظام نشانه است». این شعار، چه ربطی به احمدینژاد داشت؟!
اصرار به خط زدن پسوند «اسلامی» در عبارت «جمهوری اسلامی»، شعار مرگ بر اصل
ولایت فقیه و عدم تمکین به قانون و اعلام جنگ رسمی با جمهوریت و اسلامیت
نظام، همگی بر فساد و سرسپردگی و وطن فروشی جریان فتنه و آشوب نیابتی شهادت
میدهد. سوم اینکهاشرافیت امتیازطلب اگرچه در سال 88 به ایجاد بلوا متوسل
شد، اما در همان سال 84 نیز مشغول عقدهگشایی علیه منتخب مردم (حتی قیافه
وی بود)! رسید به جایی که چند سال بعد، سخنگوی دولت فعلی از دستش در رفت و
گفت «دل ما از اول با منتخب سال 84 صاف نشد و هرگز نتوانستیم او را به
عنوان رئیسجمهور بپذیریم»! این کینهجویی و قصاص قبل از جنایت و کارشکنی
از همان روز نخست، با کدام مبانی دینی یا انسانی و عقلی سازگار است؟!
چهارم؛ انتخابات مانند هر رقابت و مسابقهای، دو سر دارد؛ بُرد و باخت. کسی
که جنبه و ظرفیت ناکامی را ندارد، اصلا نباید وارد هیچ مسابقهای از جمله
انتخابات شود. مگر میشود منتخب مردم در سال 92 را با 50/7 آراء رئیسجمهور
دانست اما منتخب قبل از او با 63 درصد را مورد اهانت علنی قرار داد و
دروغگو و متقلب خواند؟! آیا پذیرفتنی است که رای 23/5 میلیونی (57 درصدی)
مردم در سال 96 به روحانی محترم شمرده شود اما رای 24/5 میلیون نفر از همان
مردم به احمدینژاد در سال 88 (63 درصد کل آرا) قابل زیر پا گذاشتن باشد؟!
نام این رویکرد، خودکامگیاشرافیت است نه دموکراسی؛ و ائتلاف فتنه به چنین
خباثتی برای مسخ جمهوریت و حاکمیت قانون تن داد.
اما درباره کارنامه خدمات احمدینژاد یا به تعبیر دقیقتر، دولت نهم و دهم
باید گفت هنوز هم مدعیان اعتدال و اصلاحات حسرت به دل هستند که بتوانند
برخی خدمات دولت قبل از خود و به ویژه دولت نهم را تکرار کنند. رسیدگی به
طبقات محروم و فراموش شده، چیزی نیست که با وارونه بافی مدیریتاشرافی و
عائله پرخرج سیاسی و رسانهای آنها فراموش شود. 7-8 میلیون نفر در آن دوره
در حالی صاحب خانه شدند که حتی در خواب هم نمیدیدند خانهدار شوند. آیا
ایجاد امید به زندگی در تودههای محروم و در حاشیه مانده، خدمت کوچکی است؟ و
آیا حتی یک صدم چنین خدماتی در دولت مدعی اعتدال مشاهده شد؟ این هنر
مجموعه دولتمردان در دولت نهم و دهم بود که توانستیم به برخی کشورها حتی در
آمریکای لاتین، تراکتور و برخی ماشین آلات تولیدی دیگر را به شکلی کاملا
تجاری صادر کنیم یا در حوزه ساخت و ساز انبوه مسکن، با آنها قراردادهای
پرسود ببندیم. آیا این حقیقت با وضعیت چهار پنج ساله اخیر که در آن تعلیق و
انتظار و رکود اقتصادی غلبه یافته و منجر به زمین خوردن همان کارخانهها و
شرکتها شده، یکی است؟!
تقصیر دولت قبل از دولت روحانی چیست که احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات
اوایل اردیبهشت 95 در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت «به عقیده من مهمترین
مشکل دولت روحانی، ناهماهنگی میان تیم اقتصادی دولت است. در این تیم برخی
معتقدند که مشکل اول کشور رکود است و برخی دیگر معتقدند تورم است. در واقع
تیم اقتصادی دچار سردرگمی است... بحث اینجاست که جامعه طاقت تحمل چهار درصد
تورم را دارد اما تحمل رکود اقتصادی را ندارد. در واقع وجود درصد کمی از
تورم ضربهای به معیشت مردم نمیزند اما وجود رکود به طور مستقیم بر کیفیت
زندگی مردم تأثیرگذار است. دولت امروز به این نتیجه رسیده که معضل اول کشور
رکود است نه تورم».
او ادامه میدهد «فعال کردن پروژه مسکن مهر میتواند بخشی از شوک لازم برای
خروج از رکود را ایجاد کند. پروژه مسکن مهر، یک پروژه تولیدی است و
میتواند واحدهای زیادی را فعال کند. شاید بگویند مسکن مهر مشکلات زیادی
دارد که حرف درستی است اما دولت میتواند پروژه مسکن مهر را در عین
فعالسازی اصلاح کند. به طور کلی مهمترین شوکی که میتواند وضعیت اقتصاد
ایران را تکان دهد، شوک در بازار مسکن است. در کشور ما به طور متوسط سالی
500 هزار مسکن باید ساخته شود. بسیاری از طبقات جامعه هم توان خرید کامل
مسکن را ندارند. در این شرایط دولت باید بستههای وامی با شرایط مختلف را
تعبیه کند و در اختیار مردم بگذارد تا آنها هم این وامها را در بازار مسکن
خرج کنند. در واقع پولی که دولت به شکل وام به مردم داده است وارد چرخه
اقتصادی میشود و رکود را کاهش میدهد. این موضوع حتی در آمریکا هم وجود
دارد. بانکهای آمریکا وامهای مختلفی برای مسکن پرداخت میکنند».
