(روزنامه اطلاعات - 1396/09/11 - شماره 26880 - صفحه 12)
* وليعهد عربستان بهتازگي اعلام کرده با حمايت ترامپ به دنبال ايجاد ائتلافي عليه ايران هستيم. منظور او چيست؟
** اين مشکل بزرگ سعوديهاست. ترامپ در مقايسه با رؤساي جمهوري قبلي، هنوز هم سياست خارجي مشخصي ندارد. نگاه او به داخل است و سياست خارجي عمدتاً در خدمت رشد اقتصاد داخلي است. همراهي ترامپ با سعوديها در درجه اول دلايل اقتصادي دارد و در درجه دوم کمکگرفتن از نفوذ ديني و سياسي اوست در مورد اسرائيل و در درجه بعدي مهار نفوذ ايران است. در دو مورد اخير که با منافع ايران اصطکاک دارد، او با چالشهاي فراواني مواجه است. چنين نيست که بتواند آنچه را ميگويد تحقق دهد، مضافاً که همکاري ترامپ با سعودي اکنون دچار مشکل شده است. يکي از دلايل مهمي که دختر و دامادش را نه تنها از کاخ سفيد، بلکه از واشنگتن اخراج کرد، به دليل همين مشکل بود. مضافاً که روشن نبودن سياست منطقهاي و خليج فارسي او، رابطه آمريکا و سعودي را در نوعي بيثباتي نگاه خواهد داشت. به هرحال سؤال شما حاکي از تصور و بلکه توهم بنسلمان است و نه واقعيت.
* سقوط و متزلزل شدن دولت عربستان چقدر محتمل است؟ و اين مسئله براي ايران هزينه است يا فرصت؟
** فراوان هستند در بين غربيان و اعراب و حتي خود سعوديها که عميقاً نسبت به اوضاع عربستان بدبين هستند و اينکه بتواند بحرانهاي موجود را از سر بگذراند. آنها عملاً متزلزل و بسيار شکننده هستند و بعيد است بتوانند به ثبات قبلي دست يابند. چه محمد بنسلمان باشد و چه نباشد. مضافاً که اخيراً اقدامات فراواني براي ترور او صورت گرفته است.
اما اينکه اين جريان براي ما هزينه است يا فرصت، متناسب است با اراده و توان ما در بهرهبرداري واقعبينانه از شرايطي که پيش آمده و خواهد آمد. اکنون تشکيلات عريض و طويل و ثروتمند وهابي که در اقصي نقاط ريشه دوانيده و در برابر ما بوده، دچار بحران شده است و ديگر به موقعيت قبلي بازنخواهد گشت؛ اما پيشبيني اينکه در صورت سقوط نظام حاکم چه خواهد شد، بسيار مشکل است و نميتوان «پيشبيني علمي» کرد و اين متفاوت است با «پيشگويي»؛ چرا که اين سقوط در مرحله اول اوضاع را در بحرين و تمامي شيخنشينها به طور بنيادي دگرگون خواهد ساخت و گرانيگاه «جهان عرب» را که اکنون در اين ناحيه است، تغيير خواهد داد.
* پيوند ترامپ و وليعهد چه هزينههاي سياسي و اقتصادي براي ايران خواهد داشت؟
** در سؤال قبلي به اين موضوع پرداخته شد. نه ترامپ سياست خاورميانهاي مشخصي دارد و نه محمد بن سلمان از جايگاه باثباتي برخوردار است. او زياد حرف ميزند و طرح ميدهد و اين جريان حتي دوستان و متحدان عربستان را ميرنجاند. مضافاً که مخالفان پرقدرت داخلي او فراواناند. عليرغم رعايت احتياط و اينکه ممکن است با حوادثي غير قابل پيشبيني که حاکي از جواني، عجول و ناپخته بودن اوست مواجه شويم، نبايد او را جدي بگيريم. بايد ناظر بود و در صورت لزوم واکنش نشان داد. اين جريان نميتواند ادامه يابد.
* محمد بن سلمان در مصاحبه با نيويورک تايمز، بسته بودن فضاي عربستان و همچنين اسلامگرايي افراطي در اين کشور را واکنشي به انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 ميداند و اظهار ميدارد که تا قبل از اين انقلاب در ايران، عربستان داراي فضاي باز و اسلام متوازن و معتدل بوده است. ارزيابي شما از اين اظهارنظر چيست؟
** او يا مسئله را ميداند و براي آنکه خود و کشورش را معتدل و مترقي جلوه دهد، چنين ميگويد يا به دليل کمي سن و کمي اطلاع موضوع را نميشناسد. اولاً در طول حاکميت خاندان سعودي به دليل حاکميت مطلق وهابيّت و حاکميت سازمان امر به معروف و نهي از منکر و روحانيون متعصّب، اين کشور به لحاظ فرهنگي و اجتماعي و ديني پيوسته بسته و منجمد بوده است. عالمان بزرگي همچون محمد غزالي و محمد متوّلي الشعراوي که مدتي در اين کشور زيسته و تدريس کردهاند، همگي از منجمد بودن آن ناليدهاند که در کتابهايشان منعکس است و البته اين سخن عموم ديپلماتهايي نيز هست که در اين کشور خدمت کردهاند.
ثانياً مشکلات سعودي عمدتاً از نيمه دوم دهه هفتاد و به عنواني از 1965، آغاز ميشود. افزايش قيمت نفت از 1973 به بعد موجب افزايش سريع ورود کالاهاي فرنگي و در کنار آن گسترش نفوذ فرهنگ غربي شد و اين جريان بخش متدين وهابي را تحريک کرد و به ايدئولوژي وهابيّت آنچنانکه در دوران نخستين وجود داشت، پناه برد و خود را «جماعة السلفيّة المحتسبة» ناميد. البته پيدايش اين عنوان و اين گروه به 1965 بازميگردد. در اين سال تلويزيون عربستان افتتاح شد که چون وهابيان متعصب آن را نامشروع ميدانستند، اعتراض کردند و عدهاي کشته شدند. پس از اين جريان، اين گروه شکل گرفت و از نيمه دهه هفتاد رشد کمّي و کيفي يافت. نتيجه اقدامات آنان به گونهاي بود که دولت عدهاي از آنان را بازداشت و به زندان محکوم کرد که برخي از آنان با وساطت عبدالعزيز بنباز ـ مفتي عربستان ـ از زندان آزاد شدند.
اين ناآراميها در سالهاي 78-1975 ادامه يافت و سال بعد از آن منجر به اشغال مسجدالحرام شد. درخواستهاي آنان جملگي صبغه ديني داشت و همان درخواستهاي «اخوان» وهابي بود که در دهه بيست قرن گذشته در برابر عبدالعزيز ايستادند. در همان زمان مقامات سعودي و منجمله وزير کشور، نايف، صريحاً گفتند که اين جريان هيچ ارتباطي با انقلاب اسلامي ايران ندارد. رژيم سعودي براي مصونسازي خويش در برابر گروههايي که اعتراضشان کمرنگ شدن ارزشهاي ديني بود، به شريعتپناهي تظاهر کرد، هم در داخل و هم در خارج. نتيجة آن انجماد فرهنگي و اجتماعي بود و از سوي ديگر گسترش دادن ايدئولوژي وهابي و سرمايهگذاري در اين راه و نيز اعزام ناراضيان به افغانستان جهت جنگ با آنچه خود کمونيستهاي ملحد اشغالگر ميناميدند. بنلادن و گروهش از جمله هماينان بودند.
