روزنامه کیهان **
هرکه بیروزی است روزش دیر شد
۱- یادداشت پیش روی، نگاهی متفاوت و از دریچهای دیگر به طوفانی است که یک ماه پیش از فرانسه علیه حاکمیت اشرافی آغاز شده و همه روزه شدت و شتاب بیشتری گرفته است، تا آنجا که این روزها دامنه آن به چند کشور اروپایی دیگر هم رسیده است و هماکنون، بلژیک، هلند، مجارستان و ایتالیا نیز با شورشهای مشابهی از سوی مردم این کشورها روبرو هستند.
دو هفته بعد از آغاز شورشها در فرانسه که علیرغم سرکوب وحشیانه پلیس و ارتش این کشور کماکان با شدت بیشتر ادامه یافته بود، ماکرون، رئیسجمهور فرانسه توضیح داد که اجرای قانون افزایش قیمت سوخت را برای ۳ ماه به تاخیر انداخته است و چند روز بعد از لغو دائمی آن خبر داد ولی جلیقه زردها (نامی که مردم برای حرکت اعتراضی خود برگزیدهاند) اعلام کردند که افزایش قیمت سوخت فقط بهانه و جرقه حرکت آنان بوده است و به شورش خود تا فروپاشی حاکمیت کلانسرمایهداران بر کشورشان ادامه خواهند داد. تاکنون بیش از ۴ هزار نفر در حملات سرکوبگرانه پلیس و ارتش مجروح شدهاند و وزارت کشور فرانسه تعداد بازداشتشدگان را بیش از ۱۷۰۰ نفر اعلام کرده است. روز شنبه، دولت فرانسه رسما اعلام کرد که ۹۰ هزار نفر از نیروهای پلیس و ارتش را برای مقابله با شورش جلیقه زردها به صحنه آورده است ولی طوفان همچنان با سرعت و شتاب در حال وزیدن است.
۲- این چند نمونه از اظهارنظر مقامات و رسانههای غربی را که فقط اندکی از بسیارهاست، مرور کنید؛
«ریچارد هاوس»، رئیسشورای روابط خارجی آمریکا میگوید
«اروپا به سرعت در حال تبدیل شدن از پایدارترین منطقه جهان به منطقهای است که هرچه باشد، دیگر پایدار نیست» هاوس مینویسد «پاریس در آتش است، در آلمان پایان عصر آنگلا مرکل فرا رسیده، ایتالیا در حال بازی خطرناک با اتحادیه اروپاست، انگلیس با برگزیت دست و پنجه نرم میکند. این همه
به معنای تکرار تاریخ و تغییر آن است».
گفتنی است ریچارد هاوس در مدیریت فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ نقش برجستهای داشت. او بعد از حماسه ۹ دی که طومار فتنهگران را در هم پیچید، شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» را زود هنگام نامیده و با تاسف گفته بود «دوستان ما در ایران خیلی زود به سوی هدف اصلی رفتند»!
«ماتئو سالوینی» معاون نخستوزیر و وزیر کشور ایتالیا میگوید
«اروپا به سمت غرق شدن پیش میرود، به جلیقه زردها در فرانسه نگاه کنید! بحران مالی در آلمان قدرتمند را ببینید با ظهور این بحرانها چگونه میتوان به آینده اروپا امیدوار بود»!
خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس از «احتمال فروپاشی دولت بلژیک» ابراز نگرانی کرد و بحران فرانسه را غیر قابل کنترل تعریف کرد.
روزنامه فرانسوی فیگارو نوشت «آنچه در فرانسه روي داده اتفاقي گذرا نيست، بلکه جنبشي است که از اعماق برميخيزد و تمام کشور را در مينوردد.»
روزنامه لیبراسیون، دیگر روزنامه فرانسوی نیز مینویسد «اعتراضات جاري در فرانسه عليه فقر با همدردي و همبستگي مردم اين کشور روبهرو شده است، هر چند اين جنبش هنوز از سازمان و رهبري روشن براي شرکت در مذاکره با قدرت برخوردار نيست. بسياري اين جنبش را مخدوش، مبهم و بدون سر ميدانند که با همان سرعتي که اوج گرفته ممکن است فرو بنشيند اما هستند کساني که نسبت به گسترش آن هشدار ميدهند.»
و دهها نمونه دیگر از این دست که برخی از آنها در گزارشهای کیهان آمده است و نیازی به تکرار نیست.
۳- چهل سال است که آمریکا و اروپا، براندازی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک خط استراتژیک دنبال میکنند و به نوشته اندیشکده آمریکایی «هری تیج» این خط استراتژیک با تغییر دولتها در آمریکا و کشورهای مطرح اروپایی تغییر نمیکند. دشمن طی چهل سال گذشته هیچ فرصتی را برای مقابله با ایران اسلامی از دست نداده است.
هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که غائلههای تجزیهطلبانه با عناوینی نظیر ستممضاعف به خلق کُرد! خلق عرب! خلق ترکمن! خلق تُرک! و... شکل گرفت. دهها گروه تروریستی که به قول حضرت امام مانند قارچ از زمین روئیده بودند به میدان آمدند، تحریمهای اقتصادی، ماجرای طبس، حملات گسترده تروریستی به گونهای که ظرف ۲ ماه، رئیسدیوان عالی کشور، رئیسجمهور، نخستوزیر، دهها نماینده مجلس، چند وزیر، دهها مسئول و... به شهادت رسیدند ولی آب از آب تکان نخورد. جنگ سفارتخانهها،
جنگ تحمیلی که در آن همه قدرتهای ریز و درشت در دنیای بلوکبندی شده آن روزها، با تمامی تجهیزات و ماشینهای جنگی و سیاسی و تبلیغاتی خود به حمایت از صدام وارد کارزار شده بودند، تانکهای لئو پارد آلمانی، چیفتنهای انگلیسی، موشکهای اگزوسه و جنگندههای میراژ و سوپراتاندارد فرانسوی، هواپیماهای میگ و موشکهای اسکادبی شورویسابق، بمبهای شیمیایی آلمانی و انگلیسی، موشکهای سایدبایندر و هواپیماهای آواکس آمریکایی، دلارهای سعودی و کویتی و اماراتی، بمباران مناطق مسکونی، موشکپرانی به شهرها، جنگ نفتکشها، حمله به هواپیمای مسافربری که در کریدور تجاری پرواز میکرد. فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ که در آن همه دشمنان تابلودار و بیتابلوی خارجی و داخلی به صحنه آمده بودند، چالش هستهای، تحریمهای سنگین اقتصادی و...
کوچکترین توطئههایی که به صحنه آورده بودند میتوانست قدرتمندترین نظامهای حکومتی را سرنگون کند. چرا نکرد؟ تا آنجا که هفتهنامه آمریکایی ویکلیاستاندارد نوشت «تمامی رؤسای جمهور آمریکا، از کارتر تا اوباما
(هنوز ترامپ رئیسجمهور نشده بود) در یک نقطه با امام خمینی اتفاق نظر دارند و آن، اینکه آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
۴- راه دور نرویم! طی همین دو سه سال اخیر، آمریکا و اروپا چه قشقرقی بر سر فعالیت هستهای کشورمان به راه انداختند -که متاسفانه از برخی مسئولان زهر چشم گرفته و امتیازهای بزرگی هم دریافت کردند!- غربیها با ادعای نقض حقوق بشر در ایران چه جیغهای بنفشی کشیدند! دی ماه سال گذشته، در حالی که عدهای در ایران با موجسواری روی برخی از مطالبات مردم دست به آشوب زده بودند، همین دولتهای اروپایی، مخصوصا دولت فرانسه چه هیاهویی به راه انداخته بود. «ژان-ایو لو دریان» وزیر خارجه فرانسه به قول خودش از «تعداد زیاد بازداشتشدگان» ابراز نگرانی کرد و حتی سفر خود به ایران را لغو کرده و گفت «حق اعتراضِ آزادانه یکی از حقوق بنیادین است.» ولی امروز...!
۵- هنگامی که خداوند تبارک و تعالی موسی و هارون علیهماالسلام را به مصاف فرعونیان فرستاد خطاب به آن دو فرمود « اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى، به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است» و چون بیم آنان را در انجام آن رسالت سنگین دید، اطمینانشان داد که «لاَتخافا اِنَّنی مَعَكُما اَسمَعُ و اَری،
بیم به دل راه ندهید، چرا که من با شما هستم، میبینم و میشنوم».
از امام راحلمان به خاطر دارم که وقتی یکی از مسئولان درباره انجام کاری ابراز نگرانی توأم با ناتوانی کرد، خطاب به ایشان فرمودند «کسانی که از انجام کارهای بزرگ احساس ضعف میکنند به این علت است که خود را در انجام آن تنها میبینند و حال آنکه در این میان فقط وسیلهاند و خدای متعال ضامن و انجام دهنده واقعی کارهایی است که برای او انجام میپذیرد» (نقل به مضمون).
بر این اساس بود که حضرت امام(ره)میفرمود «انقلاب اسلامی کشتی نوح است که خدایش کشتیبان و پشتیبان است» آیا تاکنون اینگونه نبوده است؟
چرا امام راحل ما در اوج اقتدار بلوک کمونیستی شوروی سابق خطاب به گورباچف میفرمود «از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد» و یا «این قرن، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران است» و... کدامیک از پیشبینیهای خمینیکبیر تحقق نیافته است؟ و کدامیک را از پیش خود گفته است؟!
راستی، حضرت آقا نگاه به کدام افق داشتند که ۷ سال قبل، شرایط امروز اروپا را پیشبینی کرده بودند؟ نه به «احتمال» بلکه به «حتم و قطع»... بخوانید؛
«فقط این نیست که در کشورهای شمال آفریقا و منطقه غرب آسیا که امروز ما در آنجا قرار داریم حرکات بیداریای به وجود آمده باشد. این حرکت بیداری تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزی پیش خواهد آمد که همین ملتهای اروپایی علیه سیاستمداران و زمامداران و قدرتمندانی که آنها را یکسره تسلیم سیاستهای فرهنگی و اقتصادی آمریکا و صهیونیسم کردند، قیام خواهند کرد. این قیام حتمی است.».
به قول مرحوم سهراب سپهری «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید»
خدای مهربان را شکر و سپاس فراوان که به مردم این مرز و بوم و بسیاری دیگر از ملتهای به انقلاب پیوسته، اجازه حضور در این دوران را عنایت فرموده است. به قول ملای رومی؛
هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بیروزی است روزش دیر شد
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِين.
حسین شریعتمداری
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تجدید نظر کنید آقای رئیس جمهور
بسمالله الرحمن الرحیم
حکایت استمرار گرانیها گویا حکایتی پایانناپذیر است. از یکطرف خود مردم به همدیگر رحم نمیکنند و به محض اینکه سخن از تهدید و تحریم به میان میآید تا میتوانند گران فروشی میکنند و از طرف دیگر دستگاههای دولتی هم به جای اینکه با نظارت بر عملکردها و مهار قیمتها با جنگ روانی ایجاد شده توسط دشمن مقابله کنند، هر روز به نوعی به این ماجرا دامن میزنند. تازهترین مورد، گرانی چهار نوع خودروی تولید داخل است که این روزها سروصدای مردم را در آورده و آتش جنگ روانی به راه انداخته شده توسط دشمن را شعلهورتر کرده است.
از ابتدای سال جاری تاکنون قیمت خودروهای سواری تولید داخلی حدود دو برابر شده است. این افزایش قیمت شاید تا چند درصدی قابل پذیرش باشد ولی آنچه رخ داده بهیچوجه منطقی نیست.
متاسفانه وزیر جدید صنعت، معدن و تجارت که باید حامی مردم و متصدی نظارت بر قیمتها باشد، از افزایش قیمت خودروها حمایت کرد! همین حمایت موجب شد به موضوع افزایش قیمت در این مقاله بپردازیم و نکاتی را به آقای رئیسجمهور یادآور شویم.
اول اینکه ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی فعلاً با دو دشمن مواجه است؛ یکی ترامپ رئیسجمهور آمریکا و دیگری کسانی که در داخل به گرانی دامن میزنند. با دشمن اول درصورتی به راحتی میتوان مبارزه کرد که دشمن داخلی یا ریشه کن و یا بشدت مهار شود. دولت اگر میخواهد در مبارزه با توطئههای ترامپ پیروز میدان باشد باید بدون مسامحه به مبارزه گرانی برود و مردم را که کمرشان زیر بار فشارهای ناشی از گرانی خم شده است و هر روز فشارهای معیشتی بر آنها افزوده میشود از شر این دشمن درونی نجات دهد.
دوم اینکه رئیسجمهور به تنهائی نمیتواند به جنگ گرانی برود و مشکلات اقتصادی را حل کند. او تنها درصورتی در این جنگ پیروز میدان خواهد بود که وزرای کارآمد و صاحب عزمی داشته باشد که پا در رکاب و بدون مسامحه به او در این کارزار دشوار کمک کنند. شاید برای تامین همین هدف بود که در ماههای اخیر رئیسجمهور روحانی درصدد ایجاد تغییرات در کابینه به ویژه در بخش اقتصادی آن بر آمد ولی متاسفانه این تغییرات، بگونهای نبود که مشکل را حل کند و اقتصاد بحران زده را نجات دهد. وزیری که در شرایط دشوار اقتصادی کشور، از گرانتر شدن خودرو حمایت کند کاملاً روشن است که صلاحیت همراهی با دولتی که فعلاً مهمترین وظیفه داخلی آن مبارزه با گرانی است را ندارد. وزیر دیگر تازه به منصب وزارت رسیده، قبل از آنکه طرح و برنامهای برای حل مشکلات اقتصادی ارائه کند، فرزند یکی دیگر از وزرا را به مشاورت خود بر میگزیند و یکی از عناصر کلیدی دولتی که مسبب پدید آمدن ریشه مشکلات اقتصادی کشور بود را به یکی از مهمترین معاونتهای خود منصوب میکند. وزیر دیگر، با اینکه مسئول امنیت داخلی است در اهواز و چابهار و سراوان دهها نفر در اثرناامنی کشته و صدها نفر زخمی و عدهای ربوده میشوند و او خم به ابرو نمیآورد درحالی که اگر حتی یکی از این وقایع در کشور دیگری رخ میداد وزیر مربوطه استعفا میداد تا جای او را کسی بگیرد که بتواند از عهده مسئولیتی که به او واگذار شده برآید.
و سوم اینکه وضعیت در تعداد دیگری از وزارتخانهها و دستگاههای دولتی چندان بهتر از این چند وزارتخانه نیست بطوری که مردم احساس میکنند و به زبان میآورند که دولت همه چیز را رها کرده و کاری به کار مسائل و مشکلات آنان ندارد. در چنین وضعیتی آقای رئیسجمهور باید حلقه تنگ دور خود را بشکند و به میدان بیاید و بدون مسامحه، همکاران ناکارآمد خود را کنار بگذارد و افراد توانا، دلسوز و کار آشنائی را به جای آنها بگمارد که درد مردم را درک کنند و با عزمی راسخ به حل مشکلات مردم همت بگمارند. در شرایطی که در اکثر خانوادهها فرزندان بیکار وجود دارد و بسیاری از خانوادهها گرفتار تنگناهای معیشتی هستند، وزرائی که در حال نان قرض دادن به همدیگرند و گرانیهای بیحد و مرز آنها را تکان نمیدهد، نمیتوانند مشکلات پیچیده کشور را حل کنند. دوران شعار و وعده دادن نیز گذشته، مردم در انتظار اقدامات عملی دولتمردان هستند. برای دولت شما آقای رئیسجمهور روحانی فرصت چندانی باقی نمانده. برای آنکه زحمات دولت اولتان برباد نرود و کشور به سروسامان برسد و بحران اقتصادی که دشمن داخلی است به زانو در آید تا بتوانید در مصاف با دشمنان خارجی که آمریکا در راس آنان قرار دارد موفق شوید، باید از فرصت باقیمانده حداکثر استفاده را به عمل آورید و دربارهقا همکارانتان تجدیدنظر کنید آقای رئیس جمهور.
***************************************
روزنامه خراسان**
شورای عالی انقلاب فرهنگی و چالش سرگردانی در مسیر «تصویب تا اجرا»
جواد نوائیان رودسری
در سی و چهارمین سالروز تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، بیش از هر زمان دیگری، به حرکت انقلابی در عرصه فرهنگ و علم نیازمندیم. شرایط خاص کشور و دشمنانی که همواره در پی ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، ایجاب میکند که اهتمام و توجه به عرصه فرهنگ و نیز عرصه راهبردی علم، جدی گرفته شود. رسالتی که برای شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف شده است، چیزی جز این نیست. طی بیش از سه دهه گذشته، انتظاری که از عالیترین نهاد تصمیمگیری در عرصه فرهنگ و علم داشتهایم، همان مطالبهای است که امام راحل(ره) و سپس، رهبر انقلاب از این نهاد تأثیرگذار داشتهاند؛ ما معتقدیم که شورای عالی انقلاب فرهنگی، قرارگاه مرکزی فرهنگ کشور است، باور داریم که یکی از مسئولیتهای راهبردی شورا، محافظت فرهنگ و علم از فراز و نشیبهایی است که به واسطه تغییر شرایط سیاسی کشور به وجود میآید. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید یک شورای زنده، فعال، حساس، پرتحرک و پرتلاش باشد و دایم مسائل فرهنگی کشور را رصد و نقشه راه فرهنگ کشور را ترسیم کند؛ نقشهای که باید نمایانگر چشمانداز چند ده ساله و بلکه چند قرنه باشد. طی بیش از سه دهه گذشته، دولتهای مختلف، با دیدگاههای متفاوت سیاسی و فرهنگی، سکان اداره کشور را به دست گرفته و در این شورا، حضور فعال داشتهاند. طی این سالها، با انجام کارشناسیهای دقیق و بهرهگیری از استادان و صاحبنظران این مرز و بوم، دهها سند راهبردی تهیه و تدوین شده و در اختیار نهادهای اجرایی کشور قرار گرفته است. با وجود برخی کاستیها و کُندی در تهیه برخی اسناد زیرساختی مانند «سند تحول علوم انسانی» که بیش از شش سال است در تب و تاب تصویب و ابلاغ میسوزد، به نظر میرسد که شورای عالی انقلاب فرهنگی توانسته باشد در عرصه تنظیم مقررات و ضوابط و عرضه آن ها به دستگاههای ذیربط، تا حدودی موفق عمل کند اما نباید فراموش کرد که رسالت شورا، تنها تدوین مقررات و انتشار آن ها نیست. طبق بند ششم وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی، مندرج در پایگاه رسمی شورا ( www.farhangoelm.ir)، «رصد مستمر تحولات برنامههای توسعه، فرهنگ، علم، پژوهش و فناوری کشور و ارائه راهبردهای مناسب» از وظایف اولیه شورای عالی انقلاب فرهنگی است. بدیهی است که این رصد، نباید به اظهار نظر یا اظهار تأسف خلاصه شود؛ قرار گرفتن رئیس جمهور در رأس این شورای راهبردی، به این دلیل است که وی، به عنوان عالیترین مقام اجرایی کشور، با هدف اجرای مصوبات شورا و تلاش برای گنجاندن آن ها در طرحها و برنامههای اجرایی، تمام ظرفیت و توان خود را به کار گیرد. رهبر انقلاب، طی حکم آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی، در مهر سال 1393، با گنجاندن دو موضوع بسیار مهم «تحقق و اجرای سریع و کامل تصمیمات و مصوبات و پیگیری آن ها تا حصول نتیجه کامل» و «تشکیل منظم و به موقع جلسات شورای عالی و حضور فعال و با مطالعه و سازنده اعضا، به ویژه رؤسای محترم قوا در جلسات و مباحث شورا»، در میان اولویتهای هفت گانه شورا در دوره جدید، بر این موضوع مهم و اساسی تأکید کردند. نباید فراموش کرد که مصوبات شورا، حتی اگر به بهترین وجه ممکن تدوین و سپس تصویب شود، اما نتواند مجالی برای عملیاتی شدن پیدا کند، رسالتی که برای شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف شده است، به انجام نخواهد رسید. یکی از انتقاداتی که باید به عملکرد این شورای راهبردی وارد کرد، همین فاصله گرفتن از موضوع پیگیری مصوبات تا اجراست. میدانیم که وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ریلگذاری مسیر فرهنگ و دانش در کشور است؛ این ریلگذاری زمانی تحقق پیدا میکند که رهاورد فکری شورا، لباس اجرا بپوشد. حتی اگر بنا را بر این بگذاریم که مصوبات دارای اشکالاتی هستند، زمانی میتوانیم ادعای خود را به اثبات برسانیم که این مصوبات، طعم اجرا را چشیده باشند. در کنار این چالش، باید به شتاب غیرقابل قبول تدوین و تصویب اسناد زیرساختی فرهنگی و علمی کشور نیز اشاره کنیم. واقعیت آن است که اخبار امیدوار کننده درباره فعالیتهای شورا و نیز گزارشهایی که نشان دهد طرحهای اساسی و بنیادی عرصه فرهنگ و علم کشور در چه مرحلهای قرار دارد، زیاد نیست و این ناآگاهی، باعث بروز نگرانی بیشتر برای دلسوزان عرصه فرهنگ شده است. برخی از طرحها و نقشههای راه، مدتهاست که معطل اظهار نظر کارشناسان ماندهاند. هرچند تعجیل بیش از اندازه در این امور صواب نیست، اما دفعالوقت کردن در این موضوع هم، میتواند نتایج زیان باری در پی داشته باشد.
***************************************
روزنامه ایران**
اعتیاد اداری و کیک بودجه
هرگاه تعادل یک پدیده اقتصادی به هم میخورد، لازم است که سیاستگذاران دست به اقداماتی بزنند که تعادل دوباره برقرار شود. برای نمونه اگر یک کالا چون بنزین به هر دلیلی کم شود یا مصرف آن بالا برود و تقاضا کفایت نکند، باید تعادل را ایجاد کرد. برای این کار یا باید عرضه را زیاد کرد، یا باید تقاضا را کاهش داد، یا آن را از طریق سهمیهبندی متعادل کرد. کاهش تقاضا از طریق بالا بردن قیمت یا فرهنگسازی و تغییرات فناوری و یا استفاده از کالاهای جایگزین انجام میشود. در همه یا بیشتر کشورهای جهان میکوشند که در اولین گام تقاضا را مدیریت کنند. مثلاً در سال 1973 که قیمت جهانی نفت تا 4 برابر افزایش یافت، اقدامات کشورهای توسعهیافته برای کنترل مصرف انرژی و افزایش بهرهوری آغاز شد، و امروز نتیجه آن را به وضوح میبینیم که مصرف انرژی و بنزین در آنجا کاهش یافته بدون اینکه از کیفیت زندگی آنها کاسته شده باشد، حتی افزایش هم داشته است.
متأسفانه ما در ایران کمتر عادت کردهایم که مشکل عدم تعادل را با مدیریت تقاضا حل کنیم. همیشه دوست داریم طرف عرضه را افزایش دهیم. ولی افزایش عرضه به این راحتی نیست. فرض کنیم که عرضه شیر کمتر از تقاضا باشد. یک راه این است که تولید آن را افزایش دهیم باید سرمایهگذاری کنیم و تعداد گاوهای بیشتری را نگهداری و شیر آنها را بگیریم تا عرضه و تقاضا متعادل شود. راه دیگر این است که سهمیهبندی کنیم. راه دیگر این است که قیمت آن را آن قدر بالا ببریم که عرضه و تقاضا متعادل شوند. راه دیگر این است که به اندازه کافی آب داخل شیر بریزیم و عرضه و تقاضا را متعادل کنیم. ظاهراً راحتترین راه و البته بدترین آن همین راه است، و ما معمولاً به این راه عادت داریم.
اکنون فصل بودجه است. مثل همه فصول دیگر و از گذشته دور همه نیروها خود را بسیج میکنند تا سهم بیشتری از بودجه به دست آورند. هر کس هم فقط به فکر خود و نهاد و سازمان و وزارتخانه متبوع خودش است. هر نمایندهای بیش از آنکه به فکر کلیت بودجه و اصل بهرهوری هزینه باشد، در پی افزایش سهم منطقه خود از کیک بودجه است. محصول این رفتار کاهش کارآیی و اثربخشی بودجه است. این مشکلی است که یکی از متخصصترین افراد در امور بودجه به آن اشاره کرده است. نتیجه این رفتار بزرگ شدن سالانه بودجه دولت است. هیچ کس نمی کوشد که هزینههای سازمان و وزارتخانه تحت امر خود را مدیریت کند و از طریق افزایش بهرهوری به کاهش هزینهها و کشور کمک کند. همه درصدد هستند که با افزایش بودجه، کارهای خود را پیش ببرند ولی از آنجا که افزایش بودجه ممکن نیست، از طریق افزایش نقدینگی و بدهی بانک مرکزی این هدف محقق میشود که دقیقاً مشابه افزودن آب به شیر است. هنگامی که یک لیتر آب به یک لیتر شیر اضافه میکنیم، دو لیتر شیر داریم ولی ارزش غذایی آن به اندازه همان یک لیتر است. هنگامی بودجه را 20 درصد افزایش میدهیم ولی در واقعیت اقتصادی، تولید کشور 20 درصد رشد نکرده و حتی کمتر هم میشود، به این معناست که بودجه به معنای واقعی کمتر شده است و در آن آب ریختهایم.
با این ملاحظات بودجه سال 1398 در شرایطی تهیه شده است که باید همه ما کمربندها را محکم ببندیم. با افزایش آب داخل آن مشکلی حل نمیشود. همه باید یاد بگیریم که هزینههای اداری و سرمایهگذاری و... را مدیریت کنیم. منابع به اندازه گذشته در دسترس نیست. باید خودمان را با شرایط جدید آماده کنیم. از برقراری ارتباطات ویژه برای افزایش سهم از کیک بودجه پرهیز کنیم. اجازه دهیم که مدیریت سازمان برنامه و بودجه، براساس درآمدها و هزینهها، لایحه بودجه متعادلی را تهیه و تدوین کند و همین در مجلس تأیید شود. با تغییر ارقام قیمت نفت و تولید آن، عددسازی نکنیم. اگر تولید و قیمت افزایش یافت، قطعاً دولت میتواند با متمم بودجه به کمک اقتصاد بیاید، ولی در هر حال باید خودمان را از شرّ اعتیاد به افزایش بودجه رها کنیم. امیدواریم که نمایندگان مجلس و کمیسیون مربوط با درایت و خویشتنداری عالمانه کمک کنند که بودجه واقعی و متعادلی تصویب شود و امیدوار باشیم که با عبور از سال 1398 پاسخ محکمی به تحریمها داده باشیم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
منفعتگرا؛ بدون مسؤولیت اجتماعی؛ متخصص در همه حوزهها
سیدعلی صدرینیا
پرده اول: خانم سلبریتی احساس دکتر بودن میکند و دارویی را تجویز میکند که بعدا با بیانیه وزارت بهداشت معلوم میشود غیرقانونی و خطرناک بوده و اصلا نباید خودسرانه و بدون تجویز پزشک مصرف شود. سرکار خانم، بعد از بیانیه وزارت بهداشت شاکی هم میشود و ویدئو میدهد که من واردکننده دارو نیستم که سودی ببرم...
پرده دوم: آقای سلبریتی میگوید: «رعیت همینجوری هستند؛ همیشه دنبال یک گونی سیبزمینی بیشترند؛ ولی مهم این است که ما الان دیگر راحت به فستیوالهای خارجیمان میرویم. اینها را نمیبینیم، فقط میگوییم من بیکارم، جوانها بیکارند...» و با همین حرفها نتیجه میگیرد باید به روحانی رای دهیم. آقای سلبریتی چند ماه بعد از انتخابات رسما ژست منتقد به خود میگیرد، انگار نه انگار مردم با طناب خودش و امثال او به این چاه افتادند.
پرده سوم: خانم سلبریتی در پایان سریال ۶۰ قسمتی، بهخاطر اینکه از تهیهکننده چک 2 ماهه نگیرد و پولش را نقد دریافت کند، از بازی در قسمت پایانی خودداری میکند و به همین خاطر پایان قصه سریال سرهمبندی میشود؛ بدون احترام به مردمی که 2 ماه آن سریال را دنبال کردهاند.
پرده چهارم: آقای سلبریتی میگوید اینکه بچهام را در کانادا به دنیا آوردم، هدیهای بود که به او دادم تا وقتی بزرگ شد مشکلی برای زندگی در کانادا نداشته باشد. بیخیال اینکه این حرف چه معنایی درباره وطنش و چه تاثیری بر مردم کشورش دارد.
پرده پنجم: آقای سلبریتی بدون تحقیق، خبر اشتباهی را در صفحهاش منتشر میکند و از دزدیدن 2 بچه و فروش کلیه و قلب آنها خبر میدهد، و بعد هم به امنیت کشورش میتازد که امنیت زیر صفر است! بعدا معلوم میشود اصلا ماجرا شایعه بوده! آقای سلبریتی فقط پست را از صفحهاش حذف میکند، انگار نه انگار با انتشار این خبر سیاه چه تاثیری بر روح و روان جامعه گذاشته! مسؤولیت اجتماعی زیر صفر.
پرده ششم: خانم سلبریتی برخلاف عرف و شرع تصویر بغل کردن شوهر خواهرش را منتشر میکند؛ وقتی از او درباره این رفتار میپرسند، فتوا میدهد و میگوید: «وقتی خواهرت که پاره تنت هست را میسپاری در دستان قدرتمند یک مرد و میگی مواظب خواهرم باش، حسش شبیه حس پدر هست... مردم گفتند شماها محرم نیستید. خواستم بگویم من با رضا چون شبیه پدرم هست، احساس محرمیت میکنم».
پرده هفتم: جمعی از حضرات سلبریتی در حرکتی تبلیغاتی در یک مراسم جمع شدهاند تا برای یک شرکت خارجی که خانههای جدیدش را در گرجستان میخواهد به مردم ایران بفروشد، تبلیغ کنند. کلیپ تبلیغاتی با این آهنگ شروع میشود: «ایران، فدای اشک و خنده تو...» اما روی آهنگ تصاویر خانههای گرجستانی پخش میشود تا سرمایههای مردم را از کشور بیرون کند. و همه میدانند این موضوع چه تاثیر سوئی بر اقتصاد کشور خواهد داشت. «ایران فدای اشک و خنده تو... ولی ما بنده پولیم، بنده پولی که برای تبلیغات توی جیبمان ریختهاند؛ فدای اشک و خنده تو، اما ما بهخاطر پول حاضریم به تو، به اقتصادت، و به مردمت پشت پا بزنیم...».
حالا نصف همینها را پول بدهی، حاضرند بیایند در برنامه تلویزیونی در باب اهمیت حفظ سرمایه در کشور شعار بدهند، در نقش جامعهشناس بنشینند و ساعتها از این صحبت کنند که زمانه بدی شده و ما مردم باید بهتر رفتار کنیم و یعنی چه که پولهایمان را میبریم در خارج از مرزها خانه میخریم.
پرده هشتم: خانم سلبریتی فیلمش را به جشنواره خارجی برده تا بتواند از آنها جایزه بگیرد؛ شب قبلش دراویش با اتوبوس از روی چند نفر از بچههای نیروی انتظامی رد شدهاند و چند نفری را کشتهاند. نیروی انتظامی برای آرامش بخشیدن به فضا حتی بدون سلاح گرم در صحنه درگیری حاضر شده است. خانم سلبریتی اما فردایش در جشنواره، با انگلیسی نیمبند و اشتباه گفتن بعضی کلمات، به نیروی انتظامی حمله میکند و از آشوبگرانی که چند جوان مردم را کشتهاند حمایت میکند! البته آخرش هم به فیلمش جایزه نمیدهند.
پرده نهم: آقای سلبریتی که در انتخابات به ادامه وضع موجود رای داده، حالا میگوید زن و بچهاش را به آمریکا فرستاده و خودش اینجا در مملکت کار میکند و میلیونی پول میگیرد و ریالی مالیات نمیدهد و ماهانه هم 10 هزار دلار به آن طرف مرزها برای زن و بچهاش میفرستد و آخر هم فحشش را به کشورش میدهد که چرا دلار گران شده است. موقع خرید 10 هزار دلار تازه فهمیده وضع دولت تدبیر و امید را. باز هم به جای عذرخواهی از گمراه کردن مردم، فحشش را به 40 سال انقلاب میدهد...
پرده آخر: منفعتگرا؛ بدون مسؤولیت اجتماعی؛ متخصص در همه حوزهها...
ظاهرا سلبریتیها دنیای واقعی را با بازی در فیلمهایشان اشتباه گرفتهاند؛ فکر میکنند میتوانند یک روز نقش دکتر را بازی کنند، یک روز نقش سیاستمدار، روزی نقش روحانی و مرجع تقلید، و روزی نقش اقتصاددان و نظریهپرداز فرهنگی و خبرنگار شبکه خبر و ... را. فکر میکنند میتوانند امروز این نقش را بازی کنند و فردا نقشی دیگر را. فکر میکنند دنیای واقعی هم مثل فیلم است، اگر اشتباه کردند کات میدهند و آن صحنه را مجدد بازی میکنند... ظاهرا آن چیزی که برایشان اهمیتی ندارد،
# مسؤولیت_ اجتماعی رفتار و سخنانشان است؛ به تاثیر رفتارهایشان بر جامعه فکر نمیکنند؛ آیا فردی با دارویی که او تجویز کرده میمیرد یا نه؟! آیا بخشی از جامعه با خبر سیاه او ناامید میشوند؟ آیا و هزار آیای دیگر...
انگار # مردم را بهمثابه فالوئرهایی مجازی میبینند که صرفا تا آنجایی مهم هستند که بتوانند لایک و تایید کنند یا بتوانند بلیت فیلمهایشان را بخرند؛ اگرنه مسؤولیت اجتماعی داشتن در برابر آنها برایشان مهم نیست. داروی اشتباه تجویز کنم آنها ممکن است بمیرند؟ خب! اشکالی ندارد بعدش یک ویدئو ضبط میکنم و عذرخواهی میکنم. خبری که منتشر میکنم ممکن است دروغ باشد؟ اشکالی ندارد اگر شایعه بود بعدا حذفش میکنم. کاندیدایی که تبلیغش را میکنم ممکن است وضع معیشت مردم را بدتر کند؟ اشکالی ندارد چند ماه بعد من هم ژست اپوزیسیون میگیرم، نه خانی آمده، نه خانی رفته... پولی که گرفتم و تبلیغاتی که کردم به ضرر اقتصاد کشور و مردم تمام میشود؟ ایرادی ندارد، از طیف مقابل پول میگیرم و بعدا به عنوان جامعهشناس همین رفتار را نقد میکنم.
سلبریتیها همه چیز دنیای واقعی را با
# بازی در فیلمهایشان اشتباه گرفتهاند؛ حتی مردم را!
***************************************