روزنامه کیهان **
شیطان جیغ بنفشکشید!
محمدهادی صحرایی
با مطالعه ژرف تاریخ انقلاب اسلامی، از افراد و افکار مردمانش گرفته تا وقایع و اتفاقات چهل ساله ایران، آنچه بیش از همه به چشم میآید و میتوان در یک جمله طلایی و کلیدی از آن یاد کرد، تراکم افراد و اتفاقات مهم و سازندهای است که در تاریخ قبل از خود در ایران و جهان بینظیر و منحصر به فرد بوده است. از تنوع افکار دولتهای بر سر کار آمده و آزادی انکارناپذیر و بیسابقهای که در سپردن مسئولیتها به افراد وجود داشته و دارد تا تنوع و تکثر و تراکم دشمنیها و دشمنان و تا پیروزیها و دستاوردهای اعجابآور و تا تحولات گسترده فرامرزی همگی نشانههایی عجیب و غریب است از اتفاقات بزرگی که انقلاب خمینی کبیر در تاریخ رقم زده است و سخن کسانی نظیر میشل فوکو که معتقد است «شخصیت آیتالله خمینی، پهلو به افسانه میزند» اگرچه قسمتی از شخصیت اماممان را بیان میکند ولی همین اندازه کم نیز شاید بتواند اولین گره از این معما را برای آنها که معجزه معنویت را نفهمیدهاند، باز کند. و مطالعه یاران خمینی و مقلدان او و امت او و جانشین او و یاران جانشین او و دستاوردهای حیرتآور انقلاب او در جهان، و ... همگی به فهم بیشتر و بهتر انقلاب اسلامی کمک خواهد کرد.
معتقدین به اینکه «ذات انقلاب، دگرگونی است» نیز شاید تا این حد باور نمیکردند که انقلاب اسلامی ایران و خیزش عظیم خداخواهی مردم در عصر تاریک کمونیسم و لیبرالیسم بتواند مسیر تاریخ را عوض کند و چونان انفجار نور در جهان ظلمانی، تا بیکران قلبها و مغزهای مردمان تاریخ نور بیفکند و دائماً گسترش یابد. شاید به این دلیل بود که از همان ابتدا بدخواهان سعی کردند انقلاب را جدی نگیرند. بعد هم تظاهر کنند که جدی نمیگیرند. بعد که تغییرات جدی را دیدند سعی کردند مهارش کنند و بعد که قدرتش نمایان شد سعی کردند مقابلش بایستند و وقتی به خود آمدند دیدند که از سال 42 تا امسال که 97 است، عمر و سرمایه خود را صرف مقابله با ندای فطرتی نمودهاند که از قلب خمینی آغاز شده و تا دنیا را دربر نگیرد و بند از دست و پای ذهنهای اسیر ایسمها و ایستهای جهانیان برنگیرد آرام نخواهد شد. و در این 55 سال مبارزه آشکار و 40 ساله تحقق انقلاب و بیداری اسلامی، این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد و فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد و اعلام طوفانهاست کز هر کران خیزد و آتشفشان قهر ملتهای در بند است و نمیتوان در برابر آن ایستاد، که هیچگاه آدمی، در برابر توفان نمیایستد، اگر عاقل باشد.
انقلاب اسلامی ایران، توفنده پیش میرود و کاخ و کاشانه ستم را یکی یکی ویران میکند و موانع هدایت انسانها را برمیکند و صدای «قولوا لااله الا الله تفلحوا» را به گوش جهانیان میرساند و ذهن یخزده مردم را باز میکند و شکوفا میسازد. آنان که حکمت جهاد ابتدایی را نمیدانند ببینند و بدانند که دلیل آن، نه هوس کشورگشایی و نه حسرت بردهداری است بلکه حکمتش از بین بردن پادشاهان و سلاطینی است که مانع هدایت مردمان خود هستند و با رسانههای اغواگرشان، پنبه جهل و غفلت به گوشِ جان مردمان فرو میکنند تا نوای رهاییبخش اسلام ناب را نشنوند. به تعبیر اسلام، دنیای کفر و شرکی که عقل و فطرت را تخریب و تخطئه کرده و خدای معقول را کنار گذاشته و خدایان موهوم و موهن را میپرستند، دنیای مردگان است و جهان فکریِ غربی، در شرق باشد یا غرب عالم، فرقی نمیکند، ساکنانش امواتی هستند که به مرده بودن خود آگاه نیستند و انقلاب اسلامی «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» بود که چون رستاخیزی زودهنگام، مردگان را برانگیخت. به گفته اندیشمندان غربی، این انقلاب اسلامی ایران باعث شد که مردمان به اسلام ناب راغب شوند و به تأسی از آن، برخیزند و فکری به حال خود کنند.
