قبل از پاسخ به این سوال، ذکر این نکته ضروریست که آمریکا سالهاست که با توجه به ماهیت ضد استکباری انقلاب اسلامی و به خاطر استقلالطلبی جمهوری اسلامی ایران و از دست دادن منافعش در این خِطه، در عرصههای مختلف، از جمله؛ در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حال جنگ با ایران اسلامی است.
با این حال نکته مهم در این رابطه این است که؛ متأسفانه گاهی در پارهای از موارد، به علت غفلت و کمتوجهی برخی مسئولین داخلی، آثار جنگ ظالمانه آنها در این عرصهها به مراتب بیش از آثار یک جنگ نظامی متعارف و حتی بیش از یک بمباران اتمی گسترده بوده است.
برای اثبات این ادعا؛ کافی است، رشد جهشی ناهنجاریهای اجتماعی جامعه پس از ورود شبکههای تلویزیونی ماهوارهای غربی و فضای مجازیِ تحت مدیریت آنها به حریم خانوادهها و نیز تبعات و پیامدهای جو روانی ناشی از جنگ اقتصادی یانکیها علیه ایران اسلامی طی سالهای اخیر را مورد بررسی قرار داد.
تغییر سبک زندگی و حتی تغییر در شیوه تغذیه بخش قابل توجهی از مردم، افزایش آمار برخی از ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری در جامعه، افزایش روابط غیرمشروع بین زن و مرد، ترویج فرهنگ غربی و ضد اسلامی، مثل نگهداری سگ در خانه، تقلید کورکورانه از مدل آرایش و پوشش بیگانه و افزایش جهشی آمار سایر مفاسد و بعضاً انتشار بذر ناامیدی، نفاق و حتی تفرقه و تجزیهطلبی و همچنین تورم و گرانی، همگی حاکی از نفوذ این رسانهها در بخشی از پیکره جامعه و حاصل جنگ دشمنان این مرز و بوم در سایر عرصهها است.
اگر چه بسیاری از عوارض ورود این میهمانان ناخوانده (شبکههای تلویزیونی ماهوارهای و فضای مجازی) به خانه و زندگی مردم ایران عزیز در جریان تهاجم فرهنگی و تقریباً تمام پیامدهای ناخواسته در جنگ اقتصادی دشمن، به راحتی قابل پیشگیری بوده و هست، اما همچنان در سایه غفلت برخی از مسئولین و ناآگاهی گروهی از افراد جامعه، این ابزار به چنان بلایی تبدیل شدهاند که غربیها را از ورود به عرصه نظامی بینیاز ساخته است.
با این حال؛ از همان ابتدای انقلاب اسلامی، به زعم دشمنان انقلاب، برای سرعت بخشیدن به فرآیند فروپاشی انقلاب اسلامی، عملیات نظامی یکی از آرزوهای بزرگ و در عین حال گزینهای دست نیافتنی برای دشمنان ایران اسلامی به شمار میرفته و همواره مترصد آن بودهاند که در صورت فراهم شدن شرایط، این نیت پلید خود را عملی نمایند.
با این حال هیچگاه نتوانستهاند، دست به چنین اقدامی بزنند. البته بسیاری از تحلیلگران معتقدند؛ شاید اگر دشمنان قسم خورده اسلام، این نیت پلیدشان را در همان اوایل انقلاب که هنوز نظام اسلامی از استحکام کافی برخوردار نبود، عملی میکردند، میتوانستند به اهداف خود دست پیدا کنند، اما جنگ نیابتی عراق با ایران که تمام جبهه باطل به تقابل با انقلاب اسلامی برخواست، نادرست بودن این فرضیه را ثابت کرد.
اما چه عامل یا عواملی مانع از اجرای این خواسته دشمن شده است:
بیشک یکی از مهمترین علل اجتناب غربیها از مواجهه نظامی با ایران اسلامی، آگاهی آنها از حقانیت انقلاب است و آنها به رغم افکار شیطانی خود، به خوبی میدانند که چنین نظامی از عنایت الهی و حمایت گسترده مردمی در سراسر جهان برخوردار است و لذا خود را قادر به مصاف با چنین نیرویی نمیبینند.
