روزنامه کیهان **
جنگ 19 ساله و رویکرد حکیمانه ایران / محمد ایمانی
نومحافظهکاران آمریکایی وقتی به دو همسایه شرقی و غربی ایران لشکرکشی کردند، گفتند این آغاز «جنگ جهانی چهارم» است که دهها کشور اسلامی از جمله ایران را هدف گرفته است. همچنین در پی جنگهای نیابتی تروریستها در عراق و سوریه که تا پشت مرزهای ایران پیش آمد، هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا
و موشه یعلون وزیر جنگ وقت اسرائیل تأکید کردند این جنگ، «جنگ جهانی سوم» است. هدف اصلی هر دو جنگ به فاصله 15 سال، محاصره و نابودی ایران بود. اگر این جنگها را دولت جمهوریخواه بوش آغاز کرد، دولت دموکرات اوباما همان را به شکلی پیچیدهتر و در اوج مذاکرات هستهای با ایران ادامه داد. دولت ترامپ، وارث
دو دولت قبلی بود. هر سه دولت اگرچه یکدیگر را بهخاطر ارتکاب این جنگها سرزنش کردهاند، اما همان پروژه جنگی را بهروزرسانی و تداوم بخشیدهاند. بنابراین اولین نتیجهای که باید از روند تحولات
20 سال گذشته بگیریم، این است که جنگهای مذکور انتخاب ما نبود تا بخواهیم استقبال یا نکوهش کنیم؛ تحمیل بود و امنیت ما و منطقه ما را هدف گرفته بود.
برخی افراطیون مدعی اصلاحطلبی، در قبال این رویکرد جنگی آمریکا، دائما واکنشهای افراطی و تفریطی نشان دادهاند. برخی از بزرگان این طیف، سی سال قبل وقتی صدام به کویت حمله کرد و با آمریکا درگیر شد، مدعی شدند صدام همان خالد بن ولید است و باید کنار او با آمریکا جنگید! البته نظام، این توهم غلط را رد کرد.
یک دهه بعد هم وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد، برخی از همینها در مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین (انقلاب) مدعی شدند باید در کنار طالبان وارد جنگ با آمریکا شویم! در عین حال و در مقابل این نگاه افراطی، دولت مدعی اصلاحات، رویکردی تفریطی پیشه کرد و سرگرم چراغ سبز دادن برای مذاکره و تعامل و شراکت با آمریکا شد. وقتی سازمان ملل در بیانیهای سال 2001 را «سال گفتوگوی تمدنها» نام نهاد، تصور این شد که آمریکا موافق ایده تعامل است. اما آمریکا در همین سال، به افغانستان حمله کرد و عجیب اینکه دولت اصلاحات به دشمن برای تسریع در پیروزی یاری رساند! خاتمی و وزیر خارجه او از اینکه آمریکا، کمکشان را با گذاشتن ایران در لیست محور شرارت جبران کرد، گلایه کردند. روند تحولات نشان داد ایران در این جنگ تحمیلی نمیتواند به دشمن اعتماد کند یا منفعل باشد. بلکه باید به بسیج ملتهای منطقه برای تشکیل جبهه مقاومت یاری رساند
تا امنیت به منطقه برگردد. این تجربه تاریخی، از ارکان تشکیلدهنده سیاست خارجی ما است.
اخیرا یک روزنامه زنجیرهای، ضمن تحریف واقعیتها نوشت «حكومت عراق، محصول نهادهاي بينالمللي است و نه مبارزه مردم عراق... موضع رسمي ایران، پرهيز از تقابل با آمريكا در عراق است. شاهد ماجرا، حمايت ايران از الكاظمي بهعنوان نخستوزير است. اغلب نيروهاي سياسي نزديك به ايران در عراق نيز طرفدار اين ديدگاه هستند... برخي نيروها در عراق نگاه متفاوتي دارند. نگاه افراطي شيعهگري و ضدآمريكايي آنان موجب ميشود كه براي بههم زدن اين بازي كوشش كنند و اين مجموعه در ايران نيز همپيماناني دارند».
(این روزنامه و نویسندهاش، همان هستند که مدتی قبل منطبق با نقشه مشترک آمریکا برای عراق و لبنان و ایران، خواستار استعفای
آقای روحانی شده بودند!). چرا باید نقش مبارزه مردم عراق در تاسیس نظام سیاسی جدید انکار گردد، یا ادعا شود سیاست ایران، حتی با وجود ترور سبعانه سردار سلیمانی، همسویی با آمریکاست؟!
تحولات عراق در دو دهه اخیر، بسیار فراز و نشیب داشته، اما مهم است که در یک ارزیابی روندی، بررسی کنیم عراق از کجا به کجا رسیده و آمریکا و ایران، هر یک چه رویکردی داشتهاند؟ ایدهآل آمریکاییها، قبضه قلدرانه حکومت پس از اشغال بود. به همین دلیل هم بیتعارف، جی گارنر و پل برمر را بهعنوان حاکم گماشتند. اما این کار، با اعتراض مرجعیت و مردم مواجه شد. در مقابل، نگاه جمهوری اسلامی، احترام به رای و انتخاب مردم عراق بود. این نگاه مشروع در حالی بر نقشه آمریکا چیره شد که «دانیل پایپز» مشاور بوش (مدیر اندیشکده میدل ایست فروم) خرداد 1382 در نشریه نیویورکپست هشدار میداد «اگر اجازه برگزاری انتخابات را در عراق بدهیم، به احتمال قوی، طرفداران ايران و فرزندان معنوي آيتالله خميني روي كار خواهند آمد. چند میلیون نفر در شهر کربلا، شعاره «نه آمریکا، نه صدام، آری به اسلام» سر دادند.