فهرست بلند فعالیتهای دولت نهم و دهم در خدمتگزاری به مردم به ویژه طبقات
ضعیف و تاکید بر اقتدار ملی در برابر جبهه استکبار، آورده کلیت جریان
حزباللهی و حاصل یک جوشش عمومی برای پویش پیشرفت و عدالت - ونه صرفا
اقدامات یک شخص و باند- بود، هر چند که شخص رئیسجمهور وقت، سهم مهمی در
ایجاد انگیزه و نشاط کار داشت. اما از جایی که خودشگفتی و حلقهزدگی و
خودرایی در برابر نصوص انقلاب و قانون اساسی چاشنی کار شد، انحرافاتی پدید
آمد. پنبه کردن بسیاری از رشتهها و دستاوردها، ظلم بزرگی بود که به دست
حلقه انحرافی اتفاق افتاد و زبان بدخواهان ملت و دشمنان انقلاب را دراز
کرد.
خداوند در آیه 92 سوره نحل تذکر میدهد «وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی
نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَهًٍْ أَنْکَاثًا. مانند آن زن (حمقاء)
نباشید که رشتههای تابیده و محکم کرده را واتابید و از هم گشود». علت این
اتفاق را نفوذ زدگی بدانیم یا کج فهمی و غرور، و یا آمیزهای از هر دو،
موجب فرو رفتن کشور در کام فتنهای پیچیدهتر شد؛ چرا که زبان اهل باطل را
به روی اهل حق دراز کرد و کم فروشی و خیانتهای بزرگ طایفهاشرافیت سیاسی
را در محاق انداخت و تشخیص میان حق و باطل را دشوار ساخت. در بحبوحه حاشیه
سازیهای حلقه انحرافی بود که دشمن، گرای تحریمهای اقتصادی را از جریان
فتنه گرفت و شبیخون زد. دشمن، به خاطر کوتاهی و حاشیه سازی برخی عناصر مؤثر
در دولت دهم، توانست تسلیم طلبی و مذاکره از موضع ضعف را توسط طیف غربگرا
تئوریزه و توجیه کند. همان مذاکرهای که بعدها توسط رئیسدولت دوازدهم، به
دیوانگی(!) تعبیر شد.
آقای احمدینژاد و حلقه انحرافی محیط بر وی، مدتهاست در خدمت فتنه
(شبههافکنی، غبار آلود کردن فضا، آلودن حق به باطل و دراز کردن زبان جریان
رویگردان از حق) عمل میکنند. حلقه انحرافی که تا دیروز با فتنهگران و
مدعیان تقلب 11 میلیون رایی! در انتخابات 88 تقابل و تخاصم داشت، حالا به
پارسنگ کفه ترازوی آنها تبدیل شده و برای سیاسیون و رسانههایش سوژه تدارک
میکند؟ آیا این رفتار خودزنانه، عادی است؟ چرا باید مردم به جای تمرکز روی
دشمنیها و بدعهدیهای فزاینده دشمن یا کم کاری و درجا زدن برخی
مدیراناشرافی، با معرکهگیریهای حلقه انحرافی سرگرم شوند؟
برای پیشرفت ملی باید کشور را از دو قطبیهای جعلی و انحرافی که بعضا هر دو
طرف آن تداعی خودکامگی و خودرایی در برابر محکمات انقلاب و جمهوری اسلامی
(به ویژه ولایت فقیه ) میکنند، عبور داد. منطق «نه این و نه آن»، پاسخی به
همه سیاست بازانی است که بخواهند سلوک اموی یا بنیالعباسی با جریان اسلام
اصیل داشته باشند یا با برجسته کردن انحرافات رقیب سابق (وهمپوشان فعلی)،
جفاهای خود را بپوشانند.
مقدمه چنین تحولی در ملت و حاکمیت، بیداری دوباره جریان حزباللهی برای
اجتماعی شدن و ارتقای سطح بینش و تشخیص ملی است. در غیر این صورت، همچنان
باید تکرار خودکامگی برخی دولتمردان دولتهای موسوم به سازندگی و اصلاحات و
عدالت و اعتدال، و مفاسد بزرگ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را انتظار کشید.
جریان حزباللهی باید به عنوان یک جریان اجتماعی و سیاسی دارای تمایزات و
ترجیحات رفتاری، مجددا خود را سازماندهی کند و ضمن اتخاذ مواضع روشن و
صریح، در ابعاد مقوله پر زحمت و کم مشتری «بسیجگری برای خدمت به مردم و
گرهگشایی از مشکلات آنها» طراحی و اهتمام کند.
