(روزنامه ايران - 1396/04/27 - شماره 6546 - صفحه 10)
* امریکا در دوره ترامپ رویکرد جدیدی از تخاصم را نسبت به ایران در پیش گرفته است. در حالی که ایران بعد از حل موضوع هستهای و دستیابی به برجام وارد فاز تازهای از تعامل مسالمتآمیز بینالمللی شده است، اما به نظر میرسد که واشنگتن به همراه طیفی از شرکای منطقهایاش از جمله اسرائیل و عربستان سعودی مثلث جدیدی را برای پیگیری پروسه ایرانهراسی در منطقه و خارج از منطقه تشکیل دادهاند... بفرمایید هدف اصلی از پیگیری این سیاست چیست؟ آیا لغو برجام هم در قالب این هدف تعریف میشود؟
** تقابل با ایران همواره وجه مشترک سیاست همه دولتهای امریکا در منطقه بوده است. یعنی سیاستی که اکنون ترامپ با بهرهگیری از ابزارهای نوین در ایجاد فشار نسبت به ایران در پیش گرفته است، پیش از این از سوی اوباما و به بهانه مسائلی مانند موضوع هستهای، تروریسم و حقوق بشر ایران، از طریق تصویب سلسله تحریمهای سنگین اقتصادی پیگیری میشده است.
با وجود ثابت بودن این سیاست، نکتهای که الان نسبت به رویه امریکا در عرصه تصمیمگیری سیاست خارجی نه تنها نسبت به ایران بلکه نسبت به خیلی از موضوعات مهم این کشور در عرصه خارجی وجود دارد، آن است که خود ترامپ نتوانسته است هم در حوزه تعیین سیاست و خط و خطوط و هم بین نهادهای مرتبط در عرصه سیاست خارجی انسجام و پیوستگی ایجاد کند و فقدان این پیوستگی منجر به ارسال پیامهای متفاوتی از هیأت حاکمه این کشور شده که عملاً تحلیل و ارزیابی سایر بازیگران و به تبع آن موضعگیری و مواجهه با آن تصمیمها را دشوار کرده است. نمونه آن در موضعگیری مقامهای امریکایی درباره قطر و سوریه مشاهده شد. ترامپ از ابتدا مخالفت خود را با برجام اعلام کرده بود و طبیعتاً این موضع او در قالب تضعیف برجام بروز پیدا خواهد کرد که در نهایت به یک چالش جدی منجر خواهد شد.
* اشاره کردید که سیاست تقابل با ایران پیشتر از سوی اوباما به شکل دیگری پیگیری میشد، اما دولت ترامپ در حال حاضر علناً سیاست تغییر رژیم در جمهوری اسلامی ایران را مطرح کرده است، سیاستی که اوباما حداقل در سیاست اعلامی خود از پیگیری آن دست کشیده بود و حتی در مواجهه با گلایه کشورهای منطقه از حل موضوع هستهای و برقراری تعامل مسالمتآمیز ایران و غرب، رفع و رجوع مشکلات آنها را به حل مشکلات داخلیشان ارجاع داده بود... به نظر میرسد که ترامپ این سیاست را مجدداً علنی کرده و فشار بر ایران را با همین هدف میافزاید.
** اوباما هم سیاست تغییر رژیم را در عمل کنار نگذاشته بود و چه بسا در سالهای اولیه دولتش این سیاست را به وضوح در اقداماتی که از طریق اجماعسازی در میان کشورها و نهادهای بینالمللی انجام میداد، در دستور کار قرار داد. او در واقع همان سیاست تقابل را با رویکردی نرم در پیش گرفته بود. اما اکنون ترامپ با صراحت حرف میزند، با کشورهای متعددی از جمله مکزیک، کانادا، چین و اتحادیه اروپا درافتاده است و با بسیاری دیگر رابطه توأم با تنش دارد. به همین دلیل است در شرایطی که ایران و کشورهای بزرگ- با وجود تردید نسبت به حسن نیت امریکا- برای حل موضوع هستهای تلاش کردند و به توافق دست یافتند، حالا ترامپ برخلاف مشی دیپلماسی و مذاکره عمل کرده و عملاً راه خود را از اروپا جدا میکند.
