(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/09/22 ـ شماره 4483 ـ صفحه 8)
** ابتدا اجازه بدهید کلیت وضع موجود را بررسی کنیم: متاسفانه در حال حاضر در ایران شرایط اقتصادی مناسبی حاکم نیست و این شرایط نامناسب البته محصول دهههای متمادی است که از پیش از پیروزی انقلاب اسلامیوجود داشته است و طی دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامیهم تداوم یافته اند. حقیقت این است که ما از نقطه نظر منابع لازم برای تحقق یک رشد اقتصادی مناسب و پایدار و رسیدن به یک اقتصاد متعادل هچیگاه دچار کمبود نبوده ایم و امروز هم اصلا دچار کمبود و بحرانی که خارج از اراده خود ما باشد نیستیم، اما نوع نگاه ما به منابعی که در اختیار کشور قرار گرفته و اتفاقا شامل طیف بسیار متنوعی از منابع زیرزمینی، موقعیت جغرافیایی، اقلیم و سرمایه انسانی است ما را دچار بحران کرده است و این معمای شگفتانگیزی است!
طی یک سده گذشته ما چون هر وقت دوست داشتیم چیزی داشته باشیم دست مان را زیر خاک کردیم و یک سطل نفت خام تهیه کردیم، همیشه به دنبال خرید و واردات بودیم و به رشد مبتنی بر تولید فکر نکرده ایم! این مساله دهههای متمادی قبل و بعد از انقلاب وجود داشته است و تداوم این شرایط سبب شده است که ما با مساله ای با عنوان «عدم اشتغال ساختاری » مواجه بشویم و این مساله مربوط به هفت، هشت سال یا یکی دو دهه گذشته نیست؛ این مساله خودش را از حدود سال 1373 و زمانی نشان داد که خانواده دولت به قدری بزرگ شده بود که دولت و مجلس تصمیم گرفتند استخدامهای دولتی را محدود کنند اما در عین حال از سالهای پیش از آن هم استخدام در بازار کار به طور واقعی در بخش خصوصی اتفاق نمیافتاد بلکه بخش بسیار وسیعی از این ماجرا متعلق و معطوف به دولت بود و نیروی کار در دولت جذب میشد. بنا به مجموعه شرایطی که در کشور خود را نشان میداد وقتی که دولت روند استخدامهای دولتی را متوقف کرد مساله «عدم اشتغال» و بیکاری خود را به صورت عیان نشان داد، چرا که دولت دیگر نمیتوانست خود را بیشتر از این بزرگ کند و یک خانواده عیالوار میلیونی را تغذیه کند. اصل و ریشه این عدم اشتغال به یک معنا به همان مساله قدیمیتر برمیگشت که یک نفر بشکه نفت را از ایران میبرد بیرون و انواع کالاها را وارد میکرد که در نتیجه آن کالا در داخل تولید نمیشد و هم 50-60 نفری که در ارتباط با تولید آن کالا فعالیت اقتصادی داشتند در داخل ایران بیکار میشدند. این مساله تا به امروز ادامه پیدا کرده است و ما متاسفانه نتوانسته ایم این مشکل را حل کنیم.
البته منظور از نقد این رویکرد این نیست که ما نباید نفت را استخراج کنیم یا عنوان شود که اصلا نباید صادرات نفت داشته باشیم، بلکه منظور این است که ما باید بتوانیم طیف تولیدات در اقتصاد ایران را بسیار گسترش بدهیم و به ویژه در بخش صنعت، حتما لازم است این را دنبال کنیم که علاوه بر تولیدات فعلی، کالاهای دیگری را تولید و ارائه کنیم. با توجه به مزیتهایی که امروز برای بخش تولید در ایران داریم و در زمینه انرژی و تسامحا میتوانیم بگوییم که تا زمان اصلاح قیمتهای انرژی در ایران طی یک دهه گذشته، واقعا دسترسی به انرژی و سوخت برای تولید به تمام معنا رایگان بود و امروز هم البته قیمت حاملهای انرژی برای تولیدکنندگان قابل مدیریت است.
طی همه این دهههای قبل و بعد از انقلاب چیزی که به شکل ثابت وجود داشته ما در کشورمان از انرژی رایگان، نیروی انسانی متخصص و نیروی کار ارزان قیمت برخوردار بوده ایم، اما چون مسیر خام فروشی نفت برای ما هموارتر بود و متاثر از شرایط بازار جهانی و نیاز اروپا و آمریکا به انرژی، صادرات نفت برای اقتصاد ایران ارزآوری فوق العاده ای داشت، ما همواره تصمیم گرفتیم و رسیدیم به این گزاره که هرچه بیشتر نفت خام را بفروشیم و همه چیز را از کشورهای دیگر وارد کنیم و مصرف کنیم و این در طی تمام ادوار مساله عدم اشتغال و بیکاری را به ما تحمیل کرده است و در حال حاضر هنوز مساله اصلی ما همین هست. به صورت مصداقی تر شما اگر یک نمای کاملا باز از اقتصاد و تولید ایران را فرضا از بیرون کشور در نظر بگیرید و بخواهید تحلیل کنید، میبینید که ما البته در مقام عمل هم نشان داده ایم که قادر هستیم موشکهای بالستیک دوربرد را با استفاده از ترکیب فناوریها و مهندسی بسیار متمرکز و دقیق تولید کنیم، اما باید بپرسیم چگونه است که در ایران توانایی این را نداریم که ماشینهایی دست کم در حد استاندارد محصولات کره جنوبی تولید کنیم و حتی با پایین ترین رده محصولات کرهجنوبی و مالزی در صنعت خودرو هم الان نمیتوانیم وارد یک رقابت بشویم؟!
مساله در اینجاست که ما به یک امر اشتباه عادت کرده ایم: عادت ما این شده که خیلی آسان و تقریبا رایگان همه چیز را به دست بیاوریم بخاطر این درآمدهای نفتی و خام فروشی نفت که خیال ما را از بابت همه چیز راحت کرده است... .
* بین تاثیرات منفی نفت و محوریت پیدا کردن سوداگری زمین و مسکن در اقتصاد ایران، شما تاثیر و اهمیت کدامیک را در عدم تحقق توسعه بیشتر میبینید؟
** من به متکی شدن به خام فروشی نفت اشاره میکنم اما در عین حال مساله ای را که گروهی با عنوان «نفرین نفت» از آن یاد میکنند، نمیپذیرم و نقدهای جدی دارم به این شکل استدلال که اگر با مورد کشورهای اروپایی مختلف مقایسه کنیم میبینیم واقعا نفرین ما به ازای داشتن منابع نفتی و زیرزمینی نیست، بلکه تفکرات اشتباه ما نتایج ناخوشایندی را با نفت گره زده است!
تجربه کشورهای دیگر را هم میتوانیم مد نظر داشته باشیم: مگر انگلیس یا نروژ یا ایالات متحده به خاطر داشتن منابع زیرزمینی به نفرین نفت دچار شده اند که ما بخواهیم این توصیف را در مورد شرایط کشورمان بپذیریم؟ این وضعیت که گروهی تعبیر نفرین نفت را برای آن وضع کردهاند، تنها شامل ایران و یکسری کشورهای عربی خلیج فارس میشود و این واژگان را برای ما ساختهاند که در وادی توهم این وضعیت را ناشی از یک نفرین فرض کنیم، در صورتی که این وضعیت ناشی از ناتوانی است و ناشی از این هست که ما کسانی را نداشته ایم که بتوانند وضعیت اقتصادی را به سمت یک الگوی درست در توسعه هدایت کنند و مدیریت اقتصادی مناسب در اصلاح زیرساختهای اقتصادی نداشتهایم. خیلی از ما ترجیح میدهیم تابستان را جلوی باد خنک کولر و زمستان را کنار شومینه گرم و نرم بنشینیم و با چند امضاء بخشنامه صادر کنیم و اسم این را بگذاریم کار و مدیریت، حاضر نمیشویم بسراغ واقعیتهای تولید و صنعت و ابتکار و خلاقیت برویم و این واقعا اسمش نفرین نفت نیست، راحت طلبی ماست!
امروز باید بپرسیم چرا باید بهرهوری در بخش صنایع ما شش تا هفت درصد باشد، اما در بخشهای تجارت و به ویژه واردات بدون هیچگونه محدودیت سیصد تا چهارصد درصد بهرهوری داشته باشیم؟ تا قبل از دو سه سال گذشته که به دلایلی مسکن دچار رکود شد، اتفاقا سوداگری در زمین و مسکن هم با توجیه بهرهوری سیصد درصد در جریان بود و مقایسه وضعیت مسکن با صنعت تکلیف چراییها را روشن میکند. البته این یک معمای پیچیده نیست و هر کسی که یک مقداری با علم اقتصاد و آموزههای اقتصاد خرد و مسائل ساختاری آشنایی داشته باشد و نه با اقتصاد کلان و مسائلی از قبیل اینکه با افزایش حجم پول باید چکار کنیم و میتوانیم چکار بکنیم که نتیجه اش هرچقدر هم خوب باشد در وضعیت فعلی به درد ما نمیخورد، بلکه هر کسی بتواند مسائل اقتصاد خرد را درست و دقیق بفهمد متوجه رابطه منطقی بین بازدهی پایین صنایع و بازدهی وسیع سوداگری مسکن و واردات میشود!
* یعنی به یک معنا شما بیشتر قائل هستید که برای خارج شدن از وضعیت فعلی و رسیدن به یک تحرک درست در بخش تولید، باید نگاه به مسائل و رویکردهای اقتصاد خرد پررنگ تر از گذشته باشد؟
** ببینید، من مخالف اقتصاد کلان نیستم؛ اما در نظر بگیرید مسائل اقتصاد کلان و تئوریهای مورد بحث در اقتصاد کلان برای جامعه ای کارآمدی دارد که زیرساختهای اقتصادی خود را از ریزترین مسائل تا جایی که توانسته به سمت مناسب هدایت کرده است و حالا فقط برای عبور از ادوار تجاری و مقابله با شوکهای اقتصادی به سراغ اقتصاد کلان میرود! هرگز سیاستهای اقتصاد کلان در هیچ کشوری و در هیچ جامعه ای نتوانسته زیرساختها و مسائل ابتدایی تر را حل و فصل کند و مثل این هست که شما فرض کنید با استفاده از چهار حلقه بهترین لاستیک خارجی و با کیفیت میتوانید یک اتومبیل فرسوده را برسانید به استانداردهای روز دنیا که این نگاه نتیجه مندی نیست، بلکه آن اتومبیل باید در وهله نخست تکنولوژی مناسب داشته باشد تا به مدد لاستیکهای با کیفیت بتواند کارآیی مناسب داشته باشد. اگر شما برای یک ژیان قدیمیو در مسیر جاده ای با چالههای نیم متری و یک متری و با تعدد سنگ و کلوخهای نیم تنی بخواهید از بهترین راننده و بهترین لاستیک استفاده کنیم هیچ نتیجه ای نمیگیرید اما در یک اتوبان بالاخره میتوانید حرکت کنید. امروز وضعیت ما شباهتی به اتوبان ندارد و باید گفت همان مسیر پر از چاله و پر از سنگ و کلوخهای نیم تنی و یک تنی را در اقتصاد ایران میبینیم و به ویژه نمود این چالههای مسیر، بازدهی پایین بخش صنعت هست.
حالا اگر میخواهید عوامل بازدهی پایین بخش صنعت نسبت به واردات را بررسی کنید،من معتقدم باید در نظر بگیریم تجارت و واردات نه نیازی به کار دارد و نه نیازی به ماشین آلات، اما بخش صنعت هم به کار نیاز دارد و هم به ماشین آلات و تکنولوژی و این در حالیست که شاهد هستید بهرهوری بخش صنعت ما جزء پایین ترین آمار ثبت شده در دنیاست و عامل کار هم بازدهی و بهرهوری بسیار پایینی نسبت به سایر کشورها دارد.
یک بخش از این ماجرا به نیروی کار برمیگردد: مگر همین نیروی کار ما، نیروی انسانی نیست که میرود در ژاپن و ایالات متحده کار میکند و بهترین و بیشترین بازدهی را در اقتصاد و صنایع و فناوریهای آنها دارد؟ ژاپن و ایالات متحده کشورهایی هستند که طی پنجاه سال گذشته بهترین بهرهوری را داشته اند و اول و دوم در دنیا بوده اند. کارگران ایرانی که مسلما اقوام نخست وزیر ژاپن یا جزء رفقای نزدیک و صمیمیروسای جمهور آمریکا نبوده اند که توسط آنها دعوت به کار شده باشند، بلکه به دلیل چشم اندازهای متفاوت قانون کار و تامین اجتماعی در ایران با ژاپن و آمریکا ، جوانان ما وقتی میرسند به آنجا در آن کشورها با تمام توانایی خود کار میکنند.
کارگر ایرانی اینجا وقتی در تایم کاری است، در همان واحد تولیدی کنار دوستانش مینشیند و چای مینوشد و بعد کارفرما میآید و اخراج ش میکند و او میرود سراغ وزارت کار و تامین اجتماعی و با وضعیت فعلی یا به حقوق خود میرسد یا نمیرسد، اما در ایالات متحده اگر چند روز بازدهی کاری کارگر پایین بیاید بلافاصله اخراج میشود و من شخصا طی دوره تحصیل در آمریکا این را دیده ام که از همان دهههای قبل به روشهای مختلف سعی میکردند نیروی کار و از جمله جوانان هم نسل من را به سمت بازدهی بالاتر هدایت کنند و امروز هم میکنند و همین طور میدانیم که در ژاپن تلقی غالب در فرهنگ شان این است که اگر مرد خانواده زود به خانه بازگردد میگویند حتما مشکلی یک جای کار هست!
خب بنا به این دیدگاه و تجربه در ژاپن و آمریکا، وضعیت در مورد جوانان ایرانی و نیروی کار را بررسی کنید. چیزی در وهله نخست به ذهن آدم منصفی میرسد این است که این نیروی کار همانگونه که در ژاپن و آمریکا با همه وجود کار میکند در اقتصاد و صنعت ایران هم میتواند مثمر ثمر باشد و فهمیدن این اصلا کار سختی نیست!
اینجا همین طور باید به یک جنبه مهم دیگر در تولید اشاره بکنیم که مبحث ماشین آلات در واحدهای تولیدی ماست و تاثیرات خود را نه فقط در واحدهای تولیدی، بلکه در همه جنبههای اقتصاد ایران هم نشان میدهد: این را در نظر داشته باشید وقتی که با این وضعیت امروز در قیمت گذاری انرژی همه چیز تقریبا رایگان برای اقشار متمول و از جمله صاحبان صنایع پیش میرود، شما میبینید من پنجاه سال قبل فرضا یک ماشین نخ ریسی از آلمان وارد کرده ام و به تدریج با فرسوده شدن قطعات آن مصرف انرژی بالا رفته است و در عین حال، من نوعی تقریبا همه قطعات آن را دست کم یک نوبت برده ام ریخته گری میدان خراسان برایم تعمیر کرده است. اما چون من حاضر نمیشوم بروم یک دستگاه تازه و پیشرفته تر را که کارآیی و بهرهوری بیشتر و بهتری دارد از آلمان بیاورم و هزینه آنرا تقبل کنم، هنوز هم ترجیح میدهم با همان دستگاه قدیمیو پنجاه ساله فرسوده کار کنم و اتلاف انرژی آن را هم بهایش را میپردازم. حالا مهم است که چرا من ترجیح میدهم با همان دستگاه پنجاه ساله کار کنم؛ بخاطر اینکه هزینههایی که در بدترین حالت این ماشین نخ ریسی پنجاه ساله میتواند روی دست من بگذارد، نسبت به هزینه وارد کردن دستگاه تازه از آلمان بسیار ارزان تر تمام میشود و من به یک معنا از همین استهلاک هم منتفع میشوم!
من وقتی حساب میکنم که اصلا ارزش ندارد این میزان دلار یا یورو صرف کنم، طبیعی است که به همین روش ادامه میدهم و شما بعد از مدتی میبینیم که از این دستگاه فقط مارک «Made In GERMANY» که از پنجاه سال قبل روی آن یادگاری مانده، متعلق به آلمان هست و سایر قطعات محصول ریخته گری میدان خراسان هستند که کیفیت محصولات من را هم تحت الشعاع قرار میدهد و در نتیجه بهرهوری بسیار پایین میآید. حقیقت تلخی است، اما این مساله بهرهوری را نه فقط در یک واحد اقتصادی متعلق به من بلکه در تمام اقتصاد ایران هم تحت تاثیر قرار میدهد!
حالا اجازه بدهید علاوه بر این مسائل، به کلیت تحرک بخش خصوصی هم اشاره کنیم: بخش خصوصی ما همین الان در لس آنجلس آمریکا، آن میزان در اقتصاد، صنعت و مجموعه خدمات اقتصادی فعالانه و موفق عمل کرده است که روسای جمهور ایالات متحده هر سال برای احترام به آنها پیام تبریک عید نوروز صادر میکنند؛ نه به خاطر من که در ایران بدون هیچ دستاورد اقتصادی و تولیدی سهم مان از فروش نفت خام را در قالب حقوق و عیدی گرفته ام و در نهایت بی خیالی کنار سفره هفت سین نشسته ام؛ واقعا همین پیام تبریک نوروز را روسای جمهوری آمریکا از هر گرایش برای ادای احترام به بخش خصوصی ایران که اقتصاد لس آنجلس و بلکه آمریکا را با تحرک خود به حرکت درمیآورد!
حالا میتوانیم به این فکر کنیم که مگر این بخش خصوصی ما در ایران توانمند نبوده و وقتی در آمریکا از هواپیما پیاده شده جهش ژنتیکی پیدا کرده و توانمند شده یا اینکه میبینیم در ایران هم کارفرمایانی داریم که در همان حد توانایی دارند و میتوانند حتی کوهها را جابجا کنند، اما در داخل کشور موانع بی شمار اجازه کار کردن را به آنها نمیدهد که اگر بدهد مسلما در کشور خودشان بیشتر از آمریکا میتوانند تولید و اشتغالزایی داشته باشند!
بیاییم این را واقعا ببینیم که همان کارفرمایان بخش خصوصی، برای فعالیت در اقتصاد ایران باید با یکسری غولهایی که بعضی از آنها پشتوانه قدرت سیاسی دارند و بعضی دیگر در شبکه روابط مالی نفوذ دارند دست و پنجه نرم کنند و صدها مساله دیگر که امکان رقابت و فعالیت را از بخش خصوصی واقعی و مستقل سلب میکنند روبرو بشوند؛ پس عملا از متن اقتصاد ایران کنار زده میشوند؛ خب اصلا بازار رقابت مان در ایران کجا هست که اینها حتی بخواهند یا بتوانند به رقابت با این غولها فکر بکنند یا اصلا بخواهند بنگاههای خود را فعال نگه دارند و تولید و اشتغال زایی داشته باشند؟!
پس بپذیرید بازارها در اقتصاد ایران تقریبا همه تحت سلطه دولت و در انحصار اقتصاد سیاسی رسمیهستند، ما چگونه و اصلا چرا با این بسترها انتظار داریم که اقتصاد ایران پویا و کارآمد باشد؟ چرا ما نباید یک مدیریت اقتصادی دقیق و درست داشته باشیم که از توانایی این کارفرمایان در ایران استفاده کند و مدیران خلاق و کارآفرین ایرانی اینجا بمانند تا به جای لس آنجلس و روسای جمهور آمریکا، ما و مسئولین ما عید نوروز را به این کارآفرینهای موفق تبریک بگوییم؟!
این مسائلی که من عرض میکنم مساله دولت یازدهم و یا دولت دوازدهم نیست، بلکه مساله ایست که دهههای متمادی تداوم داشته است و معضلات ساختاری و بنیادین اقتصاد و سیاست ایران هست؛ اما برای مثال، وقتی همین تابستانی که پشت سر گذاشتیم شاهد بودیم رییس جمهور محترم در مراسم تحلیف و همین طور در روند معرفی وزرا به مجلس میگویند « ما دو اولویت داریم، یک اولویت ما اشتغال هست و یک اولویت تولید هست » خب شما میتوانید این را نتیجه بگیرید که پس دولت محترم برای اشتغال جداگانه تلاش میکند و برای تولید هم جداگانه!
من انتظار ندارم شخص رییس جمهور محترم اقتصاددان باشد، اما مگر هیچ مشاوری از جنس اقتصاددان در کنار رییس جمهور محترم نیست که به ایشان یادآوری کند این تولید و اشتغال مکمل یکدیگر هستند و هیچ راهی برای ایجاد اشتغال وجود ندارد به جز اینکه تولید و رشد اقتصادی ایجاد بشود!
مشکل اصلی ما اصلاح ساختار اقتصاد و تولید در ایران هست و پس از آن شما تردید نکنید اشتغال به دنبال تولید میآید؛ مگر وقتی شرایط مساعد باشد و سرمایه برای شکل دهی به روند تولید بیاید میتواند بدون نیروی کار این روند و نهاد تولید را مستقر بکند؟ اصلا مگر عملی هست؟ در عین حال اگر سرمایه نباشد و تولید شکل نگیرد شما نیروی کار را چگونه میخواهید یا میتوانید وارد اشتغال کنید؟ مثلا یک بنگاه اقتصادی که الان هم به مراتب بیش از اندازه و ظرفیت کارگر دارد میخواهید باز هم یک مشت کارگر دیگر بریزید همان بنگاه و کارخانه تا بهرهوری و سوددهی بنگاه پایین بیاید و کلا اقتصاد ایران را ترک کند و ...؟!
* آقای دکتر اجازه بدهید بدون تعارف و روتوشهای مرسوم بپرسم: با توجه به مجموعه اشاراتی که به وضعیت نیروی کار در کشور داشتید و سهم و اهمیت کارگران را یادآوری کردید، به باور شما در وضعیت فعلی اقتصاد و صنایع ایران ما باید از تعبیر «Worker» استفاده کنیم یا بپذیریم حقیقت این است که در وضعیت فعلی اساسا کارگر نداریم و اتفاقا رنجبر «Laberer» داریم که حقوق و بهره مندی شان از مازاد تولید، از ارزش افزوده و از حداقلی ترین پوشش تامین اجتماعی هم مشخص نیست؛ مشخص کردن این تعریف مقدمه خیلی از چارهاندیشیهاست!
** این مساله را هم میتوان در رصد و تحلیل شرایط اقتصادی امروز ایران لحاظ کرد؛ بله شاید بخش قابل توجهی از نیروی کار و نیروهای مستعد اشتغال ما به هرصورت در وضعیت نامناسبی باشند کما اینکه شما شاهد هستید بخشی و اقشاری از نیروی آماده اشتغال متاسفانه هیچ توانایی ندارند و هیچ حمایت واقعی و موثری هم از آنها نمیشود. شما در کشورهای توسعه یافته و صنعتی غرب حتی همین نیروی کار ارزان را هم وقتی بررسی میکنید میبینید در مجموعه و رشته خدمات یا صنایعی که فعالیت میکند به قدری درآمد کسب میکند که حداقلها را در زندگی خود داشته باشد که متاسفانه امروز در ایران اینطور نیست. در عین حال مسائل از جهات بسیاری به وزارت کار و تامین اجتماعی هم مربوط است؛ چرا که از نظر قانونی و چیزی که عقل و منطق حکم میکند بناست وزارت کار بیاید و تواناییهای نیروی کار و آموزشهای لازم را برای آنها تمهید کند که واقعا این اتفاق نمیافتد!
در حال حاضر تنها نقشی از مسئولیت وزارت کار باقی مانده این هست که وقتی من بعنوان کارفرما میبینم کارگر من کار خود را بلد نیست و او را اخراج میکنم، کارگر من باید بتواند مراجعه کند به تامین اجتماعی و تامین اجتماعی او را پوشش بدهد و مهارتهای لازم را وزارت کار و تامین اجتماعی برای این فرد فراهم بکنند تا بتواند مجددا فرصتهای کاری را با مهارت بیشتر به دست بیاورد و در عین حال زندگی او هم طی این مدت زمانی متلاشی نشود!
مسئولیت وزارت کار و تامین اجتماعی در اصل و بنا به قانون باید همین باشد اما متاسفانه فعلا شاهد هستیم که وزارت کار و تامین اجتماعی پا به پای مامور مالیاتی و شاید بدتر از آن یقه کارفرما را میگیرد و ثروت جمع میکند که مشخص نیست این ثروت چه نفعی به حال جامعه کارگری و نیروی کار ما دارد؟!
در زمان مسئولیت دکتر ستاری فر ایشان که مدیر فهمیده و دانشمندی بودند به دلایلی آشکار فهمیدند که یک نفر فرضا استاد دانشگاه که تحقیق انجام میدهد که کارگر ندارد که بخواهد مبلغی به تامین اجتماعی بدهد و او را بیمه کند و یک بخشنامه صادر کردند که کسانی که به صورت انفرادی کار پژوهشی و تحقیقی انجام میدهند مشمول پرداخت بیمه و مبالغ اینچنین نیستند. پس از اینکه دکتر ستاری فر جا به جا شدند مدیرانی آمدند که سراغ هر استاد دانشگاهی میرفتند و میروند و نامه نگاری میکنند بدین مضمون «پیمانکار ...» به نام استاد دانشگاه شما این مبلغ بدهکار هستید و به جای اینکه به وظیفه اصلی خود در تمهید یک چتر حمایتی برای کارگران و به تدریج برای کل جامعه عمل کند در قالب این نامه نگاری به جمع آوری پول مشغول میشود!
قانون کار هم در وضعیت فعلی از کارگر حمایت نمیکند و عکس این وضعیت دارد اتفاق میافتد؛ چرا که شما بیش از یک دهه گذشته دیده اید کارگری که توانسته قرارداد کاری بلندمدت و دائم داشته باشد از حمایت این قانون کار بهره مند هست اما در عین حال همین وضعیت و مجموعه فشارهایی که روی کارفرماها بوده و هست باعث شده کارفرما فقط قرارداد کاری یکساله و بعد هم قراردادهای سه ماهه کار را قبول کنند!
* البته میدانید که در مقام عمل، الان قراردادها سه ماهه هم نیستند و 89 روزه هستند!
** بله، حق با شماست؛ قراردادها در موقعیت عمل و عینیت به 89 روزه تبدیل میشوند و به رغم همه این مصیبتها برخی نمایندگان محترم مجلس فکر میکنند که این قانون کار با وضعیت فعلی به نفع کارگران هست!
من تعجب میکنم از کسانی که از این وضعیت امروز قانون کار دفاع و حمایت میکنند؛ البته نمایندگان مجلس و حامیان این وضعیت در قانون کار، لزوما آدمهای بدی نیستند بلکه در حقیقت نمیدانند روابطی که در پس این متن شکل میگیرد در عمل به کدام سمت نیل میکند؛ من شخصا از این تعجب میکنم که یعنی هیچکس نیست که به اینها بگوید مسائل اقتصادی ما و وجه عینی این بحران در اقتصاد و اشتغال چیست؟ یعنی ما کسانی که اقتصاد خرد بلد باشند و مسائل اقتصاد ایران را بشناسند نداریم؟ یا اینکه کسی به حرف آنها گوش نمیدهد؟
تا وقتی که این مسائل حل نشود من برای شما سوگند میخورم من زنده یا مرده تا زمانی که این وضعیت تغییر نکند مسائل اقتصاد ایران حل نمیشود! ما سالها از مسالهای با عنوان «درآمدهای نفتی» بهرهمند بودیم که به واسطه خام فروشی نفت کالاهای مختلف را وارد میکردیم و تحویل مردم میدادیم و از سوی دیگر بهای خام فروشی را هم میان مردم سرازیر میکردیم، اما باید بپذیریم که در چشم انداز پیش رو این مسیر قابل تداوم نیست. طی بیست سال آینده نیاز به نفت به قدری کم خواهد شد که سطح تولید نفت شاید به یک پنجم یا حتی ده درصد امروز برسد و همین امروز پیش زمینه این چشمانداز را در چهار سمت دنیا میبینید که هم سرمایه گذاری و هم پیشرفت تکنولوژی در استفاده از انرژی خورشیدی و بادی سرعت گرفته است و طبیعتا در بازه زمانی دو دهه آینده هزینههای استفاده از انرژیهای بادوام و سازگار با محیط زیست بسیار کمتر از امروز خواهد بود و در عین حال تشدید بحران زیست محیطی هم تمام دولت ها را مجاب میکند تا مالیاتهای سنگین برای استفاده از سوختهای فسیلی در نظر بگیرند و اصلا دیگر کسی طالب نفت و بازار نفت نخواهد بود!
شما در علم اقتصاد با «قانون هزینههای نزولی» آشنا هستید که میگوید وقتی میخواهید کاری را آغاز کنید هزینههای بالایی در تحقق یک هدف اقتصادی و فنی وجود دارد اما به تدریج هزینههای شما سرشکن میشود و کاهش پیدا میکند. الان ما در مورد انرژی خورشیدی به این مرحله رسیده ایم و به نظر میرسد تا ده سال آینده نصف تعداد ماشینهای دنیا به جای بنزین و گاز از انرژی خورشیدی استفاده خواهند کرد و طبیعتا باتریهای امروز که با یک نوبت شارژ تا هفتصد کیلومتر حرکت میکنند بسیار قوی تر خواهند شد. یعنی در واقع اقتصاد حمل و نقل و ارتباطات هم از معادلات امروز فاصله میگیرد و با افزایش تولید چنین خودروهایی مسلما دیگر کسی طی دهههای آینده اصلا به خریدن ماشینهای بنزینی فکر هم نمیکند! وقتی نفت به سرنوشت ذغال سنگ دچار شود کشوری مثل ما که تا به امروز فقط از نفت استفاده کردیم تا اقتصاد و درآمد داشته باشیم چه خواهد کرد؟ اگر نتوانیم مسائل ساختاری را حل کنیم و یک اقتصاد پویا و برخوردار از تولیدات متنوع و صادرات و واردات متعادل باشیم به چه سرنوشتی دچار خواهیم شد؟
چیزی که من را نگران میکند این است که باید بپرسیم آیا مدیریت اقتصادی ما تا به امروز چنین نقشه راهی را طراحی کرده است که در دوره پس از انرژی فسیلی تکلیف اقتصاد ایران و معیشت مردم چه خواهد شد؟ بدتر از آن اینکه مجلس هم تا به امروز چنین بحث و خواسته ای از دولتها نداشته است و فکر میکنم امروز باید تدریجا این بحثها را مطرح کنیم!
* با توجه به زیرساخت بیمار اقتصاد ایران که به آن اشاره کردید، این وضعیت، گردش مالی حاصل از خام فروشی نفت و منابع زیرزمینی را دائما به سمت بخش مسکن و خودرو هدایت میکند و امکان تحقق اقتصاد مقاومتی و اقتصاد چندمحصولی را از مسئولین میگیرد. وظیفه و مسئولیت دولت در اجرایی کردن «اقتصاد مقاومتی» در تقویت تولید و رسیدن به یک اقتصاد مقاوم و پویا از نگاه شما شامل چه اولویتهایی هست؟
** ببینید در مورد برهه زمانی فعلی من فکر میکنم برای بالابردن بهرهوری در بخش صنعت در وهله نخست باید هم قانون کار و هم مجموعه قوانین و کارکردهای تامین اجتماعی اصلاح بشوند. برای بالابردن بهرهوری علاوه بر این به نظر میرسد دولت باید با نرخ استهلاک نزولی و از طریق مالیات و اصلاح قیمتهای نسبی صنایع را هدایت کند به سمت اینکه ماشین آلات خود را نوسازی کنند و بتوانند کارآمدی در تولید را افزایش بدهند. برای مثال، مجموعه ماشین آلات برای تولید یک واحد کالا صد کیلو انرژی مصرف میکند در حالی که در اقصی نقاط دنیا ماشین آلات مشابه با 25 واحد انرژی یک واحد کالا را تولید میکنند. اگر من به عنوان رییس یک واحد تولیدی بخواهم ماشین آلات بهینه و به روز را وارد کنم و استفاده کنم باید بیست میلیون دلار خرج کنم و وقتی که دارم و میتوانم از انرژی رایگان استفاده کنم، مگر دیوانه هستم که بیست میلیون دلار خرج کنم برای استفاده از دانش و تکنولوژی روز دنیا در تولیدی که معلوم نیست برای من حاصلی دارد یا نه؟!
به عنوان یک مدیر سودآور طبیعتا ترجیح میدهم هزینههای تولید را کنترل کنم و به صورت طبیعی با شرایطی که امروز در کشور میبینیم انگیزه ای ندارم که بیست میلیون دلار هزینه کنم صرفا برای کاهش مصرف انرژی.
اگر اصلاح قیمتها اتفاق افتاد به سیاق دهه 1970 میلادی در کل دنیای صنعتی شروع شد پس از افزایش بهای نفت برای هدایت مدیران و تولید کنندگان به همین سمت بود و البته آنها یارانه ای تقسیم نکردند چرا که اقتصاد آنها قدرتمند بود و خود بخش خصوصی تعادل را ایجاد کرد. در عین حال مصرف انرژی در خودرو و در صنایع را بهینه سازی کرد. در حال حاضر ما بسیاری از عوارضی که مثلا آمریکا و کشورهای صنعتی طی دهههای قبل برای رسیدن به این تکنولوژیها متحمل شدند و هزینههایی که پرداختند برای اصلاح قیمت انرژی، این موارد را هم نیازی نیست بپردازیم چون خوشبختانه تکنولوژیهای مورد نیاز چند دهه پیشرفت کرده است و تنها لازم است شما بروید بخرید و در اختیار تولیدکنندگان ایرانی قرار بدهید!
این در گام اول بسیار حساس و ضروری است و در گام دوم برای اینکه این روند را تشویق کنیم که سریع تر صنایع نوسازی را بپذیرند باید یارانه اعطایی به واحدهای تولیدی را هم با برنامه ریزی درست و منطقی در اختیار آنها قرار بدهیم و برای مثال به مجموعه صنایع بگوییم اگر شما مصرف صد واحد انرژی برای تولید را برسانید به پنجاه واحد انرژی ما هم به شما اجازه میدهیم که 50% درصد از درآمد یا هزینه سرمایه گذاری تان را معافیت مالیاتی بگیرید.
متاسفانه ابتدای کار سیاستمداران حاضر نیستند به حرف عالمان و اقتصاددانان گوش کنند اما وقتی وضعیت متلاطم میشود به اقتصاددانها رجوع میکنند و اقتصاددانها آستین شان را بالا میزنند و مساله را حل میکنند همانگونه که بحران وال استریت و بسیاری مسائل را در دنیا شاهد بودید که اقتصاددانها حل و فصل کردند. حالا باید بپرسیم یعنی مسائل اقتصادی ما قابل حل و فصل نیست؟ بدون تردید اقتصاددانها میتوانند مساله را حل کنند و تنها لازم است که شما در مدیریت و سیاست گذاری اقتصادی سراغ آنها بروید.
برای مثال شما ببینید با دادن مبلغ بیست و پنج میلیون تومان به مردم که بروید اتومبیل بخرید امکان نداشته و من بارها فریاد زدم که این محال است بتواند مشکلات اقتصادی ما را حل و فصل کند بلکه رکود را هم عمیق تر میکند و عینا دیدید که همین اتفاق افتاد! تصور این بود که اگر پول بدهیم و مردم بروند ماشین بخرند صنایع اتومبیل رونق پیدا میکند و سایر رشتههای صنایع هم متاثر و مرتبط با اتومبیل رونق پیدا میکند و میشود بهشت برین؛ اما خود مسئولین میدانستند که پارکینگهای کارخانههای ما پر از ماشین است و این مبالغی هم که تزریق شد و خریدها صورت گرفت باز هم نتوانست پارکینگ بنگاههای ما را خالی بکند و تولید را به حرکت دربیاورد! البته واقعا چه تولیدی را قرار بود به تحرک بیاورد: یک تولید بی کیفیت که نمیدانیم تا کجا میتواند برود!
یک بنده خدایی دچار عقده شده بود از بس که باجناق ش جمعهها میآمد بوق میزد و خانواده را میبرد لواسان در نتیجه جواهرات همسرش را فروخت و یک پولی هم قرض کرد و وام گرفت، ماشین خرید و بوق بوق کرد بعد هم پشیمان شد خواست پس بدهد به او گفتند پس نمیگیریم. اما از ماه آینده باید قسط این وام را بدهی اما چطور؟ مگر این بنده خدا پولدار بود که بتواند این همه اقساط برای ماشین خریدن بدهد؟ از نان و پنیر که میخوردند که نمیتوانست بزند در نتیجه مجبور شد از کالاهای دیگر که به یک معنا ضروری نبودند بزند و همین هم باعث شد یک رشته از صنایع مانند مبل، لوازم خانگی و امثال اینها در نتیجه همین رویکرد دچار ضربه و رکود بشوند! این بنده خدا و امثال او دیدند بالاخره با همان یخچال قدیمیکه هدررفت انرژی هم دارد میتواند فعلا کنار بیاید و مبل خانه را هم میتواند روکش مبل را عوض کند و در نتیجه رسیدیم به رکود تورمی!
الان هم که ما از تورم صحبت میکنیم حقیقتا من امیدوارم دولت بیاید و شاخص و عینیت تورم در بخش کالاهای ضروری را اعلام بکند و ما ببینیم وضعیت چگونه است؛ البته مشخص است که در برخی بازارها و کالاها نرخ تورم حتی منفی هست چرا که اصلا تقاضا وجود ندارد!
* به یاد داریم که شما در دوره حضور و ریاست در شورای رقابت هم به نوعی با ایده تزریق نقدینگی برای رونق در صنعت خودرو مخالف بودید؛ اما اجازه دهید بپرسم شورای رقابت طی دوره شما تا چه میزان موفق شد به تحرک و پویایی اقتصاد و صنایع ایران نزدیک بشود؟
** بالاخره در دوره شورای رقابت مطلع هستید و به یاد دارید که من خیلی تحت فشار بودم و خیلی جنگیدم، بارها کار من به بیمارستان کشید و حتی دچار بیماری هم شدم؛ اما نهایتا تمام خاکریزهایی که گرفته بودم حضرات پس گرفتند چون جنگ من با دولت بود! دولت بزرگ ترین انحصارگر در اقتصاد ایران هست اما دوره ای که نمایندگان مجلس شکل گیری شورای رقابت را مدنظر قرار دادند شاید حواسشان نبود که این شورای رقابت قبل از هر کسی قرار است و باید در مقابل دولت بایستد.
انگلیسیها یک واژهای دارند به عنوان «Compenmimse» نه اینکه من مترادف فارسی آن را بلد نباشم چون به هر صورت فارسی زبان مادری من هست، اما این واژه از لغاتی است که اگر بخواهیم بگوییم سازش کردن و با هم کنار آمدن نمیتوانیم همه مفهوم آن را بگوییم؛ متاسفانه من چنین روحیهای نداشتم و نمیتوانستم از اصول خودم عقبنشینی کنم. به هرصورت در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمیو دولت اصلاحات که ایده شورای رقابت و قانون آن مطرح شد و پایه گذاری شد آقای دکتر دژپسند که معاون بازرگانی بود و آقای دکتر حسینی که خودش اقتصاددان است و مدیر اقتصادی وزارت بازرگانی بود و از دولتمردانی که در حال خداحافظی از دولت هستند، هم آقای دکتر طیب نیا در کارگروه حضور داشتند اما به دلایلی عمدتا سیاسی در دوره اصلاحات این قانون و ماحصل تلاش ما به مجلس نرفت و در دوره آقای احمدی نژاد به مجلس رفت و اجرایی شد. آقای دکتر حسینی که بالاخره زمانی هم دانشجوی من بود و بالاخره دوازده سال در دانشگاه با من درس گذرانده بود لطف کرد و گفت که آقای پژویان شما خودتان باید این شورا را تشکیل بدهید!
متاسفانه بودجه ای که برای اجرایی شدن و عملکرد صحیح این شورا لحاظ شد بسیار کم بود و بودجه شورای رقابت نهایتا یک میلیارد تومان در سال بود که واقعا نسبت به وظایف آن کارآیی نداشت. ما تلاشهای وسیعی کردیم که شورای رقابت بتواند اثرگذار باشد اما بالاخره خیلیها نمیخواستند و ما چند سال تلاش کردیم و آن دوره هم مطلع هستید که چگونه به پایان رسید!
* و با عرض معذرت، نهایتا هم مثل تمام مواردی که در کشور ما از سال 1368 همیشه میگویند و به صورت ضرب المثل تکرار میکنند که « ما نمیتوانیم شورایی کار کنیم» به یک معنا، مورد شورای رقابت هم نهایتا تبدیل شد به یک دورهمیاقتصادی که متاسفانه نتایج ثبت شده و قابل بررسی از آن را نمیتوانیم پیدا کنیم. شما اگر در یک یا چند عبارت کوتاه بخواهید دلایل این وضعیت و بی تاثیر شدن شورای رقابت را بگویید، چطور بیان میکنید؟
** من مساله را خیلی ساده عرض میکنم، اما فکر میکنم شما و مخاطبان بتوانند تمام مسائلی را که لازم است از همین عبارت کوتاه متوجه بشوید:
«دلیل ناکارآمدی شورای رقابت این بود که به اندازه کافی مورد پشتیبانی قرار نمیگرفت» و امروز و بعد از ما هم حمایتی از آن صورت نمیگیرد!