تبعات یک خیانت ناکام
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
روز گذشته و با مرگ علی عبدا... صالح پرونده حیات سیاسی یکی دیگر از دیکتاتورهای عرب منطقه بسته شد. علی عبدا... صالح که بیش از سیسال در یمن حکومت کرده بود، سال ۲۰۱۲ در پی اعتراضات وسیع و شورش گسترده در این کشور سقوط کرد. اما بخشهایی از ارتش به رهبر پیشین خود وفادار ماندند. جنبش انصارا... به عنوان یکی از رهبران اصلی اعتراضات ، با توجه به تقویت گروه های تندروی سلفی و همچنین قدرت گیری شاخه القاعده در یمن از یک سو و آغاز تجاوز سعودی ها به این کشور از سوی دیگر و بنا بر ضرورت میدانی و سیاسی با "حزب کنگره ملی" ائتلاف کرد و علی عبدا... صالح را که روزی متحد عربستان بود، در کنار خود پذیرفت. اما حوثی ها که تجربه چهار جنگ با نیروهای علی عبدا... صالح را داشتند از همان روزهای آغازین نیز درباره اهداف و نیات وی مردد بودند. صالح بارها تلاش کرد به جریان مقاومت یمن خیانت کند. جدی ترین نمونه آن چهار ماه پیش و در درگیری های 24 آگوست میان نیروهای انصارا... و نیروهای طارق عفاش برادر زاده علی عبدا... صالح بود که طرح کودتای وی با هوشیاری و رصد دقیق انصارا... ناکام ماند.
با این حال تحولات اخیر در منطقه از جمله برچیده شدن خلافت سیاه داعش در سوریه و عراق، ناکامی طرح آشوب در کردستان و به تازگی نیز ناکامی فتنه بن سلمان در لبنان باعث شد پدر خوانده تروریسم در منطقه، یعنی سعودی ها که در تمامی صحنه های رویارویی منطقه ای شکست خورده اند، فشارشان را بر علی عبدا... صالح بیشتر کنند تا وی به صورت علنی علیه انصارا... موضع بگیرد و به آغوش ریاض بازگردد. بنابراین هفته گذشته و با حمایت و وعده های ریاض و امارات، علی عبدا... صالح خیانت خود را آشکار کرد و رسما فرمان جنگ با انصارا... را به نیروهایش اعلام کرد، اقدامی که با واکنش مثبت عربستان همراه شد. اما این توطئه سه روز بیشتر طول نکشید و دیکتاتور یمن در حالی که از پایتخت فرار می کرد کشته شد.
مرگ علی عبدا... صالح آغازی جدید برای صحنه سیاسی یمن است و آثار آن را می توان در دو مقطع کوتاه مدت و بلند مدت تحلیل کرد.
در کوتاه مدت؛ از یک سو شاهد افزایش بمباران ها و تجاوزهای نظامی ائتلاف سعودی علیه مردم یمن خواهیم بود. سعودی ها تلاش خواهند کرد در هفته های پیش رو انتقام شکست طرح کودتایشان را از انصارا... بگیرند و به احتمال قوی مثل همیشه از عملیات های تروریستی و عوامل انتحاری در کنار حملات موشکی برای هدف قرار دادن رهبران انصارا... بهره خواهند گرفت.
از سوی دیگر در یک بازه زمانی، شکاف های داخلی در یمن افزایش پیدا خواهد کرد. نیروهای وفادار به علی عبدا... صالح و قبایل وفادار به وی فاصله خود را از حوثی ها بیشتر خواهند کرد و احتمالا سعودی ها که از عبد ربه منصور نا امید شده اند تلاش خواهند کرد او را با یکی از نزدیکان علی عبدا... صالح جایگزین کنند. امری که البته می تواند به جدایی جنبش جنوب از ریاض بینجامد.
بر خی تحلیل گران معتقدند علی عبدا... صالح به دلیل حضور طولانی مدتش در قدرت، نفوذ جدی در بخشی از قبایل و نظامیان یمن ایجاد کرده بود. این جریان به عنوان بخشی از ائتلاف انصارا... بلوک قدرت مناسبی رادر ظاهر ایجاد کرده بودند که جدایی آن ها می تواند در کوتاه مدت به تضعیف انصارا... بینجامد. به ویژه این که سعودی ها تلاش می کنند هواداران علی عبدا... صالح را به خود جذب کنند. اما واقعیت این است که راه این دو جریان خیلی پیش از این از هم جدا شده بود و کنترل جریان کودتا در یمن هزینه زیادی بر دوش انصارا... قرار می داد. پاک سازی جریان کودتا خیال انصارا... را درباره وضعیت جبهه خودی آسوده می کند. علاوه بر این بخش جدی از نیروهای سیاسی یمن تنها به دلیل ائتلاف انصارا... با علی عبدا... صالح حاضر به همکاری با انصارا... نبودند و با توجه به شرایط کنونی احتمالا به جریان مقاومت بپیوندند.
در طولانی مدت؛ جنبش انصارا... یمن به عنوان یکی از هویت های نوظهور منطقه غرب آسیا، با عبور سلامت از این مرحله می تواند آینده سیاسی خود را به عنوان یک بازیگر مستقل تضمین کند. انصارا... که با توجه به الگوی بازوان گسترده مقاومت در منطقه و بر بستر بومی شیعیان یمنی شکل گرفته است، در بلند مدت می تواند نه تنها بخش بزرگی از حزب کنگره را که به دلیل خلاء رهبری دچار فروپاشی می شود،در خود جذب کند بلکه محدودیت های ائتلاف با مخالفان صالح را نیز دیگر در پیش رو نخواهد داشت. همچنین باید تاکید کرد با توجه به جنایات سعودی ها در یمن افکار عمومی این کشور هرگونه خیانت به نفع سعودی ها را رد می کنند و آن را نمی پذیرند، امری که در طولانی مدت به نقطه قوت انصارا... تبدیل خواهد شد.
سرگیجه استراتژیک
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
تحولات در خاورمیانه شدت گرفته است. علت
اصلی، تلاش مشترک آمریکا، سعودی و اسرائیل برای جلوگیری از هژمونیک شدن
قدرت منطقهای ایران و رسیدن آن به نقطه غیرقابل بازگشت است.
پس از نهایی شدن کار داعش در سوریه و عراق ـ و به یک معنا پس از تصرف حلب
در سوریه - متحدان اسرائیل به این نتیجه رسیدند نه فقط داعش در حال از بین
رفتن است، بلکه کل داستان عنقریب معکوس خواهد شد و آنکه بزودی در تنگنای
راهبردی قرار میگیرد اسرائیل است، نه ایران و مقاومت.
آنچه روی زمین در منطقه رخ داده، این است که اولا ایران و مقاومت صاحب بخش
عمده زمینهایی هستند که زمانی در اختیار داعش بود. ثانیا کریدورهای دارای
ارزش ژئوپلیتیکی این زمینها از جمله مرز سوریه و عراق را در اختیار دارند
که در واقع آزادی عمل بیسابقهای در هرگونه درگیری عملیاتی آینده به آنها
میدهد. ثالثا گروههای مقاومت اتاق کنترل و فرمان واحد پیدا کردهاند و
امروز مقاومت به راهبرد و الگوی عمل یکپارچه در منطقه رسیده است. ارتش
فرامرزی مقاومت، درست است که به دلیل مبارزه با داعش شکل گرفت اما اکنون
ماموریتهای فرامرزی برای خود قائل است و با موفقیت هم آنها را به سرانجام
میرساند. رابعا مقاومت توانسته میان قدرت موشکی و منطقهای خود تلفیق
مناسبی شکل دهد که این امر منجر به ارتقای بیسابقه توان عملیاتی آن از راه
دور و با هزینه انسانی اندک شده است. خامسا بدل شدن کل منطقه به پایگاه
مقاومت – نه لزوما این یا آن نقطه خاص - این جمعبندی را در ذهن آمریکا،
اسرائیل و سعودی ایجاد کرده است که زیرساخت عملیاتی مقاومت علیه آن به نحو
بیسابقهای توسعه یافته و با مرزهای آن مماس شده است.
این صحنه مهیب، جریان سازش را به گرفتن تصمیمهایی بشدت عجولانه و گاه
احمقانه واداشته و اضطرار ناشی از شکست، برای سعودی و اسرائیل شرایط
خردکنندهای ایجاد کرده است. نخستین اشتباه در لبنان انجام شد، جایی که
سعودی تصور میکرد با حذف حریری میتواند حزبالله را تضعیف کند اما در
واقع آن را بشدت تقویت کرد. اکنون در لبنان، حزبالله نیرویی مشروع و
قدرتمند است که از عزت این کشور - حتی حریری - دفاع کرده و سعودی هم راهزنی
است که حتی راهزنی هم بلد نیست. هدف سعودی ایجاد نزاع داخلی در لبنان علیه
مقاومت و سپس تمرکز روی تحریم حزبالله بود اما حالا اقدام علیه حزبالله
در لبنان از هر زمان دیگری دشوارتر شده است.
اشتباه بزرگتر اما در یمن انجام شد. قبل از هر چیز باید به این نکته توجه
کرد که امروز هیچ مسالهای برای سعودی فوریتر از یمن نیست. عربستان در یمن
هم به لحاظ نظامی و هم به لحاظ سیاسی کاملا به بنبست رسیده و رشد توان
عملیاتی انصارالله بویژه در حوزه موشکی، به کابوسی بیسابقه برای آن بدل
شده است. جنایت کردن و گرسنگی دادن به ملت یمن به مقاومتر شدن آنها
انجامیده و قدرت نظامی آنها با وجود محاصره کامل چنان رشد کرده که
میتوانند غافلگیریهای راهبردی برای سعودی ایجاد کنند.
سعودی میخواست یمن را به یک اهرم فشار علیه حزبالله و ایران تبدیل کرده و
با این اهرم پای میز مذاکره بنشیند. فقط کسی با حماقت محمد بنسلمان
میتوانست اینگونه ارزیابی کند که وادار کردن علی عبدالله صالح به خروج
مسلحانه علیه انصارالله میتواند حوثیها و متحدان را چنان ضعیف کند که
شرایط عربستان را بپذیرند. این درست مانند اشتباه محاسباتی بیسابقهای است
که درباره توان سعد حریری علیه حزبالله مرتکب شدند. اکنون دیگر علی
عبدالله صالح در یمن حضور ندارد، قدرت به نفع انصارالله یکپارچه شده و روی
زمین، کاری را که ائتلاف سعودی در 3 سال گذشته قادر به انجام آن نشده بود،
انصارالله در 48 ساعت انجام داده است.
یمن نه نقطه آسیبپذیری مقاومت، بلکه نقطه قوت بیسابقه برای آن است و کسی
که باید باخت در این بازی بزرگ را بپذیرد سعودی است نه مقاومت.
خصوصا که سعودی بهتر از هر کسی میداند کمکرسانی به یمن بسیار دشوار است و
عملا این خود یمنیها هستند که به چنین ظرفیت سیاسی و نظامی عظیمی دست
یافتهاند.
