وقتی جامعهای دچار «معضل» میشود، ادارهکنندگان آن جامعه غالبا از کارشناسان حوزه مربوطه (جامعهشناس، روانشناس، اقتصاددان و...) دعوت کرده و از آنها مدد میجویند. استفاده از کارشناس زبده گاهی ربطی به بزرگی و کوچکی یک معضل هم ندارد. مثلا چندی پیش در کتابی میخواندم، وقتی فرودگاه «اسخیپول» آمستردام در هلند با معضل عدم رعایت بهداشت مواجه شد! از چند روانشناس کمک گرفت و پس از مدتی، به خوبی و با هنرمندی این معضل را حل کرد.
این مثال را زدیم تا بگوییم، استفاده از کارشناس برای حل معضلاتی که شاید از نظر خیلیها اصلا معضل به حساب نیایند هم «مرسوم» و «موثر» است و کشورهایی که به خوبی میتوانند از عهده مشکلات ریز و درشت خود برآیند، همین راه را میروند. دولتها حتی برای این منظور بودجه در نظر میگیرند. شاید این حرف که «برای حل معضلات باید از کارشنان کمک گرفت» کمی «عادی» و «بدیهی» به نظر برسد و خواننده بپرسد، لزوم تکرار چنین بدیهیاتی چیست؟ در انتهای این یادداشت به پاسخ این سوال ساده، خواهید رسید. بخوانید:
جامعه امروز ما دچار معضلاتی است. معضلاتی که بعضا بزرگ و حیاتی هم هستند. شاید مهمترین یا به عبارت دقیقتر، «ملموسترین» معضل امروز جامعه ایران «اقتصادی» است. بخشی از این معضل دارای عوامل بیرونی است یعنی مثلا مربوط به تحریمهاست که اینجا فعلا کاری با آنها نداریم. اما بخش قابل توجهی از این معضلات دارای عوامل درونی است لذا، راهحل آنها هم در داخل کشور است. مثل «فساد اقتصادی» که موضوع این وجیزه را بههمین معضل اختصاص دادهایم.
این معضل در نتیجه وجود ساختارهای معیوب یا افراد فاسد رخ میدهد. ردیف کردن تروریستهای اقتصادی، محتکران و دزدان بیتالمال در دادگاهها و برخورد با آنها نه فقط ضروری بلکه یکی از راهکارهای مؤثر است، اما این سکه روی دیگری هم دارد.
جامعهای که مردمانش درگیر مشکلات اقتصادی و معیشتی باشند، شاید بتواند گرانی را تحمل کند اما فساد اقتصادی را هرگز. اصلا، تحمل گرانی با مشاهده فساد کار دشواری است. آدمی ذاتا اهل مقایسه است. کسی که درگیر شرایط سخت دریافت یک وام ازدواج ساده بوده، وقتی شرایط خود را مقایسه میکند با فردی که به راحتی آب خوردن و صرفا به دلیل اینکه مثلا از نزدیکان یک مقام مسئول است، میلیاردها وام گرفته هیچ، حاضر به پس دادن آن هم نشده است، قطعا حال خوشی به او دست نمیدهد. برخورد با مفسدان اقتصادی اگرچه بذر امید را در جامعه میپاشد و در بهبود معیشت مردم نیز نقش قابلتوجهی دارد اما تا وقتی زمینههای وقوع فساد هنوز باقی است، باید منتظر وقوع فسادهای بعدی، تشکیل دادگاههای بیشتر و تکرار این پروسه بوده، رفته رفته منتظر ظهور سلاطین جدید باشیم. آن قوهای که میتواند این معضل را از ریشه بِکَنَد، قوه قضائیه به تنهایی نیست، به اراده واقعی قوه مجریه هم نیاز است. این قوه به دلیل داشتن قدرت و اختیارات بالا، میتواند به حل «اساسی» این معضل کمک «اساسی» کند.
گفتیم به کارگیری کارشناسان برای حل معضلات (اینجا فساد اقتصادی) برای دولتمردان امری عادی و بدیهی است و راهحل ریشهای نیز تنها درگرو محاکمه مفسدان اقتصادی نیست. دولت محترم برای حل این معضل، چه اقداماتی انجام داده و چقدر از کارشناسان استفاده کرده است؟ چند جلسه مهم (نه با دولتمردان) با جامعهشناسان، روانشناسان و اقتصاددانان برگزار کرده؟ چند راهحل مقطعی و چند راهحل ریشهای برای حل این معضلات یافته و چقدر از این راهحلها را پیاده کرده؟ چقدر از راهحلهایی که کارشناسان و رسانهها در اختیارش قرار دادهاند، استفاده کرده؟ اگر جلسهای برگزار کرده و راهحلهایی یافته و آنها را هم پیدا کرده، چه نتایجی به دست آورده؟
آیا شما هم مثل ما احساس نمیکنید، دولت چون ریشه تمام معضلات (حتی آب خوردن) را در عوامل خارجی میداند، کارهایی را که اشاره کردهایم انجام نداده است؟ حس نمیکنید تمام دولت در 6 سال گذشته خلاصه شده در وزارت خارجه، وزارت خارجه خلاصه شده در آقای ظریف و کل کار ایشان هم خلاصه شده در «برجام»؟ آیا راهحل معضلات مهمی مثل بیکاری، «فساد» و گرانی، در وین و نیویورک است؟
فساد اقتصادی، جغرافیا نمیشناسد. «موقعیت» فساد اگر وجود داشته باشد، هر کسی در هر جایی ممکن است وسوسه شود. حتی در ژاپن و دانمارک، به عنوان کشورهایی که کمترین میزان فساد اقتصادی را دارند موقعیت فساد اقتصادی هست اما چرا در این کشورها کمتر رخ میدهد؟ پاسخ این است که آنها مشکل را مقطعی حل نکردهاند بلکه به ریشه زدهاند. به نظر میرسد 2عامل کلیدی رمز موفقیت آنهاست، یکی «داشتن سیستم» دیگری، «نداشتن رودربایستی» با متخلف و برخورد قاطع و قانونی با او.
بنابراین کسانی که میگویند، با بگیر و ببند و محاکمه مفسدان مشکل حل نمیشود، «دقیق» حرف نمیزنند. بگیر و ببند، بخشی از راهحل است و اگر کنار گذاشته شود، به میزان تخلفات قطعا اضافه خواهد شد چرا که بالاخره در هر جامعهای هستند کسانی که، با هر انگیزهای تخلف کنند حتی با انگیزه تفریح و خروج از یکنواختی! همه تخلفات اقتصادی ریشه در فقر ندارد. مفسدان دانه درشتی که به دام افتادهاند فقر باعث فسادشان شده یا طمع! رذائل اخلاقی آیا نمیتواند یکی از دلایل بروز فساد باشد؟!
برخی کشورها با طراحی یک «سیستم» موفق شدهاند تا حد قابل قبولی این مشکل را به شکل «ریشهای» حل و میزان فساد را به حداقل برسانند. چندی پیش دوست تاجری میگفت در همین گمرک خودمان وقتی در برخی قسمتها، تجهیزات کامپیوتری جای «نفر» را گرفت و ارتباط ارباب رجوع با کارمند قطع شد، از پرداخت رشوه به همان میزان کاسته شد! این یک نمونه کار به شکل سیستمی است که عملا امکان وقوع فساد مالی را از بین میبرد.
اگر به اخبار کشورهایی که در امر مبارزه با فساد اقتصادی موفق عمل کردهاند دقت کنید، میبینید که آنها کوچکترین گذشتی نمیکنند حتی اگر فرد متخلف، نخستوزیر یا رئیسجمهور باشد. مثل بلایی که دستگاه قضائی ژاپن بر سر «کارلوس گون» قهرمان ملی این کشور آورد یا بلایی که کره جنوبی بر سر خانم «پارک گئونهای» رئیسجمهورش آورد. یعنی همان کاری که قوه قضائیه کشورمان به خوبی در حال انجام آن است. بنابر این اجرای هر یک از این 2 روش به تنهایی یا به شکل نصفه و نیمه یعنی، اجرای «ناقص» و اجرای ناقص گاهی ممکن است نه تنها ما را به نتیجه نرساند بلکه حتی خود مقدمهای برای بروز معضلات تازهای شود.
البته راهحل ریشهای یک معضل، فقط با داشتن «سیستم» نیست که میسر میشود. گاهی میتوان مشکل را طوری از سرچشمه حل کرد که اصلا نیازی به «سیستم» هم نباشد. چگونه؟!
جامعه، تشکیل شده از تکتک افراد و انسانها. انسانِ درست تربیت شده و «سالم» یعنی «جامعه سالم» و جامعه سالم هم یعنی جامعه بیمعضل. به اعتقاد برخی صاحبنظران، دوران طلائی شکلگیری شخصیت انسان، همان چند سال ابتدایی زندگی اوست. بخشی از این شخصیت که به شکل خلق و خو و صفات خود را نشان میدهند، مربوط به ژنتیک و وراثت است که اینجا مورد بحث ما نیست. اما مولفه دوم که بیشترین تاثیر را بر شکلگیری شخصیت فرد دارد، به گفته روانشناسان از «الگوهای تطبیقپذیر مربوط به محیط زیست فرد» ناشی میشود. با وجود اینکه بین کارشناسان هنوز اختلافاتی بر سر اینکه «کدام مولفه، تاثیر بیشتری بر رشد شخصیت فرد دارد» وجود دارد اما، همه متخصصان بدون استثناء در این مهم که «تربیت والدین نقش بسیار مهمی بر رشد شخصیت فرد دارد»، اتفاق نظر دارند. اینجاست که اهمیت خانواده و تربیت برای داشتن یک جامعه سالم و ایدهآل مشخص میشود. مرحله بعد، مدرسه و مسئله آموزش و پرورش است که کودکان و نوجوانان بخش مهمی از زندگی خود را در آن محیط سپری میکنند و اینجاست که اهمیت معلم مشخص میشود. اگر دقت کنید ژاپن در همین دو حوزه سرمایهگذاری ویژهای کرده و امروز نان این آیندهنگری خود را میخورد. دو نقطه حساس و حیاتی «خانواده» و «آموزش و پرورش»، همان نقاطی هستند که دشمن آنها را هدف قرار داده است. سند 2030 یادتان هست؟ سندی که میخواهد آموزش و پرورش ادارهکنندگان فردای این کشور را از همان مهدکودکها در دست بگیرد. نگاهی به متن سند 2030 به آسانی نشان میدهد که اصرار دشمن بر اجراییشدن این سند، با هدف مشخص فروپاشی نهاد خانواده و دگرگونی پُرآسیب آموزش و پرورش؛ صورت میپذیرد.
جامعهای که بخواهد به شکل بنیادین و ریشهای به حل معضلات اجتماعیاش بپردازد، در کنار همه راهحلهای مرسوم که آنها هم لازم هستند، باید روی «خانواده» و «آموزش» به طور ویژه سرمایهگذاری کند، در غیر این صورت با تمرکز کردن روی راهحلهای «فوری» یا «اجرای ناقص راهحلها» کار مبارزه با معضلات اجتماعی خواهد لنگید.
وقتی قوه قضائیه، دسته دسته اقدام به محاکمه مفسدان اقتصادی میکند، بانک مرکزی هم با اتخاذ تدابیری موفق به مهار نرخ ارز میشود اما خبری از کاهش قیمتها نمیبینیم یعنی، یک جای کار میلنگد. تا وقتی زخم هست، مگس هم هست. راهحل ریشهای، درمان زخم است!
کیهان