* در ابتدا براي ما بگوييد واقعاً در عربستان چه اتفاقي ميافتد؟ يک عده ميگويند عربستان کار خودش را ميکند و مشغول نوعي اصلاحات سياسي و اقتصادي است که لزوما با ايران هم ارتباط ندارد. همچنين گفته ميشود اين روند بيارتباط به ايران هم نيست و در تلاش براي محاصره منطقهاي ايران است و يا مخلوطي از اين کارهاست: هم اصلاحات وجود دارد، هم تصفيه سياسي با رقباي در قدرت وجود دارد و هم اينکه بروز خارجي آن رقابت ايران و رقابتهاي منطقهاي است. ارزيابي شما از اين روند چگونه است؟
** ميتوان گفت همه اينها هست. به طور خلاصه آنچه ميبينيم منعکسکننده يک سلسله تحولات دروني عربستان است. البته اينکه ميگويم «دروني»، به اين معني نيست که ناشي از متن جامعه است؛ چون کلاً اين کشور به نوعي است که از ابتدا تا حال و شايد تا آيندهاي غير قابل پيشبيني، اصولاً واقعيتهاي اجتماعياش کمتر به يک واقعيت سياسي و حاکميتي تبديل ميشود؛ لذا مسائلي که ميگذرد، مربوط به تحولاتي است که در طبقه حاکم اتفاق افتاده است. طبقه حاکم طبقه وسيعالقاعدهاي است، خاندان سلطنتي يعني فرزندان و نوادگان عبدالعزيز، بسيار گسترده است.
به اين معني نيست که همه در قدرت سهم دارند، ولي همه از قدرت منتفع ميشوند. اين مجموعه وسيع تقريباً در 10 سال اخير و عملاً بعد از انقلابهاي عربي، در اين گروه پرشمار افکار متفاوتي مطرح شده است. مخصوصاً که از زمان فهد به بعد حاکميت عربستان در دست گروه سديري بوده و سلمان از جملة آنهاست، هفت برادري که از يکي از زنهاي عبدالعزيز بودند، از زمان فهد به بعد نقش آنها در عربستان بسيار بالا بوده است، اينان مرکز ثقل افکار ياد شده هستند.به هر صورت تحولاتي که ميبينيد، تا مقدار زيادي در آن قشر از حاکميت اتفاق افتاده است. حال بايد ديد که اينها بر اساس چه تفکري پيش ميروند.
اين بحث مفصلي را ميطلبد. در جهان سوم کشورهايي که توسعهيافتهاند، عموماً متکي به ظرفيتهاي دروني خود بودهاند. فرض کنيد در هند آنچه منجر به رشد يک فکر يا يک گروه ميشود، مربوط به ظرفيتهاي دروني خودش است؛ ولي در جايي مثل عربستان که ثروت عظيم نفتي و ذخائر عظيم نفتي و همچنين ذخائر ارزي وجود دارد، در اينجا برنامهها و بلکه تصورات به مراتب فراتر از ظرفيت واقعي دروني است. مثال خوبي نيست، ولي بالاخره نشاندهنده است، مثل بچهاي است که همه چيز ميخواهد، چنين حالتي است! آنچه اينها ميخواهند اينگونه است. پس تحولاتي که در عربستان مشاهده ميکنيم، ناشي از اين است که گروهي در حاکميت به نتايج و افکار جديدي رسيدهاند، ولي سؤال اين است که اين افکار جديد تا چه مقدار منعکسکننده واقعيت طبيعي عربستان است؟ يعني تا چه مقدار اين جامعه آمادگي دارد که به اين اهداف برسد؟ واقعيت اين است که هيچ نوع آمادگي وجود ندارد. اين مشکلي است در جهان سوم، مخصوصاً آنهايي که ثروتهاي کلان دارند و عمدتاً اين ثروت کلان از نفت ايجاد ميشود.
در بين اعراب اين مشکل مضاعف است. اين را که چرا مضاعف است، توضيح نميدهم مربوط به تلقي نسبت به خودشان است و اين که هميشه خودشان را بر اساس شکوه تاريخي قبلي که آن را عربي هم تلقي ميکنند، ارزيابي ميکنند. البته اگر يک مصري يا يک سوري بگويد که من تاريخ شکوفا و شکوهمندي داشتهام، حرفي نيست؛ ولي عربستان چه زماني در گذشته تمدنساز بوده است؟ حتي دو شهر مقدّس آن هم توسط ديگران ساخته شده است؛ ولي همان تصوري که مثلا يک مصري و سوري و لبناني نسبت به گذشته خودش دارد، اينها هم دارند و شايد حتي غليظتر! اين تصور اشتباه از خود، موجب تعميق مشکل ميشود؛ همان چيزي که در قذافي يا خود صدام ديديم.
واقعيت اين است که عراق کشور ثروتمندي بود و مقدار زيادي ثروت نفتي داشت؛ ولي ذهن آنها دنبال چيزهاي ديگري است، مثل هندي نيست، مثل ويتنامي نيست (البته ويتنام بعد از جنگ منظورم است)، مثل چيني نيست، مثل برزيلي نيست، اينها متناسب با ظرفيت واقعيي که دارند، برنامهريزي ميکنند و جلو ميروند؛ ولي اعراب عمدتاً در توهم برنامهريزي ميکنند و اين گروهي که در عربستان سر کار آمدهاند، چنين ذهنيتي دارند. جدا از سياست خارجي، در مسائل داخلي صحبتهاي بنسلمان براي چشمانداز 2020 يا 2030، به هيچ عنوان واقعبينانه نيست، اينها اين توان را ندارند که به اين اهداف و يا حتي به نيمي از آن هم برسند؛ لذا اين مشکل به طور کلي وجود دارد.
نکتهاي که هست، اين است که به طور خيلي خلاصه جامعه عربستان، جامعه کاملاً جواني است. از ايران جوانتر است، 70 درصد جمعيت زير 30 سال هستند. اين جوانان، مسألهشان فقط جواني نيست، مسأله اين است که در پرتو تحولات ديجيتالي که اتفاق افتاده، اين نسل با نسل قبلش که پدرش باشد که خيلي هم مسن نيست، تفاوت فوقالعاده زيادي دارد. اين تفاوت بدان علت است که نسل قبل در شرايطي بسيار بسته زيسته است. اينها در جامعه سخنگويي ندارند. چه دختر و چه پسر، يعني در جامعه، گروه يا شخص يا مجموعهاي نيست که درخواستها و مسائل آنان را بازتاب دهد.
در حال حاضر برخي اقدامات از جمله برگزاري شب موسيقي، رانندگي زنان، آنچه بدان مبارزه با فساد ميگويند و غيره، به ظاهر در توافق با سليقه و درخواست اين جواناني است که ابزار و اهرمي هم ندارند که خودشان را نشان بدهند؛ لذا اين جوانها احساس ميکنند بالاخره يک اتفاقي در حال رخ دادن است بدون آنکه از کم و کيف آن مطلع باشند. اما اينها در تعارض کامل با مقوّمات قدرت در عربستان است، و يکي از آنها خاندان سلطنتي است. در تعارض با ايدئولوژي وهابي و نهادهاي وهابي است، حالا نه صرفاً وهابيت رسمي، حتي وهابيت به قول خودشان «صحوي» يعني وهابيت بيدار و متعّهد. همچنين در تعارض با رکن ديگر قدرت است که همان بخش خصوصي فعال عربستاني است که از دهه پنجاه و شصت به بعد به صحنه آمده و با اطمينان عمل کرده است.
به اين معني که مطمئن بوده که مالکيتش، ثروتش، ابتکارهايش توسط دولت بلعيده نميشود؛ چون در ساير کشورهاي عربي، حتي آنهايي هم که ثروتمند بودند، اين نوع امنيت شغلي و مالي وجود نداشت. نمونهاش عراق است، کشور ثروتمندي که مخصوصاً بعد از آمدن بعثيها اموال مردم را ميگرفتند، در مصر و سوريه همين طور، اما در عربستان نوعي امنيت اقتصادي وجود داشت. اما اين طبقهاي که سر کار آمده، در تعارض با هر سه است. در داخل خاندان سلطنتي مشکلات زيادي وجود داشته است. پدر ثروتمند معروف، وليد، طلّال به حدي رابطهاش با خاندان بد شد که به قاهره رفت و از راديوي صوت العرب، عليه خاندان سلطنتي صحبت ميکرد. يا خود سعود را از قدرت کنار گذاشتند، به هر حال در گذشته مشکلاتي بين آنها بوده است، اما نه اينکه عده زيادي را در يک شب به اين کيفيت بازداشت کنند. آنچه در اخبار هست، اين است که ميخواهند از اينها مجموعاً 100 ميليارد دلار بگيرند. ادامه دارد...
ش.د9603673