ماه هاست که چشم جهانیان به خلیج فارس و رخدادهای اطراف آن دوخته شده است. جنگ جنایتکارانه عربستان و امارات علیه یمن، حملات تلافی جویانه پهپادی یمنی ها، حملات مشکوک به چند نفتکش، سرنگونی پهپاد پیشرفته و گرانقیمت آمریکا و بالاخره توقیف نفتکش انگلیسی توسط نیروهای ویژه سپاه پاسداران از جمله رویدادهای اخیر در این منطقه هستند. نقطه ثقل و کانون منطقه، تنگه هرمز است؛ آبراهی باریک که تنها راه دسترسی دریایی به خلیج فارس است.
نشریه معروف آمریکایی فارین افرز هفته پیش در مقاله ای با عنوان «چرا تنگه هرمز هنوز هم مهم ترین نقطه سوق الجیشی جهان است و چرا آمریکا باید امنیت آن را تضمین کند» به قلم Allen James Fromherz به تحلیل اهمیت و جایگاه تنگه هرمز و شرایط خاص آن پرداخته است. هرچند این مقاله خالی از برخی سوگیری های منفی و تحلیل های غلط (مانند ترکیب جمعیتی سواحل جنوبی ایران و نسبت آنها با جمهوری اسلامی) نیست اما خوانش آن برای فهم اهمیت این تنگه و شناخت نگاه و سیاست های آمریکا نسبت به بخش شمالی و جنوبی آن مفید بنظر می رسد. ترجمه و انتشار این مطلب در سایت بصیرت به معنای درستی و مورد تایید بودن کل محتوای آن نیست.
***
تنگه هرمز اکثر مردم جهان را که در سواحل آسیا و شرق آفریقا زندگی می کنند به قلب خاورمیانه متصل می کند. مدت ها پیش از کشف نفت هم، این تنگه شریان حیاتی جهان بود. جریان خون رسانی را در هر کجای دیگر قطع کنید، جهان خود را با وضعیت جدید وفق خواهد داد. اما وقفه در تنگه هرمز مرگبار است: 90 درصد نفت تولیدی خلیج فارس و 20 درصد نیاز جهانی به نفت از این تنگه می گذرد. حمل و نقل در تنگه ای که در باریک ترین قسمت، پهنای آن به 21 مایل می رسد، پرازدحام و خطرناک است. در مسندم [نام شبه جزیره ای که یک استان عمان است و 1800 کیلومتر مربع مساحت و 31 هزار نفر جمعیت دارد. شبه جزیره مسندم از خاک اصلی عمان جدا افتاده و فقط با امارات مرز مشترک زمینی دارد.] در سمت جنوبی تنگه، شما می توانید رادیو فارسی را که از ایران و اغلب به زبان عربی پخش می شود، بشنوید. در امتداد ساحل صخره ای جزایر و شبه جزیره ها به سرعت به آسمان می رسند، گرما، رطوبت و باد، آب و هوای غیرقابل تحملی را ایجاد می کند؛ بسیاری از کوه ها و دره های نزدیک هرمز، ساکنان اندکی دارند.
تا کنون هیچ گروهی بطور کامل این تنگه را کنترل نکرده است. در مسندم، گروه های کوهستانی «شحوح» و ماهیگیران «ظهوری» به لحاظ تاریخی برخی خودمختاری ها را نسبت به مسقط [پایتخت عمان] حفظ کرده اند. در بخش شمالی، طرف ایرانی تنگه، با توجه به عبور گسترده کشتی ها، ایران قادر به ضربه زدن است. پس از حمله عراق به تاسیسات نفتی ایران در جزیره خارک که بیشتر در خلیج فارس بود، ترمینال نفتی خود را به جزیره لارک که در تنگه قرار دارد منتقل کرد. در لارک، هرمز، قشم و سواحل ایرانی خلیج فارس، مخلوطی از ایرانیان و عرب زبانان سنی ساکن هستند که پیش از شکل گیری مرزهای بین المللی دریایی از شبه جزیره عربستان به این مناطق مهاجرت کرده اند و قومیت آنها با اکثریت ایرانیان متفاوت است. ایران با مشکلاتی برای آمیختن این مهاجران و ایرانی ها روبرو بوده است. تنوع روی زمین بوسیله تعداد و تنوع کشتی های عبوری از تنگه تحت تاثیر قرار می گیرد. نبود یک قدرت کنترل واحد، به نفع ایالات متحده به عنوان قدرت اصلی نیروی دریایی در جهان برای خدمت به عنوان تضمین کننده نهایی تجارت از طریق تنگه هرمز است.
از لحاظ تاریخی، این به معنای جلوگیری از حرکت آونگ با فاصله زیاد از یک یا چند محور است. در سال 1987، ایالات متحده در جنگ ایران و عراق مداخله کرد تا از حملات علیه کشتی های کویت جلوگیری کند. در سال 1988، ایالات متحده کشتی های جنگی ایران را غرق کرد و قایق های گشت زنی را در جنگ به اصطلاح نفتکش ها به کار گرفت. فقط چند سال بعد، ایالات متحده اولین جنگ خلیج فارس را آغاز کرد تا عراق را مجبور به پایان اشغال کویت کند. ایران از این تاریخ آموخته است و معتقد است که موثرترین استراتژی در تلاش برای به دست آوردن موقعیت مناسب تر در مذاکرات و پایان دادن به تحریم های فلج کننده، منازعه مخفی به جای آشکار است. این باعث شده تا ایران شناورهای کوچک و سبک را برای حمله و تعرض به نفتکش های غول پیکر و کشتی های کانتینربر بفرستد.
امروزه مخاطرات در تنگه هرمز بسیار بالاتر از دهه های 1980 و 1990 است؛ زیرا مقابله با حمل و نقل می تواند منجر به جنگ کامل میان ایران و ایالات متحده شود که حتی یکی از طرف ها ممکن است بسمت سلاح هسته ای گردش کند. با این وجود ایالات متحده به جای تأمین امنیت منطقه، به دنبال کسب منافع کوتاه مدت، فروش اسلحه به شرکای خلیج فارس و حمایت از برخی طرف ها در منازعات و گسترده و بی ثمر میان کشورهای خلیج فارس، راندن شرکایی مشابه قطر به سوی ایران و اجازه دادن به سعودی ها برای ریسک بیش از حد مانند مداخله در جنگ داخلی یمن بوده است.
یک دلیل برای این فرصت طلبی بی ثبات کننده، ممکن است تصور اشتباه سیاست گذاران ایالات متحده باشد که دکترین کارتر که بر اساس آن ایالات متحده قول داده است از نیروی نظامی برای حفاظت از منافع خود در خلیج فارس استفاده کند، دیگر اعمال نخواهد شد. همانطور که وابستگی ایالات متحده به نفت خاورمیانه کمتر می شود، این استدلال می گوید، نیاز آن به اطمینان از امنیت منطقه نیز کاهش می یابد. هر دوی این نتیجه گیری ها، تاریخ و ژئوپولتیک را اشتباه درک می کنند. ایالات متحده بیش از نفت به امنیت خلیج فارس وابسته است. نخست و مهمتر از همه، مسئله افزایش احتمال وقوع درگیری های هسته ای است، همان طور که ایران پس از خروج ایالات متحده از معاهده هسته ای به سرعت غنی سازی اورانیوم را آغاز کرده و این پویایی های امنیتی منطقه را تغییر داده است. عربستان سعودی و امارات متحده عربی هم اکنون بیش از گذشته به دنبال دستیابی به فناوری هسته ای هستند و دسترسی بیشتری به آن دارند، بطوریکه حتی امکان دارد ایالات متحده مواد حساس هسته ای و دانش خود را به آنها ارائه دهد. امنیت تنگه در حال حاضر اهمیت دارد نه صرفا به دلیل تجارت؛ یک درگیری در هرمز قابلیت دارد فورانی را ایجاد کند که می تواند به سرعت در خلیج فارس گسترش یابد. دوم، میزان تجارتی که از طریق هرمز عبور می کند، با افزایش سطح درآمد نفت کشورهای ثروتمند در حاشیه خلیج فارس، به سرعت افزایش یافته است. سرانجام، ایالات متحده به شدت در پایگاه های دریایی، در بحرین، قطر و جاهای دیگر سرمایه گذاری کرده است که فقط از طریق هرمز قابل دسترسی به دریا هستند. هرچقدر هم قیمت نفت کاهش یابد، تنگه هرمز با ارزش ترین و آسیب پذیر ترین نقطه برای تجارت و چالش های دریایی باقی خواهد ماند.
پذیرش تداوم تعهد آمریکا به منطقه برای بسیاری از آمریکاییها دشوار است. با توجه به اینکه آمریکا چقدر زندگی و بودجه در خاورمیانه قربانی کردهاست، بسیاری از آمریکاییها در جناح راست و چپ میخواهند کل منطقه را ترک کنند. اما مهم نیست که چه مقدار نفت خام در آمریکا و کانادا استخراج میشوند، ایالاتمتحده همچنان گرفتار قلاب امنیت خلیج فارس خواهد بود. سیستم جهانی تجارت که رفاه آمریکا به آن وابسته است، بدون عبور ایمن کشتیها از تنگه هرمز و جلوگیری از هر گونه افزایش تنش هستهای در منطقه، به سادگی از کار می افتد.
بنابراین، دکترین کارتر هنوز هم ضروری است، اما کامل نیست. اگرچه ایالاتمتحده نیرومندترین ارتش در منطقه را داراست، اما اغلب جغرافیای انسانی پیچیده این تنگه را در نظر نمیگیرد. برخلاف بریتانیا، که امنیت مسیرهای تجاری خلیج را از سال ۱۸۲۰ تا ۱۹۷۰ تامین کرد، ایالاتمتحده روابط عمیقی با بازیگران غیردولتی ندارد. این امر در هر دو طرف تنگه اعمال میشود. در جنوب، عمان، سوییس منطقه، به عنوان یک میانجی مهم بین ایالاتمتحده، عربستانسعودی و ایران خدمت کردهاست. اما سلطان قابوس پادشاه کنونی ۷۸ ساله است و جانشین روشنی ندارد. انگلیس یک ایستگاه تلگراف را در مسندم حفظ کرده و عمان یک پست شنود در این سیه جزیره دارد که احتمالا اطلاعات آن را با متحدان خود از جمله آمریکا به اشتراک می گذارد. دوره گذار پس از مرگ سلطان قابوس هموار نیست و آمریکا باید عاقلانه، درک عمیق تری از روابط سیاسی و اجتماعی پیچیده شبه جزیره مسندم در حوادث پیش بینی نشده این دوره پیدا کند. احتمال کمی وجود دارد که برخی گروه ها و جناح ها در عمان و مسندم به دنبال انواعی از خودمختاری باشند که این موضوع باعث ایجاد آشفتگی خواهد شد. واشنگتن می تواند خود را برای دوره پساقابوس آماده سازد با پرورش دادن و حمایت کردن از دیگر شرکای بالقوه طرف مذاکره مانند کویت و همینطور با حمایت از جانشین سلطان قابوس –چه مرد یا زن- با این شرط که وی موافقت کند همان سیاست های قابوس را درباره تنگه هرمز ادامه دهد. ثبات قابوس و تدبیر رهبری او بسادگی جایگزین نمی شود و آمریکا نباید آن را مفروض و حتمی تصور کند.
هنگامی که به شمال، یعنی طرف ایرانی تنگه مربوط است، ایالات متحده باید درک بیشتری از جناح ها و شکاف های بسیاری که ایران را تقسیم می کنند، داشته و آن را توسعه دهد. سیاست های خام آمریکا نسبت به مردم ایران ممکن است کسانی را که با نظام فعلی مخالفت می کنند را بسوی تهران سوق دهد. موارد متعددی از تهدیدهای خارجی مانند جنگ ایران و عراق وجود دارد که به تقویت حکومت آیت الله کمک کرد، زمانی که ایرانیان مورد متجاوز خارجی قرار گیرند، متحد می شوند. حمله به ایران در امتداد ساحل خلیج فارس و یا پایگاه نظامی جزیره لاراک و ترمینال نفتی آن که بسیاری از عمانیها در گذشته به آنجا مهاجرت کرده و ترکیبی از ایرانیان فارس و عرب زندگی و کار می کنند، ممکن است مخالفین بالقوه را در سواحل به طرفداران تهران تبدیل کند.
ایالات متحده علاقه اندکی به تکرار نقش امپراتوری انگلیس یا پذیرش قیمومیت دولت های خلیج فارس که لندن از سال1853 تا پایان دهه 1970 به وجود آورد، دارد. اما بسیار علاقه دارد که در نقش داور، کار را با شرکای خود در منطقه ادامه دهد. تاریخ پر تنش آمریکا با ایران به این معناست که همه مردم منطقه واشنگتن را یک داور بیطرف نمیبینند. اما هیچ قدرت دیگری نمیتواند تنگه هرمز را از دخالت حفظ کند و هیچ قدرت دیگری نمیتواند مانع از گذشتن این بازی از حد و حدود خویش در هر دو طرف شود. بدون داوری، بازیها میتوانند به سرعت به جنگهایی تبدیل شوند که هیچکس نمیخواهد. اکثر بازیگران در خلیجفارس از قطر تا عربستانسعودی و ایران تمایل دارند بازی را از کنترل خارج کنند. با وجود تحریمهای شدید، ایران میداند که از جنگ سود نخواهد برد. به همین دلیل است که تهران بارها دست داشتن در حملات اخیر به کشتیهای غربی را در این تنگه تکذیب کردهاست. با این حال، اجتناب از درگیری در دقیقه آخر، همانطور که دونالد ترامپ به درستی حمله به ایران را در واکنش به سقوط یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی به درستی لغو کرد، کافی نیست. تنگه هرمز یک ضامن دائمی امنیت نیاز دارد، حتی اگر این ضامن ناقص باشد.
ترجمه: منصور اسکندری