بيانية «گام دوم» در كنار ديگر نگاشتههاي رهبر معظم انقلاب اسلامي از مبادي و مبانياي سرچشمه ميگيرد كه عبور از تحليلهاي كليشهاي و روبنايي و توجه ژرفانديشانه به مباني بنيانهاي آن ميتواند در سياستگذاري علوم انساني و توليد دانش پشتيبان براي آن مؤثر باشد. اين يادداشت بر آن است تا از مبادي گام دوم بگويد؛ از اينكه اين سخنان از چه نظام انديشگي برآمده و اين نظام انديشگي چقدر براي ما شناخته شده است.
الفـ تحليل براساس كدام دانش تحليلي؟
رهبر معظم انقلاب در بيانية گام دوم، همانند ديگر نوشتهها و گفتههاي خود، تحليلي از وضع موجود، گذشته و آينده ارائه ميدهند. فارغ از درونماية تحليلها، پرسشهايي كه مطرح ميشود، اين است كه چارچوب نظري اين تحليلها را بايد در كدام دانش جست؟ كدام دانش اين جنس تحليل را پشتيباني نظري ميكند؟ با كدام روش تحليلي ميتوان اين سخنان و تحليلها را روشمندانه توضيح داد؟ آيا پاسخ اين پرسشها در دانش جامعهشناسي است؛ به اين معنا كه روش تحليل رهبر معظم انقلاب جامعهشناسانه است؟ به نحوي كه براي نمونه با ابتناي به مكتب رفتارگرايي در جامعهشناسي، ايشان تحليلهاي كمّي و سنجشپذير را مبناي گفتههاي خود قرار ميدهند؟ يا اينكه پاسخ اين پرسشها در دانش تاريخ است و ايشان مبتني بر روش تحليل تاريخي گفتههاي خود را صورتبندي ميكنند؟ يا اينكه پاسخ اين پرسشها در دانش فلسفه است؛ يعني اينكه ايشان با ابتناي بر يك ايدة فلسفي و مبتني بر يك روش تحليل فلسفي نگاشتهها و گفتههاي خود را انسجام ميبخشند؟
پاسخ به اين پرسشها در هيچيك از اين سه دانش پيشگفته نيست و البته در همة اين سه دانش پيشگفته هم هست. روش تحليل رهبر معظم انقلاب صرفاً نه جامعهشناسانه، نه تاريخي و نه فلسفي است و البته هم جامعهشناسانه، هم تاريخي و هم فلسفي و مبتني بر معارف اسلامي است.
بـ تحليل مبتني بر دانش فلسفة تاريخ
روش تحليل رهبر فرزانه انقلاب «فلسفة تاريخي» است. ايشان با ابتناي بر روش «فلسفة تاريخ» به رخدادها مينگرند و از گذشته تا آينده را تحليل ميكنند و مبتني بر آن تجويزها و دستورالعملهايشان را ارائه ميدهند. بينش رهبر معظم انقلاب اسلامي فلسفة تاريخي است و كنشها و كردارشان هم در پي اين بينش شكل ميگيرد و مبتني بر آن قابل تحليل است؛ بينشي وراي زمان اكنون و باورمند به قوانين و سنتهاي حاكم بر تحول تاريخ، باورمند به شعوري ساري و جاري در تاريخ كه تحولات تاريخي را رقم ميزند و پيش ميبرد.
مقياس روش تحليل فلسفة تاريخ، «تمدن» است. در اين روش، اثرگذاري رخدادها و عملكردها در مقايسة تمدني مورد توجه قرار ميگيرد. نگريستن به رخدادها با رويكرد فلسفة تاريخي، مقياس ارزشگذاري آنان را تغيير ميدهد. در اين نگاه خرده حوادث و ابعاد زماني مورد توجه نيست. سير تاريخ و چرايي اين صيرورت و كنش معطوف به تاريخسازي اهميت دارد. بينش برآمده از اين روش تحليل و دانش نظري، يك «بينش تمدني» است.
جـ فلسفة تاريخ در جهان اسلام
در ميان متفكران اسلامي كه به فلسفة تاريخ توجه كرده، در اعصار گذشته ميتوان به «ابنخلدون» اشاره كرد و در انديشمندان معاصر نيز ميتوان از «آيتالله شهيدمرتضي مطهري» نام برد. يكي در غروب و دوران زوال تمدن اسلامي در پي فهم قوانين و عقلانيت حاكم بر تاريخ است و ديگري در طلوع انقلاب اسلامي اين مهم را جستوجو ميكند.
