تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۶  ، 
کد خبر : ۳۱۰۲۲۱
یادداشت تحلیلی دکتر بهمن آرمان، اقتصاد‌دان در مورد سیر تا پیاز عملکرد اقتصادی رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام از ابتدای انقلاب تاکنون

آنچه‌ ها‌شمی با خود نبرد و برای ایران گذاشت

(روزنامه آفتاب‌يزد - 1395/12/24 - شماره 4855 - صفحه 8)

طبیعتا من به عنوان یک اقتصاددان در جایگاهی قرار ندارم که در مورد اندیشه سیاسی و عملکرد‌هایی از این نوع آن هم توسط مردی که بزرگ‌ترین دگرگونی‌های اقتصادی کشور را پس از انقلاب پایه‌گذاری کرد، اظهارنظر کنم. در مورد اینگونه مسائل بدون شک در آینده تاریخ قضاوت خواهد کرد.

همان‌گونه که برخی رسانه‌های خارجی این کار را آغاز کرده‌اند. البته اگر اقتصاد را سفید و سیاست را سیاه ببینیم این دو نقاط خاکستری فراوانی با هم دارند. در مورد آنچه آقای‌ها‌شمی از بعد اقتصادی برای کشور انجام داد اظهارنظر‌های گوناگونی می‌شود که یا اشتباه هستند یا بیشتر مغرضانه. به‌طور مثال، فضا را آنچنان آلوده کرده‌اند که وزیر نیروی دولت یازدهم تحت‌تاثیر همین القائات می‌گوید: «من برای ساخت سد نیامده‌ام.» زیرا سدسازی را یکی از کارهای منفی صورت گرفته در دوره سازندگی به مردم شناسانده‌اند، ولی حاضر هستند ببینید که سالانه چندین هزار هکتار از جنگل‌های زاگرس و شمال کشور از بین برود، ولی زمانی که سدی می‌خواهد ساخته شود که آب مورد نیاز کشاورزان را تامین می‌کند، می‌گویند آثار باستانی زیر آب می‌رود یا 100هکتار از جنگل‌های شمال نابود می‌شود در حالی که اگر همین سدها نبودند برنج‌کاران گیلان و مازندران در تابستان چه می‌کردند؟

هاشمی بچه کویر بود اهمیت آب را می‌دانست، می‌دانست که ایران در منطقه‌ای نیمه بیابانی قراردارد. طبعا وصیت‌نامه داریوش بزرگ مبنی بر حفاظت امپراتوری هخامنشی از خشکسالی را خوانده بود، ضمن اینکه می‌دانست مطالعات صورت گرفته روی رودخانه‌های بزرگ ایران توسط شرکت‌های مهندس مشاور معتبر آمریکایی و سوئیسی انجام گرفته‌است و حتی محل ساخت سدهای جدید روی این رودخانه‌های بزرگ که کاری بسیار پیچیده است را مشخص کرده‌اند. می‌دانست که رودخانه کارون به تنهایی به علت عبور از رشته کوه‌های زاگرس توان تولید برق را حتی بیشتر از رودخانه آمازون دارد. برپایه اطلاعات موجود تنها از این رودخانه می‌توان بیشتر از 18هزار مگاوات برق تقریبا رایگان تولید کرد، بنابراین فشار خود را بر این موضوع گذاشت. در زمان او، ساخت تعداد 4سد غول‌پیکر توسط شرکت‌های ایرانی با ظرفیت 8هزار مگاوات برق آغاز شد که تمام آنها در حال بهره‌برداری هستند.

من یک روحانی هستم

متاسفانه پس از او عملیات اجرایی هیچ سد دیگری روی این رودخانه آغاز نشد. ساخت سدهای کارون2، کارون5 و سه سد خرسان 1،2 و3 با بهانه‌های گوناگون متوقف و کشور از این پتانسیل خدادادی محروم شده است. اهمیت این سد‌ها که تنها در زمان پیک مصرف برق به‌کار گرفته می‌شوند به‌گونه‌ای است که اگر این سدها نبودند در تمام ایران از تبریز گرفته تا تهران، اصفهان و مشهد کمبود برق و خاموشی به‌وجود می‌آمد. حال عده‌ای نادان این واقعیت‌ها را نمی‌بینند و ساخت چند سد کوچک که بدون کارشناسی ساخته شده‌اند را بهانه کرده‌اند و به‌طور مثال می‌گویند دریاچه ارومیه به علت سدسازی خشک شده است در حالی که ظرفیت حوزه آبریز دریاچه تنها 120هزارهکتار است که در حال حاضر به بیش از 500 هزار هکتار رسیده و علاوه بر آن هزاران چاه غیرمجاز در دولت‌های نهم و دهم در حوزه آبریز دریاچه ارومیه حفر شده‌اند.

یکی از وزرای دوره سازندگی می‌گفت: «آقای‌ها‌شمی به من گفته برخی فکر می‌کنند من عاشق کلنگ‌زدن هستم. من خودم روحانی هستم. رئیس‌جمهور بعدی هم یک روحانی خواهد بود، بنابراین روحانیون را می‌شناسم من این کارها را زخمی می‌کنم تا آنها تکمیل کنند.» و اگر کارشناسان وزارت نیرو در آن زمان احساس مسئولیت می‌کردند، این سدهایی که از آنها نام بردم بدون شک اکنون به بهره‌برداری رسیده بودند و میلیاردها متر مکعب آب که بدون استفاده به خلیج فارس می‌ریزد کنترل شده بود. افسوس که این فرصت هم از دست رفت و بیش از 5هزار مگاوات برق رایگان از دستمان رفته است. زمانی برای بازدید از سد مسجد سلیمان که پیش از انقلاب توسط یک شرکت کره‌جنوبی در دست ساخت بود و متعاقبا توسط شرکت‌های ایرانی ساخته شد، از رئیس این سد که آن زمان به بهره‌برداری رسیده بود، پرسیدم: «آیا برای آن کسانی که برای ساخت این سد جان خود را از دست داده‌اند نمادی ساخته‌اید؟»

ایشان گفتند: «بله» سپس یک مجسمه را به من نشان داد، به او گفتم چرا نام افرادی که جان خود را بر سر این راه گذاشتند را ننوشته‌اید اندکی فکر کرد و گفت تجهیزات ایمنی ما ناکافی است اگر می‌خواستیم نام جانباختگان را بنویسیم از استانداردهای بین‌المللی خیلی بیشتر ‌بود و برای ما این کار خوب نیست. حال عده‌ای نادان که چند و چون مسائل را نمی‌دانند در رسانه معلوم‌الحالی مثل بی بی‌سی عنوان می‌کنند که ساخت بی‌رویه سدها روی رودخانه کارون عامل ریزگردهای موجود در استان خوزستان است و متاسفانه این افراد، افراد معمولی نیستند بلکه مشاور معاون رئیس‌جمهور هستند اینها نشانه‌های خوبی نیست.

نگرانی آیت‌الله از ام‌المرض

در همایشی که چند روز پیش با حضور بزرگان صنعت فولاد جهان برگزار شد مجری برنامه از معاون وزیر می‌پرسد حال اگر توانستید 55میلیون تن فولاد تولید کنید آیا می‌توانید آن را بفروشید؟ گفتن چنین سخنی آن هم در حالی‌که به‌طور همزمان به انگلیسی نیز ترجمه می‌شود چه معنایی جز ایجاد شک و تردید در سرمایه‌گذاران خارجی دارد؟ متاسفانه کسانی که در عمرشان خشتی روی خشت نگذاشته‌اند و نمی‌دانند که کار اجرایی چیست و چه تعداد آدم برای ساخت ذوب‌آهن و فولاد مبارکه یا در مسیر رفت و آمد کشته شدند، یا از ارتفاع افتادند یا زیر هزاران متر مکعب بتن مدفون شدند، متاسفانه در مراکز تصمیم‌گیری نفوذ کرده و در پاستور برای یک کشور تصمیم می‌گیرند و مدام بدون اینکه بدانند از بیماری هلندی به عنوان «ام‌المرض» اقتصاد ایران نام می‌برند. جالب است آقای‌ها‌شمی چند ماه پیش از مرگ نسبت به این موضوع ابراز نگرانی کرده بودند.

