خداوند در قرآن علت خلقت را بیان میفرماید و میگوید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56) علت خلقت انسان و جن این بوده است که خداوند را بشناسند و عبادت کنند. اما این شناخت که سبب میشود انسان خداوند را عبادت کند و در برابر او سر به سجده بگذارد، چیست؟ در این باره امام صادق(ع) میفرمایند: «حضرت حسینبنعلی(ع) از جمع یارانشان بیرون آمدند و خطاب به آنها فرمودند: ای مردم، خداوند بندگانش را نیافریده است مگر آنکه او را بشناسند و هنگامی که او را شناختند، عبادتش کنند و زمانی که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بینیاز میگردند. مردی در بین یاران عرضه داشت: ای پسر رسول خدا، پدر و مادرم به فدای تو باد، معرفت و شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمود: آن است که اهل هر عصر و زمان، امامی که اطاعتش بر آنها واجب است را بشناسند.»
از اینرو شناخت امام معصومی که در زمان او زندگی میکنیم و شناخت دیگر ائمه(ع)، به ما کمک میکند خداوند را بشناسیم و او را عبادت کنیم. مؤمنان با نوری که در وجود خود دارند و با تکیه به علوم اهل بیت(ع) میتوانند خداوند را بشناسند. خداوند برای انسانها به هیچ چیز بیشتر از آگاهی و علم تأکید نداشته است. هر قدمی که مؤمن به سوی خداوند برمیدارد به واسطه علم، معرفت و شناخت است. در این باره نیز این حدیث در ترجمه بحارالانوار، ج 43، ح 11 آمده است: «روزی امیرالمؤمنین(ع) وارد خانه شد، حضرت زهرا(س) به ایشان عرض کرد: پیش آی تا برای تو بگویم از آنچه واقع شده و آنچه واقع شود و آنچه نبوده را تا روز قیامت و هنگام رستاخیز... ای اباالحسن، بدان که خداوند تعالی خلق کرد نور مرا و آن نور، تسبیح خداوند جلّ جلاله را میگفت، پس خداوند آن نور را در یکی از درختان بهشت به ودیعه گذاشت و آن درخت (برای اهل بهشت) نورافشانی نمود و چون پدرم داخل بهشت شد خداوند تعالی به او وحی فرمود: جدا کن میوه این درخت را و آن را در دهان خود گذار. پس پدرم چنین نمود. آنگاه خداوند سبحان مرا در صلب پدرم(ص) به ودیعه گذاشت... من از چنین نوری میباشم و به همین علّت است که عالِم هستم به گذشته و آینده و آنچه نیامده است. در اینجا حضرت فاطمه(س) عرض کردند: ای اباالحسن، مؤمن به واسطه نور خداوند تعالی مینگرد.»
در کتاب علل الشرایع با چند واسطه از یزید بنعبدالملک از حضرت امام محمّدباقر(ع) نقل شده است: «هنگامی که فاطمهزهرا(سلاماللّه علیها) متولد شد خدای تعالی به یکی از ملائکه وحی کرد تا کلمه فاطمه را به زبان پیامبر اکرم(ص) نهاد، لذا آن بزرگوار نام ایشان را فاطمه نهاد و به او فرمود: من تو را با علم و دانش قرین نمودم.» مرحوم علامه میفرماید: «در اینجا کلمه «فطمتک» یعنی خداوند خطاب به حضرت زهرا(س) میفرماید: من تو را شیر دادم به علم، یعنی از علم تو را بینیاز نمودم، (امّا فطمتک عن الطمث) در آنجا «فطم» به معنی «قطع کردن» میباشد، یعنی من تو را از جهل و نادانی جدا و قطع نمودم. و اینکه در این روایت شیر دادن و علم در کنار یکدیگر آمده به این معناست که یعنی خداوند میفرماید: آن بزرگوار از آغاز خلقت فطری مقدّسش، عالِم به علوم ربانیه بوده و بنا بر هر دو معنایی که شد در اینجا فاعل (که فاطم است) به معنی مفعول آمده، یعنی جداکننده، به معنی جدا شونده آمده. پس معنای این جمله این است که من تو را قطعکننده مردم از جهل نمودم (برای کسانی که به سمت تو میآیند) و یا اینگونه معنی میشود که چون خداوند او را از جهل و نادانی جدا نمود، پس مردم هم از او جدا میشوند، یعنی نمیتوانند او را درک کنند (برای کسانی که به سمت او نمیآیند).»
پس فصل جدایی مؤمن و غیر مؤمن، عالم و غیر عالم، پاک و ناپاک، با فاطمه(س) بودن یا نبودن است. آنان که با این بانوی گرامی باشند، از جهل و نادانی دور میشوند و آنان که با ایشان دشمنی میکنند به سمت جهل و نادانی میروند و همین عامل سبب دشمنی با این بانوی بزرگ میشود. به عبارتی آن دسته از کسانی که به قدر و منزلت ایشان پی نمیبرند و نمیتوانند ایشان را بشناسند، از او جدا میشوند و با او دشمنی میکنند. چه آنکه امام علی(ع) فرمودند: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.»؛ مردم دشمن چیزی هستند که نمیدانند.(نهجالبلاغه، حکمت 172)
انسانهای جاهل به دلیل جهلشان دچار سردرگمی و گاهی تکبر میشوند. آنها در برابر دانستن و آگاه شدن مقاومت میکنند. همچنین این ناآگاهی موجب میشود آنان به قضاوت و تحلیل نادرست دست بزنند و آن را ملاک ارزشمندی دیگران قرار دهند. در مقابل آنان که برای عالم و آگاه شدن به ذوات مقدسه روی میآورند، به دریای بیانتهای علم دست پیدا میکنند و هرچه میتوانند از آن بهره میبرند. امیرمؤمنان علی(ع) در حدیث دیگری در همین زمینه میفرمایند: «با آنچه نمیدانید دشمنی نکنید، زیرا بیشتر دانشها در اموری است که شما نمیدانید.» مرحوم اربلی نیز در کتاب کشف الغمه از ایشان نقل کرده است: «کسی که چیزی را نمیداند آن را نکوهش میکند.»
شیخ صدوق در کتاب امالی از پیامبر(ص) نقل میکند: «... هنگامی که حضرت فاطمه(س) مقابل پروردگار خود در میان محراب عبادت میایستد نور او برای ملائکه آسمان، نظیر نور ستارگان از برای اهل زمین میدرخشد. خدای رئوف به ملائکه خود میفرماید: ای ملائکه من، به فاطمه که بزرگترین بندگان من است نظر کنید چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضا و جوارح او از خوف من میلرزد. حضرت فاطمه(سلاماللّه علیها) با توجّه قلبی مشغول عبادت من شده است. من شما را شاهد میگیرم که شیعیان وی را از آتش در امان میگذارم... سپس پیامبر خدا(ص) فرمود: وقتی که در میان عبادت درد و رنج به وجود آمده پس از من بر او غلبه میکند. در همین موقع است که خدای رئوف ملائکه را مونس حضرت فاطمه(س) قرار میدهد. ملائکه فاطمه را به همان ندایی، ندا میکنند که حضرت مریم را ندا کردند و به ایشان میگویند: ای فاطمه، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است. ای فاطمه، برای پروردگار خود خضوع کن و سجده به جا آور و با رکوعکنندگان رکوع کن. سپس درد و مرض بر او غلبه خواهد کرد. آنگاه خدای سبحان حضرت مریم را میفرستد تا پرستار و مونس حضرت فاطمهاطهر(س) باشد. در همین موقع است که حضرت زهرا(س) عرض میکند: پروردگارا، من از زندگی سیر شده و از مردم دنیا بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما. خدای توانا او را به من ملحق مینماید، او اولین کسی است از اهل بیتم که به من ملحق خواهد شد. فاطمه(س) در حالیکه محزون، غصهدار، مغموم، با حق غصبشده و شهیده شده باشد، بر من وارد خواهد شد. من در آن موقع میگویم: بار خدایا، هر کسی که به فاطمه ظلم کرده را لعنت کن! آن کسی که حق زهرا را غصب نموده باشد عِقاب و عذاب کن، آن کسی که فاطمه را ذلیل کرده باشد ذلیل کن، آن کسی که ضربه به پهلوی فاطمه زد تا فرزند خود را سقط نمود، در دوزخ جاودانی کن. ملائکه در این هنگام میگویند: آمین.»