بنابراین در چنین فضایی که میان اروپا و امریکا فاصله ایجاد شده، گلایههای ایران از کارشکنیهای امریکا گوش شنوا پیدا میکند و میتواند شرایطی را به وجود آورد که به نفع ایران باشد. ضربههایی که پیش از این امریکا در دوره اوباما به ایران وارد میکرد در نتیجه قدرت اقناع سازی سایر بازیگران بینالمللی بود، اما ادبیات ترامپ و فقدان انسجام و ناهماهنگی در دستگاه تصمیم گیری سیاست خارجیاش، قدرت اجماعسازی امریکا در داخل و خارج علیه ایران را بشدت تضعیف کرده است. بنابراین معتقدم حضور او در کاخ سفید عملاً به نفع ایران رقم خورده است.
* اگر ترامپ در همراه ساختن متحدان اروپاییاش برای پیگیری سیاستهای ضد ایرانی ناموفق باشد، تلاش میکند از طریق تقویت اتحاد با شرکای منطقهایاش و تصویب تحریمهای یکجانبه، با ایران مقابله کند.چشمانداز موفقیتش در بهرهگیری از این ابزار تا چه اندازه محتمل است؟
** سیاست ایران هراسی و انتساب ایران به حمایت و تغذیه گروههای تروریستی که زمانی نه تنها از طرف امریکا بلکه از سوی برخی از کشورهای غربی دنبال میشد، الان دستخوش تغییراتی جدی شده است. اتفاقی که اکنون رخ داده، آن است که دامنه اقدامات گروه تروریستی داعش بویژه طی دو سه سال اخیر از مرزهای منطقه فراتر رفته و نقاطی از کشورهای مهم اروپا را هم هدف قرار داده است. اتفاقاتی که باعث شد کشورهای غربی خاصه اروپاییها نسبت به سیاستهای حمایتی از تروریستها، افراطیون و کشورهای منطقهای که حامی این جریانها هستند، تردید و تجدید نظر کنند. بنابراین بتدریج آگاهی روشنفکران و افکار عمومی و دولتها نسبت به واقعیت وهابیت و سلفیگری و آنچه که کشورهایی مانند عربستان در آن نقش دارند بیشتر شده است.
در واقع تروریسم، امنیت، وجهه و اقتصاد کشورهایشان را تهدید کرده است، از این رو بتدریج از سیاستهای حمایتی از دولتها و بازیگران حامی تروریسم فاصله میگیرند. به عنوان مثال آقای کوربین، رئیس حزب کارگر انگلیس مستقیماً عربستان را خطاب قرار میدهد و میگوید این کشور باید سیاستش را تغییر دهد و برخی رسانههای غربی هم به این کشور حمله میکنند و حتی برخی رسانههای معروف امریکایی که پیشتر حداقل در برابر سیاستهای حمایت جویانه عربستان از تروریسم سکوت میکردند، اکنون انتقادها از این کشور را علنی میکنند. خب در این شرایط وقتی ترامپ مناسباتش را با عربستان تقویت میکند، این همپیمانی خیلی با استقبال سایر کشورها مواجه نمیشود.
* آیا این مخالفت نسبت به رویکرد ترامپ در قبال نزدیک شدن به شرکای منطقهایاش با هدف مقابله با ایران در محافل سیاسی امریکا هم دیده میشود؟
** بله؛ در حاکمیت امریکا از میانه قرن نوزدهم شکاف عمیق و کم سابقهای ایجاد شده است و این باعث شده عدهای از درون حاکمیت و رسانههای امریکا به رابطه ترامپ و عربستان حمله کنند. ترامپ در حالی به عربستان سلاح فروخته است که عملاً اوباما هم قبلاً چنین معاملهای کرده بود، شرایط عوض نشده اما مشکلاتی که برخی از نخبگان حاکمیت و رسانههای وابسته به نظام سیاسی امریکا با ترامپ دارند، باعث شده تا هر آنچه او انجام میدهد، مورد انتقاد قرار گیرد. در حالی که قبلاً نسبت به پیگیری همین سیاست مشابه از سوی اوباما سکوت میکردند. بنابراین وجود این اختلافها میتواند در مسیر رسیدن ترامپ به اهداف اصلیاش در سیاست خارجی و بویژه نسبت به ایران موانعی را به وجود آورد و آن را دشوار سازد.بنابراین با توجه به تضعیف توان اجماع سازی ترامپ، نمیتوان خیلی شانسی برای به بنبست رساندن اجرای برجام از سوی او قائل شد. بویژه که بعد از برجام امضای توافقنامههای اقتصادی با کشورهای مهم اروپایی رونق یافته است.
از آنجایی که اروپاییها در زمینههای متعددی با امریکا دچار اختلاف شده اند از جمله در توافقنامه پاریس، تصویب تحریمهای امریکا علیه روسیه که باعث شده کشورهای اروپایی از این ناحیه دچار ضرر و زیان شوند و همچنین تلاش ترامپ برای تضعیف اتحادیه اروپا، بنابراین کشورهای اروپایی به همراهی امریکا در پیگیری رویکرد فشار علیه ایران خیلی تمایل ندارند اما در عین حال از این نکته نباید غافل شد که با توجه به سابقه مناسبات ایران و اروپا، خیلی نباید به آنها اتکا کرد. ایران باید به طور متوازن روابط خود را افزون بر کشورهای غربی با چین و روسیه پیش ببرد و حتی از فرصت همکاری با آن دسته از کشورهای منطقهای که به ایران نزدیک هستند، بهره ببرد.
به عنوان مثال شکافی که اکنون میان قطر و عربستان به وجود آمده فرصت خوبی را برای ایران فراهم کرده است که به کشورهایی چون عراق، یمن، لبنان، سوریه، کویت و عمان نزدیکتر شود. شبیه این سیاست را هم باید نسبت به کشورهای غربی به کار گیرد و از شکاف اروپا و امریکا به نفع خود استفاده کند.
* به روسیه اشاره کردید. این کشور به عنوان یکی از شرکای منطقهای ایران همواره تعارضاتی با امریکا داشته است اما به نظر میرسد که نگاه دوستانه ترامپ به کرملین میتواند تعدیل کننده این تعارضها باشد چنانکه این امر منتهی به آن شده که طرفین در نشست اخیر «جی 20» در زمینه آتشبس در سوریه و ماندگار شدن بشار اسد به تفاهمهایی دست بیابند. خب جایگاه روسیه در تنش جبهه عربی با ایران آن هم در شرایطی که امریکا در کنار اعراب قرار گرفته است، کجاست؟
** صرفنظر از نگاه شخصی ترامپ به پوتین، دستگاه حاکمیت امریکا رابطه خوبی با روسیه ندارد و بخشی از آن به خاطر حضور خود ترامپ است. اگرچه ترامپ تلاش میکند این رابطه را تقویت کند اما نکته آنجاست که روسیه یکی از شرکای قدیمی ایران در منطقه است که منافع مشترک مهمی چون مبارزه با تروریسم و گروههای افراطی را دارد. خب این منافع مشترک که بعضاً با همکاریهای قابل قبولی در سطح عملیاتی و میدانی منطقه همراه بوده، به معنای آن نیست که طرفین اختلاف منافع نداشته باشند.
به هر حال روسیه هم از منظر سطح قدرت و هم سطح تعاملات زیادی که با ایران دارد، در موقعیتی است که ایران باید مسیر همکاریهایش را با آن حفظ کند و در عین حال اختلافاتش را با این کشور حتی درخصوص موضوع مهمی چون سوریه مدیریت کند. یعنی ایران باید در راستای متوازنسازی روابطش در عرصه بینالمللی و پیگیری اهداف مد نظر خود، علی رغم وجود برخی اختلاف مناسبات خود را با این کشور حفظ و تقویت کند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/191800
ش.د9602813