ما اقتصاددانان همانند پزشکان به نتیجه آزمایش‌ها نگاه می‌کنیم همانگونه که یک پزشک در زمان عمل جراحی هیچ تفاوتی بین بیماران خود نمی‌گذارد. بنده نیز به عنوان یک اقتصاددان ناچار باید با آمار و ارقام یا دیده‌ها و شنیده‌ها در مراسمی که ایشان حضور داشتند و یافته‌های فیزیکی شخصی خود به عملکرد اقتصادی آقای‌ها‌شمی بپردازم. در جهان هیچ گاه کارها به دست توده مردم انجام نگرفته مردم نیروی بخار را کشف نکردند، مردم برق را اختراع نکردند و مخترع تلفن همراه یک نفر بود که همین چندسال پیش درگذشت. بنابراین نقش افراد در تعیین مسیر تاریخی نه تنها کشور‌ها بلکه جهان غیرقابل انکار است. ولی جهان سیاست، جهان دیگری است و بسیار بی‌رحم است.

چرچیل نخست‌وزیر زمان جنگ جهانی دوم انگلستان نقشی بسیار کلیدی در پیروزی متفقین داشت، ولی جهان سیاست با او به تلخی برخورد کرد. زمانی که او در پاریس و در کنفراس ورسای در حال مذاکره در مورد پیامد‌های جنگ جهانی دوم و سهم‌خواهی بیشتر برای انگلستان بود منشی‌اش یک تلگرام کوچک چند خطی به او داد که در آن نوشته شده بود «رهبری حزب محافظه‌کار دیگر شما را به عنوان نخست‌وزیر انگلستان نمی‌شناسد و به لندن برگردید.»

نبود مدیریت و شکست ایده آیت‌الله

سرنوشت خانم مارگارت تاچر، نخست‌وزیر دهه هشتاد میلادی سده گذشته انگلستان نیز چنین بود او که سرزمین سوخته‌ای را از حزب سوسیالیست کارگر تحویل گرفته بود در طول یک دهه صدارت خود اقتصاد ورشکسته انگلیس را تا به آن جایی برد که در سال 2005 پویاترین اقتصاد اروپا، اقتصاد انگلستان شناخته شد. از زمان ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه به دلیل درگیری‌های قدرت‌های بزرگ اروپایی بر سر مستعمرات، جدال بلندمدتی بین کشورهای قاره اروپا با جزیره بریتانیا وجود داشت از همان زمان اروپایی‌ها یک رابطه زمینی با جزیره بریتانیا را ضروری تشخیص می‌دادند، ولی کاری نتوانستند انجام دهند. پس از جنگ جهانی دوم نیز منابع مالی لازم برای این کار را نداشتند.

خانم تاچر این رویای چند صدساله را از طریق تاسیس یک شرکت سهامی عام به نام EURO TUNNLE و عرضه سهام آن در بورس‌های لندن، پاریس و توکیو (آقای‌ها‌شمی با الگوبرداری از این روش در نمازجمعه تهران از مردم خواست تا سهام شرکت فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفاه را خریداری کنند و فرآیند خرده‌فروشی و حذف دلال‌ها را سامان دهد که مردم نیز چنین کردند ولی مدیریت نامناسب آن اندیشه را ناکام گذاشت) بدون اینکه دولت فرانسه یک فرانک یا یک پوند هزینه کنند تونل زیردریایی «مانش» به طول 55کیلومتر احداث کرد و بسیاری خدمات دیگر، ولی جهان سیاست تلخی‌های خود را دارد. او هم مانند سلف خود چرچیل در پاریس مشغول مذاکرات در گروه 7 اقتصاد بزرگ جهان بود که این بار نیز منشی‌اش کاغذی کوتاه به او داد که «رهبری حزب محافظه‌کار دیگر شما را به عنوان نخست‌وزیر انگلستان نمی‌شناسد و به لندن برگردید.» اینگونه مسائل در تاریخ معاصر ایران هم به کرات دیده شده است.

البته آقای‌ها‌شمی زمانی هم که رئیس مجلس بودند علی‌رغم اینکه همه فشارها روی مسائل جنگ ایران و عراق متمرکز شده بود دست‌بردار پروژه‌های زیربنایی نبود. در اوج فعالیت‌های نظامی، ایشان در مجلس قانونی را به تصویب رساند تا ساخت آزادراه‌ها با سرمایه‌گذاری بانک‌ها امکان‌پذیر شود. در همان زمان هیاهوهای تکراری بسیاری مبنی بر اینکه ایشان می‌خواهد ماشین‌آلات جبهه را بیاورد تا با آنها آزادراه بسازد، مطرح شد. ولی او گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود و کار خودش را کرد. از طریق این قانون آزادراه‌های قزوین - زنجان، زنجان - تبریز، تهران - ساوه، قم - کاشان به مرحله اجرا گذاشته شدند که در حال حاضر بهره‌برداری می‌شوند و تاکنون مانع از کشته‌شدن هزاران نفر شده‌اند.

آقای‌ها‌شمی افکار بسیار بلندی داشت این را می‌دانست که پس از جنگ جهانی دوم کشورهای اروپایی برای حل مسئله حمل و نقل کالا که از ابزارهای نخستین توسعه اقتصادی است جاده‌های موجود را چهار بانده کردند. ولی به علت عدم‌کاهش مسافت جاده‌ها و کاهش مصرف سوخت، دو بانده‌کردن جاده‌های موجود را متوقف کردند و به جای آن آزادراه ساختند، بنابراین به دوبانده‌کردن جاده‌های موجود اولویت چندانی نمی‌داد و معتقد بود که از این طریق اهداف توسعه‌ای شکل نمی‌گیرد، کاری که متاسفانه بعد از او هم متوقف شد و هم روش غلط چهاربانده کردن جاده‌های موجود ادامه پیدا کرد.

انتظارات غرب از روحانی شیعه

زمانی که آیت‌الله‌ها‌شمی، رئیس مجلس شورای اسلامی بود عده‌ای از مهندسان، آرشیتکت‌ها و مدیران اجرایی را گردآورد و به آنها گفت «می‌خواهیم مترو تهران که نیمه‌تمام رها شده است را عملیاتی کنیم، ولی عده‌ای چندان نظر مثبتی به این امر ندارند و آن را به‌گونه دیگری تعبیر می‌کنند. شما چراغ خاموش حرکت کنید و دستگاه حفاری TBM که شرکت فرانسوی در اراضی عباس‌آباد به جای گذاشته است را عملیاتی کنید.» کسی به نام مهندس اصغر ابراهیمی‌اصل مسئول این کار شد. تلاش برای یافتن تکنیسین‌هایی که بتوانند این دستگاه را راه بیندازند به جایی نرسید. شرکت فرانسوی نیز می‌گفت ما تعهدی به ایران نداریم تا اینکه یکی از هم‌میهنان مسیحی اعلام کرد که من می‌توانم این کار را بکنم.‌ها‌شمی گفت مهم راه‌اندازی این دستگاه پیچیده است که در آن زمان تنها همین یک دستگاه در ایران وجود داشت. در حال حاضر ایرانی‌ها این علم را آموخته اند و بیش از30 دستگاه ماشین TBM در شهر‌های ایران مشغول کارند.

