صبح صادق >>  نگاه >> گفتگو
تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۲  ، 
کد خبر : ۳۱۷۴۲۶
در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدمهدی طوبایی بررسی شد

جواز یا عدم جواز سؤال از فقها درباره مسائل اعتقادی

پایگاه بصیرت / سیدحسین خاتمی

در افکار عمومی و در میان مکلفان بحثی وجود دارد مبنی بر اینکه مسلمانان در امور اعتقادی و اصول دین باید به عقل خود تکیه کنند و به نتیجه برسند و معتقد شوند و پس از آن برای احکام شرعی و فروعات دین به مرجع تقلید مراجعه کنند. در نتیجه اینکه یک مرجع نمی‌تواند به پرسش‌های اعتقادی پاسخ دهد. با توجه به این اصل هرچند یکبار ورود یک عالم به مسئله‌ای از مسائل غیرفرعی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی با هجمه‌ها و حمله‌ها و پرسش‌های زیادی مواجه می‌شود که حرام و حلال اعلام کردن مسائل اعتقادی و حتی اجتماعی در اختیارات مراجع و فقیه نیست. به همین مناسبت به خدمت استاد محمدمهدی طوبایی رسیدیم تا پاسخ برخی پرسش‌های فوق را از ایشان دریافت کنیم.

 

سؤال اول ما این است که آیا تقلید در امور اعتقادی صحیح است یا نه؟ اگر امور اعتقادی که معروف به اصول دین و مسائل مربوط به آن است در بخش‌هایی قابل تقلید نیست و در بخش‌هایی قابل تقلید یا همان مراجعه کردن هست، آن را هم ذکر بفرمایید.

امور اعتقادی دو بخش دارد که یکی از آن دو با اتکا به عقل قابل دستیابی است. در این بخش، انسان‌ها با مراجعه به فطرت خود و با مشاهده عالم به وجود خدا یقین پیدا می‌کنند که خود بحثی مفصل دارد؛ اما بخشی هم داریم که با تکیه بر عقل نمی‌توانیم به آن دست پیدا کنیم. در این بخش آیات و روایات بسیار زیادی در مورد معاد و حساب و کتاب در آخرت، بهشت، جهنم، شیطان، ملائکه، اجنه، مقامات انبیا و ائمه معصوم(ع) و بسیاری از امور اعتقادی که چندین هزار مسئله اعتقادی را شامل می‌شود، وجود دارد که از قرآن و لسان مبارک پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) شنیده شده است و ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم با عقلمان به آن برسیم و جزء اموری است که برهان به آن تعلق نمی‌گیرد و تنها راه فهم آن شنیدن از معصوم(ع) است. در این بخش است که ما نیاز به علما و مراجع داریم که فرمایش‌های معصومین(ع) را بفهمند، استخراج ‌کنند و در اختیار مردم قرار دهند؛ یعنی این احادیث که در مورد مسائل اعتقادی است همانند مسائل شرعی، آیا سندی صحیح دارد یا نه؟ معارض دارد یا نه؟ و... که این توان در مجتهد با فراگیری علوم مختلف قرآنی، حدیثی، اصولی و قواعد ادبیات عرب و لغات و... به وجود می‌آید و رجوع به عالم و متخصص در این زمینه‌ها مثل سایر زمینه‌ها در واقع تقلید است؛ یعنی مکلفان سؤال می‌کنند و مجتهد پاسخ می‌دهد؛ اما اصول دین که اصل وجود خدا و اصل نبوت و اصل عقاب و اصل جزاست، تقلیدی نیست؛ زیرا تا وجود خدا برای انسان ثابت نشود و به پیامبری پیامبر(ص) یقین حاصل نکند، نوبت به پذیرش کلام او که همان دین است نمی‌رسد. پس در اصل وجود خدا و نبوت و بنا بر قول عده‌ای در اصل جزا و معاد تقلید معنا ندارد و در بقیه اعتقادات تقلید که همان رجوع به عالم و متخصص است، مانعی ندارد. اگرچه مطلوب این است که همه مجتهد و متخصص در دین و دستورات اعتقادی و عملی آن شوند؛ البته همان طور که در هر رجوع به متخصصی لازم است، انسان ابتدا علم حاصل کند که آن فرد اولاً حقیقتاً عالم است و ثانیاً اهل دروغ و خیانت نیست؛ در رجوع به علمای دین و مراجع نیز باید تحقیق کند و علم به علمیت و تقوا و عدالت او پیدا کند؛ بنابراین اگر شخص متخصص و مجتهد نشد لازم است به مجتهدی که به علم و عدالت او یقین حاصل کرده رجوع کند و از او پیروی کند.

