(روزنامه آسمان آبي – 1396/11/01 – شماره 165 – صفحه 9)
من معتقدم که در ایران ما هنوز از تحولاتی که در حوزه مطالعات امنیت ملی به وجود آمده کمتر آگاهی داریم و هنوز در دوره نظریه رئالیستی مطالعات امنیت هستیم. مطالعات رئالیستی متعلق به دوره کلاسیک است که ما تحت عنوان مطالعات امنیتی سنتی از آن یاد میکنیم. در اینجا مسئله قدرت است که امنیت ملی را میسازد و به عبارتی، امنیت مساوی با امنیت فیزیکی است.
این یک نوع دیدگاه است و مثلا با دیدگاه مکتب کپنهاگ که معتقد است امنیت را نمیتوان تکعاملی و تکساحتی تعریف کرد، از اساس متفاوت است. من دیدگاه رئالیسم را همان دیدگاه واقعگرایانه در نظر میگیرم، اما نه به معنای مثبت آن بلکه به مفهوم ابتنا بر قدرت. قدرت در این دیدگاه هم عامل امنیت است و هم عامل ناامنی. عامل ناامنی یعنی اینکه اگر قدرتی افزونتر از شما در همکاریهای منطقهای شما وجود داشته باشد، این باعث ناامنی شما خواهد شد و باعث تهدید. من فکر میکنم این دیدگاه کاملا تقلیلگرایانه نسبت به بحث امنیت ملی است و در ایران بعد از انقلاب ما سه رویکرد بسطمحورانه، حفظمحورانه و توسعهمحورانه را داشتهایم.
هر سه دوره، نشان میدهد ما همچنان در دیدگاه واقعگرایانه قرار داشتهایم. یعنی در دوران توسعه هم وقتی از آن حرف میزنیم از مفهوم آگاهی، کمتر حرف میزنیم؛ یعنی هنوز اهمیت قدرت دانایی را بر قدرت نظامی درک نکردهایم. یک معنا این است که ما امنیت را در پرتو قدرت ببینیم. وقتی به این معنا فهم میکنیم، در این صورت امنیت بیشتر یعنی تلاش برای کسب قدرت افزونتر به هر بهایی. از دهه 80 این دیدگاه واقع گرایانه، مورد نقد در غرب قرار گرفت و ما امروز در حوزه مطالعات امنیت ملی، به جای نگاه رئالیستی نگاه نئولیبرالیستی داریم. در نگاه نئولیبرالیسم مسئله این است که نظام بینالملل نظام آنارشیستی است و امکان همکاریهای گسترده اساسا وجود ندارد. نباید به این نظام خوشبین بود و تصور کرد که اگر شما بخواهید قدرت –چه در حیث ملی و چه بینالمللی- به دست بیاورید، بقیه در مقابل شما نمیایستند.
در دیدگاه رئالیسم دولتها را ضامن حفظ امنیت میدانیم. فهم بدتر این است که ما امنیت را در این دیدگاه ثابت در نظر میگیریم و امنیت هم تابع قدرت است و ذیل دولت فهم میشود؛ دولت بهمثابه قدرت، نه به معنای دموکراتیک آن. این نگرش بدبینانه تجویز میکند که دولت بدون قدرت، بدون امنیت است و دولت با قدرت، میتواند امنیت ملی را برقرار کند. این نگاهی محدود به امنیت ملی است و از محدوده مرزها و دولتها بیرون نمیرود؛ یعنی در چارچوب یک حکومت و یک state، شکل میگیرد و باقی میماند. وقتی این دیدگاه میگوید حاکمیت و قدرت مهمترین بنیاد است بنابراین تمرکزشان بر امنیت ملی در حوزه سخت هست و همهچیز هم حول دولت و قدرت درواقع دارد شکل میگیرد. صهیونیسم نمونه بارز این تفکر است و در رژیم صهیونیستی هنوز این دیدگاه وجود دارد.
دیدگاه دومی که میتوانیم بیان بکنیم، دیدگاه لیبرالیستهاست. در این دیدگاه امنیت ملی از قدرت حاصل نمیشود و یک مفهوم پیچیدهای است که میتواند تابعی از تعاملات مناسب اجتماعی جامعه باشد نه صرف قدرت حاکمیت. پس در دیدگاه دوم نگاهی که در رئالیستها وجود دارد که در آن امنیت ملی تابعی از قدرت است و همواره به دلیل ترس در معرض تهاجم هستیم، در دیدگاه لیبرال وجود ندارد و منافع مهم است. ما در لیبرالیسم عنوان میکنیم که متغیرهای امنیت تک عاملی نیست و نباید بر قدرت در درون حاکمیت تمرکز کنیم. بازیگران امنیت ملی فراوانند و زیاد میشوند. دیگر نگاه بدبینانه تعدیل میشود و این بازیگران هم رسمی هستند و هم غیررسمی. در این دیدگاه نهادهای حقوق بشر باید در امنیت ملی دیده شود. میتوان احزاب سیاسی، جنبشهای اجتماعی و... را در این دیدگاه جای داد. پس در دیدگاه لیبرالیسم اینگونه نیست که با حوزههای قدرت مواجه شویم و بگوییم امنیت ملی مساوی با این است.
امنیت ملی در این دیدگاه مساوی با تجربه زیسته یک جامعه است. اگر جامعهای از درون خودش واجد امنیت نباشد و قدرت منبعث از اراده سیاسی جامعه نباشد، نهادها مدنی نباشند، شیوههای حکومت توتالیتر باشد و به هر شیوهای پول خرج کنیم، واجد امنیت ملی نیستیم. امنیت ملی به معنی ساکت بودن و اعتراض نکردن نیست. در این جا امنیت ملی برخاسته از مناسبات و روابط جامعه است. این روابط اجتماعی به معنای مختلفی است.
اگر این گونه باشد، هنجارها و شاخصههای بین المللی در این دیدگاه برخاسته از مؤلفههای درون جامعه است که ما الان وقتی درمورد کشوری حرف میزنیم، تقریبا به نحو عمومی بیان میکنیم که اگر در درون جامعهای انسجام درونی ببینیم، فشارهای بیرونی تاثیراتی مانند فروپاشی نگذارد، اما اگر در درون جامعه مانند دوره اواخر پهلوی جامعه ذرهای ببینیم که هیچ تعاملی نداشته باشد و قدرت برخاسته از درون جامعه نیست، این یعنی فروپاشی. این نشاندهنده این است که «سازهانگاری» در مطالعات امنیت ملی؛ یعنی مفهوم امنیت و ماهیت تهدید تغییر پیدا کرده است و این گونه نیست که تنها شاخصههای بین المللی تغییر پیدا کرده باشند. ما در این دیدگاه عنوان میکنیم مسئله اصلی در امنیت اعتماد درونی است و بنابراین اگر یک جامعهای نتواند معضلات را حل کند، ما نمیگوییم که از امنیت ملی برخوردار است.
مطالعات میتواند چند فرض داشته باشد که به طور کلی باید امنیت از ساخته ذهنی سنتی جدا شود. فرض دوم این است که ما باید بپذیریم تغییر بنیادینی در نگرش مطالعات امنیت ملی ضروری است. یعنی ما نمیتوانیم با نگاه پیش از تحولات جدید نظریات امنیت ملی را به کار بگیریم و اگر اینگونه باشد متغیرهای فرهنگی و اجتماعی از متغیرهای قدرت مهمتر است. طبق این دیدگاه هنجارهای اجتماعی به معنای عام هویت را شکل میدهند و هویت سبب شکلگیری امنیت ذاتی میشود. این امنیت باعث میشود در حیطه بینالمللی هم دارای امنیت شوید. اگر این گونه باشد امنیت برخاسته از مناسبات درونی جامعه است. هویت چیست؟ هویت هنجارهای اجتماعی یا فرهنگی است؟
من فکر میکنم دیدگاه دیگری به وجود آمده و معطوف به کشورهای درحالتوسعه یا جهان سوم است. کشورهای درحالتوسعه احساس فقدان امنیت میکنند و در درجه اول معطوف به حوزه بیرونی و بینالمللی است و در درجه دوم معطوف به حوزه داخلی. این دیدگاه به نظر من چند ساحت را نشان میدهد. این دیدگاه میگوید مفهوم امنیت یک مفهوم سخت و کلاسیک نیست. شما نمیتوانید جامعهای را محروم از اطلاعات کنید و منتظر بحرانهای ناشی از این نباشید. وقتی محروم میکنید آگاهی کاذب شکل میگیرد و اعتماد فرومیپاشد؛ طبق این دیدگاه امنیت تابع یک متغیر نیست و به طور کلی مفهوم پیچیدهای است که اضلاع مختلفی دارد.
من این چهار دیدگاه را بیان کردم تا بیان کنم که آیا میتوانیم ایران را در یکی از این چهار موقعیت بسنجیم. این خیلی مهم است که بگوییم در جامعه ایران چه فهمی از امنیت ملی داریم. ایران میتواند از درون جامعه آمریکا، از احزاب، از روشنفکران و از گسستگی که در آمریکا به وجود آمده است، درس بگیرد. هر جامعهای که بازتر باشد به معنای عام، واجد امنیت ملی بازتری است و هر جامعهای که جامعه بستهتری است، امنیت ملیاش شکنندهتر است. من معتقدم عواملی که در امنیت ملی دخیل هستند، میتوانند اینها باشد: یک، فهم و ادراک ذهنی که نخبگان اجرایی جامعه دارند. فهمی که سیاستگذاران جامعه از امنیت ملی دارند بسیار مهم است. دو، شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که بر جامعه حاکم است. ایران امروز شرایط 30 سال گذشته را ندارد. فهمی که از امنیت ملی از دوره احمدینژاد داشتیم، کاملا متفاوت است با آنچه از دوران روحانی داریم. سوم، خود نظام بینالملل است که موثر است.
دورانی که اوباما بود با دورانی که بوش در آن بود، امنیت ملی متفاوتی داشت. چهارم، موقعیت یک کشور هم مهم است. یک کشور ممکن است تهدید را از ناحیه بیرون تهدید عمیق تلقی نکند. مثلا کشوری مانند سوئد کشور ژئوپلیتیک نیست یا کشوری که از خاورمیانه دور است. امنیت ملی در این کشورها بیکاری، تعامل با جامعه و پشتیبانی بیمهای و شغلی است، اما در جامعه ما پشتیبانی شغلی هیچگاه بهعنوان امنیت ملی تعریف نشده است. پنجم، اهدافی هم که یک کشور برای خود تعریف میکند، موثر است. من تا این جایی که بیان کردم نشان میدهد ما امنیت ملی را چه تعریف میکنیم و در درون کدام دیدگاه میبینیم. مطالعات امنیتی در ایران این را میگوید که در درون نگاه ایدئولوژیکمحور هستیم. ایدئولوژیکمحور به معنای دینیمحور بودن نیست.
هر دوره ما با هم فرق میکند. دوره اول از ابتدای انقلاب است تا جنگ. در دوره اول، ما وقتی میگوییم اگر این تفکر انقلابی گسترش پیدا کند، در آن صورت واجد امنیت ملی هستیم. به نظر میآید ما در دوره بسطمحور، آگاهانه یا ناآگاهانه، در نظریه پیرامونی به سر میبردیم. این دیدگاه که اگر ما در بیرون ایران نجنگیم، در درون ایران باید بجنگیم، این نظریه بسطمحور است. در نظریه بسطمحور شما معتقدید امنیت مساوی است با نظریه بسط، اما به نظر میآید که در دوره جنگ و بهویژه بعد از سالهای 63-62 حفظ کشور تبدیل به مهمترین اولویت ما شده است. با پایان جنگ تلقی ما این بود که به نظر میآید ما در حوزه امنیت ملی تغییر نگرش جدی دادهایم. من فکر میکنم در اینجا ما به دیدگاه سازهانگاران نزدیک شدهایم یا به دیدگاه چندبعدی.
در این دیدگاه میگویند اگر کشوری از توسعه برخوردار نباشد، فاقد امنیت درازمدت است؛ البته ما در ادامه راجع به توسعه حرفهای زیادی زدیم، اما درعینحال عنوان کردیم که الگوی کارآمد در باب امنیت ملی توسعه است. ما فکر میکردیم توسعه لزوما به معنای رفاه اقتصادی است. شما اگر جامعه دموکراتیک نداشته باشید، مانند عربستان، هیچ بعید نیست که از حیث امنیت ملی دچار تهدید باشید. پس این فهم غلط ما بود که فکر میکردیم توسعه یعنی ترقی اقتصادی، درآمد بیشتر و رفاه. این نگاه به توسعه ما را در باب امنیت ملی به غلط انداخت. تلقی ما این بود وقتی جامعهای از نظر امنیت ملی دچار مشکل شود تنها راهش رشد اقتصادی و افزایش نقدینگی است. این توصیف پسینی سبب شد ما منظر پسینی یا عقلانی یا فرانگرانه به امنیت ملی نداشته باشیم.
من معتقدم ما در ایران هنوز در دیدگاه ایدئولوژیک محور به سر میبریم. یعنی شما مفروضاتی دارید که این مفروضات شما را در جایگاهی برتر از دیگران قرار میدهد. ممکن است که حکومتی دینی نباشد، اما ایدئولوژیک باشد. ما وقتی میگوییم کشور برتر منطقه بشویم، این برتر میتواند تفسیر شود. به چه بهایی؟ از طریق تعامل این برتری با دیگران یا نه ترس از اینکه دیگران قدرتمندتر شوند. دیدگاه عقلانیت محور میگوید عربستان، ایران، ترکیه و مصر فهم نادرستی از امنیت ملی دارند و این همواره سبب تخاصم شده است. در حالی که دیدگاه عقلانی میگوید تخاصم اینگونه نیست که چارهناپذیر باشد.
امنیت ملی امروزه در گرو نظام بینالملل نیست؛ در درجه اول معطوف به درون جامعه است، در درجه دوم متوجه تعاملات عقلانی منطقهای است و در درجه سوم متوجه نظام بینالملل است. وقتی میگویم نگاه ایدئولوژیک نگاه فراملی، جایگزین نگاه ملی میشود. دو، اینکه با بینالملل در تخاصم باشیم و سوم اینکه میخواهد در نظام بینالمللی و دیگران تغییر ایجاد کند یعنی وضعیت موجود را تهدیدکننده میداند. نگاه چهارم این است که نگاه واقعگرایانه ندارد. ما در فضای سیاسیمان دو دیدگاه تهاجمی دفاعی و دفاعی محض داریم. نگاهی معتقد است دیدگاه دفاعی امروزه رد شده است، اما دیدگاه تهاجمی قابل قبول است.
یعنی میگوید تهاجم بکن، اما دفاع هم بکن. در مقابل باید گفت اگر ما بخواهیم فقط تهاجم کنیم، باید هزینههای زیادی لحاظ کنیم. اگر اینگونه باشد، ما افراطگرایی میکنیم و به منافع و عوامل دفاعی بیتوجهی میکنیم. تهدیدات درونی برای امنیت ملی مهمتر از تهدیدات بیرون است. عوامل اجتماعی و فرهنگی مهمتر هستند، پس ما باید در مطالعات امنیت ملی چرخشی شکل بدهیم و در این بین نگاههای فلسفی میتواند بسیار راهگشا باشد.
https://asemandaily.ir/post/12433
ش.د9604846