طبعا زمانی که رئیس‌جمهور شد کار با شدت زیادی آغاز شد. ولی قدرت‌های غربی آنچنان چراغ سبزی به ایشان نشان ندادند. روزنامه تایمز چاپ لندن که معتبرتر و بانفوذتر از روزنامه آمریکایی وال‌استریت ژورنال است یک صفحه بزرگ خود را با چاشنی یک کاریکاتور از آقای‌ها‌شمی به قلم خانم شهرزاد دانشخو اختصاص داد و به دیدگاه‌های سیاسی و اقتصادی ایشان پرداخت و آن مقاله که روشن‌کننده موضع محافل مالی انگلستان (میزان داد و ستد بازار مالی لندن سه برابر بازار مالی نیویورک است) به ایران بود از ایشان شدیدا انتقاد شده و نویسنده چند بار با یادآوری نکاتی، اعلام می‌کرد که ما از روحانی شیعه چیز دیگری انتظار داشتیم. رئیس‌جمهور ایران از ارتباطات ماهواره‌ای صحبت می‌کند، از مدرنیته می‌گوید، از سدسازی و ایجاد صنایع استراتژیکی مانند فولاد و پتروشیمی صحبت می‌کند. شاید یادآوری این خاطره بی‌مورد نباشد. روزی آقای‌ها‌شمی پرسید: «پس این سرمایه‌گذاران خارجی که می‌گفتید چی شد؟» پاسخ دادند: «در بخش نفت و گاز وارد شده‌اند او گفت اینها را نگفتم.»

در علم اقتصاد شاخص‌هایی وجود دارد که از آنان با نام شاخص‌های کلیدی Key Indicators نام برده می‌شود و مهم‌ترین آن نسبت به تشکیل سرمایه ناخالص به کل تولید ناخالص داخلی است که از آن با نام اختصاریF.C.F نام برده می‌شود (برای نشان دادن اهمیت این عامل به پژوهش گسترده و عمیقی که در اواخر دهه 70میلادی سده گذشته توسط دو اقتصاددان برجسته انگلیسی انجام شد، اشاره می‌شود و آن پایین بودن نسبت سرمایه‌گذاری به تولید ناخالص داخلی انگلستان در دوران حکومت حزب کارگر به میزان کمتر از 25درصد در مقایسه با کشورهای رقیب انگلستان یعنی آلمان، فرانسه و ایتالیا با نسبت بیش از 32درصد بود که موجب عقب‌افتادگی و بحران اقتصادی انگلستان تا پایان دهه 70میلادی سده گذشته شناخته شد.) این رابطه نمایانگر این واقعیت است که چنانچه میزان سرمایه‌گذاری‌ها افزایش نیابد تولید و درآمد نیز افزایش پیدا نمی‌کند، به عبارتی طرف عرضه کاهش می‌یابد. بدین منظور در آنچه در پی می‌آید اقتصاد ایران در دوره سازندگی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

رابطه سرمایه‌گذاری‌ها و رشد اقتصادی

همانگونه که نسبت سرمایه‌گذاری به تولید ناخالص داخلی برجسته‌ترین عامل در ساختار اقتصادی کشورهاست متاسفانه نسبت یاد شده در ایران شرایط مناسبی را نشان نمی‌دهد. البته هرچند میزان سرمایه‌گذاری‌ها از زمان پیروزی انقلاب اسلامی به‌دلیل بی‌ثباتی‌های طبیعی پس از آن و سپس جنگ 8ساله با عراق روند منفی را نشان می‌دهد، ولی در دوره سازندگی این نسبت روبه افزایش گذاشت. اما به دلیل کمبود منابع ارزی در اوایل دهه هفتاد خورشیدی این نسبت روبه کاهش گذاشت.

فرمول مرتبط بر رابطه مستقیم سرمایه‌گذاری‌ها و رشد اقتصادی از آنچنان اهمیتی برخوردار است که در نیمه دوم دهه 80میلادی سده گذشته یک اقتصاددان آمریکایی مطالعات گسترده‌ای روی آن انجام داد و در این مطالعات از علم ریاضی و آمار زیاد استفاده شده بود. این نظریه که گویا برای این اقتصاددان جایزه نوبل را به‌دنبال داشت به نظریه تقویت طرف عرضه یا Supply sider EcoNoMy شهرت یافت و همچنان به عنوان ستون اقتصاد آمریکا تلقی می‌شود. یکی از دستاوردهای افزایش سرمایه‌گذاری‌ها با هر وسیله ممکن کاهش شدید نرخ بیکاری در پایان دوره ریاست جمهوری اوباماست.

این سیاست در نخستین دولت پس از جنگ در دستورکار قرار گرفت که آمار و ارقام اعمال این سیاست را نشان می‌دهد. در سال 1379 البته با به‌کارگیری حساب ذخیره ارزی و توجه ویژه به پارس‌جنوبی و افزایش سرمایه‌گذاری‌های دولت در بخش‌های استراتژیک مانند فولاد، آلومینیوم، مس، همچنین پروژهای عمرانی مانند سدسازی و ساخت آزادراه‌ها، این نسبت رو به افزایش نهاد. ولی از آنجایی که موضوع این نوشتار به بررسی دوره سازندگی است، بنابراین شرایط این دوره مبنای محاسبات و مقایسه آنها با سال1356که اوج سرمایه‌گذاری‌های صنعتی بود گذاشته می‌شود.

همانگونه که در یکی از نمودارها‌ مشاهده می‌شود در طول دوره سازندگی در 2 سال این نسبت یعنی سرمایه‌گذاری در بخش صنعت و معدن به30درصد رسید که تفاوت چندانی با سال 1356 که این نسبت به اوج خود رسید، یعنی 31درصد، ندارد و این خود دستاورد بسیار بزرگی است که چهره جدید ایران نیمه صنعتی فعلی شدیدا متاثر از آن است.

نکته بسیار مهم دیگر میزان سرمایه‌گذاری سرانه است. یعنی اینکه به ازای هر ایرانی چه مقدار سرمایه‌گذاری صورت می‌گیرد. البته هر چند در سال 1370 این رقم به 445هزار ریال رسید ولی متاسفانه نسبت به سال1356 فاصله بسیار زیادی دارد و در حد نصف آن است.

بودجه‌های عمرانی در کشورهای نفت‌خیز اهمیت بسیار زیادی دارند، زیرا همه درآمدهای بودجه عمومی این کشورها به‌طور مستقیم و غیرمستقیم متاثر از فروش نفت است اگر بخواهیم آماری ارائه دهیم، می‌توان به این واقعیت اشاره کرد که در سال 1372بودجه عمرانی به38درصد بودجه عمومی رسید که تفاوت چندانی با 42درصد 1356ندارد. به عبارتی از هر دلار نفتی 38سنت آن به مصرف فعالیت‌های عمرانی و سازندگی می‌رسید.

آمار و ارقامی که در 3 نمودار ارائه شده، عملا نشان‌دهنده واقعیت‌ها و تلاش‌ها برای سروسامان دادن به اوضاع اقتصاد ایران است و نیازی هم به افزودن چیزی بر آنان نیست. ولی در آنچه در پی می‌آید به ابعاد فیزیکی اقتصاد ایران که شخصا در جریان آنها بود و دنبال می‌کرد، پرداخته می‌شود.

در پاره‌ای از موارد سندی در دست نیست و در برگیرنده مشاهدات یا یافته‌های نگارنده است که دانستن آنها برای نسل‌های آینده می‌تواند بسیار مفید باشد.‌ها‌شمی در سال 1368 تنها یک کشور آسیب‌دیده از جنگ را تحویل نگرفت بلکه پروژه‌های نیمه‌تمام و مسائل قراردادی مرتبط با آنها نیز بر مشکلات او افزوده بودند.

