تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۳  ، 
کد خبر : ۳۱۰۴۰۹

آمریکا با داعش چه در سر داشت

(روزنامه جوان - 1395/06/10 - شماره 4899 - صفحه 5)

اكثر كشورهاي جهان خود را حامي حقوق بشر و دشمن و مخالف تروريسم معرفي مي‌كنند اما در ميدان عمل بسياري از همين كشورها به حاميان بلامنازع گروهك‌هاي تروريستي بدل شده‌اند. تضارب منافع با اخلاقيات در مراكز تصميمات سياسي آنان، علت اصلي در اتخاذ اين ديپلماسي حمايتي است. از همين رو نخستين جرقه‌هاي شكل‌گيري و حمايت گسترده از«تفكر تكفيري‌ها» به ويژه داعش، در اتاق فكر كشورهايي زده شد كه مستقيم يا غيرمستقيم از آن منتفع مي‌شدند. براي درك بهتر موضوع، نخست بايد ديد داعش- به عنوان بزرگ‌ترين گروهك تروريستي- با چه اهدافي سازماندهي و اجرا شد كه در اين خصوص مي‌توان به سه هدف عمده اشاره كرد.

1- ایجاد میدان سوم مبارزه- بقاي استراتژيك رژيم‌صهيونيستي هميشه به عنوان يكي از هدف‌هاي شكل‌گيري و حمايت از داعش شناخته شده است اما چرا استكبار جهاني نوزاد نحس داعش را براي بقاي صهيونيست‌ها در خاورميانه انتخاب كرد؟ صهيونيسم جهاني در سه ميدان مبارزه در حال نگهداري از شريان‌هاي حياتي خود در خاورميانه است چراكه با قطع يكي از اين شريان‌ها، موجوديت آن نيز به مخاطره مي‌افتد. اين سه ميدان شامل «مبارزه داخلي» در خاك فلسطين اشغالي، «مبارزه خارجي» و «جنگ و آشوب منطقه‌اي» است.

ناكامي‌هاي اين رژيم در داخل خاك فلسطين به ‌علت پايداري جبهه مقاومت - كه پشتوانه‌هاي فكري و عملي بسياري از آن در ملل اسلامي همچون ايران وجود دارد- و نيز فشار جامعه جهاني به رژيم‌صهيونيستي، منجر به آن شد كه ميدان مبارزه ديگري را علاوه بر ميدان داخلي برگزيند. ايجاد آشوب و تنش در كشورهاي اسلامي منطقه همان ميدان مبارزه خارجي است كه با استراتژي «خود‌مشغول‌سازي» و «انتقال فشار به مبدأ» صورت پذيرفت اما اين رويكرد نيز نتوانست فلسطين را به دست فراموشي بسپارد. كمرنگ نشدن موضوع فلسطين براي كشورهاي اسلامي به رغم حاشيه‌سازي براي آنان، موجب شد تا ميدان مبارزه سوم شكل گيرد. برجسته‌سازي اختلافات مذهبي ميان مسلمانان با مولود نامباركي به نام داعش ميدان سوم بود كه موجوديت رژيم‌صهيونيستي و ايجاد حاشيه امن براي آن را تعقيب مي‌كرد.

2- مقابله با بیداری اسلامی- تغييرات منطقه به نفع اسلام‌گرايي و فزوني قدرت آن، دشمنان جهان اسلام را به فكر خلق يك نيروي بازدارنده در مقابل آن انداخت. صهيونيست‌ها با احساس خطر از قدرت‌گيري جهان اسلام، به خصوص براي مواجهه با ايجاد تمدن بزرگ اسلامي درصدد نابودي آن در نطفه برآمدند. قدرتمند ساختن ارتجاع در منطقه در واقع اقدامي ‌شكننده بر سر راه وحدت ملل اسلامي بود. تفكر عبري- عربي كه در برخي ملل بر تفكر اسلامي ارجحيت داشت، به سرعت تحت تأثير اين جريان‌سازي از مسير اصلي خود - يعني همپيماني و وحدت اسلامي- فاصله گرفت. بارزترين نمونه ارتجاع منطقه‌اي عربستان سعودي است كه بر شمشير دولبه‌اي از پادشاهي عربي و خلافت اسلامي قرار دارد.

آل‌سعود در نتيجه همسويي با اهداف غرب در منطقه، پررنگ كردن اختلافات مذهبي و فاصله گرفتن از محور مقاومت به سرعت در كنار تكفيري‌ها به افزايش التهاب منطقه‌اي دامن زد. ديدار و نشست‌هاي متعدد با رژيم‌صهيونيستي در ديپلماسي خارجي و ايجاد شكاف و تبعيض ميان گروه‌هاي مذهبي داخلي، اقدامات ظالمانه و افزايش فشار بر شيعيان در ديپلماسي داخلي اين كشور منجر به آن شد كه به عنوان مرتجع‌ترين كشور اسلامي منطقه رخ نمايد. تمام اين جريان‌سازي‌ها با هدف به حاشيه راندن وحدت و به ميدان كشاندن اختلاف و تفرقه صورت پذيرفت كه علاوه بر تفكر تكفيري از قدرتمند ساختن ارتجاع در منطقه به وجود آمد.

همه اقدامات ايذايي غرب براي مقابله با اسلام و امواج بيداري اسلامي در حال عبور از مرزهاي منطقه‌اي بود. رويارويي و ممانعت از اشاعه اين خيزش اسلامي با ساخت «مدل بدلي» از بيداري اسلامي اوج گرفت. جنبش «بهارعربي» كه در ماهيت خود يك مدل‌سازي عربي از جريان بيداري اسلامي بود، بر مركب اين ادعا نشست كه بيداري اسلامي حاصل از انقلاب اسلامي ايران نبوده و مجرايي برآمده از قرابت تفكر و همگرايي ملت‌هاي عربي است. حقيقت امر اين است كه نزاع تنها بر سر نام و نشان نبود بلكه آغاز يك انحراف بزرگ در بيداري اسلامي هدف نهايي اين جريان بود كه با مصادره نام و عنوان مسير خود را آغاز كرده بود. اين جوسازي درصدد آن بود كه با تغيير و مصادره موج بيداري اسلامي به بهار عربي زمينه‌هاي انحراف و خاموش‌سازي آن را پديد آورد اما شكست اين پروژه و ثبات در مسير بيداري اسلامي تلاطم بهار عربي را نيز تا حد قابل توجهي فروخواباند.

3- هزینه‌کردن از داخل اسلام و رفع اتهام از غرب- شكست پروژه‌هاي بهار عربي آخرين اميدها را نيز براي منفعل ساختن انقلاب اسلامي در منطقه بر باد داد. مبارزه عليه جبهه مقاومت، وحدت اسلامي و محوريت فكري انقلاب اسلامي ايران در منطقه وارد مرحله تازه‌اي گرديد كه در نهايت به شكل‌گيري و سرايت تروريسم تكفيري در عراق و سوريه ختم شد. شكست شاخه‌هاي انقلاب اسلامي ايران در ساير كشورها و پاكسازي اثرات آن در منطقه، آخرين حربه صهيونيسم، به نظر مي‌رسيد. در حقيقت جنگ داعش نوعي «جنگ نيابتي عليه اسلام» است كه با به كارگيري مهره‌هايي از داخل بدنه و تفكر اسلامي، كمترين اتهام را متوجه غرب و رژيم‌صهيونيستي مي‌سازد.

جنگ عراق عليه ايران، تنش‌آفريني در داخل با اهرم نفاق و سكولار، نفوذ فرهنگي، فتنه و ... طرق بي‌نتيجه‌اي بود كه صهيونيسم جهاني به كار بست تا سدي در مقابل انقلاب اسلامي و اشاعه آن بنا كند اما با ناكامي در اين ميادين به شكستن سرشاخه‌ها تا رسيدن به ريشه، خشكاندن نهال انقلاب اسلامي و مهار قدرت جمهوري اسلامي روي آورد و بدين طريق اين مسئله خود به يكي از محورهاي شكل‌گيري داعش بدل شد.

عراق پس از خروج امريكا، به‌رغم خسارات فراواني كه دولت بعثي صدام براي ملت ايران به بار آورد، زمينه‌هاي مطلوبي را براي بنا نهادن يك حكومت ديني مستقل متأثر از انقلاب اسلامي ايران از خود نشان داد اما ترك كردن مفتضحانه خاك عراق توسط ايالات‌متحده به معناي فراموش كردن آن نبود. برجسته‌سازي زمينه‌هاي اختلافات مذهبي و نژادي در عراق، رويكرد جديد غرب براي جلوگيري از قدرت‌گيري اسلام در اين سرزمين بود كه حمايت همه‌جانبه از تكفيري‌ها با هدف بقاي رژيم‌صهيونيستي نتيجه عيني آن شد اما چرا بقاي رژيم‌صهيونيستي در فلسطين تا به اين اندازه براي ايالات‌متحده حائز اهميت است كه تمام توان خود را صرف حمايت و حيات آن كرده است؟ در رمزگشايي پشتيباني ايالات‌متحده از رژيم‌صهيونيستي دو زمينه مهم به چشم مي‌خورد، نخست «زمينه سياسي» و ديگري يك «بنيادگرايي فرهنگي.»

منافع استراتژيك مشترك ميان امريكا و رژيم‌صهيونيستي به پشتيباني ديپلماتيك، مالي و نظامي امريكا از رژيم‌صهيونيستي منجر شده است. اين رژيم وزنه استراتژيك ايالات‌متحده در خاورميانه است. تغيير شكل خاورميانه كه ريشه فكري آن به دولت بوش پسر مي‌رسد، بسيار متأثر از تقويت جايگاه استراتژيك رژيم‌صهيونيستي در خاورميانه است. در حقيقت ايالات‌متحده به رژيم‌صهيونيستي به عنوان حضور جايگزين خود در خاورميانه مي‌نگرد.

اما انديشه بنيادگرايي و اعتقاد به سرنوشت مشترك صهيونيسم و مسيحيت در مقابل اسلام، خاستگاه فكري و فرهنگي امريكا براي اين هجمه حمايتي است. بنا بر تفكر بنيادگرايي آينده بشر در منطقه خاورميانه طي جنگ بزرگ آرماگدون به وقوع مي‌پيوندد. از همين رو است كه امريكا از بقاي صهيونيسم در خاك فلسطين و ساخت سلاح‌هاي هسته‌اي توسط آن به جد حمايت مي‌كند. در اين ميان نمي‌توان از نقش لابي‌هاي رژيم‌صهيونيستي در امريكا غافل شد كه حلقه متصله ميان زمينه سياسي و فرهنگي اين پشتيباني‌ها هستند.

امروز حوزه مبارزه با تروريسم تكفيري در دو ميدان سخت و نرم گسترده است.«جلوگيري از فراموش‌شدن مسئله فلسطين» با استفاده از قدرت تبليغاتي و همچنين «مبارزه نظامي و مستقيم» با تروريست‌ها در ميدان عمل از راهكارهاي مواجهه با آن است. اين اقدامات مي‌تواند به خاموش‌سازي آتش تروريسم در منطقه بينجامد و استراتژي «گريز از اسلام با سياه‌نمايي آن» را با ناكامي و شكست روبه‌رو سازد. ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي چه در داخل با ابراز نخوت، راهپيمايي، نشست‌هاي آگاهي‌بخش و كمك‌هاي مادي و معنوي و چه در عرصه فرامرزي با تربيت و اعزام نيروهاي مبارز در مقابل تكفيري‌ها، جمعيت بزرگ مدافع حرم، مديريت و ساماندهي تيپ فاطميون و زينبيون و ... به رسالت خود در مقابل تروريسم به خوبي عمل كرده و كارنامه مؤثري از خود در مقابل مدعيان حقوق بشر به جاي گذارده است.

http://www.Javann.ir/808514

ش.د9504612

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات