انسانها از حیث رفتاری اشتراکات فراوانی دارند و در اصل رفتار آنها که برای هر کُنشی واکنشی دارند، تفاوتی وجود ندارد؛ اما رفتار فردی و اجتماعی انسان مؤمن مسلمان واجد ویژگیها و شاخصههایی است که آن را از رفتار دیگر انسانها متمایز میکند. اینکه رفتار فرد با چه نیتی صادر شود، رسیدن به چه هدف و مقصودی را نشانهگذاری کرده باشد، شیوهها و ابزارهای انجام یک کنش چگونه باشد، در فعل و ترک فعلها چه انگیزشهای فردی و جمعی داشته باشد، سود و زیان را در انجام امری یا ترک عملی اعم از عادی یا سیاسی و اجتماعی چگونه محاسبه میکند و غیره شاخصههای رفتاری انسان مؤمن و مسلمان را رقم میزند. در میان این ویژگیها انجام عمل بر اساس «تکلیف» که مقولهای دینی است، از مهمترین تمایزهای رفتاری انسانها و حتی عاملی برای رتبهبندی مسلمانها به شمار میآید.
نگاه سودمحورانه و منطق فدیه
«آدام اسمیت» پدر اقتصاد سرمایهداری غربی معتقد بود که به قلمرو دین هم میشود اقتصادی نگاه کرد. از دهه 1980 به بعد، جامعهشناسان دین مثل «رادنی استارک»، «روجر فینک»، «بنبریچ»، «یاناکون» و... این ایده را از «آدام اسمیت» گرفتند و پروراندند. «روجر فینک» و «رادنی استارک» در کتاب «قواعد ایمان» بر این نظر هستند که ما میتوانیم رفتار انسان دیندار را مثل یک انسان اقتصادی در نظر بگیریم. از نگاه آنها، انسانها حتی در مسائل عبادی و دینی نیز با ملاک سود و زیان مادی دست به رفتار دینی میزنند و کالای دینی عرضه یا تقاضا میکنند؛ اما آیا مطابق با این تعریف میتوان به راز و رمز ایثارها و از جان گذشتگیهای انسانی در برابر آرمانها و ارزشها رسید؟ به عبارت دیگر، منطق رفتار دینی چه نوع منطقی است؟ آیا این منطق مشابه منطق رفتار اقتصادی است؟ منطق انسان اقتصادی تنها بر اساس سود و زیان مادی و حتی معنوی است؛ اما در منطق رفتار دینی انسان باید آمادگی برای فدیه دادن داشته باشد نه فقط سود بردن؛ بنابراین لازم است بر خلاف جامعهشناسان اقتصادگرای دین میان سود و ارزش تمایز قائل شویم.
شریعتی در این باره دیدگاه جالبی عرضه میکند. وی معتقد است سود یا کنش سودمحورانه، کنشی است که عایدیاش معطوف به خود من و مادی و این جهانی است؛ اما کنش ارزشمحورانه کنشی است که عایدی این جهانیاش معطوف به دیگری و عایدی معنوی و غیر مادیاش معطوف به من است. این دو کنش با هم تفاوت دارند؛ از اینرو نمیتوانیم کنش سودمحورانه و کنش ارزشمحورانه را مثل هم تلقی کنیم. در واقع، ممیز اصلی در نگاه دینی انسان دیندار با غیر آن این است که انسان دیندار باید آماده برای پرداخت حدی از فدیه در قبال اعمال درست آرمانی و ارزشی خود باشد. اوج این فدیه، فدا کردن خویشتن و شهادت است. مسلماً با منطق حیوان اقتصادی مد نظر غرب، دیگر نمیتوان منطق دینی مبتنی بر فدیه جان را توجیه کرد؛ چرا که همه کنشهای انسانی برای حفظ بقای خود است؛ در حالی که از نظر منطق دینی کنشی مطلوبتر است که حامل فدیه دادن و فداکاری بیشتری باشد. البته این فدیه کردن جان در قبال ارزشی والاتر نیازمند آگاهی و رشد شخصیت انسانی در پرتو تربیت صحیح دینی است و رسیدن به آن به تمهید بسترها و زمینههایی نیاز دارد که از مهمترین آن «تسلیم» شدن در برابر دین و باور و یقین به این حقیقت متعالی است که خواسته الهی بهترین مصلحت و عافیت در عاقبت را برای عبد رقم می زند. ثمره این باور «تکلیفمدار» شدن عبد و انسان الهی است. این تکلیفمداری شقوق و ابعاد مختلفی دارد که از تکلیف خُرد و فردی آغاز میشود و به تکلیف کلان در بعد اجتماع و سامان نظامات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی میانجامد.
تکلیف سیاسی و مسئله مشارکت
برای تبیین جایگاه موضوع «تکلیف سیاسی» در نگاه دین و حیات انسانی توجه به چند نکته مهم است. اول، حجم گستردهای از آیات قرآن کریم است که به بیان تکالیف فردی و اجتماعی اختصاص داشته و بخش عمدهای از تکالیف اجتماعی هم به حوزه سیاست تعلق دارد. اساساً همه عرصههای سیاسی تحت پوشش تکالیف سیاسی قرار میگیرند و نمیتوان بخشی از گستره سیاست را نشان داد که انسان در آن، مورد خطاب و تکلیف قرار نگرفته باشد. دوم، جایگاه تکلیف نسبت به «نظام حق و تکلیف» است. قرآن هر جا حقی برای انسان مطرح میکند، تکلیفی نیز در نظر میگیرد. تمام گستره اجتماعی از جمله سیاست مشمول تکالیف و حقوق میشوند؛ پس نمیتوان عرصهای سیاسی را نشان داد که فارغ از تکالیف سیاسی باشد. سوم، جایگاه تکلیف سیاسی در میان «مباحث سیاست» است؛ چون مسائل فلسفه سیاسی ارتباط وثیقی با تکلیف سیاسی دارند.
با ارائه نمونه تبیینی درباره مقوله بسیار مهم فلسفه سیاسی، یعنی مشارکت سیاسی این جایگاه روشن میشود. در مسئله مشارکت سیاسی بهطور کلی سه رویکرد عمده(حقمدار، تکلیفمدار و تلفیقی) وجود دارد. از نگاه برخی پذیرش الزامات ناشی از تکلیفدهی سیاسی، حق شهروندان است. از نگاه گروه دوم مشارکت مذکور تکلیف است که شرکت در انتخابات را تکلیف و واجب و حضور نداشتن را جرم میداند. از منظر گروه سوم مشارکت «حق و تکلیف» است. برای این مورد میتوان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را شاهد آورد که هم بر حق مشارکت توجه میدهد و هم بر تکلیف الهی.
جایگاه تکلیف در نگاه ابزاری به سیاست
در نگاه ابزاری، سیاست با توجه به ابزار اعمال و تحقق آن یعنی «قدرت» شناسانده میشود. قدرت از مقولههای بنیادین و به اعتقاد برخی موضوع و جوهره علم سیاست است. نتیجه نگاه مذکور این است که قدرت سیاسی توانایی تجهیز و ایجاد برآیند منابع مادی یا معنوی موجود را با روشی مناسب برای هدایت و جهت دادن به رفتار جمعی گروهی از انسانها به اتکای ضمانت اجرای موثر دارد. جالب است که اگر ما با عینک تکلیف به سیاست، حتی از نوع ابزاری آن نگاه کنیم، باز هم به دلیل اهمیت ویژه این جایگاه مهم ارزیابی میشود؛ زیرا اساساً منشأ انحصاری قدرت در بینش اسلامی و قرآنی، الهی است و اشخاص با نصب خدا مشروعیت مییابند و اطاعت، الزام و تکلیفپذیری از آنها برای مردم توجیه منطقی مییابد.
از آنجا که در مفاهیم قرآنی و همچنین مناسبات و معادلات نظام اسلامی با مجموعه گستردهای از تکالیف سیاسی مواجه میشویم، نگاه تکلیف مدار به مباحث سیاست آثار و برکات زیادی دارد. از جمله تنظیم بهتر و بنیانیتر نظام «حقوق و تکالیف» و توقعات و انتظارات مکلفان و حاکمان از یکدیگر که مهمترین آنها تأمین حقوق مکلفان با تکالیف سیاسی(حق آزادی، عدالت، امنیت) و انتظارات تربیتی و اخلاقی (تأمین کرامت انسان و صیانت از آن؛ تعدیل، تزکیه و تهذیب) است.