آمار و ارقام اقتصادی تنها بازتاب‌دهنده آن چیزی هستند که در بخش فیزیکی اقتصاد روی می‌دهد، اگر بخواهیم مثالی بیاوریم می‌توان آلمان، ژاپن یا آمریکا را مطرح کرد. در آلمان اگر واحد‌های بزرگ تولیدی مانند بنز، کروپ، تیسن بانک‌ها و بیمه‌های بزرگ و وجود شبکه‌های پیچیده آزادراهی و ریلی را حذف کنیم آمار و ارقام مرتبط با اقتصاد آن چیزی شبیه به ایران را نشان می‌دهد، شاید هم بدتر، زیرا ایران حداقل نفت، گاز طبیعی و معادن بزرگ دارد. در سایر کشور‌ها برخلاف ایران که در مورد اقتصاد مسائل کلی و سطحی گفته می‌شوند به مسائل واقعی اقتصادی کشور‌ها پرداخته می‌شود. به هرحال‌ها‌شمی به این مسئله اهمیت زیادی می‌داد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود. مجتمع پتروشیمی بندر امام در پیش از جنگ با سرمایه‌گذاری مشترک ایران و ژاپن در دست ساخت بود. کارها حتی درسال1359 علی‌رغم بروز انقلاب اسلامی در ایران در این مجتمع بسیار بزرگ در جریان بود که به محض شروع جنگ کارکنان ژاپنی که با اعضای خانواده خود در ایران زندگی می‌کردند ایران را ترک کردند.

طبیعتا این پروژه بزرگ و سرنوشت‌ساز نیز متوقف شد. پس از جنگ مجددا مذاکرات بین دو طرف آغاز شد ژاپنی‌ها انصراف خود را از سرمایه‌گذاری در این پروژه اعلام کردند و معتقد بودند که صرفه اقتصادی برای آنها ندارد و تقاضای غرامت ایرانی‌ها را پذیرفتند و مبلغ قابل توجهی به ایران هم پرداخت کردند. تعدادی از مهندسان ایرانی بر این باور بودند که این مجتمع بزرگ پتروشیمی قابل بازسازی نیست، ولی نمی‌دانستند که طرفشان فردی مانند آقای‌ها‌شمی است. با اصرار او بازبینی طرح آغاز و ماشین‌آلاتی که در اثر بمباران و موشک‌باران این مجتمع آسیب دیده بودند مجددا سفارش داده شد و کار آغاز شد و پس از چند سال کار سنگین و طاقت‌فرسای این پروژه به بهره‌برداری رسید و همچنان بزرگ‌ترین مجتمع پتروشیمی کشور است.

اجرای بزرگ‌ترین پروژه جهان

مورد دیگر که برای یک روستا‌زاده و یک بچه کویر آب ندیده، اهمیت بسیار زیادی داشت، ادامه ساخت مجتمع‌های کشت و صنعت نیشکری بود که مطالعات آن پیش از انقلاب توسط شرکت معتبر AGRONOMICS آمریکایی انجام شده بود. در جنگ و در دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی به همت تعدادی از کارشناسان برجسته ایرانی زیر نظر نخست وزیر صندوقی به نام صندوق «شکر» ایجاد شد. این کارشناسان مطالعات خود را تکمیل کردند و به عبارتی طرح آماده اجرا بود طبیعتا پروژه‌ای با این ابعاد که در زمان خود بزرگ‌ترین پروژه کشاورزی ـ صنعتی جهان بود نمی‌توانست مخالفانی در ایران و خارج از ایران نداشته باشد. پس از جنگ و استقرار دولت جدید رابطه با نهاد‌های معتبر جهان مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول آغاز شد چندین هیئت به ایران آمدند.

از میان پروژه‌هایی که برای تامین منابع مالی به بانک جهانی معرفی شدند طرح‌‌های ساخت، واحد‌های کشت و صنعت نیشکری در خوزستان و سد کارون 3 بودند. برای آنان که به تاریخ توسعه ایران علاقه‌مند هستند بازگویی واکنش نهاد‌های بین‌المللی می‌تواند بسیار مهم و در عین حال روشن کننده زوایای تاریک توسعه اقتصادی و سنگ‌اندازی سایر کشور‌ها باشد. کارشناسان بانک جهانی زمان مطرح شدن این پروژه‌ها به طرف ایرانی گفتند در بازار جهانی مازاد شکر وجود دارد، بنابراین ایران نیازی به اجرای این طرح ندارد و می‌تواند نیاز خود را از بازار جهانی تامین کند. در مورد سد کارون 3 پاسخ مشخصی ندادند، ولی تلویحا می‌گفتند ایران به اندازه کافی نفت وگاز طبیعی دارد و نیازی به تولید برق از سد‌های برق‌آبی ندارد، ولی آنها هم متوجه نبودند که طرف‌شان آقای‌ها‌شمی است.‌

ها‌شمی در زمان تهیه برنامه پنج‌ساله اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران در تبصره 29 لایحه پیشنهادی خود بندی را گنجاند که این طرح با مکانیزم خاصی منابع مالی خود را از طریق بانک‌ها تامین می‌کرد. او که پیش از آن رئیس مجلس شورای اسلامی بود و مسائل پشت پرده را می‌دانست به محض آغاز مذاکرات تبصره 29 قانون برنامه اول مخالفت‌ها شروع شد. شب قبل از رای‌گیری آقای‌ها‌شمی شب‌نامه‌ای در مجلس پخش کرد مبنی بر اینکه هر کس با این طرح مخالفت کند، ضد انقلاب است. روز بعد دو نفر از وزرای خود را به مجلس فرستاد؛ آقایان دکتر کلانتری، وزیر کشاورزی و مهندس زنگنه، وزیر نیرو که این دو بتوانند ضرورت اجرای طرح و موجود بودن آب کافی را تایید کنند. (ریز گفتگوها در روزنامه رسمی کشور موجود است) ولی تصویب چنین طرح بزرگی به این سادگی نبود به‌طوری که معاون وزیر کشاورزی که به تعبیری پدر طرح توسعه نیشکر است مورد ضرب و شتم یکی از نمایندگان خوزستان در مجلس شورای اسلامی قرار گرفت.

تامین تجهیزات از مصر

به هرحال این پروژه سرنوشت‌ساز تصویب و عملیات اجرای طرح در گستره‌ای به مساحت 84‌هزار هکتار در امتداد رودخانه‌های کارون و دز به طول 120 کیلومتر آغاز شد. از ابتدا مخالفت‌ها آغاز شد. دانشگاه جندی‌شاپور اهواز مرکز مخالفت‌های علمی بود، ولی‌ها‌شمی مقاومت می‌کرد. طرح تا آنجا پیش رفت که نیازهای ارزی آن یعنی ساخت کارخانه‌های شکر در دستورکار قرار گرفت. مرحوم حسن حبیبی، معاون وقت رئیس‌جمهور به خوزستان سفر کرد و در واحد امام خمینی(ره) در جنوب شوشتر مورد پرسش کارشناسان قرارگرفت. طبیعتا به‌عنوان یک مقام مسئول نمی‌توانست بگوید ارز نداریم و کسی به ما وام نمی‌دهد، بنابراین پاسخ داد: «برادران توجه داشته باشند که روی این زمین‌ها چیزی جز نیشکر هم می‌توان کاشت.»

‌ها‌شمی یکی از مدیران برجسته خود به نام مهندس صفایی فراهانی را مامور حل مسئله کرد. او با مرحوم نوربخش که آن زمان رئیس کل بانک مرکزی بود رابطه بسیار نزدیکی داشت، شنیده‌ام که هر دو عضو یک نهاد سیاسی به نام رجا هستند (رشد جامعه اسلامی) دکتر نوربخش به او گفت «ارزی نداریم ولی یک میلیارد دلار که پیش از انقلاب به مصر وام داده شده بود را از دولت مصر طلبکاریم. به من فشار می‌آورند که بابت این مطالبات از مصر شکر وارد کنیم. اگر شما می‌توانید کاری کنید من با آن موافقت می‌کنم. صفایی‌فراهانی هم عازم مصر شد. مصری‌ها گفتند با پول باقیمانده می‌توانیم 3کارخانه شکر به شما بفروشیم. فراهانی اصرار کرد بخش زیادی از این کارخانه‌های شکر را خودمان در ایران می‌سازیم و توانست تجهیزات پنج کارخانه شکر را تامین کند، البته طبیعی است تجهیزات اصلی ساخت، مصر نبود و باید از جمهوری چک از محل مطالبات ایران از دولت مصر، خریداری می‌شدند.

عمر مدیریت صفایی فراهانی چندان طولانی نبود، ولی اساس کار را گذاشته بود و مدیری که جای او را گرفت از مدیران لایق کشور است. البته کار به اینجا تمام نشد. برای ساخت کارخانه‌های ششم و هفتم سازمان برنامه و بودجه فشار فراوانی وارد می‌کرد تا این دو کارخانه باقیمانده ساخته نشوند. علاوه بر این در مراسم کلنگ‌زنی کارخانه ششم در جنوب اهواز عده‌ای از روستاییان محلی را تحریک کردند و به سوی دکتر کلانتری، وزیر وقت کشاورزی سنگ پرتاب کردند. جالب اینجاست که هیچ‌کس با این افراد برخورد نکرد. برای ساخت کارخانه هفتم که در شمال اهواز قراردارد کار پیچیده‌تر شد. عده‌ای از روستاییان را تحریک کردند که روی جاده بنشینند تا مانع از حرکت ماشین‌آلات سنگین شوند. این کار چند روز طول کشید که به ناچار یکی از نهادها در مسئله دخالت کرد و موضوع حل شد.

به هر حال این طرح تاریخی چند سال است به بهره‌برداری رسیده. امسال حدود 600هزار تن از 8/1 میلیون تن مصرف شکر کشور یعنی یک سوم آن را تولید می‌شود و 24 هزار نفر در آن مشغول کارند. من به عنوان یک اقتصاددان خوزستانی آشنا به جغرافیای منطقه از همه توان خود برای اجرای این پروژه وقت گذاشتم؛ از زمان تسطیح زمین‌ها تا زمان بهره‌برداری، بنابراین مسائلی را می‌دانم که دیگران نمی‌دانند. در جریان اجرای این طرح بدخواهان گزارشی به آقای‌ها‌شمی دادند دال بر اینکه وزیر کشاورزی دروغ می‌گوید و در این شوره‌زار‌ها شکر تولید نمی‌شود.

وزیر کشاورزی که دارای دکترای کشاورزی از آمریکا بود به کار خود اطمینان داشت. یک بار به من گفت: «من سه ماه خانواده‌ام را رها کردم و در شوره‌زار‌های جنوب اهواز مستقر شدم نتیجه کار را به آقای‌ها‌شمی گزارش دادم و به این وسیله اجازه ادامه کار را گرفتم. روزی آقای‌ها‌شمی برای بازدید از طرح‌های عمرانی به خوزستان رفتند، طبیعتا یکی از موارد بازدید از طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی بود. نیشکرها ارتفاع‌شان به بیش از 2متر می‌رسید. او عبایش را کنار زد و روی زمین نشست به نیشکر‌ها نگاهی کرد و گفت آقای کلانتری این نیشکرها واقعا شیرین هستند؟ وزیر جواب داد؛ بله حاج آقا و کارگران یک ساقه نیشکر را بریدند و پوست آن را کندند و به آقای‌ها‌شمی دادند و او نی را خورد و گفت واقعا شیرین است. دست شما درد نکند.»

پروژه‌ای با 7درصد تولید ناخالص داخلی

طرح‌هایی هستند که اجرای آنها می‌تواند برای یک کشور تاریخ‌ساز باشد. یکی از آنها فولاد مبارکه است. این بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری صنعتی تاریخ ایران چه پیش از انقلاب چه پس از انقلاب است. هیچ مجموعه تولیدی که ارزش تولیدات آن 4میلیارد دلار در سال باشد در ایران وجود ندارد. کمتر مجموعه فولادسازی را در جهان می‌توان یافت که تمامی مراحل تولید یک محصول از ماده اولیه تا محصول نهایی در آن وجود داشته باشد یا حداقل من ندیده‌ام، زیرا معمولا مرسوم نیست که ورق قلع اندود، گالوانیزه و رنگی در یک مجموعه تولیدی که از سنگ‌آهن آغاز می‌شود وجود داشته باشد. برای ساخت این مجتمع که خط تولید آن 8/5 کیلومتر است، 2/1میلیون تن بتن صنعتی به اندازه سد غول‌پیکری مانند کارون3 ریخته شده است. 450هزارتن ماشین‌آلات و تجهیزات در آن نصب شده است. اگر به پیرامون خود نگاهی بیندازیم آثار ملموس این پروژه تاریخ‌ساز و کلیدی را می‌بینیم؛ از انواع لوازم خانگی، لوله‌های انتقال آب و نفت و گاز طبیعی تا اتومبیل، سازه‌های فلزی ساختمان‌ها حتی سیستم گرمایشی خانه‌ها با محصولات این مجموعه ساخته می‌شوند.

تصور ایران بدون فولاد مبارکه با وضعیت فعلی اصولا نمی‌تواند قابل انجام باشد. کافی است اصفهان سال1361را با امروز مقایسه کرد. در آن زمان از اصفهان چیزی جز آنچه از سلسله صفویه باقی مانده بود، وجود نداشت. به علت وجود فولاد مبارکه 4میلیارد دلار در سال به این استان تزریق می‌شود. استان اصفهان به تنهایی 7درصد تولید ناخالص داخلی کشور را تولید می‌کند که شدیدا متاثر از عملکرد فولاد مبارکه است. این مطالب از آنجا اهمیت دارد که اگر درنظر بگیریم استان تهران سهمی24درصدی دارد که بخش بزرگی از آن خدمات است نه تولید و خوزستان 11درصد سهم در تولید ناخالص داخلی کشور دارد یعنی نیمی از ساختار اقتصادی کشور در این سه استان متمرکز شده است. به عبارتی این 3استان یک طرف و مابقی ایران یک طرف دیگر.

نگارنده در 23 اردیبهشت سال1357پس از پایان تحصیلات در فولاد بندرعباس (مبارکه فعلی) آغاز به کار کرد. در تابستان سال 1357با مدیرعامل شرکت «ایتال ایم پیانتی» سازنده تجهیزات و ماشین‌آلات فولاد بندرعباس که با جت شخصی (دولتی) به بندرعباس آمده بود گفتگویی معنادار و تاریخی داشتم. از ایشان پرسیدم «برای ما فولاد بندرعباس اهمیت استراتژیک دارد. داستان از چه قرار است؟» این بخش از مطالبی که می‌نویسیم مطالبی است که فقط بین من و ایشان رد و بدل شد. کسی نه می‌فهمید زیرا به زبان ایتالیایی صحبت می‌کردیم و نه حضور داشت. ایشان خیلی ساده وکوتاه گفتند «یک روز آقای گستا، مدیرعامل شرکت سرمایه‌گذاری فولاد ایتالیا FINSDIDER به من زنگ زد و گفت فلان روز و ساعت باید در سن موریس سوئیس خدمت شاه ایران برسید. دیدار ما در نوشیدن یک چای ایرانی خلاصه شد. شاه گفت: برای ما تنگه هرمز اهمیت بسیاری دارد. در آنجا جمعیتی قابل توجهی نداریم. می‌خواهیم با توسعه صنعت، جمعیت آن منطقه را افزایش بدهیم و مردم را از آن فقری که درآنند بیرون بیاوریم.»

