روزنامه کیهان **
چهار دستهای که یک عذرخواهی به ملت بدهکارند / محمد صرفی
در ایامی که قریب به اتفاق اقشار جامعه تحت فشار مشکلات معیشتی هستند و به سختی روزگار میگذرانند اقدامات مختلفی لازم است و باید انجام شود اما پیش از هر چیز مسببان وضع موجود باید متواضعانه و عمیقاً از مردم عذرخواهی کنند. این عذرخواهی فینفسه گرهای از مشکلات مردم بازنخواهد کرد اما حداقل دارای دو کارکرد مثبت است؛ اول آنکه عذرخواهی نشانهای از مسئولیتپذیری بوده و تسکینی هرچند اندک بر آلام مردم است و دوم آنکه احتمال تکرار خطا و گزیده شدن دوباره از یک سوراخ را کاهش میدهد. به نظر میرسد در این ماجرا چهار دسته باید از مردم عذرخواهی کنند؛
1- اولین کسی که باید از مردم عذرخواهی کند دولت محترم تدبیر و امید است. لازمه عذرخواهی مسئولیتپذیری است. با حواله دادن مشکلات به این و آن و بهانهتراشی نمیتوان از زیر بار مسئولیت گریخت. بیش از دو سال است که دولت عامل مشکلات را تحریمهای آمریکا و خروج آن از برجام معرفی میکند و جناب آقای روحانی در تازهترین اظهارنظر خود گفتهاند نباید به مردم آدرس غلط داد و مردم باید واشنگتن را عامل مشکلات خود بدانند. پس از آنکه این موضع رئیسجمهور با انتقادهای فراوانی روبهرو شد، ایشان در دفاع از سخن خود و در پاسخ به منتقدانی که گفتند تحریم پیش از این نیز وجود داشته، اظهار داشت تحریم در شرایط فعلی تبدیل به جنگ اقتصادی شده و پیش از خروج آمریکا از برجام اینگونه نبوده است.
حتی اگر همین تحلیل و ارزیابی از تحریم و جنگ اقتصادی را درست بدانیم - که چنین نیست- باز هم دولت باید از مردم عذرخواهی کند. چرا که راهبرد اشتباه دولت بود که با شعار مذاکره و رفع تحریم وارد میدان شد اما اشتباهات بنیادین این راهبرد به گونهای بود که نه تنها به نتیجه وعده داده شده منتهی نشد بلکه به اقرار خودشان، تحریم را تبدیل به جنگ اقتصادی کرد.
2- دومین گروهی که باید از ملت عذرخواهی کنند اصلاحطلبان هستند. دولت فعلی زاییده این جریان سیاسی است و نقشه راه آن نیز همان چیزی است که اصلاحطلبان میخواستند و دنبال میکردند. اصلاحطلبان که روزی خود را دندانههای کلید دولت تدبیر معرفی میکردند اینکه در مواجهه با وضعیت موجود دچار سردرگمی و چنددستگی شدهاند. البته تقریباً همگی آنها در یک مسئله اشتراکنظر دارند؛ مسئولیتگریزی و فرار از عذرخواهی. برخی از آنها چاره کار خود را در فاصلهگذاری و انتقاد از دولت میبینند و عناصر رادیکال آن تا پیشنهاد استعفای روحانی نیز
پیش رفتهاند. چنان موضع میگیرند و تحلیل میکنند که گویی اصلاحطلبان مریخ سال 92 و 96 از آقای روحانی حمایت کرده بودند! کار این عده بهجایی رسید که رئیسدفتر رئیسجمهور اخیراً در اظهارنظری طعنهآمیز به آنان گوشزد کرد که اغلب پستهای دولت - اعم از وزیر و معاون وزیر و استاندار- در اختیار اصلاحطلبان بوده و آنان در انتقاد کردن حداقل مراعات دوستان خود را کنند.
عدهای دیگر که میدانند این فاصلهگذاری و انتقاد از دولت فایدهای نداشته و چیزی از بار مسئولیتشان نزد افکار عمومی نمیکاهد، رو به فرافکنی آوردهاند و یا دیگران را متهم میکنند و منتقدان دولت یا عنصر موهومی مانند دولت پنهان را عامل ناکامی دولت مورد حمایت خود معرفی میکنند و یا بدشانسی دولت - مانند روی کار آمدن ترامپ، سیل، زلزله و...- را عامل مشکلات میدانند!
3- رسانههایی که با تاکتیک توأمان ارعاب و در باغ سبز نشان دادن به مردم، آنان را درباره علت و راهحل مشکلات کشور دچار اشتباه محاسباتی کردند، سومین گروهی هستند که باید عذرخواهی کنند. امروز کشور پیش و بیش از آنکه درگیر جنگ اقتصادی باشد، درگیر جنگ رسانهای است. رسانههای داخلی کجای این جنگ ایستادهاند و چه نقشی ایفا میکنند؟
یک روز گفتند برای رفع تحریمها امضای «جان کری» تضمین است و بعد اعتراف کردند برای قالب کردن برجام به افکار عمومی چارهای جز بزک آن نداشتهاند. حالا هم که تشت رسوایی وعدههای آنچنانی و بوی نویی هواپیما و آن تضمین کذایی از بام افتاده، باز هم دست از تحریف و آدرس غلط دادن برنمیدارند و مینویسند مگر چه عیبی دارد ما هم مثل رئیسجمهور صربستان در برابر ترامپ تحقیر شویم، زانو بزنیم و دیکته بنویسیم، اصلاً این تحقیر باعث سرافرازی و تامین منافع ملی است! از این جماعت باید پرسید این چه منافعی است که راه تحقق آن زانو زدن مقابل دشمن و تحقیر است؟!
از رسانههای فوق انتظار چندانی نمیرود و آنان نان همین راه و روش را میخورند و نمیتوانند برخلاف ماهیت خود عمل کنند اما رسانهای همچون رسانه ملی نیز در این ماجرا بینقش نیست. رسانهای که باید پیشتاز روشنگری و نشان دادن آب از سراب میشد، خود نیز با وضع موجود همراه شده و در شیپور خوشخیالی دمید و به بهانههای مختلف معدود منتقدان را به حاشیه راند تا راه برای آنان که آدرس غلط به جامعه میدادند بیش از پیش باز شود. این همراهی اگر چه بسیار زیاد بود اما دولت و اصلاحطلبان هرگز از رسانه ملی راضی نشدند و همیشه طلبکارانه و با طعنه و توهین با آن برخورد کردند تا رسانهای که باید پیشتاز روشنگری و مقابله با جنگ رسانهای دشمن باشد، هم چوب را بخورد هم پیاز را!
4- چهارمین دستهای که باید از ملت پوزش بطلبند، سلبریتیها هستند؛ جماعت همهچیزدانی که بخش قابلتوجهی از آنها بیشک یکی از مسببان وضع موجود هستند. اینان اغلب با سرعت به هر بحثی ورود میکنند و بدون داشتن کمترین اطلاع و تخصصی، درباره مسائل پیچیده و غامض نظر میدهند. یک روز در قامت فعال اجتماعی، یک روز در قالب فعال سیاسی و روز دیگر متخصص اقتصاد و حتی سلامت! آنان در همه زمینهها خود را صاحبنظر میدانند و نسخه میپیچند.
دین برنت، دکترای علوم اعصاب و نویسنده کتاب
«مغز خوشحال» در مقالهای با عنوان «سلبریتیهای هیچچیز ندان» میگوید: «هرکسی که به نحوی به یک پلتفرم رسانهای دسترسی داشته باشد میتواند چیزی را بهعنوان «حقیقت» مطرح کند که همهچیز هست بهجز حقیقت!... در اینجا باید از اثر دانینگ - کروگر [نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفهای است که از توهم برتری رنج میبرند و به اشتباه، تواناییشان را بسیار بیش از اندازه واقعی ارزیابی میکنند] حرف بزنیم. تبدیل شدن به یک سلبریتی در دنیای مدرن به هیچ عنوان نشانه هوش یا برتری فکری نیست. اثر دانینگ - کروگر نشان میدهد که «هوش اندک» معمولاً سبب افزایش اعتمادبهنفس افراد در بیان عقاید و همچنین ناتوانی در قضاوت دقیق پیرامون قابلیتها و تخصصهای خویشتن در قیاس با دیگران میشود. نتیجه این اختلال روانی، ارادهای محکم برای بیان استدلالها و تفکرات کمخردانه فرد و تلاش برای جا زدن این تفکرات بهعنوان حقایق محکم است. سلبریتیها بیشتر در معرض این خطر قرار دارند. آنها بیشتر از دیگران دچار این توهم میشوند که هرچه میگویند درست است. اگر مدیران مطبوعاتی و... شما را احاطه کنند قطعاً درون این توهم فرو خواهید رفت که هرچه میگویید صحیح است و همه باید با شما موافقت کنند. اگر بهجایی برسید که فکر میکنید باید به شما تریبونی برای بیان عقایدتان داده شود حتماً به اینجا هم رسیدهاید که فکر میکنید همه باید با شما موافقت کنند.»
عذرخواهی اولین و کمترین حق مردم نسبت به چهار دسته فوق است. آیا آنان شجاعت ادای این حق را دارند یا همچنان میخواهند با آسمان و ریسمان بافتن و فرار از پذیرش مسئولیت، بیش از پیش خود را از چشم ملت بیندازند.
***************************************
روزنامه خراسان**
قره باغ؛ قربانی توسعه طلبی تل آویو و آنکارا /سید محمدرضا دماوندی
دو ماه بعد از آخرین مناقشه مرزی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان، قره باغ دوباره تبدیل به صحنه رویارویی این دو کشور شد اما این مرتبه تفاوت هایی با درگیری های پیشین مشاهده میشود. اول، طی 62 سالی که از زمان آغاز آتش بس در قره باغ می گذرد، درگیری های مرزی در فواصل زمانی طولانی از هم به وجود آمده اما در این نوبت، فاصله دو رویارویی اخیر میان باکو و ایروان تنها دو ماه است.
دوم، در تمام درگیری های پیشین (غیر از درگیری فروردین 59 ) اقدام دوطرف در زمانی بسیارکوتاه و در حد تبادل آتش کم حجم گلوله توپ و خمپاره خلاصه می شد که با تلفات قابل توجهی همراه نبود اما اکنون شدت درگیری، وسعت مناطق عملیاتی، حجم زیاد ادوات نظامی منهدم شده و تلفاتی که دو طرف آمار آن رااعلام می کنند، گسترده تر از گذشته است .
سوم، بیشتر تقابل دو طرف در سال های گذشته یک فعالیت ساده نظامی برای حفظ آمادگی نیروهای خودی وعرض اندام در مقابل دشمن تلقی می شد اما درگیری جدید کاملا حکایت از یک برنامه از قبل طراحی شده دارد.چهارم، در درگیری های قبلی سربازان آذری و ارمنی رو در روی یکدیگر قرار داشتند اما اینک با گسیل شدن مزدوران تکفیری از شمال سوریه با حمایت ترکیه به منطقه قره باغ، صحنه درگیری از یک رویارویی دو جانبه فراتر رفته است. پنجم، در مناقشات قبلی ناقض آتش بس قابل تشخیص نبود و هریک از دو طرف دیگری را متهم به آغاز درگیری می کرد و خود را در مقام مدافع قرار می داد اما در این نوبت پیش دستی باکو در شروع جنگ روشن است و کوتاه شدن زمان بین درگیری ها، افزایش زمان درگیری و وسعت یافتن منطقه عملیاتی، شدت یافتن حجم عملیات و بالا رفتن تلفات و مهم تر از آن به کارگیری نیروهای مزدور حکایت از چه دارد؟ و چه عاملی موجب شده است تا قره باغ از منطقه ای در حالت آتش بس به سمت جنگ فراگیر پیش برود؟
بی شک در ایجاد شرایط جدید نقش توامان رژیم صهیونیستی و ترکیه به صورت پررنگ دیده می شود. تل آویو و آنکارا به منطقه ملتهب قره باغ به عنوان فرصت مغتنمی برای جولان دادن به تمایلات توسعه طلبانه خود نگاه می کنند. اسرائیل قره باغ را یک سکو و تکیه گاه در قفقاز جنوبی برای خود می داند که حضور در آن به منزله ایجاد فشار حداکثری بر ایران، ایجاد بالانس اطلاعاتی و به دست آوردن کارت بازی بیشتر برای معامله با روسیه و امکان برقراری موازنه با ترکیه در آینده است.
بدین لحاظ تل آویو سعی کرده است با هر دوسوی درگیر در مناقشه قره باغ همکاری نظامی داشته باشد تا از این طریق بتواند برسیستم آفندی و پدافندی هر دو کشور تسلط پیدا کند.
در نتیجه اسرائیل با توازنی که بین دو رقیب ایجاد کرده است اطلاعات هر دو کشور را به دست می آورد، تحلیل می کند و به طرف مقابل می فروشد. برای ترکیه نیز قره باغ نقطه طلایی ققفاز جنوبی است. اردوغان برای اجرای طرح جاه طلبانه نوعثمانی گرایی خود که نمود نظامی آن روزی در عراق و سوریه و روزی در دریای مدیترانه و لیبی رخ می نمایاند، نمی تواند از نگاه توسعه طلبانه به شرق چشم بپوشد .
آنکارا همانند تل آویو، قره باغ را فرصت مناسبی برای برقراری موازنه با نفوذ منطقه ای ایران و روسیه می داند و در این راه هم امید به بارنشستن ایده های قوم گرایانه ای را دارد که در سال های اخیر به شدت در ترویج آن کوشیده است. در اجرای این هدف نیروهای مزدور تکفیری ابزار مناسب و دردسترسی است. آنکارا نشان داده است از نیروهای اجیر شده که در مقابل دریافت دلار حاضر به انجام هرگونه اقدامی هستند (حتی اگر جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت محسوب شود) به شکل گسترده و سازمان یافته بهره می برد و اکنون پس از کسب تجربه و آزمودن توانایی این نیروهای تروریستی در عراق و سوریه، آنان را به قره باغ گسیل داشته است. در عین حال ترکیه با دخالت غیر رسمی خود در درگیری های میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان سعی در محک زدن واکنش های ایران و روسیه دارد و اگر آنکارا اطمینان یابد که تهران و مسکو اقدامی علیه تحرکات نظامی او انجام نخواهند داد، با جدیت بیشتر و به صورت علنی به عنوان نیروی سوم وارد درگیری با ارمنستان خواهد شد. روسیه که دارای پیمان نظامی با ارمنستان است و پایگاه نظامی گیومری در نزدیکی مرز ترکیه را در اختیار دارد از روز سه شنبه با انتقال بخشی از هواپیماهای جنگنده خود به ارمنستان موضع خود را در قبال تحرکات ترکیه مشخص و پیامی روشن به آنکارا مخابره کرده است اما موضع ایران در قبال این حادثه چگونه است؟ هر دوکشور درگیر علاوه بر همسایگی، دارای مشترکات متعددی با ما هستند.
طبیعتا اولین خواسته تهران از دوطرف، پرهیز از جنگ و رفع مشکلات از طریق گفت و گوست اما اگر دو طرف تصور می کنند با جنگ می توانند خواسته خود را به طرف مقابل دیکته کنند، باید بدانند این خواسته و عملی که تصمیم براجرای آن گرفته اند تا زمانی محدود به خودشان خواهد بود که کمترین ضرری برای منافع ملی جمهوری اسلامی ایران ایجاد نکند. حفظ تمامیت ارضی ایران یک اصل حتمی و خدشه ناپذیر است که نیروهای مسلح کشورمان با سرکوب نیروهای داعشی در عراق و عقب راندن آن ها از مرزهای غربی کشور در عمل اثبات کرده اند، بنابراین تلاش بیهوده ای است اگرتصور شود می توان تروریست های تکفیری را در مرزهای شمالی ایران مستقر کرد و واکنش متناسبی ازسوی تهران دیده نشود. همچنین پرواضح است ایران مناقشه قره باغ را درگیری میان دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان می داند که خود آنان نیز باید برای رفع اختلافات فی مابین اقدام کنند اما اگر قرار است جنگی با حضور و مشارکت کشورهای ثالث به نفع یا زیان آذربایجان یا ارمنستان در منطقه شکل بگیرد که آثار و نتایج مشکلات آن به دلیل همسایگی به ایران سرریز شود نباید انتظار داشته باشند جمهوری اسلامی ایران تنها یک تماشاگر باقی بماند.
***************************************
روزنامه ایران**
روز روستا و ضرورت گذار به توسعه سازوکاری/علی ربیعی
دستیارارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
چند دهه برنامهریزی تـــــوســـعهمـــــــحور در ایران در بهترین حالت به گســــترش زیرســـاختهای بدون بــرنامه برخـــورداری مردم از آنها، طرحهای بزرگ، کم بــزرگ و کماثر، تندیسهایی از صنــــعت (مانند کارخانههای فولاد با مقیاس تولید پایین و بدون آب که به مرور همه آنها تعطیل شدهاند) دودکشهایی بلند، پلها، اتوبانها و... انجامیده و درآمدهای سرشار نفتی در دورههایی از ایجاد احساس خوشبختی و رفاه در دهکهای پایین ناتوان مانده است. مواهب توسعه بیشتر یک یا دو دهک را برخوردار کرده و ۳ دهک هم تا حدودی دچار جابهجایی طبقاتی شده و زندگیهای بهتری را تجربه کردند اما حدود ۴ دهک کمترین بهرهمندی را از برنامههای توسعه داشتهاند. حتی دوره درآمدهای ۷۰۰ میلیارد دلاری از فروش نفت، تأثیری بر زندگی مردم نداشت چرا که این درآمدها نیز همان مسیر را پیمودند و برای ایجاد رضایت صرف سیاستهای تودهستایانه شادیآفرین موقتی سوپاپی (برای اطمینان از جلوگیری از نارضایتی) برای دهکهای پایین شده است. به یاد دارم روزی که به وزارت کار رفتم به دنبال نظریهای برای اشتغال در شرایط آن روز ایران بودم اما با بررسی سوابق و اسناد در همه مجموعهها هیچ نشانهای از چگونگی سیاستگذاری توسعه اشتغال در شرایط ایران آن روز با وجود رشد منفی نیافتم. این در حالی بود که در اولین جلسه شورای عالی اشتغال که با حضور معاون اول رئیسجمهوری و کارشناسان وزارتخانههای مختلف برگزار شد، بحث ایجاد ۲ میلیون شغل در سال مطابق مصوبات شورای عالی اشتغال در میان بود. هیچ نشانهای از جهتگیری و سیاستگذاریها به چشم نمیخورد. معلوم بود هیچ نظریهای برای توسعه به مفهوم کلان و توسعه اشتغال وجود نداشت. در جستوجوی نظریه جلسات زیادی را تشکیل میدادم. حتی در میان اقتصاددانان مطرح هم نظریههای اشتغال عمدتاً بر محور سرمایهگذاریهای بزرگ رشدهای بالا میچرخید.
به یاد دارم معاون فعلی توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت کار را که از کارشناسان بینالمللی این حوزه بود هم به این جلسه دعوت کرده بودم. وی به موضوع ایجاد اشتغال در دوره رکود و رشد منفی پرداخت و تقریباً تمام افراد صاحبنظر در آن دوره نیز ایجاد اشتغال را مرتبط با برنامههای رشد یا سرمایهگذاریهای بزرگ میدانستند. ۱۵ مهر روز ملی روستا بهانهای شد که تجربه زیستی خودم و نشانهها را که از نتایج مطالعات صورت گرفته ما در جامعهای شبیه به ایران بود مرور کنم. در دو سه هفته گذشته به استانهای سیستان و بلوچستان و اصفهان سفر کردم و با نهادها و تشکلها جلساتی داشتم که برخی مربوط به نهادهای توسعهای بود. اواخر هفته گذشته به غرب مازندران رفتم.
استان مازندران هم مانند بسیاری از استانهای ما نمادی از فقدان سیاستگذاری مناسب توسعهای است. در هیچ روستایی آثاری از روستاها نمیبینیم. دینامیک اشتغال منطقه کاملاً تغییر کرده است. نه تنها گردشگری به عنوان محور توسعه شکل نگرفته بلکه نوعی مسافرگردی همراه با انباشت سرمایههای عظیم در دل بتنها و تیرآهن و روستاهای ویرانشده و ویلاهای برافراشته را میبینیم. به درستی استانهای شمالی نمادی از چند دهه یلگی و بیبرنامگی توسعه است.
خوشبختانه در چند سال اخیر با حضور کارشناسان برخی جهتگیریهای مبتنی بر توسعه و توانمندسازی جوامع محلی، ایجاد تعاونیها و اجتماعات محلی، اشتغالهای ارزانقیمت اما شادیآور برای مردم منطقه، زنجیره کردن تولیدات روستایی آغاز شده است. در سفر به غرب مازندران پروژههای گردشگری و رستوران و آب را افتتاح کردم - معتقدم به پروژههای توسعه هر منطقه باید ارزش ملی داد - گردشگری و تمام زنجیره آن از عوامل اصلی توسعه در همه استانهای ماست. در آنجا به یک روستا رفتم. منطقه غرب مازندران که با رویکرد گردشگری ارگانیک در مسیر توسعه پایدار قرار گرفته است، شاهد شگفتی بزرگی بود. ۳ پروژه افتتاح شد، ۲ پروژه بازدید شد، یک تشکل روستایی با رویکرد توسعه پایدار و تبدیل روستا به قطب گردشگری ارگانیک با مشارکت اهالی افتتاح شد، از روند شکلگیری ۳ تعاونی توسعه پایدار اطلاع حاصل شد، طرح جامع معماری و مسیرهای گردشگری ۳ روستا رونمایی شد، تسهیلات ارزانقیمت برای ۸۲ پروژه ذیل طرح مسیرهای گردشگری غرب مازندران ابلاغ و از ۳ پروژه فنی ملی و بینالمللی توسعهای در منطقه رونمایی شد. آنجا دیدم ۳۷ عضو یک روستا در یک طرح ملی مشارکت میکنند. این سیاستها در دولت در این چند سال دنبال شده است. پیشنهاد برداشت از ۱.۵ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی مطرح و پیگیری و در نهایت محقق شد. در این دوره توسعه روستایی مبتنی بر توانمندسازی محلی مطرح شد. امروز معتقدم ما باید منابع موجود را به هر اندازه که هست به سمت مزیتهای محلی و منطقهای ببریم و زندگی مردم را در سطح محلی متحول کنیم. هدف باید دستیابی به وضع بهتر برای خانوادهها و ارتقای کنشهای فردی و جمعی در سطح محلی باشد. سالهای سال این پروژههای میلیارد دلاری افتتاح شدند ولی کام فرودستان را شیرین نکردند. بر همین اساس از دولت یازدهم برنامه توسعه بر روستاها متمرکز و ایده تحول محلی برای توسعه ملی پیگیری شد. در دورههای قبل از انقلاب، بجز یک برنامه اصلاحات ارضی عملاً برنامه خاصی برای روستاهای کشور به اجرا درنیامد. خود صاحبنظران اقتصادی قبل از انقلاب (مانند دکتر عالیخانی) هم به این امر اذعان داشتهاند که اگرچه به توسعه صنعتی توجه داشتند، اما برای توسعه کشاورزی و روستایی برنامهای به اجرا درنیاوردند. این الگو توجه به زندگی شهری و جریان درازمدت مهاجرت روستا به شهر را به دنبال داشت. اما مهمتر این بود که عقبماندگی روستاها در حوزه زیرساخت را به همراه داشت. به همین دلیل نیز پس از انقلاب، برای دههها الگوی توسعه در کشور و متأثر از آن توسعه روستایی به عمران زیرساختی در روستاها پرداخت. از جمله اثرات این الگو میتوان به توسعه جادهها، ایجاد دسترسی به آب، برق، گاز، خدمات بهداشتی و مانند آن اشاره کرد. تلاشهای دولت در سالهای اخیر باعث شده که متوسط میزان برخورداری جمعیت روستایی از خدمات زیربنایی به حدود ۹۵ درصد برسد. در گازرسانی به روستاها ۱۲۰ درصد نسبت به بعد از انقلاب رشد داشتهایم و ۸۸ درصد جمعیت روستایی گاز لولهکشی دارند. در پوشش شبکه ملی اطلاعات ۲۲۰ درصد نسبت به گذشته رشد داشتهایم. ۵۰ درصد به تعداد واحدهای مسکونی مقاومسازیشده اضافه شده است. ۹۵ درصد جمعیت روستایی از راه آسفالته بهرهمند هستند. ۹۹.۵ درصد جمعیت روستاها برخوردار از برق شبکه هستند. ۹۵ درصد جمعیت روستایی آب آشامیدنی سالم دارند. پوشش بهداشتی و درمانی در روستاها به حدود ۹۰ درصد رسیده است و...
با این همه زندگی در روستا حول یک اقتصاد و کسب و کار شکل میگیرد. بنابراین صرف زیرساخت برای زندگی کفایت نمیکند و میبایست اقتصاد و کسب و کار روستاها را این بار متناسب با شرایط جدید حاصل از توسعه زیرساختها و همینطور سایر تغییرات در زندگی شهری و جهانی بازتنظیم کرد. مدرسه ساخته شده را آموزش؛ درمانگاه ساخته شده را خدمات سلامت و سایر زیرساختها را اقتصاد و رفاه جان و جریان میبخشد. اگر همه امکانات زیرساختی فراهم باشد و اما درآمد و رفاه فراهم نباشد، جریان زندگی ضمانت ندارد. به همین دلیل دولت در این دوره باید بنای خود را، علاوه بر تداوم روند توسعه زیرساختی، بر ارتقای نرمافزاری و توسعه روستاها از منظر کسب و کار و رفاه بگذارد. برای توسعه به معنای اعم و توسعه روستایی به طور اخص نیازمند زیرساخت کافی، نظام تأمین مالی مناسب، نظام رفاهی مناسب سیاستهای معطوف به تولید اقتصادی متناسب با شرایط محلی هستیم. به همین دلیل از جمله برنامههای به اجرا درآمده در دولتهای یازدهم و دوازدهم برنامه توسعه کسب و کار و اشتغال روستایی و عشایری و ایجاد پوشش بیمه روستاییان و عشایر بود. برای اولین بار در کشور یک برنامه حمایت از کسب و کار و اشتغال روستایی در قالب اختصاص ۲۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات بانکی به اجرا درآمد. در کنار آن از روشهای اختصاصی تأمین مالی زنجیره ارزش، یعنی تأمین مالی مبتنی بر قرارداد، استفاده شد که تسهیلات را به شرط اتصال به شرکتها و بازارهای بزرگ در اختیار تولیدکنندگان روستایی قرار میدهد و فروش محصولات تولیدی روستاییان را تضمین میکند. در این برنامه سهم اشتغال روستایی از اشتغال جدید سالانه کشور از ۳ درصد به حدود ۲۹ درصد رسید که در شرایط تحریم و کرونا دستاورد قابل توجهی برای معیشت مردم ارزیابی میشود. از ابتدای ایجاد صندوق بیمه روستاییان یک میلیون و دویست هزارنفر بیمه شدند. اما فقط در دوسال اخیر بیش از یک میلیون و هزار نفر به این عدد افزوده شدند.
این مصادیق بیش از آن که عدد و رقم باشند، نشان از یک تحول در رویکرد سیاستگذاری «ساختوسازی» است. در این رویکرد سعی شده سازوکارهایی برای بهبود وضعیت روستاها به شکل برنامههای توانمندسازی، ارتقای درآمد مبتنی بر تولیدات جدید با حفظ زندگی در روستا، نگاهی به مسائل رفاهی مانند افزایش بیمههای سلامت و تأمین اجتماعی و محوریت دادن به مزیتهای محلی تعبیه شود که امیدوارم تداوم یابند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
قطر؛ آخرین سنگر مقاومت اعراب؟!/هدی یوسفی
این روزها در تمام غرب آسیا سخن از دوگانه «مقاومت/ سازش» اعراب در برابر رژیم صهیونیستی است.
امارات و بحرین، با امضای توافق صلح با دولت نتانیاهو، طلسم چند دههای را شکستند و صلح اعراب با رژیم صهیونیستی را از امری بعید به مسالهای ممکن بدل کردند. تعجیل در امضای توافقات صلح متوالی، از یک سو به دلیل آن است که ترامپ در پی کسب برگ برندهای در سیاست خارجی است تا انتخابات پیش رو را با موفقیت پشت سر بگذارد و از سوی دیگر رژیم صهیونیستی در حال ساختن محیطی امن برای خود در غرب آسیا است و صلح با کشورهای عربی موجب میشود این رژیم مجبور نباشد در چند جبهه بجنگد و متحدانی برای خود کسب میکند تا در فضایی آرامتر بتواند به اشغالگری خود ادامه داده و با محکومیتهای کمتری مواجه شود.
اکنون اخبار زیادی از کشورهای بعدی که خواهان صلح با رژیم صهیونیستی هستند به گوش میرسد. در این میان رسانههای صهیونیستی با جوسازی خبری در پی آن هستند تا قطر را به عنوان کشور بعدی طالب صلح نشان دهند؛ اخباری که بارها از جانب مقامات قطری تکذیب شده است. آنها بر این باورند انتشار چنین اخباری تنها در جهت تخریب چهره قطر نزد ملت فلسطین است. در همین راستا امیر قطر در سخنرانی سالانه خود در سازمان ملل تاکید کرد تنها راه سازش قطر، پایبندی رژیم صهیونیستی به ابتکار صلح عربی است؛ ابتکاری که طبق آن اسرائیل تنها در صورتی از جانب کشورهای عربی به رسمیت شناخته میشود که کشور مستقل فلسطینی به پایتختی قدس تشکیل شده و راهحل 2 دولتی مدنظر قرار گیرد.
قطر موضع خود را ثابت میداند و بیان کرده است روابطی که تا به امروز با رژیم صهیونیستی داشته صرفا برای تسهیل کمک به فلسطین بوده است. در میان گروههای فلسطینی، قطر از حماس میانهرو که همسو با اخوانالمسلمین است، حمایت مالی میکند و حماس حتی در دوحه دفتر سیاسی دارد اما با این وجود برخی تحلیلگران صهیونیست معتقدند قطر نقش سوپاپ اطمینانی را بازی میکند که رژیم صهیونیستی به وسیله آن اوضاع فلسطین را تحت کنترل خود درمیآورد. این تحلیلگران معتقدند هر زمان شرایط اعتراضات در غزه رو به وخامت میگذارد، رژیم صهیونیستی با سوءاستفاده از شرایط سخت معیشتی مردم منطقه، به وسیله تزریق دلارهای قطری به فلسطین، اوضاع را آرام میکند؛ ادعایی که قاطعانه از جانب قطر تکذیب شده است.
سوگیریهای قطر اما چندان هم واضح نیست! پس از اعلام رسمی توافق صلح میان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی، قطر به صورت علنی بیانیهای مبنی بر حمایت یا محکومیت چنین رویدادی صادر نکرد؛ در همین زمان با برگزاری دور جدید مذاکرات دولت افغانستان و طالبان در دوحه سعی در آن داشت تا توجه رسانهها را از موضعگیری راجع به صلح منحرف کند.
در حاشیه مسأله صلح، قطر به دنبال میانجیگری برای ایجاد اتحاد بین احزاب مختلف فلسطینی است و در روزهای اخیر میزبان نمایندگانی از 2 جنبش حماس و فتح بوده است تا مذاکراتی بین این ۲ حزب صورت گرفته و در نهایت به وحدت منجر شود.
نقش آمریکا در این تحولات نیز قابل توجه است. ایالات متحده قصد دارد با معاملهای، در ازای رفع تحریمهای ۴ کشور عربی علیه قطر که از سال ۲۰۱۷ آغاز شده است، قطر را مجاب کند توافق صلح با اسرائیل را بپذیرد؛ هدف از چنین امری البته علاوه بر تثبیت موقعیت رژیم اشغالگر قدس و ارزش انتخاباتی آن برای پرزیدنت ترامپ، تحقق صلح عربی خلیجفارس علیه ایران است.
آمریکا به زعم خود، پس از برقراری صلح میان اعراب خلیجفارس با رژیم صهیونیستی، عمقِ استراتژیک این رژیم را تا خلیجفارس گسترش داده و علنا به تهدید ایران خواهد پرداخت.
اما ایران با قدرت نظامی خود در منطقه و نیز با متحدان خود در جبهه مقاومت، چنین تحرکاتی را بیپاسخ نخواهد گذاشت. قطر نیز تا امروز چندان طبق پیشبینیهای محور آمریکایی-صهیونیستی عمل نکرده است؛ این کشور خواهانِ رفع تحریم است اما در صورتی که مذاکرات غیرمشروط میان طرفین صورت پذیرد، مسألهای که بعید است از جانب تحریمکنندگان به رهبری عربستان، مورد قبول قرار گیرد.
در رابطه با ماجرای صلح نیز قطر سرسختانه خواهان لغو محاصره غزه است و به نظر میرسد اخوانیگری قطر نسبت به وهابیت سعودی مقاومت بیشتری در برابر صلح نشان دهد.
در حال حاضر گویا قطر آخرین سنگر مقاومت اعراب منطقه در برابر پذیرش اشغالگریهای رژیم صهیونیستی است.
**************************************