هر روز تعداد بیشتری از مردم با این شعارها موافق میشوند و این عواقب ناخوشایندی را برای ما خواهد داشت. آری به اسلام، یعنی آری به اسلام مبارزی که پیام خمینی در آن نهفته است. صدام با همه عيبها، يك حسن داشت و آن ديكتاتوري و سركوب بود. ما بايد دستكم به مدت 10 سال، مدل حكومت نظاميان در تركيه را به اجرا بگذاريم».
او هفت سال بعد در روزنامه جروزالمپست نوشت: «طغيانها از مراكش تا جنوب خاورميانه، در متن يك شطرنج منطقهاي و جنگ سرد تعريف ميشوند. در يك سوي جنگ، بلوك مقاومت به رهبري ايران (با حضور لبنان و سوريه و غزه) قرار دارد كه در پی تغيير نظم فعلي به نظم مبتني بر اسلام و مقاومت در مقابله با غرب است. جبهه ديگر، طرفداران حفظ وضع موجود، از جمله عربستان و اسرائيل هستند».
جمعبندی هزینه - فایده آمریکا در اشغال عراق را باید در چند خط زنجموره ترامپ خواند: «خیلی غمانگیز است؛ هفت تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کنی، اما برای رفتن به آنجا ناچار باشی سفرت را فوقالعاده مخفی نگه داری؛ هواپیماهای اسکورت دور و برت باشند و هر کاری بکنی تا سالم به مقصد برسی... قبل از فرود آمدن در عراق، تمام چراغهای هواپیما را به دلایل امنیتی خاموش کردند. فکرش را بکنید! ما هفت تریلیون دلار خرج کردیم و نمیتوانیم با چراغ روشن واردش شویم! چقدر بد است». این سرشکستگی به شکل اتوماتیک پدید آمد یا حاصل تدبیر ایران در احترام و اتحاد ملتهای مسلمان منطقه بود؟
گزینه آمریکا پس از ناکامی در اشغال، احیای حزب بعث و سایر طیفهای مرتجع، از طریق تروریسم داعش بود که تا مرز اعلام تاسیس حکومت هم پیش رفت. اما اعلام جهاد علیه داعش، دومین ضربه مرجعیت به اشغالگران بود که موجب شد گروههای مقاومت مردمی ضرورت پیدا کند. بسیجکننده میدانی، فرماندهانی بودند که در مقابل جنایات صدام، دوشادوش هم جنگیده بودند: حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس. وقتی جنگ جهانی سوم رو به پایان بود، مجلهنیوزویک، عکس صفحه اول خود را به «ژنرال سلیمانی» اختصاص داد و نوشت: «او ابتدا با آمریکا جنگید. اینک در حال له کردن داعش است». مهرماه 96، سردار سلیمانی از پایان عمر داعش تا کمتر از سهماه دیگر خبر داد. همینطور هم شد و آن سال، با نابودی دومین پروژه بزرگ صهیونیسم مسیحی به پایان رسید. ۲۲ اردیبهشت ۹۷، چهارمین انتخابات پارلمانی عراق بعد از سرنگونی صدام برگزار شد و به پیروزی بزرگ دیگری برای «ائتلاف ضد اشغالگری و تروریسم» انجامید.
عراق اما اوایل مهر 98، شاهد التهابات خیابانی بود. اعتراض به نابسامانی اقتصادی و فساد، به سرعت، به آشوبی خشونتطلبانه تغییر ماهیت داد. بانیان گرفتاریهای دامنهدار ملت عراق سعی داشتند سوار بر موج نارضایتی، ناکامیهای دو جنگ را جبران کنند. حزب بعث از سال ۱۹۶۸ که با کودتا بر عراق حاکم شده و به مدت 35 سال حاکم بلامنازع بود. صدام، خسارتهای جنگ را به ملت ایران و عراق تحمیل کرد. آمریکا، از این حمله حمایت کرد اما هنگامی که صدام متعرض کویت شد، جنگ با آمریکا کلید خورد. این چند جنگ، موجب ویرانی زیرساختهای عراق و نابودی درآمدها ظرف 4 دهه شد. آمریکا و عربستان، بهعنوان حامیان صدام، القاعده، داعش و سایر گروههای تروریستی، متهمان اصلی نابودی اقتصاد عراق هستند. خیانت بعدی آمریکا، غارت بخشی از درآمد نفت عراق، بهعنوان هزینه جنگ بود. با این همه، سران آشوب اکتبر 2019 آدرس غلط میدادند. «رغد» دختر صدام به همراه بقایای حزب بعث و داعش، مشغول فتنهانگیزی بودند. انتقام از اسلام، آشکارا در پیامهای دعوت به آشوب به چشم میخورد: «ای عراقیها، بتهای دینی را بشکنید. مرجعیت را بهخاطر تایید اسلامگراها بازخواست کنید. به هیچ جریان دینی اجازه مداخله ندهید. تصاویر همه روحانیون را در خیابان بسوزانید». پلاکاردی در دست برخی آشوبگران دیده میشد که نوشته بود «نمیتوانید
[در اربعین] به سمت کربلا راهپیمایی کنید».
اوضاع برای چند ماه متشنج شد. بروز برخی غفلتها و اختلافات در میان اکثریت سیاسی پیروز در انتخابات، موجب شد عادل عبدالمهدی که نقشی در نابسامانیهای موجود نداشت، آذر 98 بهخاطر مصالح بزرگتر، از نخستوزیری کنارهگیری کند. عراق برای قریب پنج ماه فاقد نخستوزیر ماند. ترجیح جمهوری اسلامی ایران بر خلاف آمریکا که هرج و مرج و زدن زیر میز دموکراسی و قانون بود، ثبات و امنیت عراق بوده است. بنابراین بیشترین کمک را برای همدلی گروههای سیاسی به خرج داد و سرانجام پس از اعلام اسامی متعدد، مصطفی الکاظمی بهعنوان فرد مرضیالطرفین همه طرفهای عراقی معرفی شد. با تدبیر انجامگرفته، آشوب که بدیل جنایات داعش بود، امکان تداوم نداشت. الکاظمی که ۱۷ ارديبهشت امسال رای اعتماد گرفت، «مکلف» به برگزاری انتخابات پارلمانی است و موعد آن را ششم ژوئن (16 خرداد ۱۴۰۰) اعلام کرده است. با تدبیر طیفهای مقاومت، چه در عراق و چه در لبنان، اکثریت پارلمانی همسو تا انتخابات بعدی و تعیین دولت جدید محفوظ مانده است.