داستان ساخت بزرگ‌ترین مجموعه صنعتی ایران همین‌جا پایان نیافت. شهید بهشتی در آن موقع عضو شورای انقلاب بودند و دارای نفوذ سیاسی و اجرایی فراوان. از آنجایی که دولت موقت قرارداد مجتمع فولاد اصفهان را لغو کرده بود کارکنان آن مجتمع که نیمه‌کاره مانده بود برای استان اصفهان به عنوان یک مسئله جدی مطرح بودند. فشار سیاسی فراوان وارد شد تا مجتمع فولاد بندرعباس به جای بندرعباس در اصفهان و در محل پروژه نیمه‌تمام فولاد اصفهان ساخته شود که این کار شد.

تصویب قانون برای ساخت فولاد مبارکه

هزینه سنگینی بابت طراحی مجدد ماشین‌آلات فولاد بندرعباس پرداخت شد و قرارداد جدیدی با شرکت ایتالیایی به امضا رسید، ولی این پایان کار نبود. حزب توده که در آن زمان بسیار فعال بود مخالفت شدیدی با ساخت فولاد مبارکه انجام ‌داد. رسانه‌های گروهی هم به این مسئله دامن می‌زدند. آقای‌ها‌شمی که اهمیت این پروژه را به خوبی درک می‌کرد مدیر توانمند و مقتدری را برای اجرای این پروژه تعیین کرد، ولی مخالفت‌ها با ایجاد این ساختار صنعتی بسیار بزرگ پایان نیافته بود. حزب توده در مدیریت فولاد مبارکه یک فرد نفوذی را جای داده بود. این فرد را من در زمان حضور در فولاد مبارکه هیچ‌گاه ندیدم، ولی رفتارهای ایشان به نظرم بسیار مشکوک می‌آمد. به طور مثال، هنگام اذان اعلام می‌کرد که کار بس است و باید برویم نماز بخوانیم یا شایعه‌ای را مطرح کرده بود که میلگردهایی که برای ساخت فولاد مبارکه به اسپانیا سفارش داده شدند دارای اشکالات فنی هستند، در حالی که این محموله هنوز به ایران حمل نشده بود.

پس از چندی و با برخوردهای جدی نظام با حزب توده این فرد توسط اداره اطلاعات اصفهان دستگیر شد. بعدها گفته شد ایشان عضو کمیته ایالتی حزب توده در اصفهان بودند و از سال‌ها پیش از انقلاب برای سرویس‌های اطلاعاتی شوروی جاسوسی می‌کرد. پس از این مسائل، کارشناسان امر به آقای‌ها‌شمی که آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی بودند، مراجعه کردند و گفتند که با قوانین جاری نمی‌توان چنین مجموعه بزرگ صنعتی را در ایران ساخت. متن ماده واحده‌ای تهیه شد و به تصویب مجلس شورای اسلامی وقت رسید، زیرا در آن زمان سازمان برنامه و بودجه دارای امکانات لازم نرم‌افزاری برای اجرای چنین پروژه‌ای نبود، بنابراین کار با روش جدید آغاز شد.

در طول سال‌های جنگ به دلیل متصل بودن قرارداد این مجتمع بزرگ به فروش نفت مشکل ارزی به وجود نیامد، بنابراین کارهای ساختمانی تقریبا به پایان رسیده بود و تجهیزات به محل پروژه حمل شده بودند. من و مجری طرح بارها در مجلس شورای اسلامی با کمیسیون‌های تخصصی نشست‌هایی داشتیم تا مجوز استفاده از شرکت‌های خارجی برای نصب تجهیزات و ماشین‌آلات را کسب کنیم. مخالفت‌های مجلس شورای اسلامی بسیار عمیق و گسترده بودند. در یکی از نشست‌ها یکی از نمایندگان مجلس گفت: «شما می‌خواهید خارجی‌ها را به ایران بیاورید تا فرهنگ ما را تخریب کنند.» بالاخره قرارداد نصب ماشین‌آلات مجتمع فولاد مبارکه با یک کنسرسیوم ایتالیایی - ایرانی آغاز شد.

کارشناسان ایتالیایی و سایر کشورها در محله‌ای که بیشتر شبیه به یک پادگان بود، استقرار یافتند. یک کارشناس لهستانی به دلیل عدم موافقت برای دیدار همسر بیمارش خودکشی کرد و جان داد. کار نصب تجهیزات و ماشین‌آلات که ایرانیان تکنولوژی آن را نداشتند به سرعت پیش می‌رفت. به دوران پایان جنگ تحمیلی نزدیک شده بودیم. ماشین‌آلات آماده راه‌اندازی بودند، ولی قرارداد انتقال تکنولوژی وآموزش پرسنل ایرانی به امضا نرسیده بود.

ایتالیایی‌ها این بار دبه درآوردند و گفتند اگر ایران خسارت ناشی از لغو قرارداد پروژه شه بندر (شهید رجایی فعلی) را به مبلغ444میلیون دلار پرداخت نکند، ایتالیایی‌ها قرارداد انتقال تکنولوژی و آموزش پرسنل ایرانی را امضا نخواهند کرد. (لازم به یادآوری است مبلغ قرارداد بندر شهید رجایی، (بندرعباس) 1میلیارد دلار بود که در حال حاضر نه تنها آن پروژه به طور کامل اجرا نشده است، بلکه خسارت هم پرداخت کرده‌ایم). میرحسین موسوی، نخست‌وزیر بود شخصا به ایتالیا مسافرت کرد و با مقامات بانک مرکزی ایتالیا گفتگو کرد. بلافاصله مبلغ خسارت444میلیون دلاری توسط بانک مرکزی ایران به حساب شرکت مجری طرح بنامCONDOTTE DAQUAواریز شد. سفر نخست‌وزیر ایران به ایتالیا یک روزه بود و گویا اولین سفرخارجی او به عنوان نخست‌وزیر ایران بود.

با حل این مسئله به دست نخست‌وزیر وقت، قرادادی به مبلغ420میلیون دلار که شامل خرید60میلیون دلار تجهیزات کامپیوتری بود به امضا رسید. 1800نفر از کارشناسان و کارگران که باید در مقابل کوره‌های ذوب کار می‌کردند به ایتالیا اعزام شدند. این1800نفر ماموریت داشتند که پس از بازگشت به ایران افراد دیگر را آموزش دهند. نتیجه کار اینکه در حال حاضر ایران برای ساخت کارخانه‌های فولادسازی نیازمند پرداخت چنین مبالغی نیست و اکثر واحدهای فولادسازی ایران توسط همان افراد آموزش دیده قبلی اداره می‌شوند.

استیضاح وزیر شاگرد اول آیت‌الله

البته نخست‌وزیر زمان جنگ تا آنجایی که من اطلاع دارم هیچ‌گاه از فولاد مبارکه بازدید نکرد با این وجود اساس کار را گذاشته بود، ولی مسئولیت اتمام کار به آقای‌ها‌شمی نه به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی بلکه به عنوان رئیس‌جمهور گذاشته شد. آقای‌ها‌شمی به وزیران کابینه خود نمره می‌داد؛ به وزیر معادن و فلزات خود می‌گفت تو شاگرد اول کابینه من هستی و این شاگرد اول کابینه نقش بسیار کلیدی در اجرای این پروژه سرنوشت‌ساز داشت. ولی مخالفان توسعه صنعتی ایران که هنوز وجود داشتند و دارند ایشان را در مجلس چهارم استیضاح کردند. استیضاح با یک حالتی که به معجزه شبیه بود رای نیاورد، اگر چنین چیزی روی می‌داد به معنای روز از نو روزی از نو بود. پس از گذشت 30 سال از آن زمان وزیر وقت معادن و فلزات در کتابی ریز مذاکرات مجلس در زمان استیضاح خود را بازگو کرد که در حال حاضر در اختیار همگان است.

با ابقای وزیر آقای‌ها‌شمی، کار با شدت بیشتری ادامه یافت و مسئله تامین زیرساخت‌های آن مطرح شد. در دوره وزارت آقای دکتر غفوری‌فرد، وزیر وقت نیرو، رسما به مدیریت فولاد مبارکه اعلام شد برقی برای راه‌اندازی این کارخانه در شبکه وجود ندارد. نخست‌وزیر نیز وزیر نیروی خود دکتر بانکی را مامور حل این مسئله حیاتی کرد. در آن مذاکرات من هم حضور داشتم. یک روز ماه رمضان ایشان با هیئت همراهشان به فولاد مبارکه آمدند، گفتند این بزرگ‌ترین مصرف‌کننده برق ایران است و من خودم شخصا باید می‌آمدم تا قرارداد تامین برق را که خطوط انتقال آن به طول 124 کیلومتر قبل از انقلاب ساخته شده بود را انجام دهم. مسئله بعدی تامین گاز طبیعی مورد نیاز مجتمع بود. نه وزیر و نه مجری طرح نمی‌دانستند که گاز در این حد در شبکه وجود ندارد. نشستی با حضور وزیر معادن و فلزات شادروان مهندس کراچیان، معاون وزیر نفت و مدیرعامل وقت شرکت ملی گاز ایران و آقای دکتر بانکی، مدیرعامل شرکت ملی فولاد ایران با حضور مجری طرح و من تشکیل شد. شادروان کراچیان پرسیدند «گاز مورد نیاز شما چقدر است؟» من پاسخ دادم «378هزار مترمکعب در ساعت.»

او عصبانی شد و گفت «می‌دانید چه می‌گویید؟ ما چنین گازی نداریم که بدهیم.» بعد که نگرانی ما و وزیر را احساس کرد، گفت: «ولی شانس آورده‌اید. پیش از انقلاب خط دوم سراسری گاز از استان چهارمحال و بختیاری عبور کرده است. تجهیزات پالایشگاه گاز کنگان هم پیش از انقلاب به ایران حمل شده است. تا زمانی که به بهره‌برداری برسد، ماشین‌آلات را نصب می‌کنیم و برای حمل سنگ‌آهن می‌توانیم گاز شما را تامین کنیم. ولی برای این کار باید هزینه خط انتقال گاز به طول 50 کیلومتر را بپردازید.» طبیعی بود به علت اینکه پشتوانه این مجتمع استثنایی صنعتی، فروش نفت بود، مشکلی در این رابطه وجود نداشت.

آمدن گاز به فولاد مبارکه باعث شد تا گاز به استان یزد هم برود، زیرا در آنجا هم برای فولاد آلیاژی یزد نیازمند گاز بودیم. با حل شدن این مسئله، موضوع تهیه واگن‌های حمل سنگ‌آهن بود. 1200دستگاه واگن 6محوره توسط مشاور ایتالیایی همانند استاندارد اروپا در طرح دیده شده بود. تکنولوژی این نوع واگن‌ها در ایران وجود نداشت، زیرا تمامی واگن‌های حمل مواد معدنی ایران 4محوره هستند که غیراقتصادی تلقی می‌شد. کارخانه واگن پارس اراک که ماشین‌آلات آن پیش از انقلاب وارد و در طول جنگ نصب شده بود در زیر پلاستیک نگهداری می‌شدند، از آنجا بازدیدی به عمل آوردیم. مبالغ سنگین ارزی برای خرید تکنولوژی و تجهیزات واگن‌های 6 محوره برای نخستین بار در ایران پرداخت شد. ولی کار هنوز به پایان نرسیده بود.

روزی آقای‌ها‌شمی وزیر خود و مجری طرح را به دفتر ریاست‌جمهوری فراخواندند. گفتند که بودجه شما تمام شده است. دولت دیگر نمی‌تواند به شما پولی بدهد ولی نظام سیاسی کشور فولاد مبارکه را می‌خواهد. بروید خودتان فکری بکنید. (کافی است این قاطعیت را با حال مقایسه کنیم که بهانه وزیران و مدیران اجرایی نبودن بودجه است) کل بودجه ریالی فولاد مبارکه 815میلیارد ریال بود. 100میلیارد ریال برای تکمیل آن نیاز بود که در آن زمان مبلغ بسیار سنگینی بود. بعدها آقای مهندس مهلوجی، وزیر معادن و فلزات آقای‌ها‌شمی را دیدم. او گفت «پس از دستور آقای‌ها‌شمی من ظرف چند روز و در یک جلسه هیئت دولت با پشتوانه آقای‌ها‌شمی 100میلیارد ریال وام از سازمان تامین اجتماعی که مدیر آن زمان شادروان غرضی بود، گرفتم. آقای‌ها‌شمی بالاخره در دی ماه 1370 بهره‌برداری از این پروژه سرنوشت‌ساز را رسما افتتاح کردند.

بازدید ایشان چند ساعت طول کشید و پرسش‌هایی می‌کردند که مهندسان ما هم پاسخی برای آنها نداشتند. یک مورد آن بسیار کلیدی بود. آقای‌ها‌شمی پرسیدند: به چه دلیل شما شمش فولاد، تولید می‌کنید بعد آن را مجددا گرم می‌کنید و با آن ورق تولید می‌کنید؟ این کار موجب مصرف خیلی زیاد انرژی می‌شود. کارشناسان جواب دادند شرکت‌های صاحب تکنولوژی در حال بررسی روشی جدید به نام شارژ گرم هستند که هنوز وارد بازار تجاری نشده است. در زمان ایشان یک کارخانه با این روش از ایتالیا خریداری و در ذوب‌آهن اصفهان نصب شد و در حال حاضر افزایش ظرفیت آن به7/1میلیون تن در سال توسط شرکت فولادمبارکه در مراحل پایانی راه‌اندازی است.» در حال حاضر فولاد مبارکه جزء 10شرکت بزرگ تولیدکننده فولاد جهان است. رقیبی هم در خاورمیانه ندارد. محصولات آن در بازارهای جهانی گرانتر از فولاد تولیدی روسیه و اوکراین و قزاقستان خریداری می‌شود.

دلواپسی‌های دلواپسان

آقای‌ها‌شمی پس از افتتاح به مسئول اجرای پروژه که در زیر بمباران هواپیماهای عراقی این مجموعه تاریخ‌ساز را ساخت نشان لیاقت درجه یک سازندگی داد طبیعی است که عده‌ای از این کار استقبال نکردند. دلواپسان که معلوم نیست دلواپس چه هستند، دستشان به رئیس‌جمهور نمی‌رسید، بنابراین مسئول اجرای طرح را دادگاهی کردند. این دادگاه چندسال به طول انجامید. در پایان چیزی پیدا نشد. البته آنهایی که کتاب تاریخ توسعه اقتصاد را که بیش از 2هزار صفحه است را خوانده‌اند این مسائل را می‌فهمند دلواپسان خرید هواپیما را بهانه می‌کنند و چشم‌شان را روی مردگان ناشی از سقوط هواپیماهای مسافربری از رده‌خارج شده، می‌بندند. تصادف یک قطار که با زیرساخت کهنه‌ای که مربوط به زمان‌گذشته است را بهانه می‌کنند ولی چشم‌شان را روی 52نفری که هر روز طبق آمار پزشکی قانونی در اثر تصادف رانندگی در جاده‌های غیراستاندارد جان می‌دهند، می‌بندند.

البته این داستان‌ها تمامی ندارد در همین حال با انواع و اقسام بهانه‌تراشی‌ها مانع می‌شوند کسی کار کند. همین افراد و جریان‌ها که مشخص نیست که ریشه آنها در کجاست در زمان ریاست جمهوری آقای‌ها‌شمی هم بودند. در هرکاری به‌ویژه سیاست و اقتصاد، عامل قاطعیت یا آنچه اروپایی‌ها به آن DETERMINATiON می‌گویند بسیار مهم است. در جهان امروز و در سیستم‌های دموکراتیک دولت‌ها اصولا ائتلافی هستند و اکثرا حزب‌های حاکم بیش از30درصد آرای مردم را ندارند. یعنی70درصد مردم به آنها «نه» گفته‌اند. مواردی وجود دارد که نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهور دولت ائتلافی از قاطعیت کافی برخوردار نیست. همانند آنچه در ایتالیا، اسپانیا، یونان و پرتغال می‌توان مشاهده کرد در اینجا قاطعیت بسیار مهم است مانند آنچه مرکل در آلمان انجام می‌‌دهد هیچ یک از وزرایش جرات نمی‌کنند روی حرف او حرفی بزنند.‌ها‌شمی مردی بود که هدف‌های مشخص داشت و چاشنی آن یک قاطعیت بلامنازع بود.