ناکامی آنها در جریان حمله نظامی به طبس، بینتیجه بودن اقدامات آنها برای به آشوب کشیدن و ایجاد اغتشاش در کشور، اخذ نتیجه معکوس از اجرای این اقدامات و یا عدم اخذ نتیجه مطلوب در جریان اجرای توطئههای دیگری مثل؛ تخریب، ترور و تحریم نیز، عوامل دیگری هستند که برتری قدرت فرامادی ایران را به آنها ثابت نموده و مانع از تحقق خیال خام آنها در مورد جمهوری اسلامی ایران شده است.
به عبارت دیگر؛ قدرت معنوی رزمندگان ایرانی عامل دیگری است که سربازان آمریکایی کاملاً از مزایای آن بیبهرهاند و متقابلاً به این عامل باید مواردی مانند؛ بیانگیزگی و ترس سربازان امریکایی برای جنگ با یک کشور ثالت قدرتمند در کیلومترها دورتر از سرزمین خود را اضافه نمود.
همانگونه که اشاره شد، تجارب ناشی از جنگهای قبلی آمریکا، بیانگر این واقعیت است که در هر جنگ فرضی، تا شرایط ایدهآل و احتمال پیروزی قطعی برای ارتش آمریکا به طور کامل فراهم نباشد، دولتمردان این کشور جرأت جنگیدن ندارند و از رویارویی مستقیم نظامی با دیگران اجتناب خواهند نمود.
درست به همین دلیل است که همانند سایر موارد، در جریان جنگ با لیبی و عراق نیز در یک سناریوی از پیش طراحی شده و با انجام جنگ روانی و متهم ساختن این دو کشور به تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی، ابتدا برای تضعیف قدرت اقتصادی و خلع سلاح این کشورها اقدام کردند و سپس در کسوت یک ارتش قدرتمند و شکستناپذیر، به سادگی و با تمام توان نسبت به تخریب زیرساختهای نظامی و اقتصادی آنها مبادرت نمودند.
در واقع یکی از علل اصلی اصرار آمریکاییها بر سر قدرت موشکی ایران نیز ناشی از همین سیاست ناجوانمردانه و راهبرد منفعلانه است. در واقع آنها با طرح این موضوع قصد دارند، ابتدا خطر قدرت سهمگین موشکی ایران را از سر رژیم صهیونیستی و سایر کشورهای وابسته به خود و نیز پایگاه ها و شناورهای نظامی آمریکا در منطقه دور نمایند، تا پس از آن بتوانند اهداف نظامی خود را دنبال نمایند.
بر اساس اصول تعیین شده برای ارتش آمریکا، حداکثر تلفات انسانی و خسارات مادی قابل قبول برای ارتش این کشور در جنگ با سایر کشورها کمتر از ۲ درصد تعیین شده است، (در جنگ سال ۲۰۰۳ حدود ۱۰ نفر برای هر لشکر در هر روز) چرا که از نگاه سردمداران این کشور، تلفات و خسارت بیش از این مقدار، میتواند اعتبار قدرت پوشالی این ارنش را در جهان به شدت زیر سوال ببرد و در داخل نیز موجب فشار افکار عمومی بر دولت شود.
بنابراین؛ در شرایط کنونی که بسیاری از پایگاهها، شناورها و سایر منافع آمریکا در منطقه، در تیررس آتش نیروهای مسلح قدرتمند جمهوری اسلامی قرار دارد و واکنش ایران و گروههای همپیمان آن به هرگونه تجاوز به حریم انقلاب اسلامی، غیرقابل پیشبینی و بسیار سهمگین و جدی خواهد بود، تن دادن به چنین ریسک بزرگی برای امریکا امکانپذیر نیست، چرا که چنین اقدامی میتواند به تسریع در نابودی کامل اندک اعتبار باقیمانده آمریکا در کمترین زمان ممکن منجر گردد.
