در سالهای اخیر، کسبوکارهای نویی در کشورمان به وجود آمده که در نگاه اول به نظر میرسد با مراجعه به این کسبوکارها و خرید کالا یا استفاده از خدمات آنها سود خواهیم کرد. در این نوشتار میخواهیم به دو مورد از این کسبوکارها اشاره کنیم:
۱ـ اگر هر روزه چرخی در خیابانهای شهر بزنیم، به فروشگاههایی برمیخوریم که محصولات و لوازم مورد استفاده روزانه خانواده را به ظاهر با قیمتی پایینتر ارائه میکنند. همین موضوع سبب شده خیل عظیم مشتریان به سوی این فروشگاهها گسیل شوند؛ اما این رشد قارچگونه و افسارگسیخته فروشگاههای زنجیرهای در جامعه وجه دیگری نیز دارد. در همین چند سال گذشته اگر کسی میخواست مایحتاج زندگی خود را تأمین کند، به فروشگاههای موجود در محله خود مراجعه میکرد؛ اما حالا کار خردهفروشان و فروشندگان کوچک از رونق افتاده و به سمت ورشکستگی میروند. توجه کنید بسیاری از این افراد سالهای سال است که از این راه کسب درآمده کرده و امرار معاش کردهاند. پیرمردی که سی چهل سال است این حرفه را دنبال میکند، حالا با تعطیل شدن مغازه کوچکش چگونه امرار معاش خواهد کرد؟! به این موضوع از دست رفتن هزاران فرصت شغلی را اضافه کنید که میتوانست بخشی از مشکل بیکاری جوانان را حل کند؛ اما اکنون این افراد نه تنها شغلی در دستشان نیست؛ بلکه ممکن است نداشتن شغل سبب شود سن ازدواج آنها بالا برود و حتی به دلیل نداشتن کار به سوی بزهکاری سوق داده شوند. این تنها بخش کوچکی از تأثیرات منفی خرید از فروشگاههایی است که خیال میکنیم برایمان سودآور است؛ اما واقعیت آن است که این فروشگاهها به طور ناخواسته فرهنگ و اقتصاد بخشی از جامعه یا حتی به تعبیر درستتر فرهنگ و اقتصاد تمام جامعه را هدف قرار دادهاند. شاید درست نباشد به دیدگاه «دائی جان ناپلئونی» به این کسبوکارها نگاه کنیم؛ اما ظن ما این است که این اتفاق به طور ناخواسته از سوی این کسبوکارها رخ میدهد. توجیه این اتفاق هم آن است که میدانیم صاحبان کسبوکارها همواره به دنبال سود بیشتر از کار خود هستند و برای نیل به این هدف باید کسبوکار خود را گسترش دهند؛ اما در این میان مردمی که با خرید خود این کسبوکارها را گسترش میدهند، مسئولیت بیشتری دارند. نکته جالب توجه آن است که تخفیفات این فروشگاهها هم یک سود غیر واقعی برای مشتریان ایجاد میکند؛ چرا که با تحقیقات میدانی به عمل آمده متوجه شدیم این فروشگاهها با یک زد و بند مقداری به مبلغ روی کالاها میافزایند و سپس با کاهش همان مبلغ چنین مینمایانند که به سود مشتری کار کردهاند.
۲ـ شرکتهای خدماتی که خدماتشان مبتنی بر اپلیکیشنهای موبایلی و با قیمتی پایینتر از قیمت موجود در موارد مشابه ارائه میشود. برای نمونه میتوان به شرکت «اسنپ» اشاره کرد. البته قصدمان این نیست که به نوع خدماتدهی تاکسی اینترنتی که در بسیاری از موارد مشتریها را راضی نگه میدارد؛ اشاره کنیم؛ چرا که معتقدیم وجود این اپلیکیشن و موارد مشابه آن در سالهای اخیر سبب شده است تا دیگر شاهد افزایش قیمتها و انحصارطلبی مؤسسات کرایه تاکسی نباشیم.
اما موضوعی که میخواهیم در این نوشتار به آن اشاره کنیم، موضوع انحصارطلبی بیش از حد این شرکت توسعهدهنده در زمینههای گوناگون است. بسیاری از استارتاپهای نوپا که تنها با همت چند جوان توانستهاند شکل بگیرند، زمانی که وارد رقابت با شرکتهای قدرتمندی چون اسنپ میشوند، یارای مقابله نداشته و شکست میخورند. برای نمونه آنچنان که معلوم است اپلیکیشن اسنپ فود که در زمینه سفارش آنلاین غذا فعالیت میکند، انحصار این عرصه را به دست گرفته و اجازه نمیدهد شرکتهای دیگر در این زمینه رشدی داشته باشند و این یعنی مرگ استارتاپهایی که روزی با امید و آرزویی ایجاد شده و درصدد بودند هم گرهی از مشکلات کشورشان باز کنند و هم درآمدی را برای خودشان ایجاد کنند؛ اما حالا با این تفاسیر دیگر چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. اسنپ شرکتی با ثروت زیاد است که ابتدا انحصار برای رانندگان اینترنتی خود ایجاد کرده است؛ یعنی کسی که راننده اسنپ باشد، دیگر نمیتواند با شرکتهای رقیب اسنپ فعالیت کند. سپس انحصار در طرفهای قرارداد خود است که قرار است به مشتریان اسنپفود غذا بدهند؛ یعنی رستورانهای طرف قرارداد اسنپفود اجازه ندارند با شرکتهای رقیب اسنپ همکاری کنند؛ اما ممکن است داستان به همین جا ختم نشود و اسنپ به سمت و سوی کسبوکارهای جدید برود و انحصار خاص خودش را در آنها هم به اجرا درآورد. ادامه این روند میتواند تمام جوانان صاحب فکر و ایده را خانهنشین خواهد کرد.
ایده، دانش و خلاقیت سه وجهی است که استارتاپها به آنها تکیه میکنند؛ اما اسنپ و شرکتهای مشابه آن یک وجه دیگر دارند و آن قدرتِ پول است که سبب میشود رقبای نوپایش را زمین بزند و این پایان ماجرا نیست.
مانند آنچه در موضوع پیشین گفته شد، جوان جویای کار و فعالیتی که کارش را از دست میدهد در بسیاری از موارد دیگر انگیزه شروع دوباره را نداشته یا گوشه عزلت میگزیند یا ممکن است ایده و دانش خود را از کشور خارج کرده و آن را در خدمت دولتهای بیگانه و حتی دشمنان ایران قرار دهد که این نتیجه آن است که قوانینی وجود ندارد که انحصار را در جامعه از بین ببرد و هر کسی که ثروت و قدرت دارد، بازار را منحصر به خود میبیند. در واقع، در جامعهای که انحصار وجود داشته باشد، مردم حق انتخاب ندارند و آن شرکت انحصاری هر کالا یا خدماتی با هر قیمت و کیفیتی که ارائه کند، مردم ناگزیرند از آن استفاده کنند و این سبب خواهد شد تا در زمینههای گوناگون دیگر پیشرفتی نداشته باشیم.