* در مورد اجرایی شدن اقتصاد مقاومتی و توزیع امکانات و تولید دانش بنیان در صنعت و کشاورزی به نظر شما دولت برای تقویت تولید باید چه اولویتهایی را در نظر بگیرد؟ به نظر شما با تمام مختصات «تولید» به عنوان یک مفهوم روشن و متمایز برای اینکه بتوانیم به تولید در بخش کشاورزی به مثابه یکی از ارکان تولید غیر وابسته به خام فروشی نفت برسیم در حال حاضر باید از کجا آغاز کرد؟ سال گذشته و قبل از خداحافظی آقای طیب نیا از دولت، شاهد بودیم که به جای تسهیلات برای تولید و صادرات کشاورزی، ایشان وضع مالیات برای کشاورزی را مطرح میکردند که چندان توجیه منطقی نداشت...
** در وهله نخست اشاره کنیم به اینکه ما در حال حاضر و با مختصات فعلی کشوری نیستیم که کشاورزی را اولویت اول در نظر بگیریم؛ به دلیل بحران آب و منابع آبی که اگرچه خاک مرغوب را داریم اما جزء کشورهای کم آب دنیا هستیم و علاوه بر آن مدیریت منابع آب ما هم غلط هست!
به طور مثال چرا و چه اصراری هست وقتی من از کنار وانت هندوانه رد میشوم، بخواهم سه تا هندوانه زیر بغل بزنم بیاورم منزل و بیشتر از مصرف خانواده بخرم که حیف و میل بشود؟ یعنی صرفا چون ارزان هست و چون آب مصرفی برای آن هم نسبتا ارزان هست، اینطور بدون ملاحظه حیف و میل کنیم؟
این در صورتی است که در بسیاری کشورها به ندرت همین هندوانه به صورت عددی عرضه میشود و عمدتا به صورت تقسیم شده و بسته بندی در بازار عرضه میشود! من شخصا جز مورد ایران، فقط در ایالات متحده دیده ام که هندوانه درسته هم فروخته بشود و اگرنه در اغلب کشوری اروپایی اگر بررسی کنید از این خبرها نیست!
اتلاف منابع آب در تولید هندوانه فقط به عنوان یکی از صدها مثال محصولات کشاورزی ایران جنبه یک چالش مهم را دارد و البته نمونههای این مساله به جز مورد هندوانه در سایر محصولات کشاورزی و باغداری ما هم وسیع است و حقیقتا شرایط تولید و بهرهوری در کشاورزی ایران باید در هر یک از این موارد بازنگری شوند.
شما بخش کشاورزی را فقط روستاییان در نظر نگیرید که گندم کشت میکنند، چرا که آنها بالاخره از معافیت مالیاتی که برای تمام جامعه در نظر گرفته شده برخوردار هستند و در عین حال بخاطر درآمد متوسط به پایین اصلا کسی روی درآمد آنها مالیات وضع نمیکند، اما در عین حال این را هم بپذیرید که در بخش کشاورزی هم ثروتهای بادآورده داریم و من با مطالعه بیست ساله بودجه خانوار در اقصی نقاط ایران این را عرض میکنم.
اینها کم شمار نیستند و بنابراین من فکر میکنم بخش کشاورزی هم میتواند مشمول مالیات باشد و هم مشمول یارانه و حمایت؛ بالاخره در تمام کشورهای دنیا در بخش کشاورزی یارانه را به کشاورزان میدهند حتی کشوری مثل آمریکا اما مساله این است که لزومیندارد به همه بخش کشاورزی یارانه بدهیم! نیازی نیست به کسی که میلیاردها از باغی که دارد و از تبدیل محصولات کشاورزی و بنگاههای تولید محصولات کشاورزی صاحب شود میشود هم بخواهیم یارانه بدهیم چون بالاخره این بخش از صنایع جزء بخش کشاورزی محسوب میشوند.
ما اگر معیار درست داشته باشیم و اگر درآمدهای بالایی که فعالیتهای تجاری انجام میدهند در پوشش بنگاه کشاورزی و کارخانه عملا به سمت واردات میروند، «مالیات مجموع درآمد» بدهند مشکلی ایجاد نمیشود.
اما در موردی که اشاره کردید و سال گذشته مورد توجه هم قرار گرفت، سخن من این هست که آقای طیبنیا! شما که جزء کسانی بودید که دوازده سال دانشجوی من بودید و برای شما از مزایا و «مالیات مجموع درآمد» هم گفته ام؛ ایکاش در این مورد میگفتید ما مالیات مجموع درآمد را برقرار میکنیم، یعنی از کسانی که بالاترین درآمدها را دارند هر کجا که باشند مالیات میگیریم و از کسانی که درآمد بالایی ندارند مالیات نمیگیریم و در عین حال حمایت هم میکنیم که سخن درستتری بود!
الان هم من معتقدم با توجه به اینکه در نخستین ماههای دوره کاری دولت جدید آقای روحانی هستیم، دولت محترم میتواند به عنوان یک سیاست این را در نظر بگیرد که کشاورزی را هدایت کنند به سمت دانش بنیان شدن و استفاده از تکنولوژی و کارآمدی. پیشبرد همه این سیاستها در قالب اعطاء و تخصیص درست و عقلانی یارانه به بخش کشاورزی قابل تحقق هست. همه اینها راه حل دارد و راه حل همه مسائل این بخش یک بسته سیاست هست که باید اجرایی بشود و البته برای بخش اقتصاد ایران به چنین بستههایی نیاز داریم؛ همانگونه که من برای بخش صنعت چنین بسته ای تدوین کردم، برای کمک به تولید در بخش کشاورزی هم به چنین بسته ای نیاز داریم که باید دوستان دیگر به فکر باشند و مساله را جدی بگیرند.
نظیر همین مساله را برای بخش معدن و برای بخش خدمات هم به بستههای سیاست گذاری دیگری نیاز داریم تا نقشه راه اقتصاد کشور را داشته باشیم و فکر میکنم دولت هم باید چنین مساله مهمیرا هم مدنظر قرار بدهد.
http://www.mardomsalari.net/4483/page/9/28163
ش.د9604226