انقلاب اسلامی، برخلاف آنچه که عمده دشمنان فهمیدهاند، به قلوب انسانها راه باز کرده و به افکار آنها نفوذ کرده و با فطرت آنها ارتباط گرفته و قدرت نرم جمهوری اسلامی بیش از آنچه که آنها گمان کردهاند بوده است. اینکه معتقدند اروپای چند دهه دیگر، قارهای مسلمان است، با توجه به ویژگیهای انقلاب اسلامی عجیب نیست چراکه انسانهای هوشمند دانستهاند که قدرت جمهوری اسلامی ایران فراتر از موشک و هستهای است و آنچه که با مغزها کار دارد، در مرزها متوقف نمیشود. اندیشه انقلاب اسلامی، ابر بارانداری است که در آسمانها حرکت میکند و نمیتوان متوقفش نمود. و این صداقت با همه تزویر غرب متفاوت است. سر و دماغ ترکیده مردم بینوای شانزه لیزه و پاریس را ببینید؛ این همان فرانسهای است که میگفتند مهد حقوق است. تعطیلی یکماهه دولت آمریکا و کشمکش کودکانه دولت و کنگره و بیکاری مردم بینوای آنجا را دیدهاید؟ این همان ابرقدرتی است که غربزدهها در موردش افسانهها میبافتند و با قیافه گرفتن و با آب و تاب تعریف میکردند ولی حکایت انشقاقی است که در خانه آنهاست.
همین کدخدای دلقکی که امروزه نماد سرافکندگی دنیای غرب و سرشکستگی تاریخی آمریکا و خجلت سیاستمداران خودباخته داخلی است، در برخی مواقع، عاقلانهتر از رؤسای قبلی سخن گفته است. مثل اعتراف به اشتباه بودن حضور آمریکا در عراق و مخصوصاً سوریه، خروج از سازمانها و معاهدات بینالمللی به خاطر وخامت اوضاع اقتصادی، اعتراف به زاییدن «ولد چموشِ» داعش توسط هیلاری. اعتراف به قدرت روزافزون و خارج از کنترل ایران، اعتراف به غلط بودن سیاستهای آمریکا در گذشته، اعتراف به گاو بودن آل سعود و بیعرضگی آنها در برابر ایران و ... ولی با این اوصاف نمیتوان از حماقتهای عجیب او چشم پوشید. جدا کردن مادران و فرزندان مهاجر از هم و نگهداری کودکان در قفس، دیوار کشیدن بین دو کشور و لجاجت بر سرِ آن، تحمیق و تحمیر قارونهای منطقه و ایرانهراسی و سرکیسه کردن آنها برای خرید سلاح، خروج از برجام و رسوا کردن سمپاتهای خود در ایران و ... و دستگیری غیرقانونی بانو مرضیه هاشمی در دور و نزدیک سالگرد کشف حجاب، امضای برجام و در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر و نیز ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها.
گویی سنت همیشگی و تاریخی است که حماقتهای دشمنان نیز به مدد انقلاب اسلامی بیاید و شاهدی برای مظلومیت، اقتدار و حقانیت انقلابیون و مقلدان خمینی و خامنهای باشد. مثلاً در مورد برجام، طرفداران کدخدا برای بزک عفریت شیطان بزرگ و مجاب کردن مردم چه وعدههایی که دادند و چه «مارکوپولو بازی» که درآوردند، چه امتیازهای سادهلوحانه و نقد و یکطرفهای که به قولهای پوچ و پوک کری و اوباما دادند، چه توهینها که به بزرگترها و عاقلها و منتقدان کردند و ... آخرش چه شد؟ در برابر بتون کردن قلب رآکتور ایران، آب دهن کثیف و نجس مقام بیتربیت آمریکا بود که بر امیدِ پاره پاره و به فنا رفته خیالبافان افتاد. و امروز با چه رویی از FATF سخن میگویند؟ مشکلات اقتصادی و بیتدبیری برخی دولتیها نیز که اوقات مردم را تلخ کرده در دل ضد انقلاب کورسویی به وجود آورده بود که شاید دهه فجر امسال کمتر از سالهای گذشته باشد که آمریکا با دستگیری خانم هاشمی آنها را هم ناامید کرد. مهمتر از همه اینها ایام فاطمیه است و روزگاری که ما نیز به تبعیت از بزرگان، مشکلات سالانه را با مدد از مادر، حل میکنیم و با یاد او تجدید حیات میکنیم، باز هم قصه چادر و مادرِ مظلوم و غربت، زنده شد.
مرضیه؛ خواهر مظلومهام سلام بر تو و بر حجاب و وقار و متانت و حیا و بر جهاد تو. چه باصلابتی که برای جنگ با تو، ابرقدرت جهان، حیثیت آپارتایدی خود را به حراج گذاشت، شیطان از وحشت جیغ بنفش کشید و کدخدایِ نادرست، خود را رسوای عالم نمود. آن کذابان و خناسان و هتاکان که برای آزادی زنان ایرانی اشک تمساح میریزند، چه ناشیانه دست خود را رو کردند. کسانی که رضاخان قلچماق را نشناختند آمریکای فریبکار را ببینند. با شعار مقابله با حجاب اجباری، به زور از سر زنان حجاب میگیرند و به نام آزادیِ اعتقادات، برای مسلمان، گوشت خوک لقمه میکنند. اینها که از «روسری و ساقدست» مرضیه میترسند، با دیدن موشک سپاه چه میکنند؟ بانو مرضیه! ما در انقلابمان، مرضیهای داشتیم که به او خواهر طاهره 1 میگفتیم. مادر انقلاب بود و امین انقلاب. تو هم خواهر دیگر انقلابیِ مایی. یقیناً تو هم پیروزی و روسفید. و زنان و دخترانمان به تو افتخار میکنند. تو از تابعین روحاللهی. از آنانکه گفتند «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا». 2 وطنت ایران است که مهد جوانمردان و آزادگان است. جایی که زنان از هر رنگ و ملیتی، قدر و منزلت دارند و خود را چونان گوهری گرانبها و اصل، در میان حریر حجاب میپیچند تا همگان بدانند که زن مسلمان صاحب دارد و صاحبش خداست که از او دفاع خواهد کرد و چه خوب یاریکنندهای است.
___________________________________
1- مرحومه مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ)
2 - خدایا، ما شنيديم كه منادی به ايمان فرا مىخواند كه: به پروردگار خود ايمان آوريد، پس ايمان آورديم. سوره آل عمران آیه 193
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
صداهای دشمن شادکن
بسمالله الرحمن الرحیم
اخیراً برخی افراد به دلیل دریافت اطلاعات ناقص و مخدوش درباره برجام دچار نگرانی شده و اعتراض میکنند که چرا ایران پس از اقدام ترامپ برای خروج از برجام، این توافق را آتش نزد و به آن وفادار ماند. این مطلب این روزها با کمی شدت و ضعف از برخی تریبونها هم شنیده میشود درحالی که در سومین سالگرد دستیابی به برجام، این توافق همچنان یک پیروزی بزرگ برای دیپلماسی چندجانبه محسوب میشود و دستاورد بزرگی برای ایران است. بعلاوه ترامپ اکنون با خروج یکجانبه از برجام، آمریکا را دچار انزوای جهانی کرده و هیچ کشور قابل ذکری از رفتار ترامپ دراین زمینه جانبداری نکرده و نمیکند.
گویا در داخل، افرادی از سیر تحولات پرشتاب منطقه و جهان و دیدگاه دیگران درباره برجام و رفتار منطقی ایران در این زمینه بیاطلاع ماندهاند و بر اثر جوسازی و سیاه نمائی خناسان و برخی رسانهها، ذهنیت نادرستی پیدا کردهاند. ناگفته پیداست که بر اثر خروج آمریکا و فضاسازیهای آمریکا در این زمینه مشکلاتی هم وجود دارد و آنگونه نیست که روند کنونی، پرونده مطلوب ایران باشد ولی با مقایسه عملکرد دولتهای نهم و دهم و تحمیل 6 قطعنامه الزام آور شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران و برقراری تحریمهای بینالمللی علیه ایران در آن دوره، شرایط به کلی متفاوت است و نباید از حق گذشت که ایران اکنون از آن شرایط بحرانی و تاسف بار عبور کرده و تحریم یکجانبه آمریکا هم نتوانسته اهداف آمریکای ترامپ را محقق سازد.
فراموش نکنیم که قرار بود صادرات نفت ایران تا سیزدهم آبانماه 97 به صفر برسد و ترامپ هر آنچه توانست، فشار آورد ولی عملاً در انجام این خواستهاش ناتوان بود. صدور مجوز برای 8 کشوری که بیشترین خرید نفت از ایران را داشتند، به منزله عقب نشینی آشکار ترامپ در این زمینه بود که زمزمههای تکرار و تمدید آن هم این روزها به گوش میرسد. نباید از نظر دور داشت که اروپا و سایر طرفهای مذاکرات 1+5 هم در این مورد به خوبی و به شایستگی عمل نکردند و انتظارات متین و منطقی ایران عملی نشده که باید با رفتار مثبت و پیگیریهای لازم، این انتظارات برآورده شود.
سوال اصلی این است که آیا خروج ایران از برجام و آتش زدن آن راهکار مناسبی است و منافع ایران را تامین میکند؟
اگر قرار باشد اندیشهها و رفتار سیاسی دلواپسان بیمنطق را ملاک عمل قرار دهیم، برجام از همان ابتدا هم یک توافق مردود محسوب میشد. آقایان قطعاً فضاسازیهای غیرمسئولانه و سیاه نمائیهای جناحی و باندی همین جماعت دلواپسان در دوره طرح موضوع برجام در مجلس را به خاطر دارند که افرادی خارج از مجلس چه بساطی را به راه انداخته بودند و با سمپاشی جریان انحرافی همه چیز را تیره و تار معرفی میکردند ولی هدف آنها سرپوش گذاشتن بر روی عملکرد پرخطای دولتهای نهم و دهم در این زمینه بود که کشور را به عمق دره بردند که نهایتش به صفر رساندن صادرات نفت و دست بالا، اجرای «برنامه نفت در برابرغذا» بود. یعنی همان شرایط سالهای پایانی حاکمیت صدام در عراق، در انتظار ما هم بود!
امروزه القائات مسموم پیمان جریان انحرافی را میتوان از میان سطور برخی روزنامهها عیناً رصد کرد. همان جماعتی که اگر ذرهای شهامت و انصاف میداشتند، امروز نباید به خودشان جرات میدادند سربلند کنند و ادعائی داشته باشند ولی میبینیم با تشدید اوضاع به جای آنکه قلمها و زبانها را علیه دشمنان قسم خورده ملت و نظام به کار بگیرند، متعرض کسانی میشوند که در این هنگامه جنگ سیاسی – تبلیغاتی و اقتصادی در وسط میدان هستند و این جماعت، لگدپرانی علیه آنها را وظیفه خود میدانند و دیگران را هم تحریک میکنند برای آتش زدن برجام چقدر دیر شده و ما فرصت برای آتش زدن برجام را از دست داده ایم! عقل و منطق ایجاب میکند در مسائلی که پای مصالح کشور، منافع ملی و حیثیت نظام در میان است، همگان از برخوردهای گروهی، فضاسازیهای باندی و جناحی و رفتارهای بغض آلود شخصی و انتقام جوئیهای سیاسی پرهیز کنند و حداقل در این موارد، موضعی فراجناحی اتخاذ کنند و در چارچوب مصالح کشور و منافع ملی عمل نمایند.
اکنون بهتر میتوان دریافت که هرگونه تصمیم و اقدام در جهت تضعیف موضع کشور و نظام در قبال برجام، دقیقاً به زیان ایران تمام خواهد شد و آب را به آسیاب دشمن میریزد. جای تعجب است که در برخی موارد، ما به مسائل پیرامونی هم کاملاً بیتوجهیم. امروزه دولت آمریکا اعتراف میکند که فشارها بر ایران بینتیجه بوده است. پایگاه خبری «المانیتور» تصریح کرده که آمریکای ترامپ در ارزیابیهای داخلی خود به این جمع بندی رسیده که علیرغم تحمیل فشار حداکثری که آنرا «مادر تحریمها» معرفی میکردند، این سیاست علیه ایران موفق نبوده و جواب نداده است.
اگر یک جریان انحرافی حتی به مصالح کشور بیاعتناست و علیه منافع ملی لگدپرانی میکند، چرا ما که دلسوز انقلاب و مدافع نظام و پرچمدار اسلام هستیم باید همراهی کنیم و به دام جماعت انحرافی بیفتیم؟ آیا شرایط دوره حاکمیت همین جریان انحرافی بهتر بود که 6 قطعنامه الزام آور شورای امنیت علیه ما صادر شد و کشور در ذیل بند هفتم منشور ملل متحد قرار گرفت و مخل نظم و امنیت بینالمللی معرفی شد؟ آیا بیاعتباری و انزوای امروز آمریکای ترامپ یک پیروزی بزرگ برای ملت ما نیست؟ آیا صداهای دشمن شادکن ما، گل زدن به خودی در لحظه پیروزی ملت نیست؟
***************************************
روزنامه خراسان**
خطر پاداش مطلوبیت به مدیران کم کار
سعیداکبریان
"دیکته نانوشته غلط ندارد". استدلالی که سیستم اداری کشور را دچار رکود کرده است. مدیران باتجربه به جبر روزگار و صابون نقد رسانه ها و مؤاخذه حوزه های نظارتی یادگرفته اند هرچه کارکمتر، ماندگاری بیشترو مطلوبیت بالاتر. تاکنون ندیده ایم مدیری را به دلیل استفاده نکردن از فرصت و قدرت دراختیارش محاکمه کنند درحالی که به تکرار مدیران قاصر یا مقصر به نقد و عتاب کشیده شده اند. مدیران ارشد هم "مدیر بی خطر" را مفیدتر می دانند اما مصلحت حاکمیت و جامعه درچیست و شرع و قانون چه ابزاری برای مهار این اپیدمی فراگیر تعیین کرده است؟ سخنان هفته گذشته رهبر انقلاب در جمع طلبه ها درباره عواقب اخروی ریاست و مسئولیت، بهانه ای شد تا مشخص شود آیا می توان مدیر کم کار و بی اثر را مجازات کرد؟ برای تبیین موضوع به چند نکته می پردازیم.
تکلیف قانونی: "مسئولیت"، تعهد قانونی شخص بر رفع ضرری است که به دیگران وارد کرده است و بر چهارنوع اخلاقی، شرعی، قانونی و قهری است و نوع قانونی اش اقسام کیفری و مدنی و جزایی دارد. بنابراین علاوه بر تقصیر؛ اهمال و خطای فرد مسئول نیز موجب ضمان است. در قانون اساسی، حق برخورداری از امنیت، آزادی، آموزش، مسکن، شغل و بهره مندی از مواهب خدادادی مانند آب، هوا، منابع طبیعی و انفال برای همه شهروندان ایرانی قائل شده و پیگیری احیای حقوق عامه در اصل 156 بر عهده قوه قضاییه گذاشته شده است. مدیری که نتواند این قبیل مصادیق را برای مردم تأمین کند یا با اقدام یا بی عملی اش، نعمتی را از مردم سلب کند قانونی باید پاسخگو باشد. صدها نفر در کلان شهرها به دلیل مصرف آلاینده های زیر 2.5 میکرون فوت می کنند و کدام مدیر تاکنون به اتهام قتل غیرعمد محاکمه شده است؟ اجرا نکردن طرح های شهری و ترافیکی یا مقررات ملی ساختمان موجب کشته شدن انسان های بی گناه در جاده ها و کلاس ها و آسمان ها و گودهای خطری می شود درحالی که نظام بوروکراتیک سرشار از فرافکنی های قانونی و مستندسازی های اداری است. وضعیت اقتصادی نابه سامان کشور قطعاً باعث کاهش زادوولد، کاهش ازدواج، کاهش عمر و سوء تغذیه شدید کودکان می شود و کدام مسئول پاسخ گوی این نسل کشی است؟ به همین دلایل اعدام مفسدان اقتصادی از موثرترین کارهاست هرچند ریشه را باید درمان کرد. قانون های اساسی، مدنی، هوای پاک، مبارزه با فساد و بسیاری قانون های دیگر برای احقاق حقوق عامه و مؤاخذه مدیران کم کار وجود دارد.
مجازات اداری: تصورعمومی از مفهوم تخلف، انجام یک عمل مغایر با شرع و قانون است درحالی که ترک فعل یا اهمال قانونا یک نوع تخلف است. ماده 8 قانون تخلفات اداری " کم کاری و سهل انگاری" را از مصادیق تخلف می داند و جالب آن است تنها تخلفی است که عمدی یا سهوی بودن آن تفاوتی در ماهیت آن ندارد. البته این قانون دو ضعف جدی دارد. اول آن که اعضای هیئت های رسیدگی با ابلاغ مدیرارشد دستگاه اجرایی تعیین می شوند و هم احتمال مسامحه زیاد است و هم شامل مدیران ارشد نمی شود. درحالی که هر که بامش بیش، برفش بیشتر. ضعف دوم هم این است که جزا با جرم تناسب ندارد و برخی تخلفات جنبه کیفری و مدنی دارد و آثارش موجب خسارت به جان و مال انسان ها شده است. اما به هرحال اجرا نکردن این بند قانون نیز از غفلت های مجریان قانون در کشور تاکنون بوده است.
حرمت شرعی: شرح روایت پیامبر اسلام (ص) توسط رهبرانقلاب مؤید همین اصل برخورد با کم کاری مدیران است. نفس پذیرش مسئولیت توسط فردی موجب بستن غل و زنجیر به دست و گردنش در قیامت می شود. یعنی فرد مسئول، اگر اقدامی نکند "مغلولاً الی عنقه" باقی می ماند مگر این که با احسان یعنی "کارنیک" نه الزاماً "نیکوکاری" موجب بازشدن تدریجی دست و گردنش شود. از امام خمینی نیز نقل است که "حرام است دانش آموزی به مدرسه برود و درس نخواند" و به طریق اولی حرام است مدیری پست بگیرد و کاری انجام ندهد. اخلاق و عرفان نیز ترک فعل را موجب سلب توفیق و دورشدن از رحمت و فیض الهی می داند. باورکنیم مدیر بی ثمر از کبریت بی خطر، خطرناک تر و از زنبور بی عسل، بی ثمرتر است. زیرا کارنکردن مدیر، هم توفیق خدمت را از اهلش می گیرد و هم موجب خسارت به جان و مال مردم می شود.
اکسیرشفابخش: راه درمان "درد بی دردی" را امام حسین (ع) بیان فرمودند: "همانا حوایج مردم به سوی شما از نعمت های الهی است و اگر از آن خسته شدید، خداوند آن را از شما می گیرد و به دیگری می سپارد". "مردم گرایی" موجب تذکر و تزریق انرژی و بهبود رویه مدیران است. ذات قدرت، غفلت آور است و بهترین ابزار برای مهارش روی آوردن به مردم است. مردم بهترین آینه اند و کسانی که با مردم زندگی می کنند و گرهی از کار مردم گشوده اند حلاوتی را چشیده اند که حاضر نیستند با هیچ مقام و منالی عوض کنند. دین اسلام و سیره بزرگان و تجربه کشورهای توسعه یافته نیز مردم را اصل بقای جامعه می دانند و چه زیبا رهبر انقلاب فرمودند "از اجرهایی که خدای متعال نقداً به انسان می دهند رضایت مردم است". دراین روزهای سنگین اقتصادی، نشست و برخاست با مردم، تغییر رویه معمول برنامه روزانه، افزایش بازدیدهای رسمی و غیررسمی، دیدارهای مردمی، صدور دستورهای شفاف و بدون فرافکنی، کوتاه آمدن از مواضع بخشی و همدلی با دیگر مدیران برای حل مشکلات مردم، تنظیم یک مراقبه معنوی با هدف خدمت به یک خانواده محتاج، استفاده از بدنه مردمی برای همکاری و مشارکت و نگاه خوش بینانه به مردم به عنوان ولی نعمتان؛ بخشی از کارهایی است که هر مدیر می تواند برای خودش بنویسد و عمل کند و دیگران را با عملش توصیه به معروف کند و اگر هم برخی اوقات کاری از دستش بر نیامد بداند "چون وا نمی کنی گرهی خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست".
***************************************
روزنامه ایران**
حل مشکل آلودگی با حمل و نقل عمومی
یوسف رشیدی
استاد دانشگاه شهید بهشتی
آلودگی هوا یکی از مهمترین و پرچالشترین مسائل محیط زیستی است که بشر با آن مواجه بوده است. از دیدگاه بهداشتی آلودگی هوا می تواند طیف گستردهای از بیماریها از عوارض ساده تا بیماریهای حاد نظیر سرطان دستگاه تنفسی و سرطان خون را ایجاد کند.
حال نکتهای که به نظر می رسد این است که برای رفع یا کاهش آلودگی هوا چه اقدامی باید انجام داد؟
برای پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه داشت که آلودگی هوا در یک منطقه متأثر از دو عامل است. عامل اول تولید آلودگی توسط منابع مختلف است که این منابع شامل منابع ثابت (کارخانجات و صنایع و..) و منابع متحرک (خودروها) است. عامل دوم شرایط هواشناسی مؤثر بر آلودگی است که شامل باد، بارندگی و پایداری اتمسفر و دما و رطوبت و تابش خورشید است. برای کاهش آلودگی هوا فقط بایستی روی عامل اول که تولید آلودگی است تمرکز داشت و تمام تلاش ها جهت کاهش آلودگی از منابع تولید باشد.در شهرهای بزرگ نظیر تهران عمده آلودگی ناشی از منابع متحرک است و تمرکز اصلی بایستی در این خصوص باشد. طبق برآوردها بین ۷۵٪ تا ۸۵٪ آلودگی هوای تهران ناشی از منابع متحرک است و مابقی از منابع ثابت میباشد. راهکارهای کاهش آلودگی هوا شامل دو دسته میباشند که عبارتند از راهکارهای مدیریتی و راهکارهای فنی. راهکارهای فنی عبارتند از اصلاح کیفیت سوخت، ارتقای استانداردهای زیست محیطی خودروها، از رده خارج کردن خودروهای فرسوده، معاینه فنی خودروها، ارتقا و بهبود سیستم حمل و نقل عمومی، استفاده از سوختهای پاک و خودروهای پاک، استفاده از سیستمهای حمل و نقل غیر موتوری، استفاده از سیستمهای کنترل آلودگی در صنایع.
نکته مهم این است که نباید فقط به اقدامات فنی توجه داشت بلکه گاهی مواقع اهمیت و اثر اقدامات مدیریتی بیشتر می شود.
اقدامات مدیریتی عبارتند از توزیع امکانات و جمعیت در کشور، استفاده از سیستم های الکترونیکی، مدیریت تقاضای سفر در شهرها و بارگذاری متناسب جمعیت. شاید بتوان گفت که در شهر تهران با توجه به اقداماتی که طی سالیان گذشته انجام شده است اقدامات فنی و مهندسی کم و بیش انجام شده است اما توجه به اقدامات مدیریتی بسیار کم بوده است. مثلاً بارگذاری جمعیت در مناطق غرب تهران و مجوزهای ساخت و ساز در باغات تهران و بلند مرتبهسازیها از اقداماتی است که بارگذاری جمعیت زیادی را برای تهران به دنبال داشته است. همچنین در شرایط موجود به نظر میرسد با وضعیت ممنوعیت واردات خودور از رده خارج شدن خودروهای فرسوده که بهعنوان یکی از محورهای اصلی کاهش آلودگی هوا است و بهصورت خودکار اجرا میشد دیگر اجرا نمیشود و زور دولت هم به خودرو سازان داخلی برای مجاب کردن آنها برای از رده خارج کردن خودروها نمی رسد.
ضمناً عدم مدیریت بر تردد و نوع موتورسیکلتهای ترددی در شهر تهران نیز یکی از ناکامیهای اصلی برنامه کاهش آلودگی هوا میباشد.
در مورد شهر تهران اگر به آمار و اطلاعات ۱۵ تا بیست سال گذشته نگاه کنیم متوجه میشویم که از مهمترین آلایندههای شاخص آن دوران گاز منواکسیدکربن و سرب موجود در هوا بوده است اما در حال حاضر به دلیل استقرار استانداردهای محیط زیستی و حذف سرب از بنزین این آلایندهها به زیر حد استاندارد رسیدهاند. اما تهران بیشتر مواقع با مشکل آلاینده ذرات معلق با قطر کمتر از دو و نیم میکرون دست به گربیان است.
شاید بتوان گفت مشکل آلودگی هوای تهران را می توان با توازن جمعیت در این کلانشهر و توسعه مناسب حمل و نقل عمومی انبوه حل کرد. در غیر این صورت هرچقدر اقدامات مهندسی انجام شود با یک تصمیم نامناسب مدیریتی اثر آن از بین میرود. بطور کلی می توان گفت که مدیریت کیفیت هوا در یک کشور شاخص مهمی از مدیریت کشور است. از آنجایی که مسأله آلودگی هوا یک مسأله چند بعدی بین بخشهای مختلف است می توان به این نتیجه رسید که حل این معضل شاخصی از توسعه یافتگی است. پیچیدگی آلودگی هوا باعث شده است که کماکان تحقیقات گستردهای روی اثرات بهداشتی و نحوه تشکیل آلایندههای ثانویه در اتمسفر صورت بگیرد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
درباره استقلال بانک مرکزی
راه را گم نکنیم
میثم مهرپور*
در ماههای اخیر که افزایش افسارگسیخته نرخ ارز در اقتصاد ایران موجب افزایش نرخ تورم و کاهش ارزش پول ملی شده است، دوباره بحث استقلال بانک مرکزی و نقش آن در مقابله با کاهش ارزش پول ملی بر سر زبانها افتاده و در محافل علمی و رسانهای مورد بحث قرار گرفته است. در این میان سوال اساسی این است که اصولا یک بانک مرکزی یا رئیس بانک مرکزی مستقل دارای چه ویژگیهایی است؟ آیا اصلا استقلال بانک مرکزی برای اقتصادی مانند ایران دست یافتنی است؟ اگر هست چه موانعی بر سر تحقق این مهم وجود دارد و اگر نیست دلایل عدم تحقق این امر چیست؟
رئیسکل پیشین بانک مرکزی چندی پیش در گفتوگویی گفته بود بانک مرکزی با نرخ ارز 4200 تومانی- دلار جهانگیری- موافق نبود ولی به هر حال تصمیم دولت این بود که دلار ۴۲۰۰ تومانی اعلام شود. اگر چه شخص رئیسجمهور تلویحا این موضوع را نپذیرفته و مدعی است همه اقتصاددانان حاضر در دولت موافق این موضوع بودند اما به هر حال این تصمیم از سوی دولت و البته با ریاست و مدیریت بانک مرکزی اعلام و اجرا شد. شاید در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته باشد سیاستی پولی - ارزی مصوب و اجرا شود و بعدها رئیس بانک مرکزی آن کشور مدعی شود او راضی یا موافق انجام این کار نبوده است. در یادداشت ذیل در 2 بخش «چه باید کرد؟» و «چرا اینگونه است؟» به اختصار به این پرسش و دلایل وجود این پدیده در اقتصاد ایران پرداختهام.
چرا بانک مرکزی در ایران مستقل نیست؟
بعید است بتوان در ایران اقتصاددان یا فرد آگاهی را یافت که منکر عدم استقلال بانک مرکزی و سیاستهای آن در اقتصاد ایران باشد. شواهد و مستندات عدم استقلال بانک مرکزی در طول دهههای گذشته آنقدر زیاد و واضح است که اثبات آن موضوعیت چندانی ندارد اما شاید تاکنون در بررسی عدم استقلال بانک مرکزی در ایران کمتر به صورت ریشهای به این موضوع پرداخته شده است.
واقعیت این است که دولت یا شرکتهای دولتی در تامین برخی هزینههای خود با مشکل مواجه شده و از طرق مختلف از بانک مرکزی استقراض میکنند. از طرفی این بانک به واسطه نحوه انتخاب رئیس و نقش و جایگاهش در دولت نمیتواند در مقابل دولت ایستاده و به اصطلاح مقاومت کند. این آن چیزی است که در ایران رخ داده و وجود دارد اما این کار در کشورهای پیشرفته به لحاظ اقتصادی چندان رخ نمیدهد، چرا که مقیاس توسعهیافتگی و تولید و درآمدهای فراوان ناشی از مالیات بر تولید، هزینههای این دولتها را تامین میکند. وقتی دولت کمبودی در این زمینه نداشته و دخل و خرجش تا حدودی همخوان باشد، ضرورتی نیز برای دخالت در امور بانکی وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر در اقتصادهایی که بانک مرکزی استقلال (نسبی) دارد، این طور نیست که دولتمردان توان دخالت نداشته باشند بلکه اقتصاد در این کشورها به گونهای است که احتیاج چندانی به این جنس دخالتها وجود ندارد. چنانکه در اقتصادهایی مانند ایران که این قبیل مداخلات وجود دارد اینطور نیست که دولتها علاقهمند به مداخله در امور بانک مرکزی و سیاستهای پولی باشند بلکه دولتهای نفتی یا به عبارت بهتر دولتهایی با درآمدهای غیرپایدار و وابسته به آن از سر اضطرار و نداشتن امکانات مالی برای اداره کشور مجبور به دخالت در تصمیمات بانک مرکزی خود هستند.
بنابراین استقلال یا عدم استقلال بانک مرکزی نیازمند یک تصمیم و قانون نیست، بلکه باید ذات اقتصاد به گونهای باشد که نیازی به دخالت دولت در امور بانک مرکزی نباشد، البته برخی قوانین مانند ساز و کار انتخاب رئیس کل، چند ساله بودن حکم ریاست و یکسان نبودن طول این دوره با عمر دولتها، تحصیلات و تخصص افراد انتخاب شده و... میتواند در ایجاد استقلال نسبی بانک مرکزی و به تبع آن تقویت یا عدم کاهش ارزش پول ملی موثر باشد.
با این حال همان طور که بیان شد وقتی اقتصاد شرایط مناسبی پیدا کند دیگر دلیلی برای مداخله دولتها وجود ندارد، لذا اگر واقعا میخواهیم حفظ ارزش پول ملی را به صورت ساختاری دنبال کنیم به جای بررسی چگونگی افزایش استقلال بانک مرکزی و روسای آن باید به دنبال مولد شدن اقتصاد ایران باشیم. اقتصادی که آنقدر تولید داشته و مالیات بر تولید، مالیات بر درآمد، مالیات بر ارزش افزوده و... به عنوان درآمد پایدار در آن پرداخت و دریافت شود که دولت بتواند با همین مالیاتها به راحتی کشور را اداره کند.
بنابراین اگر چه ممکن است عدم انتصاب رئیسکل بانک مرکزی توسط رئیسجمهور یا ایجاد شرایط علمی و سوابقی پیچیدهتر و سختگیرانهتر برای انتصاب رئیس کل تا حدودی تاثیرگذار باشد اما باید پذیرفت کسانی که ساختار سیاسی و روابط بین قوا در ایران و همچنین شرایط اقتصادی ایران را میشناسند میدانند این فقط رئیسجمهور نیست که به بانک مرکزی دستور میدهد، بلکه ممکن است رئیسجمهور عملا هیچ دخالتی نداشته اما مجلس با تصویب قوانینی در نظام پولی کشور دخالت کند. همانطور که تصویب تبصرههای تکلیفی که در بودجههای سنواتی وجود دارد با رای مستقیم مجلس بوده و حتی گاه ارتباط چندانی با دولتها نیز ندارد.
راهکار اصلی برای ایجاد استقلال، استحکام سیستم اقتصادی کشور است. طی این سالها و در دوران مدیریت تمام روسای کل بانک مرکزی، ارزش پول ملی ما به دفعات کاهش پیدا کرده که این موضوع دقیقا برخلاف اصلیترین وظیفه رئیسکل بانک مرکزی یعنی حفظ ارزش پول ملی است.
در خاتمه باید گفت بهتر است راه را گم نکنیم و به جای سخن از استقلال بانک مرکزی، حذف صفرها از پول ملی و... به ریشههای کاهش ارزش پول ملی و عدم استقلال بانک مرکزی بپردازیم، چرا که در شرایط فعلی و به فرض تداوم وضعیت موجود دست اندازیهای دولتها به تصمیمات بانک مرکزی قطعی بوده و تحقق استقلال ممکن نیست.
*کارشناس ارشد اقتصاد
***************************************