روزی برای تعطیلات نوروز به خوزستان رفته بودم. هماهنگ شده بود که از سد گتوند که برای ایران اهمیت زیادی دارد، بازدید کنم. فرزند 7ساله خود را به همراهم بردم تا با کارهای بزرگ آشنا شود. زمین پر از گل و لای بود. مهندس مربوطه می‌گفت «این پروژه از اولویت خارج شده است.» گفتم «کی گفته؟» گفت «آقای زنگنه که آن زمان وزیر نیروی‌ها‌شمی بود.» تابلویی دیدم که روی آن نوشته شده بود به دست مبارک آقای‌ها‌شمی عملیات اجرایی سد آغاز می‌شود. تابلو را کنده بودند و روی زمین انداخته بودند، مسئله را پیگیری کردم و در واپسین روزهای ریاست جمهوری ایشان در سفری به استان خوزستان با هلیکوپتر از بندر امام (ره) به محل اجرای مراسم آمدند و عملیات انفجار و آغاز ساخت این سد که بزرگترین تولید کننده برق ایران است را انجام دادند که چندین سال است به دست آقای احمدی‌نژاد به بهره‌برداری رسیده است.

البته انجام این کار در توان فردی مانند من نبود. در آن زمان سردار حسن دانایی‌فر که فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا بود و با من هم آشنایی کمی داشت نقش کلیدی داشت. او مورد اطمینان آقای‌ها‌شمی و تا 2ماه پیش سفیر ایران در عراق بود. رئیس‌جمهور نظر وزیر نیروی خود را نادیده گرفت و ساخت این سد کلیدی را آغاز کرد. حال مردم در مضیقه کمبود برق در تابستان نیستند، البته این قاطعیت پیام دیگری هم داشت یعنی من حرف آخر را می‌زنم. این قاطعیت پس از‌ها‌شمی دیگر وجود نداشته و ندارد. روزی به یکی از دوستان گفتم «آقای زنگنه، وزیر نیروی آقای‌ها‌شمی هم بودند ولی هرکسی هرکاری دلش می‌خواهد می‌کند.» او پاسخ داد: «این همان آقای زنگنه است ولی کسی مثل‌ها‌شمی بالای سر او نیست. اگر‌ها‌شمی بود به او اجازه این کارها را نمی‌داد.»

دریافت عوارض برای تامین مالی زیرساخت‌ها

این مطالب را با 2 نکته پایانی ادامه می‌دهم؛ یکی از کسانی که در سفر استانی آقای‌ها‌شمی حضور داشت، می‌گفت «تفاوت بین استانداران را ببینید چه اندازه است. ما با آقای‌ها‌شمی به عنوان رئیس‌جمهور به خراسان رفتیم. یکی از موارد بازدید، معادن سنگ‌آهن سنگان بود. استاندار به آقای‌ها‌شمی گفت که عده‌ای از زمان قبل از انقلاب در اینجا کار می‌کنند، مزاحم ما می‌شوند و می‌آیند در برابر استانداری برای پرداخت حقوق‌شان سر و صدا می‌کنند. اگر اجازه می‌فرمایید این پروژه را تعطیل کنیم.»‌ها‌شمی کسی نبود به این حرف‌ها گوش کند. در حال حاضر در سنگان هزاران نفر مشغول به کارند و از آن به عنوان عسلویه معدنی ایران نام برده می‌شود. ارزش تولیدات آن در چندسال آینده به بیش از چند میلیارد دلار می‌رسد.

مورد دوم؛ بازدید آقای‌ها‌شمی از اصفهان بود. استاندار وقت همین آقای جهانگیری، معاون اول رئیس‌جمهور بود. به آقای‌ها‌شمی گفتند «اگر اجازه می‌دهید ما عوارض مشخصی برای مدت محدودی از تولیدکنندگان فولاد اصفهان که بزرگ‌ترین قطب فولادسازی کشور است بگیریم، تا آزادراه کاشان به اصفهان و راه‌آهن تندرو تهران قم - اصفهان را بسازیم.» ایشان طبعا و بلافاصله موافقت کردند. سالهاست که آن آزادراه زیربار ترافیکی است. شرکت‌های ذوب‌آهن و فولادمبارکه بیش از15سال است که دیگر عوارضی پرداخت نمی‌کنند.

زیرسازی راه‌آهن تندرو هم تقریبا به پایان رسیده است و در دولت یازدهم به همت وزیر پرتلاش راه و شهرسازی قرارداد خرید تجهیزات این تنها خط تندرو ایران به امضا رسیده است و برای اینکه از چگونگی اجرای کار توسط پیمانکار چینی اطمینان کامل به دست آید قراردادی با یک شرکت معتبر مهندس مشاور ایتالیایی امضا کرده است. زیرا چنین تجربه و دانشی در ایران وجود ندارد. تمام این مطالب را با این انگیزه به رشته نگارش درآوردم تا اولا در تاریخ بماند و ثبت شود، زیرا پاره‌ای از موارد آن شفاهی و یافته‌های شخصی نگارنده‌اند و دوم اینکه موارد دیگری نیز هستند که می‌توانند ابهاماتی که بی‌دلیل به وجود آمده زدوده شوند. من ملاقات شخصی با ایشان نداشتم. با این وجود انتقادهای نابجا و ناجوانمردانه‌ای از ایشان می‌شود که من ناچار به روشن کردن نکات پیچیده فرآیند توسعه اقتصادی ایران و اراده‌ای که در پی آن بود، شدم.

ایشان را از نزدیک دوبار دیدم. یکبار زمانی‌که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند رئیس‌جمهور وقت به علت ناراحتی دردکمر در لحظه آخر از طریق شبکه ملی سیما مسافرت خود به خوزستان برای افتتاح دومین کارخانه شکر به‌نام «امیرکبیر» را لغو کرد. طرح، طرح بزرگی بود و کسی با درجه‌ای پایین‌تر از رئیس‌جمهور مناسب افتتاح آن نبود. دکتر کلانتری با اصرار زیاد از آقای‌ها‌شمی خواستند که برای افتتاح طرح بیایند. در زمان سخنرانی ایشان به ارقام و اعدادی اشاره می‌کردند که حداقل من به آنها فکر نکرده بودم. ایشان حافظه‌ای استثنایی داشتند. البته هرکسی در جهان سیاست است مخالفانی هم دارد. عده‌ای از آمدن ایشان راضی نبودند، بنابراین برق را قطع کردند. آقای‌ها‌شمی هم در مقابل کارشان گفتند «از اینجا نمی‌روم تا زمانی که شکر تولیدی را ببینم.»

دیدار دوم ایشان در زمان نشست اتحادیه بورس‌های اروپا و آسیا در محل ریاست‌جمهوری بود آنجا هم نمایندگان اروپایی و آسیایی از سخنان ایشان استفاده کردند به‌ویژه تسلط ایشان به جزئیات و اهمیت بازار سرمایه. هرچند بسیاری از مطالب دیگر هم هست که طبعا در چارچوب این نوشتار نمی‌گنجد. باید کتابی درباره زمان حضور ایشان در مجلس، دولت و مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته شود. روحش شاد.

http://aftabeyazd.ir/?newsid=67800

ش.د9504541

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات