روزنامه کیهان **
قطع دست یا دست دادن با خرمگس؟!/ محمد صرفی
این روزها هر کسی از سخت بودن شرایط و آشفتگی اوضاع میگوید و مینالد. دلار چند هزار تومان شده و سکه چند میلیون و خودرو چند درصد گران شده و...موج اول تحریمهای آمریکا چند روز دیگر از راه میرسد و موج بعدی هم چند ماه دیگر قرار است برسد. موجی که به ادعای آمریکاییها میخواهد صادرات نفت ایران را به صفر برساند. التهاب و نگرانی بسیاری را فراگرفته و سؤال منفعلانه هر جمع و محفلی این است که چه خواهد شد؟ در حالی که سؤال درست این است که چه باید کرد. چه خواهد شد، از آن رو غلط است که بوی استیصال و ضعف و حتی تسلیم شرایط شدن، میدهد. گویی پرسشکنندگان اسیرانی دربند و بیقدرت و اختیار و حرکت هستند که سرنوشت آنان در دست دیگری است و آنان چارهای جز تسلیم و پذیرش سرنوشت خود ندارند و بقول حافظ؛ «لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی!»
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا که هفته گذشته با توئیت جنجالی خود از در تهدید وارد شده بود، این هفته چماق را کنار گذاشت و هویج را برداشت و گفت که حاضر است با ایران بدون قید و شرط مذاکره کند. قبل از هر چیز باید توجه داشت که عربده هفته گذشته و لبخند این هفته ترامپ، بیش از آنکه مربوط به دیپلماسی و راهبرد دولت وی در رابطه با ایران باشد، ناشی از شرایط سخت و دشوار رئیسجمهور آمریکا در صحنه داخلی این کشور است. رسوایی اخلاقی وی در پرونده رابطه با فواحش و دادن حقالسکوت به آنها و رسوایی سیاسی در پرونده ادعای دخالت روسیه در انتخابات 2016 آمریکا، بهشدت او را به دردسر انداخته است، تا جایی که ترامپ دیروز بهطور علنی خواستار توقف تعقیب این پرونده شد.
فعلاً ترامپ و پروندههای جنجالیاش را رها کنیم و به داخل بازگردیم. چند روز پیش دوستی که چندان هم اهل سیاست نیست با لحنی نگران پرسید؛ میگویند آمریکا میخواهد جلوی صادرات نفت ایران را بگیرد. اگر صادرات نفتمان صفر شود چه میشود و چه کنیم؟! پاسخ دادم اصلاً فرض کن یک روز از خواب بیدار شویم و بفهمیم نفت تمام شده است که بالاخره دیر یا زود چنین خواهد شد. مگر ذخایر نفتی بیپایان است؟ آن وقت میخواهیم چه کنیم؟ از گرسنگی رو به قبله شویم؟! میگویند پس از جنگ جهانی دوم چرچیل به مجلس انگلیس رفت و گفت؛ آقایان! پولمان تمام شده است. وقت آن رسیده که فکرمان را بکار اندازیم!
فشار و تحریمهای آمریکا، مانند مگسهای مزاحم هستند که دور و بر زخمهای ایران میپلکند. زخمهایی مانند وابستگی اقتصاد به نفت و وابستگی تبادلات تجاری کشور به دلار و... هیچ آدم عاقلی از مزاحمت مگسها استقبال نمیکند اما چاره این مزاحمت چیست؟ خنثی کردن تحریم و دور زدن آن راهحلی واجب اما میانمدت است. مگس را از در بیرون میکنید اما از پنجره بر میگردد. راهحل قطعی و ریشهای، درمان و معالجه زخمهاست. هر چند درمان برخی زخمهای مزمن نیاز به جراحی داشته باشد و صدالبته که جراحی درد و خونریزی نیز دارد. اما عدهای راهحل دیگری ارائه میکنند و میگویند برای خلاص شدن از شر مگسها باید مذاکره کرد! ذات مگس ایجاد مزاحمت است. چه امتیازی میتوان به آن داد تا دنبال کارش برود و دست از مزاحمت بردارد؟!
این عده به دو سؤال واضح و روشن پاسخ نمیدهند. نخست آنکه ما یک بار این راه را رفتیم و ظاهراً به توافقی نیز رسیدیم که قرار بود دفع شر تحریم کند. نتیجهاش چه شد؟ طرف مقابل به تعهدات خود عمل کرد یا زخمهای کشور بهبود یافت و معالجه شد؟ جز این بود که وابستگی به شیر نفت بیشتر شد، واردات کالا همچون سیل به تولید نیمه جان کشور هجومی سنگینتر آورد و تب دلارزدگی بالاتر رفت؟ و سؤال دوم آنکه قرار است در مذاکره جدید چه امتیازی برای رفع مزاحمت تحریم بدهند؟ بعد از صنعت هستهای، کدام عضو کشور قرار است زخمی و معیوب شود تا مگسها راضی شوند؟! این چرخه معیوب امتیازدهی یک طرفه تا کجا قرار است ادامه یابد؟
در خبرها آمده است که سلطان سکه با رکورد خرید 38 هزار و 200 قطعه کسی نبوده جز پادوی یک شرکت! و 10500 گوشی تلفن همراه به نام یک فرد متوفی وارد شده است. چندی پیش هم اعلام شده بود چند صد دستگاه خودروی لوکس را یک زن روستایی که به نان شب خود محتاج است، وارد کرده است. از ابتدای سال 1397 چند ده میلیارد دلار (برخی میگویند 35 و برخی 50 میلیارد) ثبت سفارش برای واردات کالا انجام شده و تنها چیزی بهاندازه حدود 20 درصد از ارز تخصیص یافته کالا به کشور وارد شده است. اختلاف بیش از دو برابری ارز دولتی و بازار را در این ماجرا اگر محاسبه کنید، متوجه میشوید چه رقم نجومی و کلانی به جیب این واردکنندگان قلابی رفته است.
