این درست است که مذاکره و دیپلماسی ادامه جنگ تلقی شود، ولی بهتر و درستتر این است که بگوییم ماهیت و کارکرد و نتایج مذاکره و دیپلماسی با شرایط و وضعیت جنگ و عرصههای میدانی مرتبط است و گزینهای برای رسیدن به اهداف جنگ از مسیر میانبر مذاکره و دیپلماسی محسوب میشود.
با این تعریف، ژنو حاصل روندهای اولیه بحران تروریستیـ تکفیری در سوریه بود تا چارچوب و اهداف سیاسی مطلوب غربیـ صهیونیستی را برای آینده سوریه ترسیم کند و به شکل آشکاری با شرایط میدان جنگ ارتباط مستقیم داشت. نشستهای هشتگانه ژنو که با مدیریت آمریکایی و شرکای آن در بحران تروریستی سوریه دنبال شده، منحنی مرتبط با موازنه قدرت در میدان را نیز ثبت کرده و نشان میدهد آنگاه که تروریستها و حامیان آنها در این جنگ نیابتی دست برتر را داشتند، نتایج و خروجی نشستها و حتی ترکیب بازیگران و شرکتکنندگان آن نیز با اراده آنها به پیش میرفت و به تدریج که معادله میدان و توازن قدرت تغییر کرد، نتایج و شرکتکنندگان نیز به همان تناسب تغییر کرده و در اداره روندهای امنیتیـ سیاسی نیز دستخوش تغییر شد. اصل این بحران تروریستی و نیابتی قرار بود یک شیوه جدید از تغییرات ژئوپلیتیکی و مرزهای سیاسی و نظامهای سیاسی را با هدف هدایت و سازماندهی نظم جدیدی در منطقه، تجربه کرده و آن را برای تکرار در مناطق دیگر جهان آماده بهکارگیری کند. در این تجربه قرار بود بازیگران غیر رسمی (تروریستها و گروههای مورد حمایت) وظیفه ارتشهای بازیگران رسمی را بر عهده گرفته و اهداف و منافع مطلوب هدایتگران و حامیان را محقق کنند. دلیل این امر آن بود که بنای توازن قدرت در منطقه از سال ۲۰۰۰ و فرار صهیونیستها از جنوب لبنان و سپس در سال ۲۰۰۶ و جنگ ۳۳ روزه متزلزل شده و تغییر کرده بود و آمریکای دوره بوش پسر برای یکسرهسازی اوضاع منطقه، دست به اقدام خام حمله نظامی به عراق و افغانستان زده بود تا آن را الگویی برای دولتسازیهای جدید آمریکایی قرار داده و تکلیف جمهوری اسلامی ایران را نیز برای مهار و براندازی روشن کند. اما این راهبرد به شکست انجامید و بحران اقتصادی و مالی آمریکا از سال ۲۰۰۸، گزینههای اجباری و ابتکاری را به عنوان جنگهای نیابتی و متکی به بازیگران غیر رسمی و با حمایت مالی ارتجاع عرب و مدیریت کلان غرب و شرکای آن مطرح کرد؛ بنابراین هم بحران تروریستی تکفیری و هم روندهای ژنو، با این راهبرد منطقهای دنبال شد که فراز و نشیبها و تغییر وضعیت میدانی با حضور حزبالله و سپس ایران و در نهایت روسیه به بحران سوریه، مسیر و روندها را کاملاً تغییر داده و شاخصها و معادلات و ویژگیهای جدیدی تولید کرد. محوریترین هدف این راهبرد غربیـ صهیونیستی آن بود تا امنیت رژیم صهیونیستی حفظ شده و ضریب آن ارتقا یابد و سپس منافع هژمونیک آمریکا تأمین شود.
