(روزنامه صبح نو ـ 1396/12/02 ـ شماره 424 ـ صفحه 14)
آغاز مدرنیته را معمولاً به حدود قرن 14 و اعراض بشر غربی از تعلیمات قرون وسطا برمیگرداند و دال مرکزی آن را مفاهیمی مانند اومانیسم، سکولاریسم و راسیونالیسم میدانند. دورهای که فلسفه غربی «عقل خودبنیاد بشر» را محور و دایرمدار عالم معرفی کرد و امتداد این وضعیت فکری به ساختارهای عینی و اجتماعی مدرن، مانند کلانشهر، تکنولوژی و بوروکراسی منتهی شد. به تدریج با هویدا شدن تناقضهای درونی مدرنیته و اوج گرفتن انتقادات به آموزههای فلسفه مدرن، وارد دوران به نام «پست مدرن» شدیم. آقای شهریار زرشناس، پژوهشگر فلسفه غرب در کتاب مبانی نظری غرب مدرن، در اینباره مینویسد: «از آغاز قرن بیستم تا سال 1980 شاهد وقوع دو جنگ جهانی، جنگهای متعددمحلی، استعمار گسترده و غارتگرانه اکثر مردم جهان توسط امپریالیزم لیبرال و سوسیال امپریالیزم، بنبستهای عملی و افول لیبرالیسم کلاسیک، بحرانهای بزرگ اقتصادی نظامهای کاپیتالیستی و افزایش تردیدها و انتقادات پست مدرن نسبت به ماهیت و حقیقت و حقانیت مدرنیته بودیم. پست مدرنیته مرحلهای ماهیتاً متفاوت از مدرنیته نیست، بلکه صورتی از بسط آن است. پست مدرنیته، مدرنیتهای است که به بحران ذاتی خود، آگاهی پیدا کرده است.»یکی از نتایج و نشانههای عصر پست مدرن، رواج معنویتگرایی در مقابل عقلگرایی متصلب عصر روشنگری است. بهطوری که بسیاری از فیلسوفان پست مدرن، تفکر خود را از آموزههای عرفان شرقی الهام گرفتند. همچنین، بشر خسته از ساختارهای متصلب و خشن تمدن مدرن و گرفتار در نیستانگاری این تمدن، برای معنابخشی به زندگی دست به دامن مکاتب باطنی و معنوی شرق شد. زرشناس در این باره میگوید: «اتفاق جالب و تعیین کننده این دوره، گسترش علاقه و توجه مردم در غرب نسبت به آئینها و باورهای معنوی و دینی{در طرق و اشکال مختلف} به صورتی فراگیر است. توجه به امور معنوی، طیف گستردهای از اشکال آمیخته به خرافات و انحرافات مثل انواع و اقسام فالگیریها و ارتباط با اجنه گرفته تا توجه به آیینهای شرق دور مثل هـندوئیسم و بوداییسم و ادیان توحیدی نظیر اسلام و صور مختلف اندیشه عرفانی را شامل میشود.»از میان گونههای مختلف مکاتب معنوی، آیینهایی که قرابت بیشتری با ویژگیهای انسان مدرن دارد، بیشتر مورد اقبال قرار میگیرد و گسترش پیدا میکند. هـندوئیسم و بوداییسم شرق، به دلیل قرابت مفاهیم اصلیاش با حال و هوای وضعیت پستمدرن، تأثیر بسزایی بر شکلگیری نحلهها و فرقههای گوناگون عرفانی گذاشت. از طرفی شباهت تصوف و هـندوئیسم این مفاهیم را در تصوف نیز جاری کرده است. آقای حمیدرضا مظاهری سیف، محقق فلسفه و عرفان در مقالهای تحت عنوان «نقد عرفان پستمدرن» مفاهیمی را که وضعیت پست مدرن را با عرفانهای شرقی پیوند میزند اینگونه ذکر کرده و توضیح داده است:اومانیسم؛ جمع کردن میان انسان و خدا یا فراموشی خدا و ملاحظه انسان به عنوان محور هستی در تفکر هـندوئیسم و بودائیسم به خوبی وجود دارد. در بودائیسم اساساً اعتقاد به خدا وجود نـدارد. در هـندوئیسم نیز نظریه آتمن-بـرهمن بـه راحتی هر فاصله و تمایزی را مـیان انـسان و خدا نفی میکند و با مراحل اولیه اومانیسم به راحتی کنار میآید. شانکارا حتی آتمن را به معنای مطلق نفس به کار میبرد و آن را همزمان بر ذات خـدا و ذات انـسان اطلاق میکند و میان آنها هـیچ تمایزی را منظور نمیکند.