ماجرا به اینجا ختم نمیشود. عدهای که شارلاتانتر هستند، شرکتی را در یکی از کشورهای خارجی ثبت کرده و ارز دولتی را گرفته و خارج میکنند و با سند سازی از شرکتی ظاهراًً خارجی که در واقع متعلق به خودشان است، چنین وانمود میکنند که واردات انجام دادهاند! انتقال حتی چند هزار تومان پول در این کشور از دید سیستم بانکی خارج نیست و مبدا و مقصد و زمان هر تراکنشی کاملاً مشخص است. پول 38 هزار سکه و 10 هزار گوشی تلفن همراه که با کیسه گونی جابهجا و معامله نشده است که نتوان فهمید کدام حرام لقمههایی به نام یک پادوی بینوا و یک مرده چنین کارهایی میکنند. در کجای دنیا افراد میتوانند هم مدیر دولتی باشند و هم فعال بخش خصوصی؟! تا کی قرار است آبروی نظام خرج حفظ آبروی کسانی شود که دستشان در جیب بیتالمال است؟
مذاکره با آمریکا و دادن امتیاز به آن قرار است کدامیک از این مشکلات و زخمها را ترمیم کند؟ غارتگران و اختلاسکنندگان به احترام ترامپ دست از رذالت و خباثت برمیدارند؟! ماجرا خیلی ساده و روشن است. نان چرب وچیلی عدهای در تداوم همین وضعیت آشفته و غیرشفاف است. مدیری که عرضه کار و تلاش و حل مشکل ندارد، آدرس غلط میدهد و میگوید مشکل داریم چون تحریم هستیم و راه آن هم مذاکره و توافق با آمریکاست. اختلاسکنندگان و غارتگران نیز برای لاپوشانی جنایت خود همین آدرس انحرافی را میدهند تا حواسها را از علت اصلی مشکلات که خودشان هستند پرت کنند.
اگر هم کسی بگوید راهحل مشکلات کار و تلاش و ایستادن روی پای خود است، انگ میخورد که بله! اینها کاسب تحریم هستند و میخواهند دور کشور را دیوار بکشند و ما در جهان منزوی باشیم. ایستادن روی پای خود یعنی اینکه بادکنک و آدامس و خودکار و دمپایی و سنگپا و هزار و یک قلم کالای دیگر را وارد و هزاران هزار کارگر را بیکار نکنیم. آنکه دلار دولتی میگیرد و کالا وارد میکند و با نرخ آزاد در بازار میفروشد، باید هم مخالف اقتصاد مقاومتی باشد و علیه آن شانتاژ کند. چرا مردم نباید بدانند این دلارها را چه کسانی و طبق کدام ضوابط میگیرند؟ البته که شفافیت واقعی با کنار زدن گوشهای از ماجرا و سر و صدای توخالی فرق دارد.
پاسخ اخم و لبخند ترامپ را باید در داخل داد. صدا و سیمایی که تبدیل به شیپورچی شانس و اقبال و کارخانه قرعهکشی شده است، در این میدان منفعل است. صدا و سیما امروز باید بلندگوی مطالبات بحق مردم و در خط مقدم گرفتن یقه مفسدان اقتصادی و مدیران نالایق باشد. سرنوشت ما در دست خودمان و مسیر روشن است. این روزها بیش از آنکه تهدید باشند، فرصت هستند اما دستهای آلودهای که باید قاطعانه و با سرعت قطع شوند، نعل وارونه میزنند و راهحل دردها و زخمها را دست دادن با خرمگس معرفی میکنند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تحلیل سیاسی هفته
بسمالله الرحمن الرحیم
این روزها بازار مالی کشور روزهای پرهیجانی را سپری میکند که به سبب این ناهنجاریها، روابط معیشتی و اقتصادی مردم نیز با تنش مواجه شده است. زنجیرهای از مسائل و مشکلات، اعم از فشارهای بینالمللی، بیتدبیریهای اقتصادی و فشارهای برخی جریانهای فرصت طلب داخلی باعث ایجاد تنش کم سابقهای در روند حرکت چرخه اقتصادی کشور شده که تاثیرات آن کاملاً ملموس و استرس آفرین است. در چنین فضایی، عقل جمعی و منافع ملی ایجاب میکند که همه آحاد مردم دست به دست هم داده و دولت را در خروج از این دست اندازهای اقتصادی کمک کنند ولی متاسفانه مشاهده میشود که برخی رسانهها، تریبونها و اشخاص انتقام جو و کسانی که عملاً با عملکرد مخرب شان در عدم اجرای برجام مسئول ایجاد وضعیت کنونی کشور هستند، علیه دولت و نظام اجرایی کشور دست به کار شده و از یکسو با دادن خوراک تبلیغاتی به دشمن و از سوی دیگر با بازتاب دادن به تبلیغات شوم آنان درصدد بهره گیری از اوضاع نابسامان فعلی هستند، غافل از آنکه با گل آلود کردن آب و ایجاد جنگ روانی علیه دولتی که هیچکس مدعی بیعیب و نقص بودن آن نیست، اوضاع به نفع آنان تغییر نخواهد کرد که هیچ، بلکه دشمن نیز دقیقاً در انتظار عملکرد آنان در قالب اپوزیسیون و زدن برچسب ناکارآمدی به دولت توسط همین جریانهای داخلی است.
در این هفته موضعگیری خوشبینانه رئیس مجلس و سخنگوی دستگاه دیپلماسی کشور نسبت به بسته پیشنهادی اروپا برای تضمین منافع ایران از برجام، در رسانههای داخلی انعکاس یافت که گفته بودند «علائم مثبتی در بسته پیشنهادی اروپا دیده میشود». هر چند این بسته هنوز برای رسانهها رونمایی نشده ولی به نظر میرسد در بر دارنده منافعی برای تهران باشد. مقامات کشورمان همواره تاکید داشتهاند اگر بنا باشد برجام منافعی را برای ایران نداشته باشد، دلیلی به ادامه حضور در آن وجود ندارند و اروپا به عنوان عضو متعهد این توافقنامه باید به وظایف خود عمل کند. البته ما شاهد حمایتهای لفظی و حتی بیانیهای اتحادیه اروپا از برجام بودهایم ولی هرگز نباید به آن دلخوش نمود بلکه اروپائیها باید راهکارهایی عملی به ویژه در زمینه مراودات بانکی، انرژی، سرمایه گذاری، حمل و نقل و حمایت از بنگاههای طرف تجاری با ایران ارائه کنند. به هر حال بنظر میرسد که مذاکرات و بررسیها پیرامون بسته پیشنهادی اروپا باید هرچه سریعتر به انجام رسیده و از فرسایشی شدن آن جلوگیری کرد. البته همانگونه که آقای روحانی به هنگام دریافت استوارنامه سفیر انگلیس صراحتاً بیان کردند، اکنون توپ در زمین اروپاست و اروپائیها باید برای جبران خروج غیرقانونی آمریکا از برجام به تعهدات قانونی خود عمل نمایند.