اگر سال ۲۰۱۴ را سال توازن میدانی بدانیم، از آن پس، روند فرسایش و نابودی تروریستها و جغرافیای اشغال آنها در سوریه و عراق با سرعت تغییر یا پایان یافت. تغییر توازن قدرت در میدان این فرصت را به روسیه و ایران داد تا برای روندهای امنیتی و سیاسی نیز دست به ابتکار موازی ژنو بزنند که در نشستهای آستانه تجلی یافت و ابتکار عمل آن نیز از دست غرب و حامیان تروریسم خارج شد. آشفتگی اردوگاه حامی تروریسم و ناکارآمدی و رقابتهای فیمابین قطر، سعودی و ترکیه که بخشی از آن نیز به تحولات بیداری اسلامی در کشورهای عربی به ویژه مصر مرتبط بود، نشستهای ژنو را به دیدارهای فرسایشی مبدل کرد و وضعیت میدانی و شکستهای متوالی تروریستها در حلب، قلمون، غوطههای شرقی و غربی و مناطق مرکزی سوریه در حمص و حماه و نهایتاً پایان دادن به جغرافیای خلافت داعش در سوریه و عراق، مرحله جدیدی از تحولات را پایهگذاری کرد. ترکیه به دلایل مختلفی با اروپا و سپس آمریکا دچار چالش شد و از اولویت گزینههای منطقهای آمریکا خارج شد و همین امر، ترکیه را به ایران و روسیه نزدیک کرد و حاصل آن نشستهای هشتگانه آستانه و مناطق کاهش تنش شد که نوعی مدیریت زمان و اولویتها را در کارکرد خود ثبت کرد. این در حالی بود که نشستهای نمایشی ژنو هیچ نتیجه، کارکرد و تأثیری در پرونده سوریه نداشت. طرفهای غربی، ارتجاع عرب و ترکیه و صهیونیستها، این روند را مسیری اجباری برای نابودی کامل تروریستها و کارتبازی آن در سوریه بودند، نشان میداد. تحولات سوریه در نقطه مقابل اهداف اولیه بحرانسازی قرار گرفت و مقاومت منطقهای و گروههای آن در پیوندی جدید به واقعیتی ناگوار برای صهیونیستها و آمریکا و غرب و ارتجاع عرب تبدیل شدند.
ترکیه که خاصیت ابزاری خود در سیاستهای منطقهای آمریکا را تا حد زیادی از دست داده بود، ضمن حفظ ارتباط با باقیمانده تروریستها در ادلب و شمال حلب یا غوطه شرقی، به عنوان شریک در نشستهای آستانه تن داد تا روند نابودی تروریستها را کند کرده و ظرفیتهای آنها را حفظ کند. از سوی دیگر روسها بنا به محاسبات ویژهای که فراتر از پرونده سوریه بود، تعامل خاصی با ترکیه را دنبال کرده و گاه و بیگاه به آنها امتیاز نیز دادند تا بهرههای آن را در توازن قدرت با غرب و به ویژه آمریکا و ناتو کسب کنند. حال آنکه دست به ریسکی قمارگونه زده به نتایج تاکتیکی بسنده کردند و آن را در نشستهای آستانه و به تازگی در سوچی یا اغماض در عملیات ترکیه در عفرین ترسیم مناطق کاهش تنش نشان دادند. ترکها نیز با اینکه در موضوعات فراوانی با آمریکا در چالش به سر میبرند، در بازی عفرین و تضعیف نشست سوچی، به خوبی با آمریکا همکاری نانوشته کردند. نشستهای هشتگانه آستانه که برای مدیریت امنیتی و مناطق درگیری فعال شده بود، در نقطه بلوغ خود باید به روندهای سیاسی در سوریه نیز میپرداخت تا حاصل جنگ و درگیری و توازن قدرت جدید را به یک کارکرد سیاسی و مذاکراتی تبدیل کند.
به همین منظور نشست گفتمان ملی گروههای معارض با حکومت سوریه در سوچی پیشبینی و برنامهریزی شد. با اینکه روسها تلاش فراوانی کردند تا آستانه و ژنو را جایگزین ژنو و وین نشان ندهند و از حساسیتهای غربی بکاهند، اما از نگاه آمریکا و غرب، نشست سوچی دو پیام اصلی داشت؛ اولاً، پایان ژنو و اثرگذاری حامیان تروریستی در عرصههای سیاسی و آینده سیاسی سوریه بود، ثانیاً، نابودی و ناکارآمدی تروریستهای باقیمانده برای اثرگذاری بر مهندسی سیاسی آینده سوریه و پایان پروژه غرب برای سوریه و منطقه بود. آمریکا که با آشفتگی و عدم انسجام در بین شرکای منطقهای خود مواجه بود، اولویت خود را از یک سال قبل به اهرمهای جدیدی اختصاص داد و پنتاگون و سیا را برای کسب جغرافیای مستقل از گروههای تروریستی و با نام مبارزه با داعش در شرق فرات قرار داد و با تشکیل یک سازمان رزم به نام «قسد» با محوریت کردهای شمال سوریه، شرق فرات در شمال سوریه را به کنترل خود درآورد. با ایجاد حدود 14 پایگاه و فرودگاه و پادگان نظامی، آن را به کارت جدید مذاکراتی یا اثرگذاری روندهای میدانی سوریه تبدیل کرد. از نگاه آمریکا این واکنش ترکیه فواید بسیاری در بر داشت، به طوری که ترکیه را در عمق و جغرافیای بیشتری وارد سوریه کرد و ضمن پیچیدهتر کردن روندهای سیاسی و امنیتی، از سرعت پیشبینی و برنامهریزی شده در آستانه و سوچی کاست. در این نگاه آمریکایی، با ورود ترکیه به خاک سوریه در عفرین، امکان فروپاشی مثلث ترکیه با روسیه و ایران در آستانه و سوچی را مهیا میکرد و روسیه و ایران و سوریه، در صورتی که با آن مخالفت جدی میکردند، ترکیه را وامیداشت تا از مشارکت وسیع معارضه ممانعت به عمل آورد. به همین دلیل نیز روسیه ناچار به نوعی سکوت در مقابل عملیات ترکیه شد و زمینه را برای بر هم زدن ابتکار عمل آستانه و سوچی و هدایت اوضاع به سمت ژنو فراهم میکرد. آمریکا که تکیه دادن به کردها و عشایر عرب شرق فرات را برای خود پایدار و درازمدت نمیداند، در عرصه دیپلماسی و سیاسی، تلاش کرد تا اصالت آستانه و سوچی را زیر سؤال برده و ژنو و نشست وین را یک بار دیگر برجسته و محوری نشان دهد. این اقدام سیاسی آمریکا فقط برای زیر سؤال بردن سوچی و آستانه انجام گرفت، ولی در عرصههای میدانی هم یک تلاش خطرناک آمریکایی با کمک ترکیه شکل گرفت تا روسیه را مجبور به نگرانی و عقبنشینی کند. موشکهای جدید آمریکایی با هماهنگی ترکیه به جریان احرارالشام تحویل شد تا فرودگاه حمیمیم هدف قرار گیرد که طی آن به شش فروند هواپیمای روسی آسیب وارد شد که روسها دست به اقدام انتقامی علیه احرارالشام زدند. در طی هفته گذشته نیز تحویل موشکهای ضدهوایی و دوش پرتاب به جبهه النصره از سوی آمریکا، توانست هواپیمای سوخوی ۲۵ را در شرق ادلب ساقط کند که این امر نشان از عزم آمریکا برای به چالش کشیدن روسیه در عرصه میدانی دارد. به موازات اقدامات فوق، دیپلماسی پنهان و آشکار آمریکایی و صهیونیستی و سعودی با روسها، برای پذیرش حذف ایران و مقاومت از آینده سوریه و جغرافیای آن، دنبال شده که با سفر هیئت عالیرتبه نظامی و اطلاعاتی روسها به واشنگتن تکمیل شده است. مطرح شدن مجدد اتهام حمله شیمیایی ارتش سوریه و اتهام به روسیه مبنی بر اینکه به مسئولیتهای خود پایبند نیست، بخش دیگری از این فشارهاست که باید نتیجه و خروجی خود را، مجموعاً در نشستهای بعدی ژنو و قبول طرح آمریکا و شرکای غربی آنها برای سوریه بدهد. آمریکا و بقیه حامیان تروریسم و جنگ نیابتی در سوریه به خوبی میدانند که مسیر سوچی نیز همانند مسیر آستانه، نه تنها مدیریت زمان و میدان را نهایی میکند، بلکه آینده سیاسی سوریه را از تسلط غرب و تروریستها خارج خواهد کرد؛ از این رو آمریکا و کشورهای غربی با وجود دعوت به سوچی، در آن حضور نیافته و تروریستهای داخل سوریه (معارضه داخل) نیز به سوچی نرفته و کارشکنی ترکیه و گروههایی که به عنوان معارضه ریاض در سوچی حاضر شدند، نتایج سوچی را محدود کرد و روسها را مجبور کرد تا ریاست کمیته تدوین قانون اساسی را به دمیستورا واگذار کرده و آن را با رویکردهای موجود در نشستهای ژنو پیوند بزنند.
