روزنامه کیهان **
دو سؤال کلیدی از آمریکا و ترکیه در پرونده خاشقجی
از قتل «جمال خاشقجی» بیش از سه هفته گذشته است و در طول این سه هفته، ماجرای قتل او در کانون توجه محافل سیاسی، رسانههای بینالمللی و فضاهای اجتماعی قرار داشته و در این خصوص هزاران خبر و تحلیل منتشر شده است. با این حال هنوز حتی یک گام به سمت روشن شدن موضوع اصلی یعنی «چرایی قتل» او برداشته نشده است. بازپخش مکرر اخبار او در عرصه رسانههای دنیا بیش از اخباری بود که در موردی مشابه، نظیر این که یک رئیسجمهور در جایی ترور شده و یا به قتل رسیده باشد! و حال آنکه براساس عناوینی که رسانهها به خاشقجی میدهند او فقط یک روزنامهنگار و یک منتقد رژیم سعودی بوده است. در این بین هنوز هیچ توضیح مشخصی درباره نقش آمریکا در این ماجرا و یا نقش ترکیه در این ماجرا و یا ماهیت گروه خاصی از رژیم سعودی که طراح یا مجری قتل یک شهروند این کشور بودهاند، داده نشده است و در این راه ما شاهد تبلیغات اعتدالگرانه طرفهای مختلف در این موضوع هستیم. در این خصوص سؤالات و نکتههایی وجود دارد:
1- نقش آمریکا در این ماجرا بسیار مرموزانه بیان میشود اما مواضع پرنوسان مقامات ارشد آمریکا از تبرئه سعودی به قتل تا مسئول شناختن محمد بن سلمان و اظهارات هر روزه این مقامات در طول 23 روز اخیر نشان میدهد که مقامات ارشد آمریکایی بهطور جدی از چیزی نگرانند و لذا به تناسب شرایط موضعی میگیرند. اینکه دونالد ترامپ در ابتدای کار و پیش از بررسی ماجرا با صراحت آلسعود را مبرای از اتهام قتل خاشقجی معرفی میکند، معنایش این است که به توانایی خود و دولتهای دیگری که احیاناً در این موضوع نقش داشتهاند، در کنترل ماجرا باور داشته و وقتی در حین ماجرا و سه هفته بعد، از مسئولیت و حتی نقش بن سلمان سخن میگوید، معنایش این است که از طرح سؤال در مورد نقش آمریکا در این قتل واهمه دارد و با معرفی فردی یا دولت سعودی بهعنوان مسئول قتل، تلاش میکند تا با یک گام عقبنشینی، از آشکار شدن نقش آمریکا جلوگیری کند. اما با این حال کم نیستند کسانی که معتقدند نقش آمریکا در طراحی قتل خاشقجی قطعی است ولی چگونه و کدام دستگاه آمریکا در این خصوص مسئولیت دارد؟ در همین رابطه این سؤال هم مطرح است که چرا رجب طیب اردوغان که کار اول او در این سه هفته پیگیری و خبررسانی درباره قتل خاشقجی بوده و در این خصوص پس از چند سال که فضای روابط آنکارا- واشنگتن سرد بوده، تماسهای زیادی با مقامات ارشد آمریکا گرفته است، درباره نقش داشتن یا نداشتن مقامات و دستگاههای آمریکایی سکوت کرده است؟ مقامات آمریکا باید پاسخ دهند که خاشقجی در چارچوب چه توافق و پروتکلی از واشنگتن به کنسولگری رژیمی که «قتل» اولین گزینه آن در مواجهه با مخالفان میباشد، رفته است؟ خاشقجی و اساساً خاندان خاشقجی از اوایل دهه 1960 مأمور مشترک آمریکا و سعودی در پروژههای حساس امنیتی نظیر راهاندازی و تغذیه گروههای تروریستی در سالهای اخیر که نیازمند به نقشآفرینی نیابتی و فدایی وجود داشته، بودهاند، یکی از اصلیترین مسئولان تأمین تسلیحات گروههای تروریستی غرب آسیا، جمال و عموی او عدنان خاشقجی بودهاند. مسئول تسلیح بسیاری از گروههای تروریستی علیه دولتها و سازمانهای چپگرا در آمریکای لاتین نیز همینها بودند. الان سؤال اصلی که در بین انبوه سؤالات پیرامون نحوه قتل جمال خاشقجی گم شده، همین است. آیا آمریکا و سعودی که در شرایط ضعف ناشی از شکست در پروندههای حساس منطقهای قرار دارند و نیروهای واسطهای نظیر خاشقجی برای تبرئه نقش خویش به هر اقدام ممکن دست میزنند و میتوانند توسط دولتها و سرویسهای رقیب جذب شوند و عملاً سرویسهای اطلاعاتی CIA، MI6، موساد و سعودی را به گروگان «اطلاعات ویژه» رقبای خود درآورند، در قتل این «شاهمهره» اطلاعاتی نقشی نداشتهاند؟ بالاخره چه دلیلی دارد که مقامات ارشد سیاسی و اطلاعاتی آمریکا کارهای دیگر را زمین گذاشته و در حال مدیریت این پرونده هستند؟ مگر نه این است که به قول آنان یک روزنامهنگار، یا یک شهروند عربستان و یا یک دوست آمریکا به قتل رسیده است؟ آیا تاکنون فرد مشابهی با همین روش و حتی به شیوهای بدتر به قتل نرسیدهاند؟ چرا در آن موارد آمریکاییها تا این حد پیگیر ماجرا نبودند؟
2- در مورد نقش خاندان سعودی در این قتل تردیدی وجود ندارد و جز خود این خانواده و یا سران کشورهایی نظیر بحرین و موریتانی و سازمانهایی نظیر اتحادیه عرب و اشخاص شناختهشدهای نظیر «سعد حریری» که دلایل خصوصی در حمایت هر یک از آلسعود ولو در یک قتل چندشآور وجود دارد، تردیدی روا شمرده نشده است. به نظر میآید آلسعود در یک دام گرفتار شده است. وقتی ما مواضع آمریکاییها و مواضع سعودیها را در این 23روز مرور میکنیم میبینیم رابطه کامل و مشابهتی تام بین مواضع این دو کشور وجود دارد. در هفته اول که مقامات آمریکا با اطمینان از عدم نقش و مسئولیت خاندان سعودی سخن گفتهاند، موضع سعودیها هم این بوده که ما از هیچ چیزی خبر نداریم. بعد که مقامات ارشد آمریکا تحت تأثیر شرایط سخت بیرونی از نقش احتمالی افرادی در دولت سعودی سخن گفتهاند، به تناسب آن، مقامات سعودی وقوع قتل را پذیرفته اما از پذیرش مسئولیت در آن طفره رفتهاند. بعد که مقامات آمریکایی به طور خاص از بنسلمان به عنوان یک مظنون به قتل یا «قتل تحت اشراف او» سخن گفتهاند، مقامات دادستانی سعودی طی بیانیهای از تن دادن خاندان سعودی به «اقدامات اصلاحی» خبر داده است. این بهخوبی نشان میدهد که سعودیها قبل از اقدام به قتل، به توانایی آمریکاییها در مدیریت ماجرا پس از قتل خاشقجی اعتماد داشتهاند و این جدای از اینکه یکبار دیگر از نقش مستقیم آمریکا در طراحی و هماهنگسازی قتل خاشقجی خبر میدهد، از بیتدبیری آلسعود هم حکایت دارد.
قتل در روز سهشنبه 10 مهر و در داخل کنسولگری روی داده و ساعاتی بعد جنازه به طور قطعهقطعه شده از آن خارج گردیده است. یک هفته پس از آن یک تیم اطلاعاتی مشترک آمریکا، اروپا و سعودی به رهبری «جنیا هاسپل» رئیس CIA وارد کنسولگری عربستان در استانبول شد. و سپس کمی بعد اعلام کردند که هیچ مدرکی برای اثبات نقشآفرینی محمد بنسلمان و یا یکی دیگر از اعضای هیئت حاکمه سعودی وجود ندارد ولی از آنجا که بن سلمان مسئول پروندههای امنیتی و مقام ارشد در سازمانهای اطلاعاتی سعودی است، «مسئول نهایی» پرونده قتل خاشقجی به حساب میآید به عبارت دیگر بله بن سلمان مسئول است نه در قتل بلکه در برابر سؤالاتی که درباره عملکرد نیروهای اطلاعاتی و امنیتی این کشور وجود دارد؟ اما ماجرا آنگونه که مثلث اطلاعاتی آمریکا، اروپا و سعودی میخواستند پیش نرفت و سعودیها با عقبنشینی آمریکا از موضع قبلی مواجه گردیدند و در واقع به قربانی اصلی ماجرایی که طراحی اصلی آن را براساس قرائن، آمریکاییها انجام داده بودند، تبدیل گردیدند.
3- اما نقش ترکیه در این ماجرا خیلی جالب توجه است. الان دستگاه تبلیغاتی اردوغان میگوید اگر چه از قبل در جریان قتل جمال خاشقجی نبوده اما تمام جزئیات آن را از ساعتها قبل از قتل و پس از آن ثبت کرده و حتی یکی از عوامل قتل را تا لحظه انداختن لباسهای خاشقجی درسطل زباله یک پارک دنبال کرده است! در این ماجرا رفتار دولت ترکیه به شدت شکبرانگیز است. دولت ترکیه به گونهای با این قتل مواجه شد که از لحظه اول در اینکه باید در بالاترین سطح پیگیر این پرونده باشد تردید نکرد به عبارتی در این ماجرا همهچیز ترکیه برای کلید زدن یک روند - تا الان 23 روزه، از قبل آماده بود و اردوغان در اینکه باید این پرونده را شخصا و بدون توجه به مسئولیتهای جاری یک رئیسجمهور اداره کند، تردید نداشت. در این ماجرا از قضا برخلاف آنچه درباره آمریکا، اروپا و سعودی گفتیم، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ترکیه بروز و نمود نداشتند و جای آنان را مقامات ارشد سیاسی ترکیه- اردوغان و چاووش اوغلو وزیر امور خارجه- پر کردند و حال آنکه این قبل از هرچیز یک پرونده اطلاعاتی بود که با توجه به سوابق امنیتی مقتول، باید سرویس «اطلاعات نظامی» یعنی اطلاعات ارتش ترکیه پیگیری آن را بعهده میگرفت اردوغان در این میان از روش عملیات روانی استفاده کرد و حقیقتا در این مورد موفقیت بالایی هم بدست آورد. در عین حال اگر ما به روش مواجهه، مواضع و نوع اطلاعرسانی ترکیه نظر بیاندازیم، ترکیبی از «احتیاط و تبرئه» را هم در کنار «جنجال رسانهای» او مشاهده میکنیم. اردوغان در تمام اظهارات و مواضعی که گرفت اگرچه از «مسئولیت» آلسعود سخن گفت ولی به رغم آنکه میگوید برهمه جزئیات اشراف دارد، از «نقش» آلسعود سخن نگفت چه رسد به اینکه از نقش آمریکاییها سخنی به میان آورده باشد. او در آنچه بیان کرد و به خصوص آنچه در روز سهشنبه گذشته، پس از یک هفته خلق انتظار، در مجلس ترکیه بیان کرد حتی اندکی پا را از چگونگی قتلی که واقع شده است، فراتر نگذاشت. او نه به نقشآفرینان و نه به چرایی قتل جمال خاشقجی اشارهای نکرد و برای اینکه ورودش به پرونده «قتل یک خبرنگار»! عادی تلقی شود، گفت که خاشقجی رفیق قدیمی او بوده است!
4- در این ماجرا خاشقجی تبدیل به یک موضوع استراتژیک رسانهای و در واقع به اندازه حجم قتل چند رئیسجمهور به آن پرداخته شد، تحولات مهم منطقه در این سه هفته که هر کدام بیانگر یک شکست برای آمریکا و سعودی بود به حاشیه رفتند، در عین حال حتی اندکی از واقعیت ماجرا هم بیان نشد! در این میان آنچه از سوی دو ضلع از سه ضلع ماجرا یعنی ترکیه و آمریکا در سطح سیاسی و رسانهای بیان شد، در واقع یک «شوی سرگرمکننده جنایی» بود و همه را سرکار برد!
5- در این ماجرا به غیر از آنکه سعودیها به دلیل سرسپردگی بیش از حد به دام آمریکا افتادند، آمریکاییها هم یک باخت مهم اخلاقی داشتند. وقتی دونالد ترامپ در حین بحث پیرامون قتل یک شریک قدیمی در استانبول، از لزوم حفظ معاملات سنگین تسلیحاتی با سعودی سخن گفت، تصویری که در طول دهههای قرن 20، روشنفکران غربزده در حوزه مسایل انسانی از آمریکا پدید آورده بودند و البته در این سالها هم بارها مخدوش شده بود، شکست. کشورهای عربی هم یک شکست اخلاقی خوردند چرا که هر کدام از آنها و سازمانهایی که از جمع آنان پدیده آمده است، تحرکی و حرفی برای گفتن نداشتند. اما باخت بزرگتر برای رسانههای ارتباط جمعی غربی بود که نزدیک به چهارسال از کنار جنایت بزرگ سعودی در یمن گذشتند و حالا قتل یک شهروند که از قضا در جنایات آمریکا و آلسعود هم شریک بود، آنان را واداشته که هر روز خبری و مطلبی پیرامون او بنویسند. بله رسانهها باید به بحث قتل خاشقجی میپرداختند و آن را به عنوان یک نماد از اقدام جنایتکارانه آلسعود مطرح میکردند، اما یادمان باشد درست در همین روزها 8/5 میلیون یمنی به طور مشترک توسط غرب و عربستان و بعضی از دولتهای عربی در معرض گرسنگی شدید و مرگ دستجمعی قرار دارند. و در عین حال فراموش شدهاند.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تحلیل سیاسی هفته
بسمالله الرحمن الرحیم
هفته جاری نیز به روزهای پایانی خود رسید درحالی که فصل خزان، دامن کشان وارد دومین ماه خود شد؛ اما از سوی دیگر اربعین از راه میرسد. کاروان اسرای عاشورا از شام پرماجرا به سوی کربلای معلی رهسپار است و زینب قهرمان با کوله باری از مصیبت با پاهای پر از آبله و دلی پربلا، با حدیثی از خون و پیروزی به دیدار قبر برادر میآید.
به تاسی از این سفر پرمشقت و پرماجرا، عاشقان حسینی این روزها با پای پیاده در موج بزرگی از رود خروشان انسانی به سوی کربلا عازماند تا با ندای «لبیک یا حسین» با سرور آزادگان جهان بیعتی دوباره ببندند.
دیروز رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم، حرکت این شهدا را شبیه حرکت کسانی دانستند که در برابر بنی عباس ایستادند و از حرم امام حسین علیه السلام دفاع کردند. ایشان گفتند تروریستها تا چند کیلومتری حرم حضرت اباعبدالله رفته بود ولی مدافعان حرم مانع پیشروی آنها شدند و حرم آن حضرت را حفظ کردند.
در این هفته رئیسجمهور به منظور تکمیل کابینه، وزرای پیشنهادی خود را برای چهار وزارتخانه به مجلس معرفی کرد که قرار است روز شنبه آینده نمایندگان مجلس در جلسه علنی، وزرای پیشنهادی برای تصدی وزارتخانههای اقتصاد، صنعت، تعاون و راه را به بحث بگذارند. در شرایط دشوار اقتصادی که کشور درحال عبور از یک مسیر دشوار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، تنها وجود یک دولت هماهنگ، قوی و کارآمد میتواند یاریگر عبور از این عقبه باشد و امید آنکه دولت بتواند با کمک سایر مجموعههای نظام، کشور را به خوبی از این تنگناها عبور دهد.
این هفته نیز موضوعات خارجی تحتالشعاع قضیه قتل «جمال قاشقچی» روزنامهنگار منتقد عربستانی قرار داشت و عمده خبرها و تحلیلها حول این موضوع بود. تبعات قتل وحشیانه قاشقچی هر روز که میگذرد شدیدتر میشود و ابعاد رسوایی دامنگیر رژیم ریاض، همچنان درحال گسترش است.
مقامات دولت سعودی به خصوص، ولیعهد گستاخ و مغرور شاه این کشور که مکرراً از این نوع اقدامات صورت دادهاند هرگز تصور نمیکردند این بار دچار چنین فضاحتی شوند و در چنین منجلابی گرفتار شوند. اقدام ضدانسانی رژیم ریاض در قتل وحشیانه قاشقچی، اجماعی جهانی و بیسابقه علیه حکام ریاض به وجود آورده است و زشتی اقدام سعودیها به حدی است که حتی نزدیکترین دوستان این رژیم که سالها حامی خاندان سلطنتی عربستان بودهاند و میلیاردها دلار از قبل این دوستی به جیب زدهاند جرات دفاع از حکومت عربستان را ندارند.