هفته جاری ترامپ در مسیر بحران خودساخته خود با ایران و رجزخوانیهای جنگ طلبانه و عربده جوییهای منفعت طلبانه خود دست به یک عقب نشینی آشکار زد و در جریان مصاحبه مطبوعاتی با نخستوزیر ایتالیا اعلام کرد حاضر است بدون پیش شرط، در هر زمانی، با مسئولان ایرانی دیدار کند. وی در ادامه سخنان خود که از سوی محافل رسانهای و کارشناسان بینالمللی به عنوان بازگشت به گذشته و نادیده گرفته مواضع اخیرش علیه ایران تلقی میشود افزود: «من حاضرم با هر کسی دیدار کنم. به نشست و جلسه ایمان دارم، به ویژه زمانی که خطر جنگ وجود داشته باشد.»
این پیام جدید یا به عبارتی، لودگی آخر مردی که فکر میکند زرنگ است، هر چند واکنشهای مناسبی را از مسئولان کشورمان دریافت خواهد کرد ولی ناگفته پیداست بدون پذیرش برجام از سوی آمریکا، دست برداشتن از خصومت با ملت ایران و احترام به اصول و مقررات بین المللی، راه به جایی نخواهد برد.
قطعاً ملتهای جهان این حرکت اخیر رئیسجمهور آمریکا را که مدعی بود بر اثر اعمال فشار و انجام تهدیدات علیه ایران مقامات کشورمان از وی تقاضای مذاکره خواهند کرد را به عنوان یک عقب نشینی آشکار میبیند و به چشم خود مشاهده میکند این ترامپ است که پا پیش گذاشتن و خواهان مذاکره شده است. البته کشورهای جهان این تغییرات سریع در مواضع ترامپ و دستیارانش در قبال مسائل جهانی و مخالفت با توافقات بینالمللی را بارها شاهد بوده و عملاً به این نتیجه رسیدهاند که گروه حاکم بر کاخ سفید و دارودسته ترامپ فاقد عقلانیت و ثبات رای هستند و نمیتوان با آنها به توافقی دست یافت.
هر چند شاید این ترفندهای تاکتیکی ترامپ و اطرافیانش در برخی موارد جواب داده باشد ولی این روش و اقدامات با ملت ایران جواب نداده و با واکنش منفی و نتیجه معکوس مواجه خواهد شد زیرا مردم ایران ادعای مذاکره را از رجالههای سیاسی و کازینودارهای زن باره حاکم بر کاخ سفید که خواهان حذف نظام ایران هستند را نمیپذیرند و شروطی را برای این کار قائل هستند که نخستین آن بازگشت ترامپ به برجام و تعهد به رعایت آن است.
اخبار خارجی این هفته را با تازهترین تحولات سوریه آغاز میکنیم. ارتش سوریه این هفته، پس از سالها بر قنیطره در جولان تسلط یافت و پرچم سوریه را در میدان التحریر این شهر به اهتزاز در آورد. برافراشته شدن پرچم سوریه در قنیطره کسب یک پیروزی مهم و راهبردی محسوب میشود و به این مفهوم است که عناصر تروریست که از جانب رژیم صهیونیستی، آمریکا و ارتجاع عرب حمایت میشدند دیگر در این منطقه جایی ندارند. رژیم صهیونیستی از طریق این منطقه کمکهای خود از جمله مهمات را در اختیار تروریستها قرار میداد.
به گزارش خبرگزاریها، حضور ارتش سوریه در قنیطره با استقبال گسترده ساکنان منطقه مواجه شد با جشن و شادی اهالی همراه بود. پیشرویهای پی در پی و تعیینکننده ارتش سوریه، این کشور را در آستانه پیروزی نهایی قرار داده است و از نشانههای آن میتوان به قصد امارات برای بازگشایی سفارت در دمشق اشاره کرد.
امارات سفارت خود را در آبان 1390 با این تصور که حکومت سوریه درحال سقوط است، بست و در طول 7 سال گذشته از حامیان اصلی شورشیان تروریست بود و به همراه رژیمهای عرب همتایش، از هیچ تلاشی برای کمک به سرنگون کردن حکومت دمشق فروگذار نکرد. چرخش رفتار امارات و اقدام برای بازگشایی سفارت بیانگر ناامیدی کامل آنها از رسیدن به اهدافشان و قبول این واقعیت است که حکومت سوریه پیروز میدان میباشد.
شلیک موشک «بالستیک» ارتش یمن به مواضع نیروهای وابسته به ائتلاف سعودی، تازهترین تحول در جنگ یمن میباشد. ارتش یمن و نیروهای انصارالله، طی ماههای اخیر دهها موشک به مناطق و پایگاههای حساس وابسته به عربستان شلیک کردهاند و به تایید منابع مستقل نظامی بینالمللی، توان جنگی یمنیها هر روز افزایش مییابد.
تجاوز عربستان و ائتلاف تحت امر آن، در چهارمین سال تجاوز، هیچ دستاوردی نداشته است درحالی که ملت یمن علیرغم حملات همه جانبه هوایی، زمینی و دریایی، قدرتمندتر از همیشه در صحنه حاضر است و برد سلاحهای یمنیها علاوه بر عربستان به امارات نیز رسیده است. طبق آماری که منابع ارتش یمن این هفته انتشار دادند حدود چهار هزار مزدور سعودی – اماراتی در سه ماه گذشته در درگیریهای یمن به هلاکت رسیدهاند. ائتلاف متجاوز که بر پشتیبانیهای اطلاعاتی و نظامی غرب حساب باز کرده بودند و حتی هزاران نیروی القاعده و داعش را بر علیه ملت یمن بسیج کردند در همه این موارد شکست خورده و اکنون در باتلاق گرفتار شده است.
این هفته، دولت آمریکا از طرح «ناتوی عربی» پردهبرداری کرد و یکی از اهداف آن را جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در منطقه عنوان کرد این درحالی است که ناظران، این طرح آمریکا را با هدف باج خواهی از دولتهای عرب و دوشیدن حکومتهای ثروتمند منطقه توصیف کردهاند.
طی هفتههای گذشته، مسئولان کشورهای عربی و آمریکایی از تشکیل ائتلاف جدید امنیتی – سیاسی با مشارکت کشورهای حوزه خلیج فارس و همچنین مصر و اردن خبر دادند. کاخ سفید در این باره اعلام کرده است این ائتلاف شامل همکاری در زمینه دفاع موشکی، تمرینات نظامی، مبارزه با تروریسم و موضوعاتی دیگر میباشد و این طرح که موقتاً «ائتلاف استراتژیک خاورمیانه» خوانده شده در نشستی که قرار است در 22 و 23 مهرماه در واشنگتن برگزار شود مورد بحث قرار میگیرد.
آمریکا، به خصوص در دوره ترامپ که به مناسبتهای مختلف کشورهای عربی را دوشیده است و از طریق ترفند «ایران هراسی» قراردادهای میلیاردی با کشورهای عربی منعقد کرده این بار نیز قصد دارد در چارچوب طرحی دیگر همان اهداف را پیگیری کند.
این هفته، فلسطین نیز شاهد چند رویداد بود. رهبر حزب چپ گرای «مرتز» رژیم صهیونیستی در واکنش به تصویب طرح نژادپرستانه «کشور یهود» گفت که این طرح احمقانه و غیرقابل اجراست که جای آن در «زباله دان» تاریخ است. وی تاکید کرد که این قانون، تتمه اعتبار اسرائیل در میان متحدانش را نیز از بین خواهد برد.
آزادی «عهدالتمیمی» نوجوان مبارز فلسطینی از زندان، دیگر رویداد خبری این هفته فلسطین بود. وی که با سیلی زدن به سربازان صهیونیست که به منزل مسکونی آنها هجوم آورده بودند مشهور شد و به همین دلیل هشت ماه نیز در زندان بود، وی پس از آزادی گفت که از عمل خود پشیمان نیست و اگر بار دیگر موقعیت مشابهی پیش بیاید همین کار را با صهیونیستها خواهد کرد. در همین حال منابع فلسطینی اعلام کردند حدود 60 زن در زندانهای رژیم صهیونیستی به سر میبرند که از شرایط نامناسب رنج میبرند.
این هفته سفیر آمریکا در تل آویو به دیدار خانواده شهرک نشین صهیونیست که در حمله فلسطینیها کشته شده بود رفت و در آنجا بار دیگر فلسطینیها را مورد حمله قرار داد و به آنها الفاظ زشتی نسبت داد. سفیر آمریکا در تل آویو از مهرههای سرسپرده صهیونیست هاست و گفته میشود نقش موثری در انتقال سفارت آمریکا به قدس داشته است.
***************************************
روزنامه خراسان**
ادلب؛ کلید پایان جنگ سوریه/امیر مسروری
نبرد ادلب شاید محتمل ترین سناریوی پیش روی ارتش سوریه و حامیانش در مبارزه با تروریسم است. پس از آزادی مناطق شرقی و جنوبی، حالا ارتش سوریه آماده شده است تا عملیات خود را در ادلب ادامه دهد. بر اساس توافق، سه کشور ایران، روسیه و ترکیه در آستانه متعهد شدند مبارزه با داعش، جبهه النصره و القاعده و هر گروه وابسته به این سه سازمان تروریستی و نیز گروه های تجزیه طلب را در دستور کار قرار دهند.
این بدان معناست که بخش عمده ای از عناصر حاضر در ادلب که بدنه جبهه النصره و القاعده هستند در فهرست برخورد سخت ارتش سوریه قرار دارند. بر این اساس ارتش سوریه به احتمال زیاد باید برای آزادی بخش مهمی از خاک خود به سوی ادلب حرکت کند.
از طرفی دپوی گروه های تروریستی مختلف در ادلب این چالش را در پیش روی ارتش سوریه قرار داده است که در صورت حمله ای پیش دستانه، دمشق در معرض تهدید قرار گیرد. در چنین شرایطی ارتش نیازمند یک سپر دفاعی در محور شمالی و شمال غربی برای جلوگیری از حمله پیش دستانه تروریستی است. با این حال ارتش تمایلی ندارد با حمله سریع و برق آسا به سمت ادلب پیش روی کند. دلیل آن بافت جغرافیایی منطقه ادلب و استقرار موانعی برای جلوگیری از پیشروی ارتش در چند سال اخیر است. مسئله ای که می تواند برای هر ارتشی چالش ایجاد کند. ارتش می خواهد با صبر استراتژیک و محاصره ادلب و جلوگیری از ورود تسلیحات و پشتیبانی امدادی، مانع تقویت عناصر تروریستی مستقر در ادلب شود و در نهایت گروه های مستقر با کمبود امکانات مواجه شوند. اگر بخواهیم بافت ادلب را در زمین تشریح کنیم، باید گفت بافت جغرافیایی ادلب به گونه ای است که ورود به آن بدون پشتیبانی هوایی کامل و طراح عملیاتی ویژه و استفاده از نیروهای خبره یک باتلاق خواهد بود. بافت ادلب سرزمینی عجیب دارد.
در کنار آن، حضور گروه های مختلف تروریستی از تفکرات مختلف در ادلب، یک فرصت مناسب برای دمشق ایجاد کرده تا با حفظ وضعیت موجود، گروه های مختلف را به جان یکدیگر بیندازد و از تروریست ها به دست خودشان تلفات بگیرد. موضوعی که در چند ماه اخیر بیشترین فایده را برای ارتش سوریه داشته و بر تلفات عناصر تروریستی مختلف افزوده است. در هفته های اخیر درگیری میان گروه های تروریستی مختلف به ویژه گروه های تکفیری النصره با دیگر گروه ها بر سر محدوده مدیریت و کنترل سرزمینی و نیز فرماندهی واحد، خسارت فراوانی به سازمان رزم تروریست ها وارد کرده است. ده ها کشته و انهدام چندین دستگاه خودروی زرهی بخشی از نتیجه به جان هم افتادن است.
از سوی دیگر ارتش سوریه به هیچ نحوی راضی به حضور عناصر و اتباع کشورهای مختلف در قالب گروه های تروریستی مستقر در سوریه نمی شود و توافقات و گفت و گوهای راهبردی و کلان دمشق با متحدانش نیز بر این موضوع تاکید دارد. نه ایران، نه عراق و نه حتی ترکیه، تمایلی به ماندن اتباع تروریستی دیگر کشورهای خارج از منطقه غرب آسیا در سوریه ندارند زیرا سرریز امنیتی اش یک بحران برای منطقه خواهد بود و هیچ کشوری به صورت تضمینی در امان نیست. دمشق تمایل دارد این اتباع به کشورهای خود برگردند اما دولت های آنان از پذیرش شان سر باز می زنند. شهروندانی که جنگ را در سوریه آموختند و تجربه عملیات تروریستی دارند. سوریه نیز از ماندنشان در این کشور در آینده به هر عنوان ممانعت به عمل خواهد آورد. حمله ارتش سوریه به این مناطق قطعا با حذف این افراد همراه است. زیرا دولت سوریه جایی برای بازگرداندنشان ندارد. البته نباید فراموش کرد در صورت توافق خلع سلاح، دولت سوریه همانند گذشته این افراد را به کشورهایشان باز می گرداند ولی در صورتی که این افراد مقاومت کنند، چاره ای جز حذف شان نیست. این مسئله دیگر چالش مهم ارتش سوریه است. باید منتظر یک جریان سازی رسانه ای علیه دولت سوریه برای عملیات در ادلب باشیم. جریان سازی که با شایعه سازی هایی در غوطه شرقی همراه بود و این بار به طور حتم خط قوی ترش را در ادلب شاهد هستیم.
سوری ها می دانند باید روزی به ادلب حمله و این منطقه را آزاد کنند، اما کی و چگونه؟ همچنین دلیل حمله برایشان بیش از آزاد سازی منطقه اهمیت دارد. علاوه بر دلایل فوق، حمله به ادلب می تواند میان دمشق و آنکار چالشی جدی ایجاد کند و سوریه را در یک درگیری مستقیم با ترکیه قرار دهد. از طرفی سوری ها می دانند ماندن تروریست ها در ادلب می تواند آن ها را برای حمله به دمشق یا حتی حلب آماده کند و همین مسئله بهانه خوبی برای آزاد سازی مناطق مهم ادلب است. اگر تروریست ها تهدیدی برای حلب باشند یا مناطق استراتژیکی چون نبل و الزهرا را در معرض تهدید قرار دهند، ارتش سوریه با هر هزینه ای، به ادلب حمله خواهد کرد.
نباید فراموش کرد که سوری ها به هیچ عنوان تمایلی برای باقی ماندن تروریست ها در خاکشان ندارند. دلیل آن، تهدید شدن بخش های مهمی از خاک سوریه در آینده نزدیک است. طرحی که آمریکایی ها در شرق سوریه دنبال می کردند تا با نگه داشتن داعش در صورت نیاز آن را به ابزار فشاری علیه دمشق و بغداد تبدیل کنند. بر همین اساس نمی توان گفت ارتش سوریه بعد از القنیطره به سرعت به سمت ادلب حرکت می کند ولی جلوگیری از تهدید دمشق یا حلب قطعا در دستور کار سوری هاست و برای آن طرح هایی نیز دارند. به نظر می رسد چالش ها و فرصت های موجود در پرونده ادلب برای ارتش سوریه پیچیدگی خاصی دارد و باید منتظر ماند و دید تصمیم دو طرف برای ادلب تا کجا با صبر همراه است. البته نقش دولت روسیه به عنوان یک طرف تضمین آتش بس در بخشی از این منطقه و جمهوری اسلامی ایران غیر قابل انکار است و در صورتی که دمشق یا حلب تهدید شوند قطعا دولت سوریه همراهی دو حامی خود یعنی ایران و روسیه را به دست خواهد آورد و آن وقت است که ترکیه مجبور به یک تجربه سخت دیگر در شمال سوریه می شود. تجربه ای که در حلب از نیروهای ارتش سوریه به دست آورد و با تمام تهدیدات اردوغان نتوانست حلب را برای تروریست ها نگه دارد.
***************************************
روزنامه ایران**
ابهامهای شکلی و محتوایی سؤال از رئیسجمهوری /غلامعلی جعفرزاده
در شرایط فعلی قراردادن دولت و رئیس جمهوری در مقام پاسخگویی و حتی مؤاخذه شدن میتواند اتفاقی مثبت و به نفع فضای عمومی کشور باشد، البته منوط به اینکه شروطی حیاتی در این جریان توسط افراد پرسشگر و مؤاخذه کننده رعایت گردد. به نظر میرسد در جریان سؤال از رئیس جمهوری و طرح استیضاح وزیر کار نه تنها این شروط چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند بلکه حتی به عمد از دایره اقدامات طراحان این سؤال و استیضاح کنار گذاشته شدهاند. به عبارت دیگر کشاندن رئیس جمهوری و وزیر کار به مجلس از چنان ابهامات شکلی و محتوایی رنج میبرد که به نظر میرسد نه تنها به نفع فضای عمومی کشور نیست بلکه حتی میتواند از یک سو زمینه تقابل در کشور را افزایش دهد و از سوی دیگر موجبات کاهش اعتبار بیشتر وجوه نظارتی مجلس را سبب شود. در همین حال این گونه به نظر میرسد که هیأت رئیسه و شخص رئیس مجلس در اعلام وصول این طرح سؤال و استیضاح مغلوب برخی فشارها شدهاند.
مهمترین ابهام در طرح سؤال از رئیس جمهوری جایی است که برخی از نمایندگان منصرف شده از این طرح سؤال، در حالی که قبلاً انصراف خود را اعلام کرده بودند، از این تصمیم برگشته و امضای خود را احیا کردند. این اتفاق سه اشکال اساسی دارد؛ اول اینکه انصراف از انصراف برای چنین طرح سؤالی نه در آییننامه مجلس جایی دارد و نه قواعد رایج حقوقی چنین چیزی را میپذیرند. بر همین اساس همین یک اشکال کافی به نظر میرسید که طرح سؤال از رئیس جمهوری با این وضعیت اعلام وصول نشود. نکته دوم اما این است که بازگشت امضای نمایندگان انصراف داده از سؤال از رئیس جمهوری به این طرح، بعد از آن انجام شد که طراحان سؤال از مجاب کردن نمایندگان بیشتری برای رساندن تعداد امضاها به حد نصاب عاجز ماندند. بسیار روشن است که احیای امضای فردی که خود آن را قبلاً پس گرفته بود، در چنین روندی نمیتواند بدون اصرار و فشارهای سیاسی باشد. اینکه طرح سؤال از رئیس جمهوری با امضاهایی انجام شود که تحت تأثیر برخی فشارها پس گرفته شده و دوباره برگشته باشند، قطعاً نمیتواند یک اقدام فراگیر و با انگیزههای ملی انگاشته شود. اما مورد سوم هم آنجاست که بعد از تلاش طراحان این سؤال به شکلی مشهود، اکثریت غالب سؤال کنندگان را نمایندگان عضو یک فراکسیون از سه فراکسیون مجلس تشکیل میدهند که این هم خود شائبه سیاسی بودن سؤال را افزایش میدهد. با این وضع میتوان این پرسش را طرح کرد که اگر طرح سؤال یاد شده یک دغدغه ملی و غیرسیاسی است و قرار است مطالبات قشرهای مختلف مردم را پوشش دهد، چرا تنها یک طیف عامل طرح و تقویت آن بوده است و آیا این وضعیت با ادعای ملی بودن این سؤال همخوانی دارد؟
اضافه بر این موارد باید به این موضوع هم اشاره داشت که قسمت عمدهای از محتوا و محورهای این طرح سؤال به مسائلی برمیگشت که اصولاً میشد پاسخ آنها را از طریق مقامات دیگری در سطح وزرا و معاونان رئیس جمهوری دریافت کرد. کما اینکه این سؤالات قبلاً به دفعات تکرار شده و حتی پاسخهای آن نیز دریافت شده بود.
مسأله این نیست که در کشور موضوعاتی وجود ندارند که نتوان بابت آنها رئیس جمهوری را مورد سؤال قرار داد بلکه مورد اینجاست که کشاندن رئیس جمهوری برای توضیح درباره مسائلی که قبلاً هم دولت به آنها پاسخ داده، نمیتواند قانعکننده باشد. اگر توضیحات قبلی دولت قانع کننده نبود، چرا طراحان سؤال به کشاندن رئیس جمهوری به مجلس، استیضاح وزرای مربوط را با هدف برکناری آنها کلید نزدند؟ و اینکه در چنین شرایطی توضیحات رئیس جمهوری میتواند چه نکاتی اضافهتر از آن داشته باشد؟
طرح استیضاح وزیر کار هم دارای همین دست ابهامات است؛ مهمترین ابهام این طرح آن است که چطور یک استیضاح بدون طرح و بررسی در کمیسیون تخصصی و اعلام نظر نمایندگان آن کمیسیون در صحن علنی اعلام وصول میشود؟ این از جمله نقاط مهم ابهام درخصوص این استیضاح است که شائبه فشار به هیأت رئیسه بابت اعلام وصول آن را جدی میکند.
مجموعه این دست ابهامات است که یا ابزارهای نظارتی مجلس را ناکارآمد و بدون بازده میکند یا اگر بازدهی برای آنها باقی بگذارد، در چارچوب مناقشات و منافع سیاسی و جناحی قابل طبقهبندی است نه در کلیت منافع عمومی جامعه و در راستای اجرای دقیقتر قانون.
ما اکنون در شرایطی خاص و فوقالعاده به استقبال استیضاح وزیر کار و سؤال از رئیس جمهوری میرویم؛ هر دوی این طرحها و خصوصاً سؤال از رئیس جمهوری بدون توجه به فضای عمومی کشور میتوانند مهم و قابل تأمل باشند که در واقع شرایط عمومی کشور اهمیت آنها را دوچندان میکند. به هیچ عنوان زیبنده نیست که اقداماتی چنین مهم که تمرکز افکار عمومی و رسانهها را متوجه خود میکنند، توسط نهادی که اصرار دارد همواره در رأس نظام بوده و هست با این دست ابهامات مهم و البته ابتدایی مواجه باشد. ما در شرایط کنونی باید به مراتب بیش از قبل چارچوبهای حقوقی و قانونی را مدنظر قرار داده و رعایت کنیم تا این رفتار به عنوان نمادی از حفظ تمرکز نظام سیاسی در شرایط فوقالعاده باشد. اتفاقی که در حال رخ دادن است تقریباً عکس این وضعیت است و میتواند برای بسیاری سیگنال بر هم خوردن تمرکز رفتاری و فکری در ساز و کارهای سیاسی کشور را ارسال کند. کوتاه سخن اینکه قطع به یقین بجز حق قانونی مجلس برای سؤال از رئیس جمهوری و استیضاح وزرا، پاسخگو کردن رئیس جمهوری در قبال شرایط کشور میتواند اتفاق خوبی باشد به شرط آنکه اولاً در چارچوب قانون انجام شود، دوماً وفاقی فراجناحی پشت آن قرار داشته باشد و سوماً از موضوعات مورد سؤال بوی محدودسازی دایره مطالبات عمومی و ریشهها و عوامل آن به مشام نرسد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
صریح و صمیمی با مردم /حسین قدیانی
این متن را با موبایل و در خانه دارم مینویسم! الحمدلله در جنوب شهر! زود هم باید جمع و جورش کنم تا برقمان نرفته! از همین مشکل قطعی برق بگیر تا دهها مشکل ریز و درشت دیگر، عمدتا مربوط به قوهای میشود به نام مجریه که اسمش رویش است! که رئیسش را من و شما با رأی خودمان انتخاب میکنیم! گاهی خوب است برای خودمان یادآوری کنیم که رئیسجمهور، رئیس قوه مجریه نیز هست! و فیالواقع بیشتر همین است! آیا در ۹۲ و ۹۶ رأی دادیم که برای جمهور، رئیس معین کنیم یا خادم؟! مرد حرف یا میداندار عمل؟! اهل سخن یا وسط سنگر خدمت؟! قبول! مشکلات زیاد است و گلایهها هم عمدتا بر حق، لیکن فرض است بر شما مردم عزیز که وجدان خود را قاضی کنید؛ آیا سال پیش و ۴ سال پیشش، چقدر رأیتان به آقای روحانی، از این جهت بود که حجم مشکلات کم شود؟! ۹۲ را گیرم نمیدانستید اما ۹۶ چه؟! مگر تجربه ۴ ساله پیش چشم همه ما نبود؟! بله! یک وقت هست ما به جایی نقد داریم که نفراتش یا نفر اولش با انتصاب معین میشود لیکن مجلس و دولت چه؟! اینجا حکومت بستری فراهم کرده تا مسیر وضع قانون و چرخش امور، دست ما مردم باشد و برآمده از رأی ما باشد! هیچ آیا قدر این نعمت را میدانیم؟! و شأن رأی خود را رعایت میکنیم؟! رأی باب دل سلبریتیهای برج عاجنشین که همین من پایینشهری را در اوج وقاحت، رعیت میخواند و یحتمل، تو را هم، معلوم است به حل مشکلات منجر نمیشود! سلبریتی شاید بازیگر خوبی یا بازیکن قابلی هم باشد ولی انتخاب خود را اگر ببری در فاز و فضا و هوا و هوس جماعت سلبریتی، این هم میشود وضع کشور! خب حالا! فحشش را به که باید داد؟! گفت: «از ماست که بر ماست!» والله مشکل بیکاری و رکود و گرانی، نه ربطی به شهید محمد بلباسی دارد، نه دخلی به شهید محسن حججی! به حاجقاسم هم مربوط نیست! کسی که دارد کار خودش را درست انجام میدهد تا من و شما زیر سایه لگد دشمن، احساس ناامنی نکنیم و تروریستها را در اخبار تلویزیون ببینیم، نه در کوچهپسکوچههای شهر، قابل تقدیر است، نه مستحق شماتت! پس عوض «نه غزه، نه لبنان» کمی مسؤولیتپذیر باشیم و اقلا معطوف به همین فراز «جانم فدای ایران» فحش خود را ارزانی همان سلبریتیای کنیم که با سوءاستفاده از محبوبیت خود، فریبمان داد! آری! نخستین قربانی رأی شکمی، شکم است! مهناز و باران و امیر و کوفت و زهرمار، با دلار n تومانی هم شکمشان سیر است و شاسی بیشرفیشان بلند ولی همسایه دیوار به دیوار ما چه؟! هیچ آیا یادتان هست مباحث انتخابات را بدل کردید به دعوا سر بیخودترین دوگانهها؟! وقتی دوگانه، از دوگانه حرف و عمل تبدیل به دوگانه فلان خواننده و بهمان نوازنده میشود، باید هم نامزد دارای کارنامه روشن در خدمترسانی، انصراف بدهد! تهرانی که شهردارش یک مدیر جهادی از ساعت ۵ صبح تا آخر شب بود کجا و تهرانی که نجفی ساکن خیابان بهشتش بود کجا؟! با لجبازی که رأی بدهی، اول حال خودت را میگیری، بعد احوال نظام را! نه! ما هرگز بابت رأی قانونی شما مردم عزیز، کسی را کوفیصفت نخواندیم و حتی از شماری رفقا هم طعنه شنیدیم ولی بپذیریم که بخش عمدهای از این وضع، گناهکاری جز رأی خود ما ندارد! وقتی دروغها را عین آب خوردن باور میکنیم، وقتی واقعا میترسیم نکند پیادهروها دیوارکشی شود، وقتی مواضع همین مدعیان را در دهه ۶۰ فراموش میکنیم، وقتی ۴ سال قبل طرف را نمیبینیم و صدالبته وقتی یکی را تا حد حسین بالا میبریم و دیگری را میکنیم یزید، معلوم است که این وسط، گوشت قربانی «خدمت» است! خدمت که نباشد و روحیه کار که نباشد، حتی برق هم میرود! شگفتا! اعضای این دولت، همانهایی بودند که در نقد دولت قبل از خود، مکرر میگفتند: علت مشکلات، بیتدبیری است، نه تحریم! و حالا هم علت مشکلات، بیتدبیری است! همه چیز را انداختند گردن هستهای مظلوم و دادند رفت تا تحریم، بیشتر هم بشود! و من و شما وقتی حرف را بیشتر از کار و حرافی را بیشتر از کارنامه و وعده را بیشتر از سابقه باور میکنیم و ذرهای قدر رأی خود را نمیدانیم، باید هم بخوریم به پست کلیدی که فقط نشان داده شد!
قطعا فرق هست میان عملیات برای خدمت و عملیات برای بازی با روح و روان ملت! یک روز بحث تلگرام و دگر روز بحث رقص و فردا هم حاشیه دیگری! و ما این روزها را میدیدیم که آن همه میگفتیم مراقب باشید به که رأی میدهید! و اگر این روزها در نقد دولت، تند نمیرویم، از سر آن ملاحظه است که در فضای آرامتر امکان کار و خدمت بیشتر است و الا چه کسی لایقتر است برای نقد وضع موجود؟! ما یا سلبریتیها؟! ما یا تَکرارکنندگان متقلب سیاستبازی؟! ما یا عشاق سینهچاک جناب پرزیدنت در ایام ۲ انتخابات؟! باشد عبرت بگیریم و صندلی را منبعث از رأی خود، این همه نسپاریم دست نااهلان کار و نامحرمان خدمت! شما آیا ماشین خود را به دست کسی که گواهینامه ندارد، میسپارید؟! اگر نه، پس اول رأی خود را و عواقب آن را مزهمزه کنیم و بعد بیندازیمش داخل صندوق! پای این صندوقها، خون شهید داده شده؛ ارزان نفروشیم رأی خود را! و شرف آنجاست که اشتباه خود را بپذیریم و به جای فرافکنی، لااقل زین پس، رأی درست بدهیم، نه رأی درشت! «من میدانم این نامزد، کاریتر است ولی چون فلان، پس بهمان» این مدلی کرده اوضاع کشور را! رأی لج یعنی بار کج! و «بار کج به منزل نمیرسد»! و اما سخنی با شورای نگهبان! اولا شما «شورای نگهبان» هستید، نه «مجمع تشخیص مصلحت نظام»! ثانیا آیا رسیدن به وضع فعلی، همان مصلحتی بود که باعث شد شما آن همه گشادهدستانه، تأیید کنید صلاحیتها را؟! که بنویسیم «مشارکت حداکثری» اما در مقام عمل مجبور شویم بخوانیم «ناکارآمدی حداکثری»؟! ثالثا فراموش نکنید شما زودتر از مردم، رأی دادید به صلاحیت آقای روحانی! پس همه برگردیم به «مر قانون»! از مردم گرفته تا دستاندرکاران! منی که کیلویی رأی میدهم، رأیم قانونی هست اما وجدانی نه! شرمنده اما جوری بعضی از ما مردم داریم به نظام بد و بیراه میگوییم کأنه اعضای دولت و مجلس را حکومت معین میکند! از قضا رهبر انقلاب چقدر گفتند نتیجه رأیتان به خودتان برمیگردد؟! تا برقمان نرفته، یک خواهش! زودتر روشن کنیم چراغ وجدان خود را! یا علی!
***************************************
روزنامه شرق **
تله سخنگویی برای جهانگیری/عبدالله ناصری*
از احتمال سخنگوشدن معاوناول رئیسجمهور حکایت دارد و برخی اخبار نیز سپردهشدن آن به رئیسدفتر رئیسجمهوری را محتمل دانستهاند. پیشازاین بارها از سوی نگارنده و برخی استادان رسانه و ارتباطات تأکید شده پست سخنگویی دولت یک سمت بهشدت تخصصی و نیازمند تسلط کامل بر حوزه رسانههای رسمی و اجتماعی و البته روابطعمومی است. ریزهکاریهای این حوزه، واقعا درخور توجه است و اگر هر دولتی چنین نگاهی به این بخش نداشته باشد، از آن لطمه خواهد خورد. بعد از انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم تأکید کردم شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در این انتخابات، صداوسیما را که در جایگاه اپوزیسیون دولت قرار گرفته بود، از دور خارج کردند. اگرچه رقیب نیز از رسانههای اجتماعی بهرههایی برد؛ اما گفتمان اصلاحطلبی در آن فضا کاملا دست بالا را داشت. بخش وسیعی از این فضای رسانهای میتوانست در اختیار دولت دوازدهم قرار بگیرد. باوجوداین بهعنوان یک کارشناس کوچک رسانه از اینکه تیم اطلاعرسانی دولت اعم از سخنگو و گروه رسانهای آن راهبرد و استراتژی لازم را ندارد، متأسف بوده و هستم. فقدان راهبرد مدون برای استفاده مطلوب از ظرفیت رسانهای، ضعف جدی دولت به شمار میرود و دکتر روحانی نتوانسته بهره لازم را از این امکانات بهروزشده در دنیای امروز ببرد. کناررفتن سخنگوی پیشین از این سمت، نظر برخی چهرههای مطلع را به اثبات رساند که رئیسجمهوری حاضر نیست نوبخت از سازمان برنامه و بودجه کنار برود و با واگذاری پست سخنگویی بهنوعی حضور او در کابینه را تثبیت کرد. درعینحال این نگاه بهخوبی روشن میکند که پست سخنگوی دولت برای رئیسجمهور، دارای جایگاه راهبردی نیست و ترجیح میدهد فردی برای ماندن در کابینه آن را به دیگری واگذار کند. سخنگوی دولت حتما باید از میان افراد خبره و صاحبفن و البته بدون داشتن هیچ شغل و مشغله دیگری انتخاب شود. سخنگوی دولت مسئولیتی مستقل است و نباید به چهرههایی که خود دارای مسئولیت سنگین و وقتگیر در دولت هستند، سپرده شود.
تجربه موفق دولت اصلاحات در استفاده از چهرهای سیاسی و آشنا به کار رسانه و روابطعمومی علاوه بر اثبات نگاه کارآمد رئیسجمهوری دوران اصلاحات به اهمیت گفتوگوی مؤثر با مردم و رسانهها، اهمیت تماموقتبودن مسئول این سمت را نشان داد. در صورت انتصاب معاوناول رئیسجمهوری به این سمت، شرایط از دوران سخنگوی قبلی هم بدتر خواهد شد؛ چراکه دکتر جهانگیری بهعنوان معاوناول رئیسجمهوری، فرمانده اقتصاد مقاومتی و همچنین مسئول کمیته ویژه اقتصادی، مجالی برای تمرکز بر این سمت کلیدی نخواهد داشت. نگارنده بهعنوان طرفدار و دوستدار او به طور جدی خواستار تجدیدنظر در این تصمیم هستم. شرایط کشور و دولت و تنزل محبوبیت آن میان مردم به دلیل پارهای از تصمیمات اشتباه مانند همین اصرار بر حضور چهرههای ناکارآمد اقتصادی در کابینه، وظیفه خطیری را برعهده سخنگو گذاشته و اختصاص زمان کامل برای بررسی لحظهای تحولات و موضعگیری درباره آن و خارجشدن از شیوه سنتی نشست خبری هفتگی را میطلبد. شاید برخی عنوان کنند در میان چهرهها و افراد مورد وثوق رئیسجمهوری، فردی برای تصدی این سمت وجود ندارد. این در حالی است که چهرهای مانند دکتر فریدون وردینژاد درحالحاضر با ریاست دفتر رئیسجمهوری در حال همکاری رسمی است و میتواند به طور مستقل در پست سخنگو ایفای وظیفه کند.
درعینحال لزوما نباید چهرهای از درون دولت در این سمت حضور یابد. در میان گروههای حامی رئیسجمهوری و حتی در بین استادان ارتباطات که سابقه فعالیت سیاسی و رسانهای را در کارنامه دارند، میتوان چهرههای توانمندی برای سخنگویی دولت دوازدهم یافت. سخنگو با توجه به ارتباط با وزارتخانهها و دستگاههای دولتی و شخص رئیسجمهوری، در جریان آخرین مواضع دولت و رئیسجمهوری قرار میگیرد و به شکل سیستماتیک و با استفاده از ترفندهای ارتباطی و رسانهای، آن را بیان میکند؛ بنابراین لزوما احتیاجی به انتخاب آن از بین چهرههای اصلی اطراف دکتر روحانی نیست.
*مدیرعامل ایرنا در دولت اصلاحات
***************************************