سکولاریسم؛ هـندوئیسم و بودائیسم که اعتقاد به معاد و حیات اخـروی در آن کـمرنگ است و به جای آن تناسخ و بازگشتهای متوالی به این جهان را در بر دارد، میتواند زمـینه خـوبی برای هماهنگی با سکولاریسم تعدیل شـده غرب باشد؛ زیرا هـر دو مـیخواهند از رنج زندگی دنیا بکاهند ودر هـر دو مـرام، زندگی دنیا اعتبار دارد؛ زیرا پایان آن، تولدی دیگر را در پی دارد. انسانهای خوب در بازگشت مجدد به جـهان در طـبقات بالای جامعه و بدکاران در طبقات پایـین یـا حـتی به صورت حـیوانات، گـیاهان و حتی جمادات به دنـیا بـاز میگردند.موهومگرایی؛ یکی از مبانی بودائیسم و هـندوئیسم (بـویژه در انـدیشههای شـانکارا) کـه در عـرفان سـکولار به عنوان مبنا مطرح نمیشود ولی به صورت یک شاخص از آن گریزی نیست؛ نظریه مایا (maya) است. براساس این نظریه، پردهای از اوهام بر چشم و اندیشه انسان افکنده شده و انسان پدیـدههای جهان را در این پرده جادو میبیند. موهومانگاری یا پوچگرایی فلسفی یک شاخص عرفان پستمدرن است و هـر چند کمی دیریاب و مـمکن است به آن تصریح نشود، ولی کسانی که در تمرینات مدیتیشن استمرار دارند، به این شاخص نزدیک شده و در دنیای موهوم با آرزوها و لذتهای پندارین بهسر میبرند.اباحیگری؛ عرفانهایی که متأثر از هـندوئیسم شکل گرفتهاند، به دلیل قائل بودن به اصالت حقیقت در مقابل شریعت و طریقت، همواره اعمالی منافی تعالیم فقهی مرتکب میشوند. یکی از این مکاتب تصوف است که شباهتهای فراوانی میان آنها و هـندوئیسم وجود دارد. یکی از محققان موارد جواز خلاف شرع در آیین تصوف را در شماره 314 پگاه حوزه در مقالهای تحت عنوان «بحران اباحه گری در تصوف» اینگونه برشمرده است؛ 1. طریقیت داشتن فقه و احکام شرعی، موجب میشود که در صورت وصول به حق، نیازی به تقیدات شرعی نباشد. 2- حالت صحو و سکر هر گونه تکلیفی را از انسان ساقط میکند 3- وقتی شیخ و پیر، دستوری برخلاف شریعت دهد، سالک برای رسیدن به رتبههای بالاتر میتواند شریعت را زیرپا بگذارد. 4- گاهی حالت جذبه تنها با روشهای مصنوعی امکانپذیر است. لذا موسیقی، پایکوبی و آواز و شراب را به خدمت میگیرند. 5- فایدهای که ارتکاب حرام دارد این است که انسان با حجاب ظلمانی آشنا میشود و پس از توبه نه تنها چیزی از دست نداده بلکه گامی به جلو برداشته است.
اباحیگری برای انسان خودبنیادی که از تصلب مدرنیته رانده شده و آدابدانی مدرن را مانع ارضای حداکثری حوایج خود میداند بسیار جذاب است. بنابراین رجوع برخی به عرفانهای نوظهور در ایران را میتوان در همین چارچوب فهم کرد. هر چند تصوف یکی از مکاتب باسابقه تاریخی است و نمیتوان ظهور آن را به دوران پست مدرن برگرداند، اما اشکال جدید آن و گرایش طیفهای گوناگون فکری و بهویژه لیبرالها به این فرقه، نشاندهنده ظرفیتهایی است که تصوفِ متأثر از هـندوئیسم برای لیبرالها و اباحیگران فراهم میکند.
http://sobhe-no.ir/newspaper/424/14/16785
ش.د9605050