در این میان، جنایت علیه دو فرمانده بزرگ مبارزه با تروریسم در منطقه (شهیدان سلیمانی و ابومهدی مهندس)، حساب جداگانهای دارد که باید تماما از سوی آمریکا تادیه شود. تاوان این جنایت، اولاً انتقام از یکایک عاملان آن و ثانیاً اخراج اشغالگران است. این مطالبه، منحصر به جمهوری اسلامی نیست بلکه تمام فرزندان مقاومت در منطقه، خود را مقیّد به انجام آن میدانند. تروریستها در حالی در فرودگاه بغداد مرتکب جنایت شدند، که سردار سلیمانی مهمان رسمی مقامات عراقی بود. حق با سناتور کریس مورفی بود که به CNN گفت: سلیمانی «شهید» میتواند برای آمریکا، خطرناکتر از سلیمانی زنده باشد. عراق پس از آن جنایت، برای آمریکاییها به مراتب ناامنتر از گذشته شده است. به همین دلیل هم بود که پارلمان برآمده از رای مردم، به فاصله دو روز پس از جنایت، اخراج نیروهای آمریکایی از خاک عراق را تصویب کرد. این، یک تحقیر و تودهنی دیگر به اشغالگران بود. اخراج آمریکا، هم موضع ایران و هم مصوبه رسمی پارلمان عراق است. جنایت مذکور سبب شد خون ملت عراق به جوش آید و آن تظاهرات ضدآمریکایی کمسابقه و چند میلیونی در بغداد شکل بگیرد.
شهیدان سلیمانی و ابومهدی، به سالار شهیدان(ع) اقتدا کردند؛ امامی که در زیارت اربعین و درباره عظمت حماسه او به پروردگار متعال عرض میکنیم «و بَذلَ مُهجَتـهًْ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالهًْ وَ حَیرَهًْ الضـَلالهًْ؛ و جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد». این، خون جاری و همیشه جوشان خداست و مطالبه انتقام او، تا کندن ریشه مستکبران متوقف نخواهد شد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
علت فحاشیهای شدید در مناظره انتخاباتی آمریکا چه بود؟/ثمانه اکوان
بعد از مناظره داغ و سرشار از توهینهای بیسابقه بین ترامپ و بایدن، این سوال برای افراد تأثیرگذار در فضای سیاسی آمریکا به وجود آمده است که آیا ادامه این مناظرهها به نفع منافع ملی آمریکاست؟ کرونا گرفتن ترامپ باعث شده است افکار عمومی در ایالاتمتحده نفس راحتی بکشند که شاید دیگر خبری از مناظرههای بعدی تا روز سوم نوامبر، روز برگزاری انتخابات نباشد و اعصاب رأیدهندگان بیشتر از این به هم نریزد. با این حال رسانههای آمریکایی سعی دارند از این فضا استفاده کرده و به نمونههایی از برگزاری مناظره در طول تاریخ آمریکا بپردازند که میتوانست الگوی مناسبی برای ۲ نامزد ریاستجمهوری فعلی باشد و شاید کمک میکرد آبرویی برای سیستم سیاسی آمریکا در خارج از مرزهای این کشور باقی بماند.
رسانههای آمریکایی با اشاره به اینکه این مناظره سرشار از توهین، به هم پریدن و قطع کردن صحبت و تهمتزنیهای بیپایه و اساس بود، بیان کردهاند این مناظره نشان داد فضای سیاسی آمریکا از سپتامبر سال 1960 که نخستین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخاباتی آمریکا بین ریچارد نیکسون و جاناف کندی برگزار شد، تا چه حد به سمت ابتذال رفته است. اشاره به این مناظره در بسیاری از رسانههای آمریکایی دیده میشود اما فارینپالیسی1 در تحلیل خود این مناظره را معیاری برای حفظ ترتیبات سیاسی، احترام بین نامزدهای انتخاباتی و احترام آنها به فضای سیاسی و منافع ملی آمریکا میداند. در این مناظره ۲ نامزد انتخاباتی هرگز صحبتهای یکدیگر را قطع نکردند، به یکدیگر توهین نکردند یا سلامت عقلی یکدیگر و حتی پایبندی طرف مقابل به منافع ملی آمریکا را زیر سؤال نبردند. کندی به نیکسون دروغگو یا دلقک نگفت؛ همانطور که بایدن به ترامپ گفت و نیکسون نیز کندی را به تمایل به سوسیالیستها متهم نکرد؛ آنطور که ترامپ، بایدن را متهم کرد.
این مناظره به این دلیل مورد توجه رسانهها قرارگرفته است که کاملا در راستای منافع ملی آمریکا بود. ۲ نامزد انتخاباتی در طول این مناظره به تفاوت دیدگاههای ۲ حزب جمهوریخواه و دموکرات درباره مسائل اقتصادی، بهداشت، امنیت اجتماعی و مسأله نوع مواجهه آمریکا با دشمنانش پرداختند و هر کدام از زاویه خود بیان کردند راه و روش آنها برای رسیدن به این اهداف تا چه حد با رقیبشان متفاوت است و تا چه حد میتواند باعث پیشرفت آمریکا شود. در این مناظره نکته کلیدی، مساله ابرقدرتی آمریکا در جهان بود و به همین دلیل سیاست خارجی به مرکز اصلی بحثها تبدیلشده بود. بحثهای کندی- نیکسون در نخستین مناظرهشان قرار بود به مسائل داخلی محدود شود اما آنها به مسائل مرتبط با گسترش نفوذ شوروی سابق در جهان پرداختند و هر کدام از زاویه نگاه خود منافع ملی آمریکا در برخورد با این مساله را بیان کردند. نیکسون معتقد به برخورد همهجانبه با اتحاد جماهیر شوروی بود و کندی اعتقاد داشت با به کار گرفتن تمام امکانات جهت تقویت اقتصاد آمریکا، این کشور میتواند جلوی شوروی قدرت بیشتری از خود نشان دهد. او معتقد بود مردم دنیا باید به آمریکا و اقتصاد و وضعیت معیشتی مردم آمریکا نگاه کنند و آن را با وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم شوروی مقایسه کنند و به این مساله پی ببرند که کمونیسم نمیتواند پاسخی برای اقتصاد و قدرت سیاسی در کشورهای مختلف باشد. نیکسون اما اعتقاد داشت رسیدگی به سیاست خارجی در اولویت قرار دارد و بعد میتوان به مسائل داخلی و اقتصادی نیز رسیدگی کرد. او معتقد بود ارتباط بیشتر با کشورهای آمریکای جنوبی و طرح و اجرای برنامههای آموزشی برای رهبران بعدی این قاره میتواند جلوی نفوذ کمونیسم در آمریکا را بگیرد و مرزهای آمریکا را از شوروی در امان بدارد.
بعد از این مناظره، با این حال مردم کندی را پیروز میدان دیدند و استدلال او برای برتری اقتصادی آمریکا را بر استدلال نیکسون در به راه انداختن جنگ تجاری و عقیدتی علیه شوروی قانعکنندهتر یافتند.
نگاهی به این مناظره و تلاش رسانههای آمریکایی برای الگوسازی از آن نشان میدهد اشکال کار جو بایدن و ترامپ در شرایط فعلی آمریکا چیست و چرا مناظره اول آنها به بدترین و توهینآمیزترین مناظره تاریخ سیاسی آمریکا تبدیل شد؛ کندی و نیکسون اهداف مشترکی داشتند اما راه رسیدن به این اهداف، از نظر آنها بسیار متفاوت بود. ترامپ و بایدن با این حال هم هدف مشترک دارند و هم راهحل یکسان و این اشتراک بیش از حد در موضوعاتی است که آنها را به تقابل شخصی (و نه رویکردی) به یکدیگر میکشاند تا یکی بر سر دیگری داد بزند خفه شو! و دیگری طرف مقابل را فاسد و ناکارآمد و خوابالو بخواند!
شاید این تئوری از دید بسیاری از افرادی که معتقدند احزاب دموکرات و جمهوریخواه مطمئناً اهداف یکسان اما استراتژیهای متفاوت دارند، چندان هم جالب نباشد اما مروری بر گفتههای این ۲ نامزد انتخاباتی و موضعگیریشان در مسائل مختلف چه در درون آمریکا و چه بیرون از آن نشان میدهد نه تفاوتها، بلکه شباهتهاست که مناظرهها را به ابتذال و فحاشی رسانده است.
* اقتصاد آمریکا
در بعد داخلی، مهمترین مساله در شرایط فعلی آمریکا، مساله اقتصادی، همکاریهای اقتصادی آمریکا با جهان، ایجاد شغل، بالا بردن سطح معیشت مردم و مسائل مرتبط با کرونا و بهداشت و درمان است. در همه این مسائل، نامزد دموکرات نتوانسته برنامهای فراتر از اقدامات ترامپ داشته باشد و اخبار جالب توجهی نیز از رویکرد او در قبال جنگهای تجاری با چین و اروپا منتشر شده که نشان میدهد چندان هم با اقدامات فعلی ترامپ فاصلهای ندارد.2 بایدن بیان کرده است مسائل مرتبط با جنگ تجاری با چین در اولویت برنامههای کاری او قرار ندارد اما این جنگ در صورتی که سرمایهگذاری بیشتری در اقتصاد آمریکا نشود، نمیتواند پایان یابد.3 تحلیلگران آمریکایی از این صحبتها چنین نتیجه گرفتهاند که به احتمال زیاد نباید در انتظار این بود که ایالاتمتحده به عضویت در پیمان تجاری اقیانوس آرام یا شراکت ترنس- پسیفیک بپیوندد، برای تبادلات جدید اقتصادی با اتحادیه اروپایی مذاکره یا هرگونه قرارداد تجاری جدیدی را امضا کند. آنها بر این عقیدهاند روابط تجاری خوب اوباما با چین و کشورهای اروپایی باعث شد طبقه کارگر و متوسط در آمریکا با بحران بیکاری مواجه شود و بدین ترتیب شعارهای ترامپ در سال 2016 برای در اولویت قراردادن طبقه کارگر و متوسط باعث رأیآوری او بویژه در ایالتهای میشیگان، ویسکانسین و پنسیلوانیا شد که توانستند از فرمانهای اجرایی او در جنگ تجاری با چین و افزایش تعرفهها بیشترین سود را ببرند. بایدن حالا میخواهد در هر ۳ ایالتی که جزو ایالتهای «نوسانی» در رأیهای انتخاباتی هستند، دست بالا را داشته باشد و بدین جهت هنوز حرفی از پایان دادن به جنگ تجاری با چین نزده است. او صراحتا بیان کرده است: «هدف اصلی در هر تصمیمگیری درباره سیاستهای تجاری، در نظر گرفتن طبقه متوسط در آمریکا، ایجاد شغل و بالا بردن دستمزدهاست».4
در مساله کرونا نیز او اعلام نکرده است دقیقا به دنبال اجرای چه سیاستهایی است. با این حال نگاهی به بالا رفتن میزان بیکاری در آمریکا زمانی که ایالتهای مختلف این کشور در قرنطینه قرار داشتند، نشان میدهد بایدن برای گریز از رکود اقتصادی و دستوپنجه نرم کردن با ابعاد آن، نمیتواند سیاست دموکراتها را که تعطیلی برخی شهرها و ایالتهای پرخطر است اجرایی کند و این کار به ایجاد فضای دوقطبی و خشونتها اضافه میکند، بنابراین دولت او نیز در صورت پیروزی نمیتواند راهی را غیر از راه ترامپ برود.
* سیاست خارجی
درباره مسائل مرتبط با سیاست خارجی اما شباهتها بیشتر آشکار میشود. بایدن شاید دوباره به توافق آب و هوایی پاریس بازگردد اما مطمئنا بازگشت به تعدادی دیگر از توافقها مانند توافق هستهای ایران، پیمان منع موشکهای میانبرد هستهای با روسیه یا بازگشت به پیمان «آغاز 2»5 به این آسانیها هم نخواهد بود. او نمیخواهد در همین ابتدای کار خود را رودرروی کنگره قرار دهد و در عین حال میخواهد از منافع اقداماتی که ترامپ تاکنون انجام داده (مانند افزایش تحریمها علیه ایران) استفاده کند. او در یادداشتی که 23 شهریورماه در پایگاه خبری شبکه «سیانان» منتشر کرد، نوشت: «به تهران مسیر قابل اطمینانی را برای بازگشت به دیپلماسی پیشنهاد خواهم داد. اگر ایران به تعهدات دقیق توافق هستهای بازگشت، آمریکا نیز به توافق به عنوان نقطه شروعی برای دنبال کردن مذاکرات بعدی باز خواهد گشت... . ما به تلاشها برای عقب راندن ایران از فعالیتهای بیثباتکننده که دوستان و شرکای ما را در منطقه تهدید میکند، ادامه خواهیم داد. همچنین با استفاده از توافق کمکهای امنیتی آمریکا و اسرائیل که در زمان معاونت ریاستجمهوری من امضا شد، آمریکا از نزدیک با اسرائیل همکاری خواهد داشت تا اطمینان حاصل کند تلآویو میتواند از خودش در برابر ایران و بازیگران نیابتی آن دفاع کند. ما همچنین به استفاده از تحریمهای هدفمند علیه نقض حقوق بشر در ایران، حمایت این کشور از تروریسم و برنامه موشکهای بالستیک ادامه خواهیم داد».6 این صحبت شاید بهخودیخود فاقد مدارک لازم جهت این موضوع باشد که بایدن همچنان فشارها بر ایران را حفظ میکند اما اگر صحبتهای او را با مشاور سیاست خارجیاش «آنتونی بلینکن» در کنار هم قرار دهیم، متوجه میشویم نیت اصلی دموکراتها از بیان اینکه به برجام بازمیگردیم، چیست. مشاور ارشد جو بایدن در نشست مجازی کمیته یهودیان آمریکا گفته بود چنانچه وارد کاخ سفید شوند، تمام تحریمها علیه ایران از جمله تحریمهای اعمالشده توسط دونالد ترامپ را حفظ خواهند کرد.7 بلینکن همچنین گفته بود بایدن به دنبال «توافقی قویتر» با ایران خواهد بود: «اگر ما به پایبندی به تعهداتمان در توافق هستهای با ایران بازگردیم، از این مساله به همراه شریکان و متحدانمان که بار دیگر در موضع یکسانی با ما قرار میگیرند، به عنوان سکویی استفاده خواهیم کرد تا به مذاکره بر سر توافقی «طولانیمدتتر» و «قویتر» بپردازیم».
بایدن همچنین قرار نیست سفارت آمریکا را از اورشلیم [بیتالمقدس] به تلآویو بازگرداند یا مانع شهرکسازیهای بیشتر توسط رژیم صهیونیستی شود. او همچنان با بسیاری از دیکتاتورهای جهان در منطقه دوست خواهد بود و قرار نیست مانع دستیابی عربستان به توان هستهای شده یا معاملات سلاح با این کشور را بر هم بزند. او همچنین با وجود اینکه گفته تلاش میکند به جنگ یمن پایان دهد، هنوز موضع روشنی درباره اقدامات حمایتی آمریکا از نیروهای سعودی در جنگ یمن نداشته است.
* قلدری و بددهنی
نکته جالب توجه درباره شخصیت بایدن که در مناظره اول با ترامپ مشخص شد، این است که او نیز قرار است مانند ترامپ لحن تند و گزنده خود را در سیاست خارجی و نوع برخورد با اطرافیانش حفظ کند. ترامپ یک بار در دیدار با مرکل، با تمسخر به او گفته بود آلمان یک تریلیون دلار به آمریکا بدهکار است؛ اشاره او به هزینههای کمتر آلمان در ناتو نسبت به ایالاتمتحده بود. رسانهها معتقدند بایدن نیز زمانی که معاون رئیسجمهور بوده است در برابر بسیاری از متحدان آمریکا از جمله آلمان با چنین ادبیاتی رهبران را مورد خطاب قرار میداده و از این منظر تفاوت چندانی با ترامپ ندارد. این لحن تند آنطور که تحلیلگر مجله پولیتیکو8 نیز بیان کرده است، به احتمال زیاد در برابر چین نیز حفظ خواهد شد. بایدن شاید مانند ترامپ از ویروس کرونا با عنوان «ویروس چینی» یاد نکند اما او چین را متهم کرده بود در اقتصاد بینالمللی «تقلب» میکند و در عین حال «شی جین پینگ» رئیسجمهور چین را نیز به دلیل نوع برخورد این کشور با اویغورها، «قاتل» خوانده بود.
به نظر میرسد تنها وجه تفاوت ترامپ و بایدن، نه در نوع رفتار، بلکه در میزان خشونت موجود در این رفتار باشد. شاید ترامپ هنگام خروج از شورای حقوق بشر سازمان ملل، چند حرف درشت نیز نثار سازمان ملل کند اما بایدن با اجرای همین سیاست، حرفهای کمتر خشونتآمیزی میزند و در عین حال سعی میکند خود را از ترامپ و اقداماتش دور کند. با این حال یکی از فواید مناظره اول این بود که نشان داد در همین میزان خشونت در رفتار نیز نمیتوان مطمئن بود بایدن با ترامپ تفاوتی داشته باشد!
***************************************
روزنامه خراسان**
ابهامات یک انتخابات مبهم /امیرعلی ابوالفتح
انتخابات جنجالی و پر حاشیه ریاست جمهوری 2020 آمریکا اکنون با ابتلای دونالد ترامپ ، رئیس جمهوری کنونی و نامزد حزب جمهوریخواه ، در ابهام بیشتری فرو رفته است.30 روز دیگر قرار است انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شود در حالی که یکی از دو نامزد اصلی انتخابات که اتفاقا، رئیس جمهوری آمریکا نیزهست، به بدترین ویروس قرن یعنی ویروس کرونا مبتلا شده است. در پی انتشار خبر ابتلای ترامپ به کرونا که موجب ریزش شدید بازارهای سهام در آمریکا نیز شد، کاخ سفید اعلام کرد فعالیت های انتخاباتی ترامپ متوقف یا به شکل آنلاین برگزار می شود. با این حال، مشخص نیست که ترامپ اجازه داشته باشد در دومین مناظره تلویزیونی با رقیب دموکرات خود، جو بایدن روبه رو شود.
البته موضوع برگزاری مناظرات تلویزیونی فقط یکی از مشکلات پیش روی انتخابات آمریکاست. اگر وضعیت بیماری ترامپ رو به وخامت بگذارد و خطری، جان نامزد انتخابات ریاست جمهوری را تهدید کند، حتی چه بسا برگزاری انتخابات در روز سوم نوامبر در هاله ای از ابهام قرار گیرد. در این صورت، کنگره آمریکا برای تصمیم گیری در خصوص تعویق زمان انتخابات، تحت فشار قرار خواهد گرفت، موضوعی که با توجه به شکاف عمیق میان جمهوری خواهان و دموکرات ها، بر آشوب سیاسی در واشنگتن خواهد افزود.
درعین حال، تعیین جانشین ترامپ در انتخابات پیش رو در صورت بروز اتفاقات غیر منتظره برای سلامت نامزد جمهوری خواهان، برپیچیدگی اوضاع خواهد افزود. در تاریخ آمریکا تاکنون سابقه نداشته است که یک نامزد اصلی انتخابات در آستانه برگزاری انتخابات به هر دلیلی از صحنه رقابت ها خارج شود. در چنین صورتی، اعضای کمیته ملی حزب جمهوری خواه باید تصمیم بگیرند که عنوان نامزدی حزب در انتخابات 2020 را به مایک پنس، معاون ترامپ اعطا یا فرد دیگری را برای رقابت با بایدن معرفی کنند.
البته حتی اگر ترامپ هم در مبارزه با بیماری کووید-19، موفق بیرون بیاید، حداقل دو هفته سرنوشت ساز را برای حضور در میتینگ های انتخاباتی از دست خواهد داد. در این مدت ، بایدن فرصت مناسبی خواهد داشت تا در تجمعات انتخاباتی حضور بیشتری داشته باشد. این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از ماه ها پیش در وضعیت بحرانی قرار داشته است. از یک سو، شیوع ویروس کرونا و بحرانهای سه گانه سلامت، بیکاری و نژادی، وضعیت خاصی را برای آمریکا رقم زده است. از سوی دیگر، جنگ سیاسی میان جمهوری خواهان و دموکرات ها، صحت و سلامت انتخابات آمریکا را به شکل جدی زیر سوال برده است. تا پیش از ابتلای ترامپ به کرونا، نامزد جمهوری خواهان، پیشاپیش انتخابات 2020 را به دلیل گسترش شیوه رای گیری غیابی و پستی، انتخاباتی متقلبانه لقب داده بود. حال اکنون که ویروس کرونا، یک نامزد را راهی بیمارستان کرده و فرصت تبلیغات بیشتر را در اختیار نامزد دیگر قرار داده است، پیش بینی می شود اعتراضات انتخاباتی از سوی ترامپ شدت گیرد. البته ستاد انتخاباتی بایدن اعلام کرده است تا زمان بهبودی ترامپ، تبلیغات منفی علیه وی متوقف می شود. با این حال، بعید به نظر می رسد که جمهوری خواهان، به ویژه شخص ترامپ حاضر باشد از ادعاهای خود مبنی بر ناعادلانه بودن روند انتخابات صرف نظر کند و شکست احتمالی خود در انتخابات را بپذیرد.
این وضعیت موجب شده است که سوالاتی درباره واقعی بودن خطر سلامتی ترامپ و تاثیر آن بر صحنه انتخابات مطرح شود . به عنوان مثال، گروهی از ساعات اولیه انتشار خبر بیماری ترامپ اعلام کردند که نامزد جمهوری خواهان در ادامه جنجال آفرینی های انتخاباتی و با هدف پیروزی قطعی در انتخابات، موضوع بیماری خود به کووید -19 را مطرح کرده است تا ضمن فرار از حضور در مناظرات تلویزیونی ، زمینه را برای تعلیق انتخابات فراهم کند.
با این حال ، به نظر نمی رسد ترامپ و مشاورانش در کشوری که کمتر موضوعی محرمانه باقی میماند، بیماری رئیس جمهوری را مطرح کرده باشند. حتی در ادارات دولتی تحت مدیریت ترامپ در آمریکا نیز افراد منتقد حضور دارند که به راحتی ، اطلاعات پشت پرده را افشا میکنند. از این رو، ابتلای ترامپ به ویروس کرونا ، نمیتواند در ادامه تلاش های وی برای پیروزی در انتخابات قلمداد شود. با این حال، شاید چه بسا فضای روانی حاصل شده از بیماری ترامپ، برخی نقدها میان منتقدان رئیس جمهوری آمریکا را به حاشیه براند. اما این که در نهایت ، ترامپ قربانی سهل انگاری ، سوء مدیریت و بی توجهی به بزرگ ترین تهدید قرن یعنی ویروس کرونا شد ، انتقادات فراوانی را متوجه وی خواهد کرد. از این رو ، قابل انتظار است که بیماری ترامپ، انتقادات تندی را متوجه وی کند و موجب ریزش آرای نامزد جمهوری خواهان شود ؛ البته مشروط بر این که در نهایت این انتخابات جنجالی و پر حاشیه در زمان مقرر برگزار شود.
***************************************
روزنامه ایران**
مواضع دیپلماتیک را به دستگاه دیپلماسی واگذار کنیم/بهرام امیراحمدیان
کارشناس آسیای میانه و قفقاز
اختلاف منجر به درگیری جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان یک بُعد حقوقی مشخص دارد و آن اینکه منطقه قره باغ تا پیش از سال 1992 میلادی و در ابتدای استقلال یافتن این جمهوریها در خاک جمهوری آذربایجان قرار داشته و سالهاست به کنترل ارمنستان درآمدهاست. این موضوع در سال 1994میلادی از سوی سازمان افزایش همکاری و امنیت اروپا به گروه مینسک با حضور مشترک فرانسه و امریکا و روسیه سپرده شد و به برقراری آتش بس انجامید. اما خط آتش بس در مقاطع مختلفی شکسته شده و درگیریهای مقطعی بویژه در سال 2016 رخ داده است.
جمهوری اسلامی ایران با هر دو طرف این مرافعه همسایگی و روابط نزدیک دارد و البته از اتفاقاتی که در مجاورت مرزهای شمال غربیاش روی میدهد تأثیر میگیرد. چنان که در روزهای اخیر دیدیم که در جریان آتش برپا شده چندین خمپاره با اصابت به شهرها و روستاهای مرزی اصابت و خساراتی را ایجاد کرده است.
بنابر این موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران علاوه بر هشدار نسبت به وقوع چنین مسائلی همواره بر دعوت از طرفین برای نشستن پشت میز مذاکره قرار داشته است. هر چند تاکنون مذاکرات انجام شده و ابتکارعملها به نتیجهای نرسیده است. با وجود این ایران با اعلام بیطرفی نسبت به میانجیگری در این موضوع اعلام آمادگی کرده است. کما اینکه باید توقع داشت که این نزاع با اقدام گروه مینسک یا وارد شدن شورای امنیت سازمان ملل متحد به عنوان نهاد مسئول سرانجام پیدا کند.
برخلاف تلاش برخی رسانههای بینالمللی برای ایجاد اختلاف میان کشورهای منطقه و ایران، کشور ما تاکنون با اعلام موضع بیطرفی از هرگونه جانبداری در این مسأله و در اختیار قرار دادن مرزهای خود برای جابهجایی و تأمین تسلیحات هر یک از طرفین منازعه خودداری کرده است.
در چنین شرایطی برخی سعی دارند با اتکا به دیدگاههای قومی یا مذهبی دستگاه دیپلماسی کشور را تحت فشار قرار دهند. گرچه ما در کشور هم حدود 100 هزار هموطن از ارامنه داریم و هم چهار استان آذرینشین با مجموع تقریبی 15 میلیون نفر جمعیت. با این حال اینکه برخی در داخل کشور بخواهند به اتکای تفاوت دین شهروندان دو کشور آذربایجان و ارمنستان از این منازعه تصویر یک جنگ صلیبی ارائه دهند یا تصور کنند که باید به دلیل اشتراک قومیتی ایران راهی را که ترکیه در قبال منازعه باکو و ایروان در پیش گرفته طی کند به غایت از منافع ملی به دور است و با اصول صلحجویانه حاکم بر سیاست خارجی کشورمان در تعارض قرار دارد.
درستترین تصمیم همین اعلام بیطرفی و اجازه ندادن به طرفهای درگیر برای استفاده از خاک ایران علیه یکدیگر است. اینکه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده که هیچ گاه اجازه نخواهد داد که از مرزهای ایران تسلیحاتی برای هر یک از طرفین جنگ ارسال شود یک سیاست رسمی و اصولی است. زیرا هر دو طرف برای ایران حکم دو همسایه مهم را دارند و بر همین اساس سیاست جمهوری اسلامی ایران دعوت از آنها به میز مذاکره و حل مسأله از مجاری دیپلماتیک است.
جمهوریهای ارمنستان و آذربایجان دو کشور مستقل هستند که همچون هر کشور دیگری باید مسائلشان را با مراجعه به نهادهای بینالمللی یا بر اساس اراده خود به میانجیگری کشورهای همسایه و دوست بسپارند. هرگونه طرفداری کشور ثالث از یکی از طرفهای منازعه چیزی جز ایجاد حساسیت و عداوت در طرف مقابل نخواهد داشت.
بر این اساس به نظر میرسد صاحبان تریبونهای ذینفوذ با پیروی از این سیاست رسمی و سپردن کار به نهادهای صاحبنظر و تصمیم گیرنده در حوزه سیاست خارجی از هرگونه مغالطه قومی و مذهبی در این موضوع پرهیز کنند.
***************************************
روزنامه شرق **
آدرس غلط تخریب ویلاها/علی دینیترکمانی*
این روزها ویدئوی تخریب ویلاها در جاهایی مثل ملارد و نوشهر، دست به دست میچرخد. مدیران ذیربط با این تخریبها، با چنان افتخاری از فروریختن ویلاها با ماشین تخریب در دستشان، سخن میگویند که گویی شاخ غولی بزرگ را شکستهاند و کاری کردهاند کارستان.صورتمسئله چیست؟ در جاهایی ساختوسازهایی صورت گرفته است که بر مبنای اسناد زمان اصلاحات ارضی در دهه ۱۳۴۰ و پهنهبندیهای ذیربط با این اسناد، یا جزء منابع طبیعی و ملی هستند یا جزء اموال شخصی با کاربری کشاورزی. اولا، بیش از همه، سیاستگذاران مقصر هستند که سالهایی در خواب بودهاند و اجازه دادهاند که چنین اختوسازهایی صورت بگیرد و حالا چند سالی است که یاد منابع طبیعی
افتادهاند؛ منابع طبیعی که بیش از همه بر اثر تصاحب دستگاهها و نهادهای دولتی و عمومی و همینطور ناتوانی این نهادها در بازسازی این منابع، با سرعت از بین رفته و بحران زیستمحیطی (کاهش آبهای زیرزمینی، نشست زمین، کاهش مساحت جنگلها و مراتع) را به وجود آورده است.ثانیا، تخریب، بهویژه وقتی که بناهای ویلاها و نظایر آنها، به روال معمول تجربهشده در گذشته، به صورت مخروبه باقی میمانند، از هیچ منظری راهکار مقبولی نیست. نه با چنین اقدامی، زمینها برای کاربریهای کشاورزی قابل استفاده میشوند و نه به احیای منابع طبیعی کمکی میکنند. تنها پیامد این تخریبها، نابودکردن منابع صرفشده برای ساخت آنهاست که هزینههای ملی دیگری را بر هزینههای ازبینرفته منابع طبیعی اضافه میکند.
همینطور، هزینه اجتماعی زشتکردن نمای مناطقی را در پی دارد که این ویلاها در آنجا قرار دارند.ثالثا، اگر در مواردی نهادهای دولتی و عمومی مدعی مالکیت آنها باشند؛ درحالیکه سالهای طولانی در مالکیت مردم بودهاند، این را باید به حساب رفتار کاسبکارانه غیراخلاقی گذاشت که حق مالکیت شرعی و عرفی را به سودای دسترسی به دارایی ارضی مردم نقض میکنند.
در چنین موقعیتی راهکار عقلانی و منصفانه چیست؟
به جای تخریب، میتوان به این واحدها با اعطای مجوزهای لازم، رسمیت داد و در برابرش مالیات بر ثروت دریافت کرد و درآمد مالیاتی را صرف ایجاد فضای سبز و مکانیزهکردن سیستم آبیاری و حاصلخیزکردن زمین، حتی به اندازه کوچک، در جاهای دیگر کرد. عقل متعارف و سلیم، در مقایسه با دو گزینه الف. تخریبکردن و مخروبه بهجایگذاشتن و ب. مالیات بر ثروت بستن و آن را صرف بازسازی زمینهای بایر و فصاسازی و تقویت خاک کردن، دومی را تأیید میکند.درعینحال تکلیف ساختوسازها در آینده را هم میتوان مشخص کرد. با مشخصشدن جاهای ممنوعه و اعلام عمومی آن، میتوان از وقوع چنین تنشهایی و اتلاف منابعی در آینده، به شرط برخورد عادلانه با هر نهاد و دستگاهی، پیشگیری کرد.ولی از سیاستگذاری مبتنی بر چنین منطقی، چنین انتظاری نمیرود. منطقی که از سویی، ناتوان از پیشبرد انباشت سرمایه محیطزیستگرا و ارتقای عملکرد بخش کشاورزی از طریق انطباق آن با فناوریهای بهروز دنیا در حوزههای آبیاری و خاک و... است و از سوی دیگر، ناتوان از پیشگیری از دستاندازی دستگاهها و نهادهای قدرتمند به منابع طبیعی با هدف مسکنسازی و ویلاسازی و... است.طنز قضیه در اینجاست که چنان به اسناد پهنهبندی دهه 40 استناد میشود که گویی در همهجا با دقت و ظرافت مثالزدنی، آن پهنهبندیها رعایت شده و اراضی بایر تبدیل به مناطق مسکونی و تفریحی دستگاهها و نهادهایی نشدهاند.در ژاپن، دولت اجازه میدهد که در برخی از جاها، بیشهها به زمینهای گلف تبدیل بشود، به این شرط که به ازای هر درختی که بریده میشود، حداقل ۱۰ درخت در جایی که دولت تعیین میکند، کاشته بشود.ایجاد بازی برد- برد میان بازیگران مختلف، هنر نظام سیاستگذاری کارآمد است. وقتی حکمرانی و سیاستگذاری ضعیف باشد، تنها چیزی که روی دست اقتصاد و منابع طبیعی و مردم باقی میماند، اتلاف منابع و هزینههای فزاینده است. در این چارچوب، عملکردهای پررنگ ثبتشده در کارنامهها، به نوع برخورد با تخریب ویلاها و ساختوسازهای مبتنی بر حق مالکیت شرعی و عرفی حق ریشه، محدود میشود.سیاستگذاری کجبنیان، پاسخی به مسئلهها نیست؛ خود مسئله اصلی است که باید با راهکاری صحیح رفع بشود. در غیراینصورت، با کژکارکردیهای اساسی خود، به جای حل مسائل اقتصادی و اجتماعی، بر ابعاد آنها خواهد افزود.
*استادیار مؤسسه مطالعات بازرگانی
***************************************