روسها که در روزهای اولیه جنگ در عفرین از سوی کردها متهم به بیاعتمادی شده بودند، پس از سوچی، با دادن موشکهای ضد زره، ارتش ترکیه را در مناطق محدود مرزی در عفرین زمینگیر کردند و ارتش ترکیه، عملاً در مقابل یک جنگ فرسایشی و پرهزینه گرفتار شده است. آسیبپذیری شدید نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه و افزایش احتمال برخورد و درگیریهای محاسبه نشده با نیروهای روسیه، ایران و حزبالله موجب شده تا آمریکا زمین بازی را گسترش داده و به موازات انتقال تعداد بیشتر از داعشیها به افغانستان از نظامیان خود در عراق به تدریج کاسته و به افغانستان وارد کند تا حوزه جدید چالشی و بحرانسازی برای ایران و روسیه و چین در افغانستان و آسیای مرکزی باز کند. آمریکا برای جذب ترکیه نیز در افغانستان، حوزههای همکاری مشترکی تعریف کرده تا حداقل بتواند ترکیه را در میزان همکاری با روسیه و ایران مدیریت کند. به همین دلیل باید در بازبینی راهبردهای سیاسی و میدانی در سوریه تدابیر جدیدی در قبال ترکیه نیز منظور شود تا از رفتار پاندولی ترکیه کاسته شود و به جای قمار و تکیه بر تروریستها، باید با استمرار سیاستهای دوگانه، رویهای بردـ برد را تعریف کرد. آنچه روشن است اینکه، آمریکا قادر نیست بدون روسیه و ایران، نشستهای ژنو را بسامان کند؛ از این رو به حداقلهایی برای تغییر روندهای سوچی و آستانه و حضوری مؤثر برای مهندسی آینده سیاسی سوریه چشم دوخته است. دلیل، آن است که سعودیها، محور اصلی سیاستهای منطقهای آمریکا شدهاند و بهای صد میلیاردی آن را پرداخت کردهاند و ترکیه بازیگر رزرو آنهاست که باید از سطح همگرایی آن با روسیه و ایران بکاهند و تروریستهای باقیمانده نیز در سوریه نیز کارکردی فراتر از اقدامات محدود ایذایی ندارند و تکیهگاه کردی و عشایر عرب آنها نیز در شرق فرات، هر لحظه با فروپاشی روبهروست. لذا مدیریت زمان و بازبینی برنامههای همکاری با روسیه در سوریه و مدیریت رفتاری ترکیه به نحوی که از سناریوهای آمریکایی فاصله گرفته و رویکرد سازندهای را در منطقه از خود نشان دهند، از اولویت ویژهای برخوردار است.
تطبیق اجرایی نتایج سوچی با آنچه در وین طراحی شده و برای ژنو 9 دنبال خواهد شد، یکی از چالشهاست که باید در کنار تنظیم رفتار سیاسی و امنیتی ترکیه در قالب تعهدات آستانه و سوچی آن را دنبال کرد. در مرحله پساداعش با نوع جدیدی از رفتار یا نمایش رفتاری از سوی آمریکا، ترکیه و رژیم صهیونیستی روبهرو هستیم که با راهبرد جنگ نیابتی ـ تروریستی متفاوت است و این بازیگران برای مدیریت روندها، ناچار به نقشآفرینی آشکار و مستقیم شدهاند. این حضور مستقیم و آشکار به معنای تنگناهای آنهاست. ولی از گزینههای محدود رنج میبرند و قادر به تغییر توازن در میدان نیستند. رژیم صهیونیستی با همه تحرکات دیپلماتیک آشکار و نهان با روسیه و با اقدامات اخیر خود در جنوب سوریه که با هماهنگی جبهه النصره و بقیه تروریستهای استان درعا برای حذف داعش و جایگزین کردن القاعده و یکدست کردن این منطقه و شبیهسازی آن با شمال سوریه در قبال قدرتیابی بیشتر حزبالله و مقاومت، در سوریه و در لبنان ناتوان است و آمریکاییها از اینکه وارد سیکل کشنده و تکرار تلفات نیروهای خود همانند سالهای 2006 تا ۲۰۱۰ در عراق شوند، به اندازهای هراس دارند که دست به نامهپراکنی میزنند تا هدف قرار نگیرند؛ لذا مقامات آمریکایی به هرگونه اقدام نظامی مستقیم فکر نمیکنند؛ چرا که به سادگی، نیروهایشان و ناوهای آنها به اهداف مشروع تبدیل خواهند شد.
دکترینهای جدید امنیتی، سیاسی و هستهای آمریکا به موازات رفتار ناهنجار و نامنطبق با رویههای جهانی، نشان میدهد که آمریکا برای تأسیس مرحلهای جدید از روابط بینالملل و یکجانبه تلاش میکند حداقل در کوتاهمدت زمینه هرگونه تعامل دوجانبه با قدرتهای رقیب، همانند روسیه و چین را به صفر نزدیک کند. به همین دلیل «روسیه باید بداند و میداند که اگر در دوره اوباما و منطق سیاست خارجی آن دوره با آمریکا، با فریب کاخ سفید روبهرو شد و سراب امکان تعامل و توافق با آمریکا، فرصتهای مهمی از روسیه به هدر داد، در دوره ترامپ و سیاستهای جدید وی هیچ شانسی برای ریسک و تردید ندارد.» عقلانیت راهبردی حکم میکند که در آینده سوریه به چیزی کمتر از ظرفیت و قدرت ژئوپلیتیک برای روسیه و ایران نمیتوان تکیه کرد و حکومت سوریه نیز آن را میپذیرد. این نقطه مقابل آن هدفی است که آمریکا، رژیم صهیونیستی و سعودی در سوریه دنبال میکنند و هنوز به تجزیه، براندازی، یا حداقل به دستیابی به امتیازاتی در سوریه فکر میکنند که قادر به مهار روسیه و ایران و مقاومت در سوریه باشند و سوریه و تمامی مزایای ژئوپلیتیکی و اقتصادی و نفت و گاز آن را از دست ندهند. ترکیه نیز باید بپذیرد که با کارنامه سیاه در حمایت از تروریسم همراهی با آمریکا و ارتجاع عرب و وسوسه امپراتوریسازی و اصرار بر اهداف گذشته نمیتواند در آینده سوریه نقشی داشته باشد، مگر اینکه با درک اوضاع جدید در سوریه و کنار گذاشتن نقشآفرینی در سیاستهای فرسایشدهنده آمریکا برای ترکیه، چه در سوریه و چه در افغانستان، یا ادامه حمایت از تروریستها، به منافع همجواری و اقتصادی دست یابد. دیپلماسی رسمی ایران که هنوز برداشتی جناحی از تحولات منطقهای دارد، با پتانسیل کافی در سوچی و جزئیات آن وارد نشده است. این به آن معنا است که دیپلماسی رسمی ایران، به جای مطالبهگری برای بهرهمندی از توازن قدرت جدید و مزیتهای پیروزی بر تروریسم و بحرانسازی غربیـ صهیونیستی در سوریه و تبدیل آن به دستاوردهای اقتصاد ملی، رفتار محتاطانه را برای نرنجیدن غربیها از خود نشان داده است. بدیهی است که در پایان بحران در سوریه، با فقدان تحرک و تدبیر فعال برای تحکیم دستاوردهای گوناگون، دیگر بازیگران از سهم پیروزی ایران در سوریه بهرهمند خواهند شد و به موازات برنامهریزیهای سیاسی در ساختار قدرت سوریه، از مزیتهای پساتروریسم در سوریه و بازسازی و بهرههای ژئوپلیتیکی و امنیتی آن، استفاده خواهند کرد.