«ابنخلدون» در هنگامة سقوط مغرب تمدن اسلامي در مقدمة كتاب «العبر» خود تلاش كرده است دربارة دانشي سخن بگويد كه براساس قوانين حاكم بر تاريخ و تمدنهاست و شهيد مطهري نيز در زمانة انقلاب اسلامي و طلوع تمدن اسلامي در مشرق به اين تكاپوي فكري ميپردازد. حاصل انديشههاي ابنخلدون در عصري كه تمدن اسلامي رو به افول گذارده، نظرية «انحطاط تمدنها» است و نظرية شهيد مطهري كه در طليعة انقلاب اسلامي قرار دارد، نظرية «تكامل تاريخ» است.
دـ تفاوتشناسي رويكردهاي فلسفة تاريخ از مغرب تا مشرق
با يك نگاه اجمالي مبتني بر كتاب «فلسفه تحول تاريخ در شرق و غرب تمدن اسلامي» در تبيين نگاه فلسفة تاريخي ميتوان سه رويكرد را از هم تفكيك كرد؛ يكي رويكرد غرب، دو رويكرد مغرب اسلامي مبتني بر سنت ابنخلدوني و سه رويكرد مشرق تمدن اسلامي مبتني بر سنت شهيد مطهري.
قوانين حاكم بر تاريخ از نظرگاه غربيها از تركيب سه دانش «فلسفه»، «جامعه» و «تاريخ» به دست ميآيد.
قوانين حاكم بر تاريخ و تحليل تاريخ و ذات جوامع در مغرب تمدن اسلامي و در سنت ابنخلدوني از تركيب سه دانش «شريعت»، «تاريخ» و «جامعه» بهدست ميآيد. دليل اينكه در اين سنت فلسفه كنار نهاده شده و شريعت جايگزين آن ميشود، اين است كه ابنخلدون برآمده از سنت فلسفي «ابنرشد» است. ابنرشد به بنبست شريعت و فلسفه ميرسد؛ لذا ابنخلدون با ديدن اين بنبست شريعت را برگزيده و فلسفه را واميگذارد.
فهم قوانين و سنتهاي حاكم بر تاريخ در مشرق تمدن اسلامي و در نظرگاه شهيد مطهري جنبة الهي به خود ميگيرد و ميتوان از آن به «فلسفه الهي تاريخ» ياد كرد. شهيد مطهري برآمده از سنت صدرايي است و در اين سنت فلسفه و شريعت بههم آميختگي بسياري دارند؛ از اينرو شهيد مطهري به گزينش ميان شريعت و فلسفه دست نميزند. از نظرگاه او فلسفة تاريخ برآمده از «فلسفه»، «شريعت»، «جامعه» و «تاريخ» است و عقلانيت نويي را نويد ميدهد.
هـ فرجام سخن
مقياس تحليلي رهبر معظم انقلاب اسلامي «تمدني» است. اطلاق «گام دوم» به چهل سالة دوم پيش روي انقلاب اسلامي نيز از اين جهت قابل فهم است. ايشان در تحليلهاي كلان خود در بُعد زماني و مكاني كه در آن قرار دارند، محبوس نميشوند و وراي بُعد زمان و مكان بر فراز تاريخ تمدن بشري به گذشته، اكنون و آينده مينگرند و رخدادها را نسبت به تأثير و تأثري كه در اين مقياس بر جاي ميگذارند، مورد توجه قرار ميدهند و توجه همگان را نيز بر اين فراتمدني جلب ميكنند. طرح «پيچ تاريخي»، بيان سنتهاي قرآني در تاريخ در ظهور و سقوط حكمرانان و تمدنها، نويددهنده «آيندة روشن» نشئههايي از نگاه فلسفة تاريخي و تمدني رهبر فرزانه انقلاب است. ايشان در كنار ديگر رهبران و نظريهپردازان انقلاب اسلامي، باورمند بهگونهاي از سير تكامل تاريخ با ابتناي بر قواعد و سنتهايي هستند كه شهيد مطهري در صورتبندي نظري آن تلاش بسياري كرد.
براي تبيين و بسط ديدگاه رهبر معظم انقلاب بايد توجه بيش از پيشي به دانش فلسفه تاريخ داشت. با هر يك از دانشهاي تاريخ، جامعهشناسي، فلسفه و فقه نميتوان به تنهايي دانش پشتيبان قابلاتكايي براي اين فراتمدني يافت و هر يك فهمي ناتمام از طرح كلان تحليل فلسفة الهي تاريخ ارائه ميدهند. به نظر از جمله نيازمنديهاي مهم گام دوم جمهوري اسلامي، راهاندازي دپارتمان رشتة فلسفة تاريخ در مراكز آموزشگاهي باشد تا دانش پشتيبان آنچه در انقلاب اسلامي رقم خورده و تا به امروز پيش رفته، توليد شود و از پي آن عقلانيت تاريخي رخداد عظيم انقلاب اسلامي شكل تأملي به خود گيرد؛ عقلانيتي الهي و تاريخي كه در تلاش است وضع جديدي را سامان داده و افق جديد تمدني بگشايد.