اهمیت این نکته وقتی بیشتر روشن میشود که به یاد بیاوریم زمانی نه چندان دور، فقط انتشار خبر حرکت یک ناو آمریکایی به سمت کشور هدف، کافی بود تا هر گونه مقاومت آنها در برابر زورگوییهای یانکیها را در هم بشکند، در حالی که امروز به یُمن پیروزی و مقاومت انقلاب اسلامی در برابر نظام سلطه، آمریکاییها در حدی از ضعف و اضمحلال قرار گرفتهاند که قدرت یکهتازی از آنها سلب شده است.
این ضعف در حدی است که؛ همپیمان این کشور که داعیه کشور گشایی از نیل تا فرات را داشت، خود را در حصاری از دیوارهای بتونی در سرزمینهای اشغالی محصور نموده، حمایت همه جانبهاش از سعودیها علیه یمنِ بیدفاع بینتیجه مانده، کره شمالی تهدیدهای مکرر یانکیها را نادیده میانگارد و علاوه بر دهها ناکامی دیگر، اینک ناوهای آنها در خلیج همیشه فارس نیز باید پاسخگوی هشدارها و سوالات انبوه قایقهای تندرو و پهپادهای تیز پرواز ایرانی باشند، بدون آنکه فرماندهان آمریکایی بتوانند واکنش دلخواه خود را نشان بدهند.
ممکن است آمریکا در یک نبرد نظامی نابرابر بتواند خساراتی را به ایران وارد نماید، اما قطعاً هرگونه تجاوز از سوی این کشور، بیپاسخ نخواهد ماند و پایگاههای نظامی و غیرنظامی و حتی شناورهای نظامی آنها و نیز منافع آمریکا در کشورهای همپیمان این کشور از جمله؛ رژیم اشغالگر قدس و کشورهای مرتجع و مزدور عربی را گرفتار آتش خشم رزمندگان اسلام خواهد نمود و هر گونه آسیب به این اهداف میتواند، ماهیت پوشالیِ توان دفاعی یانکیها را افشاء و اعتبار قدرت نظامی آنها را به شدت خدشهدار کند.
به عبارت دیگر، با عنایت به فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی که فرمودند؛ «دوران بزن و در رو به پایان رسیده است» عواقب و پیامدهای بروز این جنگ احتمالی میتواند چنان گستردگی و شدتی داشته باشد که دامن بسیاری از دیگر کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای همپیمان و وابسته به آمریکاییها را نیز در برگرفته و برای سالیان دراز، شرایط را برای هرگونه رشد و پیشرفت، از آنان سلب نماید.
در واقع آمریکاییها و غربیها به خوبی میدانند، که به واسطه شرایط ملتهب و شکننده حاکم بر منطقه، در صورت وارد شدن به جنگ مستقیم با ایران، امکان گسترش این جنگ احتمالی به کل منطقه دور از انتظار نیست و در این صورت دیگر گاوی برای دوشیدن و شیری برای دوشیده شدن وجود نخواهد داشت و این نکتهِ قابل تأمل دیگری است که خوشایند کشور وابسته به دلارهای نفتی عربی یعنی امریکا نیست.
از سویی دیگر، در صورت بروز جنگ احتمالی، ایران در سرزمین خود میجنگد و پشتیبانی نیروهایش در چنین شرایطی (بخصوص در یک جنگ فرسایشی و بلندمدت)، به مراتب کمهزینهتر و راحتتر از پشتیبانی از نیروهایی است که از هزاران کیلومتر دورتر، وارد جنگ شدهاند.
اقتصاد آمریکا و غرب نیز در معرض ورشکستگی است و لذا با توجه به هزینه بالای یک جنگ فراسرزمینی، تأمین هزینه مادی و انسانی چنین جنگی برای غربیها امکانپذیر نیست و درست به همین دلیل است که سردمداران آمریکا، در سالهای اخیر سیاست جنگهای نیابتی را جایگزین جنگ مستقیم کردهاند.
گزارشهای بینالمللی و نتایج بررسیهای مراکز رسمیِ خود آمریکا نیز نشان میدهد که این کشور از نظر اقتصادی و همچنین اوضاع و احوال اجتماعی و حتی وضعیت نظامی، در شرایطی نیست که بتواند درگیر یک جنگ نظامی جدید (هر چند به ظاهر محدود و کوتاه مدت)، در منطقه بشود.
برای افکار عمومی جهان و بخصوص منطقه نیز بروز یک نزاع جدید که پایانی برای آن متصور نیست و معلوم نیست دامنه آن تا کجا گسترش پیدا کند، پذیرفتنی نخواهد بود و لذا ملت های منطقه نه تنها مانع از ایجاد هماهنگی آمریکا با سایر کشورهای همپیمان برای ایجاد یک ائتلاف بینالمللی در جهت ورود به جنگ جدید در منطقه خواهند شد، بلکه واکنش ملل سایر کشورهای جهان نیز نسبت به این درگیری، متهم کردن و تنبیه عامل خارجی حاضر در منطقه یعنی امریکا خواهد بود.
علاوه بر این؛ گسترش حضور آمریکا در منطقه، برای رقیب دیرینهاش یعنی روسیه نیز قابل تحمل نیست و ممکن است تحرک نظامی امریکا در منطقه به رویارویی مستقیم این دو بینجامد که این مسئله نیز برای هیچ یک از آنها و همینطور سایر کشورها خوشایند نیست.
عدم شناخت و آگاهی دقیق غربیها از شرایط منطقه و ایران و نیز واکنش احتمالی جبهه مقاومت و مسلمین جهان اسلام و متقابلاً آگاهیها و تجارب ارزشمند ایران در جریان ۸ سال جنگ تحمیلی و مبارزه با تروریسم در کشورهای عراق و سوریه و استفاده از روشهای ناشناخته و خلاقانه و همچنین اِشراف اطلاعاتی در منطقه و نیز گستردگی سرزمینی و حضور نیروهای ایثارگر بسیج در اقصی نقاط کشور، از دیگر مؤلفههای برتریساز ایران برای مقابله در برابر تهدیدات خارجی و متقابلاً ایجاد مانع در مسیر متجاوزین آمریکایی در یک جنگ نامتقارن محسوب میشوند.
موقعیت استراتژیک و بخصوص اِشرافیت ایران بر تنگه هرمز که یکی از مسیرهای اصلی انتقال انرژی و تبادلات تجاری جهان و کشورهای منطقه بهشمار میرود و بیش از ۴۰ درصد از منابع انرژی جهان از آن عبور میکند، سبب شده تا بروز هرگونه ناامنی در این منطقه خطر جدی برای اقتصاد جهان تلقی شود، زیرا قطعاً در صورت بر هم خوردن امنیت این تنگه، قیمت نفت و سایر محصولات تولیدی کشورها به شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و تبادلات تجاری دنیا دستخوش آسیبهای جبران ناپذیر خواهد شد و این چیزی نیست که برای اقتصاد شکننده کشورهای غربی و قدرتهای نوظهور اقتصادی قابل هضم باشد.
وسعت سرزمینی و موقعیت سوقالجیشی ایران، وجود ردههای مقاومت بسیج در اقصی نقاط ایران و برخوردداری کشور از وجود میلیونها جوان با انگیزه و آماده رزم بسیجی، حمایت هستههای مقاومت انقلابی منطقه از انقلاب اسلامی، بهرهمندی ایران از سایر قدرتهای پنهان و ناآگاهی غرب از آنها، ظرفیتهای فراوان خوداتکایی و خودکفایی کشور برای مقاومت در برابر تهدیدات احتمالی خارجی نیز در ردیف سایر مؤلفههای بازداندهای قرار دارند که مانع از خیال پردازی امریکایی ها میشوند.