آذرماه مصادف است با مناسبتهای متعدد و وقایع و رویدادهای تاریخی؛ از جمله سالروز شهادت «میرزا کوچکخان جنگلی». روند وقایع و نحوه شهادت این مرد بزرگ و مقاومت برای هر نسلی و در هر عصری الهامبخش و آموزنده است. او توانست نهضت و جنبش را با معیارهای اسلامی پایهریزی کند. حکومت جمهوری او نیز با عنوان «اتحاد اسلام» به مدت هفت سال در جنگ از خود مقاومت نشان داد؛ اما سرانجام ترفند دشمنان و خیانت برخی از یاران کار را برای میرزا دشوار کرد.
او تحصیلکرده حوزه علمیه رشت و قزوین بود. در ابتدای نهضت در پیامی اعلام کرد: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم؛ یعنی بدون اندک مداخله هیچ اجنبی اصلاح اساس مملکت در رفع فساد تشکیلات دولتی است که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانیم.» نهضت او در این هفت سال (1293 تا ۱۳۰۰ شمسی) با دشمنان زیادی درگیر بود. در این میان، جنگهای سخت و خونین میان نهضت جنگل و روسیه، انگلیس و استبداد داخلی، یعنی نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان رخ داد. این فشار جمعی از داخل و خارج قصد داشت مقاومت نهضت جنگل را در هم بشکند؛ اما ممکن نشد تا اینکه باب مذاکره را باز کردند و با انواع فریبها، جریانهای جدیدی در روند مذاکرات به وجود آوردند. دشمنان نیز به اختلافات داخلی نهضت دامن زدند؛ چون در تشکیلات نهضت جنگل دو دیدگاه وجود داشت؛ یکی مجموعهای معتقد به ملایمت و انتظار برای رسیدن زمان مناسب بدون هیاهو و آشوب و دیگری ادامه مقاومت و اصلاح. این اختلاف دیدگاه در نهضت جنگل به تدریج در جریان نهضت شدت پیدا کرد، در حالی که میرزا پی برده بود مذاکره هنگامی کاربرد دارد که ابزار قدرت را در اختیار داشته باشد.
اختلاف به نهضت چنان ضربهای زد که میرزا کوچکخان دو نفر از کادر قوی خود را از دست داد؛ کسمایی و دکتر حشمت. در روند این ماجرا روحیه افراد دیگر هم تضعیف شده و آنها نیز تسلیم میشدند؛ بنابراین فشار مذاکره بر نهضت جنگل سایه انداخت؛ در حالی که میرزا اصلاً به تسلیم فکر نمیکرد. او وقتی خبر بازگشت دو نفر از یارانش را شنید، بار دیگر اجتماعی تشکیل داد و نیروهای جدیدی جذب کرد؛ به گونهای که نهضت جنگل در حال قوت گرفتن بود؛ اما به دنبال ماجرای اجرای قرارداد 1919، نهضت با مشکلاتی همراه شد و در سال 1299 در وضعیت جدیدی قرار گرفت؛ در نتیجه میرزاکوچکخان پیوسته نامههایی از انگلیسیها، روسها و دولت مرکزی، یعنی رضاخان دریافت میکرد که تن به تسلیم بدهد. در این میان روز به روز فشار مذاکره بیشتر میشد؛ اما او تن به مذاکره و عقبنشینی نداد؛ ولی از سوی دیگر اطرافیانش گروهگروه تسلیم میشدند. در نهایت دشمن به منظور انتقامجویی از این ستاره مبارزه و مقاومت، شخصی به نام رضا اسکستانی را اجیر کرد تا سر میرزا را از تن جدا کند و نزد خان طالش ببرد. در نتیجه با تشریفاتی حاکی از نمایش قدرت، جسم یخ زده میرزا را در کوهستانهای اطراف خلخال به دست آوردند و پس از جدا کردن سر او، آن را تسلیم فرمانده نظامیشان کردند که این رویداد به نوعی فاجعه تاریخی کربلا را در اذهان زنده کرد. پس از این تا مدتی سر جدا شده میرزا در مجاورت سربازخانه در منظر عمومی قرار داشت و پس از چندی به عنوان هدیه برای رضاخان فرستاده شد.