جوکر یک شخصیت «ابر ضدقهرمان» است که باب کین، جری رابینسون و بیل فینگر آن را خلق کردند و برای اولین بار در نخستین جلد کتابهای کمیک بتمن(۱۹۴۰) حضور پیدا کرد. او در واقع یکی از شخصیتهای منفی داستان بتمن است؛ جالب این که گفته میشود خلق این اثر نیز برگرفته از رمان «مردی که میخندد» اثر ویکتورهوگو بود است. در هر حال شخصیت جوکر در همه این سالها در کمیکها ماندگار شده بود تا اینکه در سال ۲۰۱۸ فیلمی ساخته شد که برای اولین بار به صورت مستقل به جوکر پرداخت و این بار دیگر از «ابرقهرمان» روبهروی «جوکر» یعنی بتمن خبری نبود. در این فیلم که در برخی سکانسهایش خشونت به اوج خود میرسد، فرد خشن یا همان جوکر قهرمان معرفی میشود؛ قهرمان جامعهای سیاه که مردمانش به دلیل سیاست و فساد سیاستمداران، و همچنین بیرحمی به یکدیگر به این تاریکی و سیاهی محکوم میشوند.
اولین سکانس فیلم با صدای یک مجری برنامه تلویزیونی شروع میشود که خبری مبنی بر تجمع زباله و آشغال در سراسر شهر را بیان میکند و در عین حال جوکر، شخصیت اصلی داستان را نشان میدهد که مشغول گریم کردن خود به عنوان یک دلقک است، همین سکانس برای بیننده باهوش کافی است تا بفهمد با تناقض مهمی یعنی تاریکی با شادی در فیلم روبهروست.
این سیاهی و تباهی تا پایان داستان پررنگتر میشود و اجازه به عرض اندام شادی نمیدهد. جوکر مردی است که دوست دارد دیگران را بخنداند؛ اما خودش از خندههای بیمورد و بیموقع رنج میبرد، خندههایی که ناخودآگاه بیننده را به یاد کتاب ویکتورهوگو میاندازد: «مردی که میخندد».
این مرد که قصد خنداندن مردم را دارد و کار دلقکی را در پیش گرفته، مورد آزار و اذیت دیگران به ویژه قشر مرفه و سرمایهدار قرار میگیرد و رفته رفته بیماری روانی او که یک اثرش همان خندههاست به جنون تبدیل میشود؛ جنونی خشن که زاییده بیمهری جامعه است و سبب میشود دست به قتل و جنایت بزند و بعد از آن به جای اینکه از کار خود پشیمان باشد، احساس رضایت کند؛ زیرا نه با خنداندن مردم بلکه با کشتن آنها نامش بر سر زبانها افتاده، قانون به دنبال یافتن اوست و مردم نیز که از ظلم سرمایهداران کشورشان به تنگ آمدهاند، از او الهام گرفته، نقاب بر چهره گذاشتهاند و در اعتراض به کوچه و خیابان میریزند و همین سبب میشود که به راحتی تمامی آدمهایی را که به او بدی کردهاند از سر راه بردارد.
این بار جوکر نیست که ابر ضدقهرمان است، بلکه سرمایهدارانی که خون قشر ضعیف جامعه را میمکند نقش ضد قهرمان را دارند و جوکر با وجود خشونتهایش قرار است به یک قهرمان تبدیل شود. تولید چنین اثری نشاندهنده این است که بشر هر لحظه بیش از پیش به سوی تاریکی پیش میرود تا حدی که برای نجات از دست عدهای سرمایه دار و مرفه دست به دامان نقابهای یک دلقک خیابانی میشود! جوکر به آدمهایی که ذات بدی دارند بدی میکند و با هر کس که خوب بوده کاری ندارد، بلکه با او بسیار مهربان است. با این نگاه، فیلمساز خشونت جوکر را توجیه میکند.
این فیلم بیش از هر چیز به ظلم سرمایهداران اشاره دارد و نادیدهانگاری قشر ضعیفتر جامعه که با این نوع ستم تحقیر شده و موجب میشود جامعه دچار نوعی بحران شود که این بحران نه تنها قشر متوسط و پایینتر جامعه، بلکه امنیت جامعه برای سرمایهداران را به خطر میاندازد. جوکر میخواهد بگوید این روال دامن تمامی بشر را خواهد گرفت، و سرمایهداران و فرزندانشان در آتش این بحران خواهند سوخت. «تاد فیلیپس» روند چگونگی تبدیل جوکر به فردی خشن را به تصویر کشیده و در نهایت نیز تلاش دارد ضد قهرمان بودن آن را به یک قهرمان تبدیل کند، قهرمانی که صدای مردمی در وجودش است که از جوامع سرمایهداری به تنگ آمدهاند؛ اما واقعیت این است که حتی همان مردم نیز جزئی از آن جامعه تاریک شدهاند و دیگر هیچ رحمی ندارند و پدر و مادر را جلوی چشمان یک فرزند میکشند!
فیلم، جوامع سرمایهداری و سیاستمدارانی را نشانه گرفته است که با فساد به افراد جامعه ظلم میکنند. دردناکترین بخش فیلم را میتوان در سکانسی دید که مردم با نقابهای دلقک در خیابانهای شهر به اعتراض و کشت و کشتار مشغول هستند و جوکر با نقابش از میان آنها عبور کرده و وارد تالاری میشود که تمامی سرمایهداران شهر بیتفاوت نسبت به اعتراض نقابداران در آن جمع هستند و در کمال آرامش و در محیطی بسیار مجلل به تماشای اثر هنری مشغولند.