با ادامه این روند، میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که گیجی استراتژیک
سعودی، اسرائیل و آمریکا عمق نفوذ مقاومت را بیشتر خواهد کرد به جای اینکه
از آن بکاهد و با وضع فعلی مقاومت نیاز چندانی به رقبای خود ندارد، چرا که
سعودی، اسرائیل و آمریکا خود با اشتباهات خود با سرعت بیشتری آنها را حذف
خواهند کرد. نوبت بعدی از آن کیست، خدا میداند!
کاتسا قاتل برجام خواهد شد
یدالله جوانی در روزنامه جوان نوشت:
از زمان اجرایی شدن برجام به عنوان یک توافقنامه بینالمللی، جمهوری اسلامی به عنوان یک طرف این توافق، نشان داد در عمل به تعهدات خود جدی است. گزارشهای مستمر آژانس بینالمللی انرژی هستهای طی این مدت، پایبندی کامل ایران به برجام را نشان میدهد. مواردی که امریکاییها مدعی نقض برجام از سوی ایران هستند، هیچ مستند حقوقی نداشته و صرفاً ادعایی مبتنی بر زیادهخواهی آنان است. امریکاییها از آزمایشهای موشکی جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نقض برجام یاد کرده، آن را محکوم میکنند. این در حالی است که برجام هیچ ارتباطی با برنامه موشکی ایران ندارد و صرفاً موضوع هستهای را شامل میشود. اما در طرف دیگر این توافق بینالمللی، امریکاییها به عنوان کشور اصلی در گروه 1+5؛ از زمان اجرایی شدن برجام تاکنون، نشان دادهاند که در عمل نه تنها به دنبال عمل به تعهدات خود نیستند، بلکه برخلاف برجام به دنبال وضع و تشدید تحریمهای جدید علیه ملت ایران میباشند. طبق برجام، امریکاییها متعهد شدهاند:
1 ـ تمامی تحریمهای هستهای را لغو کنند و تحریمهای لغو شده را دیگر برنگردانند.
2 ـ هیچ تحریم جدیدی را علیه ملت ایران تحت هیچ عنوان و بهانهای وضع نکنند.
بررسی عملکرد دولت ایالات متحده و کنگره امریکا از زمان اجرایی شدن برجام تاکنون، نشان میدهد امریکاییها به دلایل مختلف و با بهانههای واهی، از عمل به تعهداتشان شانه خالی کردهاند و آن را زیر پا گذاشتهاند. وضع قانون جدید تحریمها از سوی کنگره به بهانه مقابله با اقدامات ثباتزدای ایران تحت عنوان قانون «کاتسا»، نمونهای از رفتار و اقدامات آنان در این خصوص است. همه صاحبنظران مسائل راهبردی و بینالمللی، بر این اعتقاد هستند که قانون کاتسا، نقض فاحش برجام خواهد بود. نقض فاحش برجام، معنایی جز بیخاصیت کردن برجام برای ایران نخواهد داشت.
امریکاییها مصمم هستند تا نگذارند برجام، گرهی از مشکلات اقتصادی ایران بگشاید. پذیرش برجام از سوی ایران و عمل به تعهدات از سوی جمهوری اسلامی طبق این توافق بینالمللی، با این هدف راهبردی بود که تحریمها و فشارهای اقتصادی از روی ملت ایران برداشته شود.
به عبارت دیگر برجام، راهی برای تأمین منافع ملی است. ایران تا زمانی به این توافق باید متعهد باشد که منافع ملی تأمین گردد. اگر شرایط به گونهای پیش برود که برجام، نه تنها تأمینکننده منافع ملی و خصوصاً امنیت ملی نباشد، بلکه به یک توافق آسیبرسان به منافع ملی تبدیل گردد، لحظهای نباید در خروج از آن تردید کرد. امریکاییها مسیری را در پیش گرفتهاند که برجام را به یک اهرم فشار بر ملت ایران تبدیل کنند.
حرکت در این مسیر از زمان دولت اوباما به عنوان دولت امضاکننده برجام آغاز شد. اوباما رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، شرط برخورداری ایرانیان از منافع برجام را پایبندی جمهوری اسلامی به روح برجام اعلام کرد. از نظر دولت اوباما، روح برجام یعنی تغییر رفتار جمهوری اسلامی علاوه بر مسائل هستهای، در موضوعاتی چون حقوق بشر، مسائل منطقه و برنامه موشکی اعلام شد. اکنون وقتی دولت ترامپ از عدم پایبندی جمهوری اسلامی به برجام سخن میگوید، منظورشان همان چیزی است که اوباما از آن با عنوان روح برجام یاد میکرد.
عجیب آن است که امریکاییهای زیادهخواه، به متن صریح و محکم برجام به عنوان یک تعهد حقوقی پایبند نیستند؛ آنگاه براساس یک تفسیر غیرحقوقی (تحت عنوان روح برجام)، ایران را به پایبند نبودن به روح برجام معرفی میکنند. اکنون دولت ایالات متحده با چنین تفسیر غیرمنطقی، فشارها، تهدیدها و تحریمهای جدید خود را توجیه مینماید. امریکاییها با چنین توجیههایی، قانون کاتسا را وضع کرده و به دنبال تحریمهای جدید و شدید علیه جمهوری اسلامی با هدف تحمیل برجامهای دیگر به ایران هستند.