 

برخی می‌گویند اگر ما در امور اعتقادی به علمای‌مان مراجعه کنیم، مثلاً فرقی با مسیحی‌ها و یهودی‌ها نداریم. فرق ما با سایر اقوام و ادیان دیگر چگونه است که در امور اعتقادی به علمای‌شان مراجعه می‌کردند؟

این سؤال را قبلاً از وجود نازنین امام صادق(ع) پرسیده‌اند که اتفاقاً حدیثی صحیح السند و محل فتوای بسیاری از علما بوده است. در کتاب تفسیر امام عسکری(ع) در این خصوص بیانی وجود دارد. حضرت در ذیل آیه شریفه 79 سوره بقره که می‌گوید: «پس واى بر آنان كه كتاب را به دست خود مى‏نویسند، آنگاه مى‏گویند این از جانب خداست تا با آن بهایى اندك بستانند، پس واى بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست مى‏آورند»؛ می‌فرمایند: «این برای قومی از یهود بوده است.» ایشان در ادامه می‌فرمایند: «مردی به امام صادق(ع) عرض کرد، برخی از یهود به کتاب خودشان آگاهی ندارند؛ مگر از طریق مراجعه به علمای خود؛ پس چگونه قرآن و خداوند، این مردم را مذمت کرده است؟ آیا مردم یهود مثل مردم ما نیستند؟ همان طور که ما از علمای خود تقلید می‌کنیم و هرچه می‌گویند به عنوان دستور دین تلقی می‌کنیم، مردم یهود هم همین طور بودند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: مردم یهود می‌دانستند که علمای‌شان آشکارا دروغ می‌گویند، حرام می‌خورند، اهل رشوه‌اند و احکام الهی را تغییر می‌دهند و از نظر قلبی هم می‌دانستند که اینها فاسق هستند و نباید کلام آنها به عنوان کلام خدا و واسطه‌های او بین خلقش تصدیق شود. سپس حضرت فرمودند: مردم ما هم اگر از علمای فسق علنی و تعصب شدید دیدند و اینکه دنبال جمع مال دنیا و حرام آن بودند، اگر تقلید کنند، مثل یهود می‌شوند که خداوند به دلیل تقلید از علمای فاسد، آنها را نهی کرده است. بعد امام صادق(ع) فرمودند: مردم باید از چنین شخصی تقلید کنند، از فقهایی که صیانت‌کننده دین و حافظ نفس خودشان باشد، حافظ دین‌شان باشد و مخالفت با هوای خودشان کنند».

پس در امور اعتقادی‌ای که اشاره شد تقلید اشکال ندارد، بلکه غیر مجتهد باید در فهم مسائل اعتقادی به مجتهد و فقیه مراجعه کند.

 

معمولاً سنخ پرسش‌های اعتقادی کسب تکلیف در مورد حلیت و حرمت یا حرام و حلال نیست و شاید نتوان آن را تقلید(به معنای این نوع از کسب تکلیف) نامگذاری کرد. در این امور مجتهد چگونه پاسخ می‌دهد؟

بله، در این نوع پرسش‌ها که کسب تکلیف در مورد حلیت و حرمت وجود ندارد، مرجع دارد روش رسیدن به علم و یقین در امور اعتقادی را به مکلف یاد می‌دهد که این امر نیز در پرسش از مراجع امری رایج است که اشاره به دلایل یک مسئله اعتقادی می‌کنند و این کاملاً از بحث تقلید مجزاست.

 

آیا در اعتقادات احکام شرعی وجود دارد و مرجع وظیفه دارد به آن توجه کند؟

اولاً بعضی اعتقادات احکام عملی به دنبال خود دارند؛ به عنوان مثال اگر کسی منکر وجود خدا شود مشرک و نجس است و اگر بعد از پذیرش اسلام این کار را انجام دهد مرتد است و احکام ارتداد بر او بار می‌شود. ثانیاً ما یک اعتقاد داریم و یک حکم شرعی اعتقاد. این حکم شرعی یک اعتقاد را باید مرجع مشخص کند. اینکه حد شرک و کفر در اسلام چیست؟ ارتداد و انحراف کجا اتفاق می‌افتد؟ با مرتد ملی و فطری چه کنیم؟ و... همه اموری هستند که کسی جز مجتهد و فقیه حق نظر در آن را ندارد. پس اگرچه شخص در اصول دین باید خود به نظر برسد و تقلید درست نیست؛ اما اینکه هر اعتقادی در دین اسلام چه جایگاهی دارد و چه تبعات عملی دارد، به دست مجتهد و فقیه است و به تعبیر فنی جزء فروع دین است نه اصول دین.

 

پس می‌توانیم بگوییم وجود انحراف و ارتداد در یک فرد یا یک عده جزو احکام شرعی اعتقادات است و اینکه بسیاری از فقها در مورد انحراف یک گروهی نظر می‌دهند در حدود وظایف خود عمل می‌کنند. این اختلاف فقهای شیعه با جماعتی بنام صوفیه هم از همین قبیل است؟

البته جریان متصوفه از بدو تولدش در اسلام که پیشینه‌ای در هند و یونان باستان و فرقه‌های دیگر داشته، در اصل یک جریان فکری بوده است نه فقط یک اسم. تفکراتی مثل جبرگرایی و اباحه‌گرایی که تبعات عملی بسیار فراوانی دارد و در واقع تمام احکام عملی ادیان و بلکه حتی اخلاقیات فرقه‌های اخلاق‌گرا را از بین می‌برد؛ مثلاً بحث‌هایی مثل اعیان ثابته که فوق جبرگرایی است در اندیشه آنها وجود دارد. که بسیاری از جنایات جانیان را توجیه می‌کند که اینها مجبور بودند و از ازل در سرنوشت اینها نوشته شده بود که اینطور عمل کنند. حتی در مورد خداوند و علم خداوند نظریاتی دارند که انحراف و گمراهی است. نگاه این طائفه به تمام اجزای عالم متفاوت است. آسمان، زمین، انسان حتی پیامبران را با انحراف فراوان مطرح کرده‌اند. برخی انحرافات در اشعار برخی شعرا نیز ظهور کرده است و حتی دانشمندان ادبیات هم به آن اذعان داشته‌اند و از مضمامین آن تعجب کرده‌اند. تصوف با تمام ادیان الهی و حتی فرقه‌های غیر دینی اخلاق‌گرا به مقابله برخاسته و اصول آنها را نقض می‌کند، که طبعاً معتقدان به این ادیان و فرقه‌ها با تفکرات متصوفان مخالف هستند. به همین جهت فقها و علما در طول اعصار مختلف در مقابل این تفکر ایستادند تا دین سالم بماند و انحرافات و فسادها درون دین و به اسم دین صورت نگیرد؛ پس جدال علما و فقها برای صیانت از دین بوده و فکر نکنیم دعواهای بیهوده و لجبازی‌های علمی و اندیشه‌ای بوده است. ضمن اینکه وقتی می‌گوییم عقاید یک شاعر مشکل دارد، منکر نکات ادبی و فاخر بودن متون شعری آن و برخی محتواها نیستیم، بلکه در یک جمله می‌گوییم، نباید دین خود را از کسانی بگیریم که در شناخت دین ناتوان بوده‌اند و تفکرات‌شان دارای انحرافات و بدعت‌های بسیار است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات