یكی از پرسشهای اساسی كه ذیل مباحث وحدت بین مذاهب مطرح میشود، این است كه آیا تلاش برای برقراری اتحاد اسلامی با رویكرد استراتژیك صورت میگیرد یا تاكتیكی؟
به این معنا كه نگاه دستاندركاران مسئله تقریب مذاهب، تنها با هدف دستیابی به نتایج و اثراتی كوتاهمدت است كه با تحقق وحدت به دست میآید یا اینکه مسئله بُعدی عمیقتر داشته و با رویكردی فراتر از دیدگاههای ابزاری به آن توجه میشود؟ آیا دغدغه مسئولان امر، در پیگیری موضوع وحدت شیعه و سنی در راستای ضرورتهای سیاسیـ اجتماعی فعلی جهان اسلام است یا اینكه نفس وحدت، بدون التفات به ثمرات آن، در قامت آرمانی جدی برای نظام اسلامی مطرح بوده و مطلوبیت ذاتی دارد؟
آنچه در این قبیل مباحث مهم است، تبیین «نگاه استراتژیك نظام اسلامی به مقوله تقریب بین المذاهب» است.
هنگامی كه «استراتژی وحدت اسلامی» به مثابه اصلی پایدار، در هندسه نظری نظام اسلامی مطرح میشود، آنچه بیش از دیگر مفاهیم برای درک محتوای این گزاره ضروری مینماید، فهم حقیقتِ «وحدت» است.
آنچه مسلم است «وحدت» معنایی به جز «عینیت و یگانگی» دارد. به واقع، مفهوم وحدت زمانی قابل صدق بر مصادیق است كه میان افراد آن افتراق و تغایری موجود باشد؛ وگرنه دو امر همسان كه كاملاً بر هم منطبق هستند، نیازی به اتحاد نخواهند داشت. از این بیان اینگونه میتوان نتیجه گرفت كه فرایند ایجاد وحدت، از طریق اقداماتی که نتیجه آن به «ادغام» ختم شود، صورت نخواهد گرفت؛ چرا كه در این صورت به طور كلی مسئله وحدت بیاثر و بدون جایگاه خواهد بود.
باید پذیرفت كه زمانی میتوان از وحدت سخن به میان آورد كه هر یك از هویتهای متكثر ضمن بقا بر اصول خود و بدون تغییر در آنها، تنها با توجه به مشتركات میان یكدیگر، اتحادی پدید آورند كه به یقین مصالحی را به دنبال خواهد داشت. شاید به همین دلیل باشد كه اصطلاح «تقریب بین المذاهب» را برای مفهوم وحدت اسلامی وضع كردند تا از این رهگذر شائبه ادغام و شیعه شدن سنیها یا بالعكس پیش نیاید. البته بدیهی است كه انتخاب یك مذهب برای كسانی كه آن را حق تشخیص میدهند، موضوع دیگری است که بحث مستقلی را میطلبد.
باید اذعان داشت كه «وحدت» زمانی جایگاه خویش را پیدا میكند كه كثرت به رسمیت شناخته شود و هیچ یک از هویتهای متكثر مجبور به تغییر ماهیت خویش نشوند.