اروپاییها هم در این مسیر همراه امریکاییها هستند. ممکن است در ظاهر ادبیات امریکاییها و اروپاییها متفاوت باشد، لکن در واقع اروپاییها هم برای محدودسازی برنامه موشکی و ایجاد تغییر در موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی با امریکاییها اشتراک نظر دارند. مواضع آقای مکرون، رئیسجمهور فرانسه در خصوص برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران، دقیقاً همان مواضع دولت ترامپ است. در واقع اروپاییها و امریکاییها در اعمال فشار بر جمهوری اسلامی با هدف کنترل قدرت موشکی ایران هیچ اختلافنظری ندارند. در قانون کاتسا، نقطه هدف فشار بر ملت ایران برای واداشتن جمهوری اسلامی به پذیرش برجامهای موشکی و منطقهای است. به عبارت دیگر این قانون عوامل اقتدار ملت ایران خصوصاً در حوزه دفاعی و امنیت ملی را نشانهروی کرده است. پرواضح است که اگر امریکاییها، در عمل بخواهند این قانون را پیادهسازی نمایند، کارشان جز شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمهجان برجام نخواهد بود. برجام نقض شده و مرده، دیگر موضوعیتی ندارد که ملت ایران بخواهد به آن پایبند باشد.
جمهوری اسلامی به آن برجامی پایبند خواهد بود که زنده و پابرجا باشد. پابرجا و زنده بودن برجام به پایبندی همه کشورهای گروه 1+5 و خصوصاً امریکاییها به این توافقنامه بینالمللی برمیگردد. ایران تاکنون پایبند بوده، لکن تداوم این پایبندی به عملکرد طرف مقابل در آینده برمیگردد.
وحدت ملی همسنگ وحدت مذاهب
حجتالاسلامسید مهدی طباطبایی عضو جامعه روحانیت مبارز در روزنامه ایران نوشت:
وحدت به معنای همسویی و هماهنگی است و تحقق آن نه تنها امر غیرممکنی نیست
بلکه همواره امکانپذیر است، به شرط آنکه مقدمات آن که مهمترینش فایده
همگانی است فراهم شود. زیرا اگر فواید وحدت مشمول حال همگان شود دیگر کمتر
کسی در مسیر تحقق آن کارشکنی خواهد کرد. متأسفانه برخی افراد گاه در اثر
خودخواهی و درک نکردن سودمندی وحدت با کلماتی برای خودستایی یا خودنمایی به
دیگران نقد وارد و خود را از اشکالات موجود مبرا میکنند؛ رویکردی که خود
یکی از اسباب بر هم خوردن وحدت است.
در هفته وحدت قرار داریم، ایامی که بیش از هر زمان دیگر درباره وحدت سنی و
شیعه سخن گفته می شود. در بسیاری از کشورهای اسلامی مانند مصر و سوریه فرق
مختلف از شیعه و سنی در کنار یکدیگر زندگی میکنند. بالاتر از آن شاهد
هستیم که در کشورهایی همچون لبنان نه تنها شیعه و سنی که مسلمان و مسیحی و
یهودی در کنار یکدیگر ملت واحدی را تشکیل داده و به مسالمت زندگی میکنند.
در کشورمان ایران نیز با سفر به مناطق مختلف شاهد همزیستی مثال زدنی مردم
از مذاهب مختلف هستیم. به شخصه سالهای گذشته در سفر ماه مبارک رمضان به
زاهدان و زابل شاهد آن بودم که چگونه مسلمانان شیعه و سنی یکدیگر را برای
افطار و سحر میزبانی میکردند و روحانیان هر دو مذهب در فضایی مثبت به
مباحثه میپرداختند.
باید تاریخ را ورق زد و به گذشتهها نگاه کرد. ملت ایران چه در جریان
انقلاب اسلامی، چه در دفاع مقدس و چه در برابر مشکلاتی که طی سال های بعد
از آن پیش رو قرار گرفت بر اثر وحدت پیروزی یافت. اما این روزها متأسفانه
با وجود تکرار این کلمه از سوی اغلب نخبگان کشور شاهد آن هستیم که آنچه سبب
مشکلات و شکستها شده بهم ریختگی و تشتت آرا و فقدان وحدت است.
همه ملت ایران دیندار و انقلابیاند، اما برخی با خودنمایی عدهای را به
دور خود جمع میکنند و بر افتراقها و تشتتها میافزایند و برخی دیگر به
بهانه حمایت از رهبری دیگران را دفع میکنند. این هر دو دسته باید پاسخ
دهند که اقداماتشان چه سودی به ملت میرساند و چه نفعی برای کشور دارد. در
میان رسانهها و سیاستمداران آن کس که عاقل است برای وحدت میکوشد. مگر
آنکه مغرض باشد یا خدای ناکرده بیآنکه بداند در خدمت منفعت بیگانگان قرار
گرفته باشد.
همه مسئولان کشور باید با وحدت یافتن و پرهیز از دامن زدن به اختلافات و با
همسویی و همافزایی در خدمت افزایش امنیت و کاهش فقر قرار گیرند. افزایش
آمار شهدا در اثر درگیریهای مختلف یا افزایش آمار کسانی که بهدلیل فقر
تحت پوشش کمیته امداد قرار میگیرند مایه افتخار نیست. افتخار این است که
به سمت و سویی حرکت کنیم که افراد کمتری کشته شوند و مردمان کمتری محتاج
مستمری کمیته امداد بمانند. این انتفاع همگانی حاصل وحدت است. حال آنکه در
تاریکی اختلاف منافع به گوشه و کنار می رود و از بهرهمندی مردم از امکانات
و داشتههای کشور کمتر میشود. زیرا تفرقه نیروها را به هدر میدهد و
نعمتها را زایل میکند. زیرا هر کس به تصور خود، گروه و جریان و ایده خود
را برای اداره کشور مفیدتر میداند و جریانهای مختلف در فضای غیریتسازی
برای خود فردی را شاخص میسازند؛ او را بهعنوان خادم تشویق میکنند و به
تحقیر دیگران میپردازند. تشویق و تحقیری که مضر به نظام و ملت است. چنین
است که در هفته وحدت علاوه بر تأکید بر ضرورت وحدت همه مذاهب و فرق اسلامی
باید بر ضرورت وحدت ملی نیز تأکید کرد و امیدوار بود که از قبال این وحدت
جامعه اسلامی از امنیت، رفاه و رشد و تعالی بیشتر برخوردار شود.
مثلث شوم
سیدصادق حقیقت در روزنامه شرق نوشت:
پس از فروکشکردن جنگ در سوریه و به عقب راندهشدن داعش، این سؤال مطرح است که خاورمیانه جدید چه نقشهای خواهد داشت؟ و جایگاه ایران اسلامی در این بین چیست؟ دراینباره به شکل گذرا میتوان به چند نکته اشاره کرد:
١- ایران قدرت بزرگی در منطقه خاورمیانه است
و در دوره پساداعش بر قدرت آن افزوده شده. شاید اقرار به همین مسئله، فضا
را برای رقبای این کشور تنگ و تیره کرده باشد.
٢- بازپسگرفتن مناطق اشغالشده از سوی خلافت خودخوانده داعش، بهمعنای
نابودی کامل این گروهک نیست، چراکه این نیروها به شکل متعصبانه به
عملیاتهای کور و زیرزمینی خود ادامه خواهند داد و چهبسا با تشکل جدیدی
ظاهر شوند.
٣- عربستان به هیلاری کلینتون کمک مالی کرده بود و انتظار داشت ائتلافی با
او علیه ایران اسلامی شکل دهد، اما بلافاصله بعد از پیروزی غیرمنتظره
ترامپ، با تیم او وارد مذاکره شد و گوی سبقت را از رقبا ربود. در این فاصله
بود که برخی تحلیلگران روابط بینالملل احتمال همکاری راهبردی ایران و
رئیسجمهور جدید آمریکا را امری «قریب» میدانستند، اما واقعیت خلاف این
بود و متأسفانه ائتلافی علیه ایران شکل گرفت و آن را به امری «غریب» بدل
کرد! یک سر این مسئله را باید در بالاآمدن تیم ضدایرانی ترامپ جستوجو کرد،
همانگونه که سر دیگرش در سیاستهای جدید محمد بن سلمان ریشه دارد. ایران
برای ترامپ و بن سلمان، به «دیگری» تبدیل شده، به شکلی که آنها هویت خود را
با ضدیت با ایران اسلامی تعریف میکنند.
٤- عربستان به این دلیل بهراحتی توانست از
کلینتون به ترامپ تغییر جهت دهد که لابی فعالی در ماههای پس از پیروزی
ترامپ داشت. دقیقا عکس قضیه برای ایران صدق میکرد؛ ایران نهتنها لابی
خاصی نداشت، بلکه قانونا نمیتوانست داشته باشد؛ چراکه لابیکردن عملی
قانونی برای کشوری است که با کشور میزبان رابطه سیاسی دارد.
٥- چیزی که وضع را وخیمتر کرد، صحنهگردانی اسرائیل در این بین بود.
اضافهشدن اسرائیل به تیم آمریکا- عربستان، مثلثی علیه ایران به وجود آورده
که بخش اصلی نقشه جدید خاورمیانه را باید در توافقات ایشان دید. عربستان
جدید با پولهای نفتی خود از سیاست افراط و سلفیگری فاصله خواهد گرفت و
مدرنیزاسیون خاص خود را تجربه خواهد کرد؛ البته چهبسا اینگونه نوسازی
نامتوازن، مانند مدرنیزاسیون شاه، مسئلهساز شود. راهبرد آمریکا هم به دو
دلیل با دولت عربستان پیوند خورده است: اولا به توافقات اقتصادی و نظامی با
این کشور دل بسته است، ثانیا سیاست فروش سلاح بین جمهوریخواهان به معنای
تمایل به وضعیت بحرانی یا جنگی تلقی میشود. اسرائیل همانگونه که در قضیه
جنگ با داعش و بحران عراق و سوریه هزینه خاصی متحمل نشد، رندانه ترجیح
میدهد بدون دادن هزینه، ضلع اول (و نقشآفرین و آتشبیار معرکه) باشد.
٦- تصور عربستان جدید و دولت ترامپ از ایران واقعی نیست. ایران با پذیرش
برجام نشان داد سودای دستیابی به سلاح اتمی را در سر نمیپروراند و تهدیدی
علیه صلح و ثبات منطقه و جهان محسوب نمیشود. همانگونه که سازهانگاران
معتقدند، بیش از آنکه سلاح و منابع اقتصادی در این بین تعیینکننده باشد،
بیناذهنیت و تصور رهبران این کشورها مؤثر بوده است. عربستان که در دوره
هاشمی و خاتمی روابط خوبی با جمهوری اسلامی داشت، اینک هویت خود را در ضدیت
با این کشور و هلال شیعی تعریف میکند. چهبسا اگر شخصیتها یا کشورهایی
واسطه میشدند (یا بشوند)، این توهمات به این شدت به وجود نمیآمد.
٧- در مقابل مثلث اسرائیل- آمریکا- عربستان، محور مقاومت (ایران و لبنان و
سوریه) و روسیه قرار دارند. اروپا و چین و دیگر کشورها بازیگران اصلی
خاورمیانه جدید نخواهند بود، همانگونه که فرانسه یک روز به ایران اقبال
داشت و روز دیگر ادبار! شاید فرانسه هم فهمیده که «کدخدا» را باید دید!
٨- منطق سیاست بینالملل حول «منافع ملی» شکل میگیرد. هیچ کشوری دوست یا
دشمن ابدی کشور دیگر نیست. برایناساس، روسیه هم تا وقتی با ماست که منافع
ملیاش اقتضا کند. هرچند فعلا روسیه منافع خود را در دفاع از محور مقاومت
میبیند، ولی دو دغدغه دیگر هم دارد: بالارفتن قیمت نفت، فروش سلاح و
بهویژه سامانههای اتمی و موشکی (همانند سامانه اس- ٤٠٠).
٩- مواضع سیاست خارجی ایران علاوه بر وزارت خارجه، توسط دستگاههای دیگر
نیز اتخاذ میشود. این امر هرچند ممکن است نشاندهنده نوعی کثرت در امر
سیاست باشد، ولی به نوبه خود میتواند به مبهمکردن فضا نیز کمک کند.
١٠- نتیجه گزارههای فوق آن است که احتمال درگیری بین مثلث اسرائیل-
آمریکا- عربستان و محور مقاومت، بهویژه به شکل یک جنگ محدود، دور از ذهن
نیست. ترامپ بهظاهر میخواهد به عربستان خوشخدمتی کند و ولیعهد جوان
عربستان هم نیاز دارد علائم تغییر در سیاست خارجی این کشور را نشان دهد.
چهبسا، بعد از سوریه، اینبار نوبت لبنان باشد. دلیل آن هم روشن است: نفوذ
ایران در قلب مردم لبنان (حتی بین بسیاری از مسیحیان)، نقش مهم این کشور
در ایستادگی محور مقاومت و همسایگی این کشور با اسرائیل. نهاد تعیینکننده
سیاست خاورمیانه در آمریکا، پنتاگون است. منافع ملی آمریکا به سلائق دو حزب
فوق گره نخورده است. به همیندلیل باید گفت آمریکا متمایل به واردشدن در
جنگ گسترده،همانند جنگ در عراق و افغانستان، نیست. ایران با عراق و
افغانستان تفاوت اساسی دارد، درعینحال که ایران اسلامی باید مقتدرانه بر
مواضع برحق خود بایستد، به هوشیاری و اصلاح ذهنیتها با حاکمان عربستان (و
حتی آمریکا) نیاز مبرم دارد. اگر شعله جنگ جدیدی در خاورمیانه افروخته شود،
برنده آن اسرائیل و کارخانههای اسلحهسازی شرق و غرب و بازنده آن دولتها
و ملتهای منطقه خواهند بود.
شعله بی فروغ نفت
در سرمقاله روزنامه "صبح نو" آمده است:
نفت، این نعمت استراتژیک و قدرت آفرین ظاهراً برای جهان سومیها صرفاً مصیبت آفرین و اسباب عقب ماندگیهاست؛ حال چه در ابعاد اقتصادی و وابستگی درآمدی و چه در بُعد خدماتی و علمی و تربیت نیروی انسانی! این مصیبت، چندسالی است دامان دانشکده صنعت نفت، دومین دانشگاه قدیمی ایران را گرفته است. مجموعهای که انتظار بوده حداقل از جنبههای علمی و تخصصی از بار وابستگیهای کشور بکاهد و بر اساس شایستگیهای فارغ التحصیلانش، مسیر رشد و بالندگی این صنعت دیرپا و البته پرچالش کشور را فراهم سازد؛ اما همین اندک دستاوردهای علمی و تخصصی هم برای طیفی که صنعت کشور را در حد آبگوشت بزباش میدانند و معتقدند برای پیشرفت کشور باید از خارج مرزها کارشناس و متخصص وارد کرد، قابل تحمل نیست.
کسانی که خود را ژنرال و سرآمد مدیریت کشور میدانند و شعار شایسته سالاری سر میدهند اما در عمل تخصص گرایی شان به باج دادنهای سیاسی و امتیازدهی به هم باندیها و ثناگویان عالیجناب شان محدود میشود. دانشگاه صنعت نفت اکنون دو، سه سالی است گرفتار همین نگاه به اصطلاح شایسته سالاران است. دانشجویانی که با وعده و تعهد استخدام جذب دانشگاه شدهاند و حالا قرار است جای آنها به «ژنهای برتر» وزارت نفت برسد! فریادها و اعتراضها و شکایتهای دانشجویان هم تا به حال کاری از پیش نبرده و صرفاً مستمسکی ساخته است تا وزارت نفت از انحلال این دانشگاه سخن بگوید.
تنی چند از نمایندگان مجلس برای مهار این ظلم آشکار مسوولان وزارت نفت، وعده پیگیری تا استیضاح وزیر را دادهاند؛ طمع شعله نمیبندیم، خردک شرری هست هنوز!؟