نظام حاکم در عرصه بین الملل سرانجام بعد از 5 سال و در اوایل آخرین دهه قرن بیست در هم فرو ریخت. آمریکا که سال های گذشته در رقابت تنگاتنگ با اتحاد جماهیر شوروی بود به یکباره خود را بی رقیب یافت که می تواند راه و رسم زندگی آمریکایی را با تمامی باورهای ارزشی آن در صحنه جهانی تبلیغ کند.
استراتژی جدید آمریکا بعد از عملیات تروریسیتی یازده سپتامبر جنبه عملی به خود گرفت. آمریکایی ها از بسیاری از قراردادهای بین المللی همانند کیوتو و ضد موشک های بالستیک خارج شده و به افغانستان و عراق حمله کردند. نکته مهم آنکه در آن عصر تاریخی هیچ قدرت مطرح و بزرگ بین المللی وجود نداشت که اقدامی علیه آن انجام دهد و روابط بین الملل به سمت عدم توازن قوا سوق پیدا کرد.
آمریکا در مقایسه با دیگر کشورها بهره مند از زور و قدرت بی سابقه ای بود. در این دوران آمریکایی ها با کمک تمامی ابعاد قدرت یعنی قدرت کنترل بر امنیت جهانی، قدرت و کنترل بر تولید جهانی، قدرت و کنترل بر جریان سرمایه و قدرت و کنترل بر ظرفیت های تکنولوژی و قدرت نظامی با سیاست بین الملل گرایی تهاجمی و با هدف اشاعه ارزش های لیبرالی قدم برمی داشت.در آن زمان رهبران آمریکا بر این باور بودند که اشاعه دموکراسی و ارزش های لیبرالی در بستر قدرت همه جانبه این کشور و حتی با استفاده از قدرت نظامی انجام می گیرد..
اما امروزه مخالفتهای گسترده جهانی با یکجانبهگراییهای آمریکا صورت می گیرد و در عمل نیز بسیاری از رویاهایی که آمریکایی ها برای خود متصور بودند به اثبات رسید. اکنون بسیاری از نظریه پردازان و سیاستمداران بر این نکته تاکید دارند که تنها شیوه ممکن برای لگام زدن بر یکجانبهگرایی های آمریکا شکلگیری مجدد یک نظام چندقطبی مبتنی بر توازن قواست.
ایده برتری طلبی آمریکا با تکیه بر ارزش های لیبرال دموکراسی با چالش های زیادی روبرو شد. جمهوری اسلامی با اندیشه مردم سالاری دینی اساس تفکر لیبرالیسم را زیر سوال برد. رشد اقتصادی چین در سال های اخیر ایده برتری اقتصاد آمریکا را به چالش طلبید و روسیه نیز از جهت ژئوپلیتیکی مشکلات و اختلافات زیادی با آمریکا دارد که به سادگی و به زودی قابل حل نمی باشد.
سه کشور ایران، روسیه و چین به دلیل منازعات در برخی پروندهها، با تحریمهای آمریکا روبهرو هستند و اقدامات تنبیهی فزاینده آمریکا مستلزم هماهنگی سهجانبه میان این کشورها را بوجود آورده بود. امروزه این هماهنگی به سطح نظامی رسیده است. چالش های این کشورها با سیاست آمریکا به همراه سیاست های غیر مشروع ترامپ سبب شد که جهان بعد از سه دهه شاهد حرکت در جهت ایجاد موازنه قوا با آمریکا باشد. رزمایش دریایی مشترک ایران، روسیه و چین را بر اساس همین چارچوب تحلیل کرد.
نظریه پردازان اصل توازن قوا را عامل اساسي پيشگيري از جنگ به حساب مي آمد. «اندرو کوریبکو» تحلیلگر آمریکایی این رزمایش را در خدمت توازن قدرت بیان می کند و می نویسد «رسانههای جریاناصلی غربی در حال هراسافکنی درباره رزمایش دریایی ایران، روسیه و چین هستند اما این واکنش آنها اشتباه است. منفعت برخی نیروها در این است که همکاری نظامیکاملاً معمولی این سه کشور را بهعنوان تهدیدی برای صلح منطقهای نشان دهند.» این تحلیلگر آمریکایی هدف غایی این رزمایش را «حمایت از توازن قدرت جهت تسهیل راهکار سیاسی برای حل اختلافات» بیان می کند.
اظهار نظر سخنگوی وزارت دفاع آمریکا در خصوص رزمایش را می توان در چهارچوب توازن قوا تحلیل کرد، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا در خصوص رزمایش گفت: «ما از برگزاری رزمایش چندجانبه میان ایران، چین و روسیه در دریای عربی مطلع هستیم. ما آن را زیر نظر داریم و به همکاری با شرکا و متحدان ادامه خواهیم داد تا از آزادی دریانوردی و جریان آزاد تجارت در آبراههای بینالمللی اطمینان حاصل شود.»
علت این نوع اظهار نظر را باید توازن قوای بوجود آمده تحلیل کرد. چون آمریکا نمی تواند کاری بکند و باید نظارهگر باشد.