بخش
قابل توجهی از اظهارات محمدجواد ظریف در حاشیه نشست بینالمللی دوحه به
ماجرای تقابل ایران و آمریکا و پرسشهایی درباره احتمال مذاکره مجدد در
وضعیت فعلی اختصاص داشت. وی که پیشتر گفته بود: «آمریکا مرکز جهان نیست و
نیازی به مذاکره با آمریکا نداریم.» در قطر نیز گفت: «ما هرگز با کشوری که
برای ما 12 شرط تعیین کرده، آن هم پس از نقض قطعنامه شورای امنیت که خودش
هم آن را تأیید کرده بود، وارد مذاکره نخواهیم شد. اگر قرار بر عمل به یک
سری شروط باشد، این ما نیستیم که باید شروطی را رعایت کنیم؛ بلکه خود آنها
(آمریکاییها) هستند که باید به یک سری شروط پایبند باشند، آن هم با کمتر
بیقانون بودن. هیچ دلیلی برای مذاکره بیشتر وجود ندارد آن هم در شرایطی که
نتایج یک دوره نسبتاً طولانی و مذاکرات سخت که در گذشته انجام گرفته، روی
هواست. آمریکا به طور فعال در تلاش است تا این نتایج را تضعیف کند، اقدامی
که تمام جامعه بینالمللی به جز انگشتشماری که به خاطر گرفتن منافع بیشتر
از آمریکا، با آن مخالفت کردهاند.» سخنان و مواضع منطقی و دقیق وزیر امور
خارجه کشورمان در این روزها این پرسش را به وجود آورده است که چرا آقای
ظریف و... واو به واو این کلمات و تعاریف و تعابیری از این دست را که امروز
آقای ظریف به زبان میآورند، هنگام مذاکرات از منتقدان نمیپذیرفتند؟! آیا
اساساً آمریکا پیش و پس از مذاکره تفاوتی کرده است؟! آیا سیاستهای کلان
آمریکا تغییر کرده است یا در میزان دشمنی کاخ سفید با انقلاب اسلامی تفاوتی
حاصل شده است؟! البته عجیبتر اینکه چرا با وجود تجربه برجام در بیحاصل
بودن امتیاز دادن به غرب امروز همان روش و اصول درباره موضوعاتی، چون FATF در حال تکرار است و حامیان رسانهای و جریانی آقای ظریف حتی درباره ضرورت
گفتوگو و مذاکره در زمینه برنامه دفاع موشکی کشورمان در رسانههایشان
مینویسند؟! واقعیت این است که فراتر از کلام، تجربه برجام باید در عمل
دستگاه دیپلماسی و سیاستگذاریها و راهبردهای وزارت خارجه نمایان شود.