حتی هیات حاکمه آمریکا نیز با اینکه تمایل ندارد این متحد پرسود و گاو شیرده را آزرده کند ولی تحت فشار افکار عمومی آمریکا و از بیم شکست در انتخابات میاندورهای، مجبور شده است به سعودیها نهیب بزند. اظهارات اخیر ترامپ دایر بر اینکه «اگر کسی در قتل قاشقچی دست داشته باشد، آن فرد میتواند بن سلمان باشد» در همین راستا قرار دارد.
طیب اردوغان نیز که به این معامله پرسود ناشی از قتل قاشقچی دست پیدا کرده است تلاش میکند تا آنجا که میتواند سعودیها را بدوشد. رفتار و گفتار کجدار و مریز اردوغان طی روزهای گذشته کاملاً قصد و نیت وی را در باجخواهی از دولت ریاض آشکار میکند.
با اینحال و با توجه به عمق و گستردگی رسوایی دامنگیر رژیم ریاض، بعید است که دلارهای نفتی بار دیگر به داد حکام سعودی برسد و آنها به سادگی بتوانند اوضاع را با پولهای خود تحت کنترل در آورند.
طی روزهای اخیر، نگرانی و هشدار محافل بینالمللی نیز درباره اوضاع رقت بار مردم یمن افزایش یافته است. نماینده سازمان ملل به تازگی هشدار داد که 13 میلیون یمنی به خاطر شرایط غیرقابل تحمل حاکم بر یمن با خطر مرگ روبرو هستند. صندوق کودکان سازمان ملل نیز اذعان کرده است علاوه بر قربانیان مستقیم جنگ، بیش از 400 هزار کودک یمنی در اثر سوءتغذیه در معرض مرگ قرار دارند. سازمان جهانی بهداشت نیز تصریح کرد 16 میلیون یمنی نیاز به کمکهای اضطراری بهداشتی دارند.
مردم یمن علیرغم بیاعتنایی و بیتوجهی مجامع جهانی به مصیبتهای گریبانگیرشان ناشی از تجاوز وحشیانه رژیم ریاض، استوار و مصمم ایستادهاند و از حیثیت و استقلال خود دفاع میکنند و نکته قابل توجه اینکه پای دستورالعمل جنگ یمن نیز امضای ولیعهد شرور عربستان قرار دارد.
ادامه حضور ملت فلسطین در صحنه مبارزه با اشغالگران صهیونیست و برخورد سبعانه صهیونیستها، دیگر موضوع خبری هفته بود. هزاران فلسطینی با وجود آگاهی از ددمنشی صهیونیستها بار دیگر در تظاهرات موسوم به «بازگشت» شرکت و بر اعاده حقوق خود تاکید کردند. این تظاهرات همچون هفتههای گذشته با حمله صهیونیستها مواجه شد که در جریان آن شماری از فلسطینیها شهید و تعداد زیادی مجروح شدند.
***************************************
روزنامه خراسان**
بازی موش و گربه ترامپ با بن سلمان
دکترحامدرحیم پور
با تصمیم وزارت خارجه آمریکا به لغو روادید 21 تبعه سعودی، نخستین گام واشنگتن برای مجازات عربستان به دلیل قتل جمال خاشقچی برداشته شد. همزمان، «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد؛ ممکن است قانون ماگنیتسکی (Magnitsky) درباره عربستان به کار گرفته شود.با اجرای این قانون، تحریم هایی متوجه سعودی خواهد شد. این در حالی است که به نظر می رسد دونالد ترامپ، پس از چند هفته مقاومت و سماجت در نهایت پشت بن سلمان را خالی کرده و وی را در قتل خاشقچی مقصر شناخته است. با توجه به اقدامات و مواضع چند روز اخیر مقامات آمریکایی، چنین به نظر می رسد کاخ سفید زیر فشار سنگین افکارعمومی و طیف وسیعی از چهره های سیاسی - رسانه ای داخل و خارج از آمریکا، سرانجام مجبور شده است فعلا از سعودی ها، به ویژه ولیعهد جوان فاصله بگیرد.ترامپ اعلام کرده است که نحوه پاسخ گویی به قتل خاشقچی و مجازات احتمالی علیه ریاض را به کنگره واگذار خواهد کرد.کنگره ای که با وجود صرف میلیون ها دلار و لابی گری های فشرده سعودی ها درسال های اخیر، این روزها به کانون انتقادات تند علیه ریاض بدل شده است. اما دلیل خالی کردن پشت بن سلمان از سوی ترامپ چیست؟آیا آمریکااز عربستان دور میشود؟واقعیت این است که دلایل مختلفی برای واکنش شدید ترامپ علیه بن سلمان مطرح شده است. اولین دلیل، ترس از تضعیف بیش از پیش موقعیت جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره ای کنگره است. به نظر میرسد در سایه حملاتی که روزنامههای واشنگتن پست و نیویورک تایمز (نزدیک به لابی قطری در آمریکا) به راه انداختند، بخشی از این واکنش ترامپ به ویژه در آستانه انتخابات میاندورهای کنگره از سر ناچاری است و هر گونه ضعفی در این زمینه از خود نشان دهد مورد بهرهبرداری دموکراتها قرار خواهد گرفت که نظرسنجیها حاکی از بهبود جایگاه آنها در انتخابات پیش روست. واشنگتن پست که جمال خاشقچی یکی از ستوننویسهای ثابت آن بود، با کمک چند رسانه دیگر توانست به نوعی ترور خاشقچی را اقدامی علیه این رسانه 141 ساله و روزنامهنگاران آمریکایی قلمداد و فضای سنگینی در داخل آمریکا ایجاد کند. از این رو، ترامپ از یک سو متاثر از این فضا و از سوی دیگر برای این که خود را نسبت به دموکراتها مدافعتر در قبال مسائل حقوق بشری و آزادی بیان نشان دهد، این چنین به بن سلمان تاخته است اگرچه لحن سخنان روز گذشته ترامپ بیشتر از آن که تاسف از قتل یک انسان باشد تاسف از بد اجرا کردن نقشه قتل یک انسان بود .دومین دلیل نحوه سر به نیست کردن یک روزنامه نگار منتقد در کنسولگری عربستان در کشور دیگری است که موجب خشم گسترده افکارعمومی در جهان، از جمله در آمریکا شده است.با این حال، خاشقچی، نخستین فردی نبود که توسط ماشین سرکوب سعودی ها به شکل فجیعی کشته شد.گزارش های مستندی از ناپدید شدن و قتل برخی از شاهزادگان منتقد سعودی در سال های اخیر منتشر شده است که سیاستمداران آمریکایی در برابر آن سکوت کرده اند. دلیل سوم، تلاش آمریکا برای بیشتر سرکیسه کردن خاندان آل سعود در ازای سرپوش گذاشتن بر رسوایی قتل خاشقچی است. آمریکایی ها با تجربه ای که از ماجرای 11 سپتامبر دارند به این نتیجه رسیده اند که از پرونده های این چنینی بهتر می توانند برای آن چه زمانی ترامپ از آن به دوشیدن عربستان تعبیر کرد، به عنوان اهرم فشار استفاده کنند. آن چنان که ترامپ دیروز ، بار دیگر به سخنان قبلی خود در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد که عربستان در حملات یازدهم سپتامبر سال 2001 دست دارد.از این دید به نظر می رسد آمریکا و به ویژه جناح راست گرای حاکم از پرونده قتل خاشقچی به عنوان اهرم فشار دیگری در کنار بخش محرمانه گزارش 11 سپتامبر علیه عربستان و شخص بن سلمان برای وادار کردن وی به تامین خواسته های خود استفاده کنند که شاید یکی از این خواسته ها و مطالبات وادار کردن عربستان به عرضه سهام آرامکو در بازار بورس وال استریت برای رونق بخشیدن به اقتصاد این کشور در برابر رقبای بین المللی خود باشد. بر اساس قانون موسوم به جاستا قربانیان حملات 11 سپتامبر می توانند از آل سعود شکایت کنند و واکنش احتمالی ریاض در برابر آمریکا می تواند به پیگیری این قانون و همچنین افشای بخش های سانسور شده 28 صفحه از تحقیقات در باره حادثه 11 سپتامبر منجر شود که بر نقش عربستان در این حملات تروریستی تاکید دارد.دلیل چهارم این که ترامپ بعد از سخنرانی اردوغان در پارلمان این کشوربه نوعی مجبور بود از وی و ترکیه در برابر عربستان حمایت کند چرا که ترکیه پیش از این به آزادی اندرو برانسون کشیش آمریکایی مظنون به مشارکت در کودتای سال 2016 ترکیه اقدام کرده و حداقل در ظاهر مابه ازایی در برابر آن دریافت نکرده بود و این در حالی است که آزادی وی یک برگ مهم تبلیغاتی برای ترامپ و جمهوری خواهان در انتخابات کنگره بوده است. این بدین مفهوم است که هر چند امکان دارد تا حدودی از حساسیت خبری ماجرای قتل خاشقچی کاسته شود اما به منزله حل بحران ناشی از این قتل برای عربستان نخواهد بود و رویکرد بازیگران دخیل در این بحران بر مدیریت بحران استوار است تا حل آن. با این حال، تجربه 70 سال روابط نزدیک کاخ سفید با خاندان آل سعود نشان می دهد که دولت عربستان با دست و دلبازی، دلارهای نفتی را با خرید تسلیحات پیشرفته و ارائه پروژه های پرخرج، به آمریکا برگردانده است.از این رو، به نظر نمی رسد باج خواهی مالی واشنگتن از ریاض به دلیل رسوایی قتل خاشقچی، تنها دلیل انتقادات بی سابقه آمریکایی ها علیه سعودی ها باشد. به همین دلیل گروهی از تحلیلگران معتقدند آمریکا باید با برخی اقدامات ماجراجویانه و مخاطره آمیز بن سلمان از جمله محاصره اقتصادی قطر و بازداشت چند روزه «سعد حریری»، نخست وزیر لبنان در ریاض برخورد کند. ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا می گوید: باید به حمایت بی قید و شرط از «بن سلمان» پایان داد، چراکه او نشان داده بیش از حد بی پرواست و استحقاق چنین حمایتی را ندارد. تحولات این روزهای پرونده قتل جمال خاشقچی نشان می دهد که این مسئله به مرحله نهایی خود نزدیک می شود. اکثر تحلیل گران معتقدند عمر مفید این پرونده تا انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا خواهد بودزیرا جناح رقیب جمهوری خواهان حداکثر توان خود را برای بهره برداری از آن در آرای رای دهندگان به کار بسته وترامپ و جمهوری خواهان نیز با توجه به حساسیت این مسئله تا کنون چند بار مواضع خود را متناسب با فشاررسانه ها و افکار عمومی تغییر داده و هم راستا کرده اند بنابراین موضع گیری های کاخ سفید را باید با توجه به این نکته تاثیر گذار تحلیل کرد.بدیهی است ترامپ سعی می کند ضمن مدیریت زمان دراین پرونده برای عبور از ایستگاه انتخابات حداکثر امتیاز را از شاهزاده کم تجربه سعودی بگیرد. تلاش وی در تفکیک نقش پادشاه از بن سلمان دراین موضوع یک روز بعد از سخنرانی اردوغان که وی نیز دقیقا روی همین مسئله تاکید کرد، پیامی صریح به بن سلمان بود که احتمالا باید تصمیمات مهمی در پس پرده بگیرد تصمیماتی که اهداف سیاسی و اقتصادی را دنبال می کند ترامپ بعد از آن که نتوانست در ماجرای اختلاف عربستان و قطر ریاض را راضی به نرمش کند اکنون با یک تیر دونشان خواهد زد و در این شرایط نه از موضع خواهش که از موضع دستور بن سلمان را مجبور به عقب نشینی از سیاستش درقبال قطر می کند تا همزمان ترکیه متحد دوحه و یک ضلع مهم ماجرای خاشقچی را هم راضی و وارد یک مصالحه با ریاض کند.مکالمه تلفنی روز گذشته بن سلمان با اردوغان و تمجید سلمان از ترکیه در سخنرانی علنی در ریاض و همچنین گفت وگوی تلفنی اردوغان و ترامپ حکایت از رایزنی های فشرده در پشت پرده دارد. جدای از این ترامپ قطعا از فرصت اقتصادی به وجود آمده برای دوشیدن بیشتر آل سعود هم به راحتی نخواهد گذشت.بن سلمان اکنون به واقع در مخمصه عجیبی گیر افتاده است که خروج وی از این تنگنا نیز قطعا جایگاه وی را برای همیشه آسیب پذیر خواهد کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
اعتقاد عمیق!! در صداوسیما
آیا امیدی به اصلاح سیاست رسانهای رسمی بویژه در مورد صداوسیما وجود دارد؟ در واقع باید پرسید که مشکل کجاست که باید اصلاح شود؟ قضیه خیلی پیچیده نیست. رئیس صداوسیما در سخنانی خطاب به مدیران این سازمان که درباره منشور این رسانه بود اظهار کرد: «شما باید گوهرشناس باشید، نباید آنتن رسانه ملی را به کسی که ادبیات سیاهنمایی دارد بدهید، ما باید این فرصت را در اختیار ادبیات سازنده و فکر سازنده قرار دهیم.... رسانه چهرهساز است و ما نباید کسانی را که اعتقاد عمیق به این نظام و مردم ندارند بزرگ کنیم و به کسانی امکان رشد دهیم که ویژگی تابآوری و مقاومت در شخصیتشان نباشد. وی افزود: نباید کسانی را که در زمین دشمن در شرایط بحرانی بازی میکنند بزرگ کرد و ما هم در رسانه و هم فضای مجازی و شبکههای اجتماعی باید به این امر توجه کنیم.»
به نظر میرسد که درک مدیریت صداوسیما از کارکرد و عملکرد رسانه به گونهای است که راه را بر هر تحول مثبت پایداری در این رسانه خواهد بست. چرا چنین ادعایی صورت میگیرد؟ کافی است که اظهارات فوق را تجزیه و تحلیل نمود. وی یک تصور غیرواقعی از جامعه و نقش صداوسیما دارد. گمان میکند که صداوسیما چهرهساز و مرجعیتساز است، از این رو معتقد است نباید کسانی را که به زعم وی اعتقاد عمیق!! به این نظام و مردم ندارند بزرگ کرد. پرسش این است که این سیاست صداوسیما که تا کنون با شدت تمام اجرایی شده است و از حضور هر کس که گمان میکنند اعتقاد عمیق!! به نظام ندارند در صداوسیما جلوگیری کردهاند و هر کس را که اعتقاد عمیق!! دارد هر روز و شب در همه شبکهها و درباره هر چیزی اظهارنظر میکند، نتیجه آن چه بوده است؟ نتیجه را در انتخابات باید دید! هیچ. اگر قرار بود که براساس این معیار مردم رأی دهند، از سالها پیش یعنی از 1376 تا کنون رؤسای جمهوری انتخاب شده بویژه در دور اول باید متفاوت از آن چیزی میبودند که شدند. اگر افراد و نهادهای مورد حمایت صداوسیما مرجعیت داشتند، نه خاتمی باید رأی میآورد و نه احمدینژاد و نه روحانی. جالب اینکه صداوسیما خود را در مقام چهرهساز و مرجعیتساز برای مردم قرار داده است، در حالی که اعتبار خودش زایل شده است و میدانند که برنامههای اصلی آن فاقد بیننده و اثرگذاری است. مردم به رسانههای دیگر روی آوردهاند و خود را از این رسانه بینیاز میدانند. صداوسیما حتی نمیتواند یک مورد را در سالهای اخیر ارائه کند که توانسته است مرجعیت خبری و تحلیلی در جامعه داشته باشد. جالب است که برخی چهرههایی که به صورت موردی و در برنامههای حاشیهای صداوسیما حاضر میشوند، به علت داشتن مرجعیت در جامعه است که دعوت میشوند و از این نظر مورد نقد قرار میگیرند که چرا با حضور خودتان در صداوسیما اجازه میدهید که این رسانه به بازسازی اعتبار و اعتماد خود مشغول شود؟
واقعیت این است که رسانه چهرهساز و مرجعیتساز است ولی نه به صورت مستقل و منتزع از واقعیت. در واقع سهم رسانه در این کار بیش از 10 تا 20 درصد نیست. 80 درصد آن مربوط به افراد است که ظرفیت چهره شدن یا مرجعیت اجتماعی پیدا کردن را داشته باشند. رسانه نمیتواند افراد بیظرفیت یا کمظرفیت را چهره کند و در موقعیت مرجعیت فکری قرار دهد. این اشتباهی است که مدیریت صداوسیمای ایران مرتکب میشوند. رسانه، میتواند در نقش چاقوی تیز چیزی را برش دهد، ولی هنگامی که آن را به آهن بکشید، بسرعت کند و بیخاصیت میشود. بجای آنکه آهن را برش دهد، تیزی و برندگی خود را از دست میدهد. صداوسیمایی که مهمترین چهرههایش فقط اندکی از مطالبات جامعه را پوشش میدهند و نمایندگان اکثریت جامعه در آنجا غایب هستند، نمیتواند این افراد را چهرهسازی کند یا آنان را در موقعیت مرجعیت اجتماعی قرار دهد. چنین رفتاری فقط به بیاعتباری هرچه بیشتر رسانه منجر میگردد. صداوسیما کافی است به وضعیت و روند نظرسنجیها درباره میزان استفاده مردم از رسانه رسمی مراجعه کند که چگونه سقوط کرده. این هم کفایت نمیکند. لازم است که ببیند مردم به چه برنامههایی از صداوسیما گوش میدهند؟ موسیقی یا اخبار؟ آشپزی یا تحلیل روز؟ ورزش یا... به علاوه کیفیت بهرهمندان از صداوسیما با سایر رسانهها را نیز مقایسه کند.
آیا افراد جوان و با تحصیلات عالی از آن استفاده میکنند یا افراد پیر و کمسواد و از کار افتاده؟
اگر این ملاحظات را در نظر بگیرند، به احتمال زیاد متوجه خواهند شد که دوران طلایی!! انحصار که متر و خطکش دست مدیریت صداوسیما بود و هر کس را که میخواست حذف میکرد و هر کسی را که میخواستند ارج مینهادند گذشته است. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. دیگر عمقسنج اعتقادی صداوسیما کار نمیکند. صداوسیما باید تمام هم و غم خود را مصروف این کند که تبدیل به یک رسانه به معنای واقعی شود. اگر صداوسیما یک رسانه واقعی بود، امروز مرجعیت خبری و تحلیلی مردم در آن سوی مرزها و در رسانههای غیررسمی قرار نداشت.
ذهنیت نادرست موجود که در سخنان رئیس این سازمان موج میزند، چنین است که گویی صداوسیما ابزار کارآمدی برای پیشبرد اهداف آنان است. در حالی که چنین نیست. اگر اهدافی دارید، باید آن را در جای دیگری محقق کنید. آقای رئیس صداوسیما در سخنرانی محدود خود 40 بار لفظ دشمن را به کار برد. قطعاً ما دشمن داریم و باید با آن مقابله کنیم. ولی صرف به کار بردن این لفظ موجب مشروعیت اقدامات و سیاستهای او نمیشود. بزرگترین اقدام به نفع دشمن این ملت، ناکارآمدی رسانههای داخلی و خروج مرجعیت خبری و تحلیلی از داخل به خارج است. پیدا کنید دستگاه دشمنساز را!
***************************************
روزنامه وطن امروز**
مگر اصلاحطلبان تضمین دولت نبودند؟
امید رامز
این روزها خبرهای خوشی از دولت به گوش نمیرسد؛ درست در شرایطی که کشور در حساسترین روزهای خود به لحاظ سیاسی و اقتصادی به سر میبرد و نیازمند یک دولت منسجم، با اراده و مسؤولیتپذیر است که طبق فرموده رهبر معظم انقلاب با مدیریت جهادی بر مشکلات حال حاضر کشور فائق آید، گاه و بیگاه خبر اختلافات داخلی دولت در رسانهها منتشر میشود و عجیب اینکه خود اعضای هیات دولت بر کوره اختلافات میدمند اما آنچه حتی بیش از کشمکشهای دولتمردان در خانواده دولت به چشم میآید و مایه تاسف است، مسؤولیتناپذیری وزراست. عباس آخوندی از اعضای اصلاحطلب دولت و رئیس ستاد انتخابات میرحسین موسوی در سال 88، تازه پس از گذشت بیش از 5 سال از دوره وزارت و ناکارآمدی در حوزههای مختلف مسؤولیتش، به این نتیجه رسیده که با دولت اختلاف نظری و تئوریک دارد و قادر به پیادهسازی ایدههای خود و لذا همراهی با دولت نیست. آخوندی پس از تخطئه طرحهای اجرایی دولتهای پیشین و مزخرف خواندن طرح مسکنمهر، خلف وعده و ناتوانی در تامین مسکن اجتماعی، عدم تحقق وعده نوسازی بافتهای فرسوده، ثبت آمار خیرهکننده در حوادث جادهای، ریلی و هوایی، واگذاری پروژههای متعدد ملی ساخت جاده به شرکتهای خارجی بهرغم توانایی مثالزدنی شرکتهای داخلی، باور نداشتن به توانمندیهای داخلی حتی در تهیه و سرو غذای سرویسهای ریلی و بالاخره ثبت رکورد رشد 300 درصدی نرخ مسکن در کمترین زمان ممکن، با لحنی طلبکارانه و بدون هرگونه عذرخواهی از قصور خود، متن استعفایش را در رسانهها منتشر کرد و علت استعفا را نه ناتوانی خود، بلکه عدم همراهی دولت با ایدههایش عنوان کرد.
محمد شریعتمداری، وزیر سابق اصلاحطلب صنعت، معدن و تجارت نیز در مراسم روز ملی صادرات، پس از گذشت چند ماه سخت برای تولیدکنندگان که با توجه به شرایط ارزی ایجاد شد، با گله از دولت میگوید: «در چند ماه اخیر نتوانستیم با زبان قاطع از تولیدکنندگان و صادرکنندگان دفاع و منویات آنها را اجرا کنیم... با این روند درخواستم این است که مرا در هیچ سمت اجرایی دیگر به کار نگیرید، چون اگر روند فعلی ادامه پیدا کند وجود من فایدهای ندارد». شریعتمداری در حالی این جملات را بیان میکند که گویی فردی غیر از وزیر صنعت، مسؤولیت مستقیم حمایت از تولیدکنندگان، صنعتگران و صادرکنندگان را برعهده دارد و گویی در این ماهها شخصی غیر از او در مسند وزارت جلوس فرموده بوده!
در همین مراسم جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور و عضو دیگر اصلاحطلب هیات دولت، ضلع سوم «بیاختیارنمایی» و «برائت جستن» از سیاستگذاری ناکارآمد دولت را کامل کرد. بیان جمله شاخص «من حتی اجازه برکناری منشی خود را نیز ندارم»، از یک تناقض آشکار در منش معاون اول پرده برداشت. جهانگیری که تا سال قبل سعی داشت خود را در همه دستاوردهای دولت- از برجام نافرجام تا کنترل مصنوعی تورم- شریک و سهیم جلوه دهد و حتی در فروردین امسال سوپرمن دلار 4200 تومانی معرفی شد، اینک با بیان اینکه هدایت اقتصادی دولت را تا همین اواخر او برعهده داشته ولی اخیرا رئیسجمهور خود مدیریت اقتصادی دولت را به دست گرفته است، اولا سعی دارد پیروزیها را به نام خود و شکستها را به نام دیگران ثبت کند، ثانیا تلاش میکند مشابه رفقای اصلاحطلب خود، با نقد وضع موجود، خود را از کارنامه مردود دولت تبرئه کند و علاوه بر انتقاد حتی زمزمههایی مبنی بر استعفای او نیز به گوش میرسد.
پیش از این نیز رئیسجمهور در دانشگاه تهران با فرافکنی و عدم مسؤولیتپذیری درباره وضع موجود، بدون قبول نقش سوءمدیریت خود در قوه مجریه، همه کاستیها را متوجه شرایط خارج از دولت یعنی تحریمهای آمریکا و فشار روانی مردم کرده بود.
همه اینها در شرایطی رقم میخورد که همانطور که ذکر شد کشور بیش از هر زمان دیگری به یک دولت پاسخگو نیازمند است که اگر در برآورده کردن وعدههای 5 سال گذشته خود ناکام بوده، لااقل با مسؤولیتپذیری و مدیریت جهادی سعی در جبران کاستیهای گذشته کند.
در این شرایط که مردم تحت فشار شرایط بد اقتصادی هستند، شنیدن اخبار حاشیهای درباره اختلافات دولتمردان واقعا آزاردهنده است. فراموش نکنیم مبنای دفاع تمامقد رهبر حکیم انقلاب از هیات دولت در ماههای اخیر و سفارش به همکاری و همیاری همه نهادهای کشور با دولت و همچنین عدم اقدام به استیضاح رئیس جمهور توسط منتقدان دولت در مجلس نیز دقیقا تاکید بر لزوم حفظ انسجام ملی، پرهیز از حاشیهسازی و امیدواری به مسؤولیتپذیری دولت جهت جبران کاستیهای گذشته است. اگر نه کیست که نداند در وهله اول رهبر انقلاب و سپس این جریان انقلابی بوده است که پیش از این بارها و بارها و در مقاطع مختلف زمانی، هشدارهای لازم را از جمله در قضیه برجام و لزوم پرهیز از چیدن همه تخممرغهای اقتصاد ملی در سبد آمریکا و اروپا داده بودند، لذا بیش از دیگران محق به سرزنش و انتقاد از عملکرد دولت هستند. به هر حال اگر چه مسؤول اصلی وضعیت موجود کشور شخص رئیسجمهور است اما وزرا نیز به عنوان بازوان اجرایی دولت و به عنوان کسانی که در حوزه کاری بیشترین اختیارات را داشتهاند، کم مقصر نبودهاند. نمیشود فرماندهان نظامی که هدایت یمین و یسار لشکر را برعهده داشتهاند، هنگام فتوحات، خود را در پیروزی و غنایم جنگی سهیم بدانند اما هنگام شکست خود را یک سرباز بیاختیار نشان دهند؛ آن هم در شرایطی که دشمن از پس و پیش در حال هجمه است. یک وجه دیگر ماجرا نیز قابل توجه است؛ اینکه وزرای مستعفی دولت اصلاحطلب هستند و سعی در بیاختیار جلوه دادن خود دارند، میتواند ادامه استراتژی سال گذشته اصلاحطلبان برای جدا شدن از دولت و حفظ بدنه اجتماعی جریان خود در انتخابات سال آینده مجلس باشد. سال گذشته بود که روزنامههای زنجیرهای با تیترهای «استعفا بِده» و «جهانگیری برود، میماند»، به نقل از برخی محافل اصلاحطلب، تلاش کردند با جدا کردن جهانگیری از دولت، او را برای انتخابات 1400 ذخیره کنند. به هر حال مردم نقش جریان اصلاحات و «تَکرار» رهبران این جریان را در روی کار آمدن هر دو دولت روحانی فراموش نخواهند کرد. این جریان اصلاحات بود که خود را «تضمین» دولت روحانی معرفی کرد، بنابراین اگر در شکلگیری وضع موجود بیشتر از روحانی و جریان اعتدال موثر نباشد، قطعا کمتر تقصیر ندارد.
***************************************